الف) نئو پروتاگوراس جهانی :

انسان معیار همه چیز است پس انسان قدرتمند به عنوان هژمونی برتر و سلطه بدون منازع تعیین می کند که چه چیز معیار حقوق بشر و چه چیز معیار ظلم به انسانهاست . فی المثل ، قتل و عام مردم غزه ، مردم صرب ، مردم آفریقا در همین چند ساله اخیر و نه در دوران استعمار ، اینها مثال نقض هیچ قانون الهی و یا حقوق بشری  نیست ، چرا که ابر مرد نیچه ای بر اساس قوانین تنازع بقای داروینسم اجتماعی می گوید قوی ترین ها باید باشند و بقیه هیچ حق حیاتی ندارند . اما آقای سلطه گر که خود را معیار می داند معتقد است دانشجویان انگلیسی حقشان است که کتک بخورند و در خیابانهای لندن پلیس با تانک رژه برود اما مردم معترض به انتخابات ایران که از همان روز اول پس از اعلام نتایج از چهارراه ولیعصر تا انتهای خیابان فلسطین شیشه شکستند و اتوبوس آتش زدند مردم خداجو هستند و دولت باید دو دستی حکومت را که حاصل رای اکثریت مردم بوده است تقدیم آقای قلدر نماید . در جهانی که معیار این تفکر پروتاگوراسی باشد که انسان معیار همه چیز است توقعی نمی رود غیر از آنکه نظم نوین جهانی پروتاگوراسی باشد ، حقوق بشر پروتاگوراسی باشد ، نظام سلطه اش پروتاگوراسی باشد و مبارزه پروتاگوراس ها با هر منطقی باشد که معتقد است انسان که نه ، خالق انسان معیار همه چیز است و این فلسفه اصل صف کشی جهانی علیه انقلاب اسلامی است ...

ب) نئو پروتاگوراس ایرانی :

نظام سلطه و استکبار و به عبارت بهتر انسان پرستی ، بزرگترین واردات فرهنگی ایران پس از مشروطه است . پس از انقلاب اسلامی نیز خویشتن پرستی و معیار بودن انسان در سه قالب جلوه گر شد . فی الواقع نئوپروتوگوارس های پس از انقلاب اسلامی به سه قسم زیر قابل تقسیمند .

اول : چپ ها که باقی مانده های تفکر ضد امپریالیستی جهان سوم بودند و ادبیاتشان به شدت در حال گسترش بود و پس از فروپاشی شوروی ، منسوخ شدند و پس از دوم خرداد دوباره اقلیتی از آنان در قالب جنبش های دانشجویی و پان ترکی و پان کردی دوباره شروع به فعالیت کردند که به علت عدم اصالت و ساخت فرمایشی و بی توجه به جریانهای زمان از رونق افتاد . البته منافقین که گروه های مجاهدین خلق و ... که حاصل از التقاط چپ و اندیشه های سنتی اسلامی ایران بودند ، به دو شاخه برون مرزی و درون مرزی تقسیم شدند . شاخه برون مرزی به گدایی در عراق و اسراییل و کشورهای اسکاندیناوی مشغول است و هر چند وقت یک بار برای اعلام حیات در یک کشور اروپایی تجمع چند ده نفری برپا میکند و شاخه درون مرزی که در سکوت کامل خبری به سر می برند و در ترورها و اغتشاشات هر از چندگاهی خودی نشان می دهند . چپ ها معتقدند که تفسیر انسانی چونان مارکس ، لنین ، انگلس ، شومپیتر و امثالهم معیار همه چیز است ...

دوم : لیبرال ها که در قالب سکولار ، لائیک ، ضد دین ، دموکرات ، ملی گرا و امثالهم مدتی نبض فرهنگی کشور را در دست گرفته بودند و با روزنامه های زنجیره ای و فعالیت در عرصه هنرهای بصری مانند سینما و تئاتر و فضای روشنفکری شعر و ادبیات قصد اشاعه فرهنگ خویش را داشتند . لیبرالیسم اساسا پدیده ای نیست که با لب گزیدن ، نقد سطحی و یا اینکه نسبت دادن فساد و فحشا به واژه لیبرالیسم بتوان از آن عبور کرد . در قرن بیست و یکم که نفس پرستی در حال تکثیر در جهان است و این بهترین عنوان برای مدرنیزاسیون فرهنگی در جوامع جهانی است ، بزرگترین فلسفه سیاسی و اجتماعی نفس پرستی را لیبرالیسم تشکیل می دهد . کافی است نگاهی به اعتراضات دهه اخیر دانشجویی و مردمی در ایران بیندازید . پلاکاردهای معترضین ، هجمه فرهنگی غرب و ... یک چیز را نشانه رفته است و یک خواست را به عنوان شعار خویش قرار می دهد آزادی . حاصل جامعه مصرفی ، حاصل جامعه خویشتن پرست و افتاده به دام اومانیسم عبودیت نیست ، آزادی از بندهایی است که دین به نشانه عبد بودن برای انسان در شریعت قرار داده است . نظریه پردازان فلسفه سیاست معتقدند که آزادی دو گونه است آزادی منفی و آزادی مثبت . آزادی منفی به معنای آزادی از تمام قید بندها ، بکن نکن ها و محدود شدن هاست . اساس لیبرالیسم نیز بر مبنای آزادی منفی بنا شده است . اما آزادی مثبت به معنای آزادی به شرط محدودیت در قبال سنت ها (در نگاه محافظه کاری) ، آزادی به شرط محدودیت در مقابل شریعت (در نگاه دینی ) و آزادی به شرط محدودیت در مقابل اکثریت و یا مصلحت عمومی است (نگاه توتالیتر ، کمونیستی ، ژاکوبنی) . لیبرال های ایرانی مبلغ آزادی منفی بودند ، تز جامعه مدنی ، ساخت تشکل های غیر دولتی و مانند آن لعابی بود برای رسیدن به آزادی منفی که مخاطبان محترم مصادیق اجتماعی آن را به خوبی میشناسنند . برای لیبرالها انسان آزاد معیار همه چیز است .

سوم : اسلام آمریکایی ، التقاط اسلام و لیبرالیسم و نئوپروتاگوراس هایی که معتقدند انسان معیار تفسیر اسلام است . آنان که گمان می کنند خدا دست بسته بوده است و یا حکمتش متعلق به همان 14 قرن گذشته است و برای شریعت خدا تعیین تکلیف میکنند و معتقدند شریعت الهی باید دچار بسط گردد . بزرگترین تئوری پردازان این نئوپروتاگوراس ها امروز در لندن و واشنگتن ، کاسه لیس دولت آمریکایی شده اند و هر از چند گاهی عصمت ، ظهور و ... را به چالش می کشند . در این نگاه انسان مسلمان معیار همه چیز است . این نئوپروتاگوراس های مسلمان ، یا در قالب انجمن های حجتیه دین خدا را یاری نمی کنند و یا در قالب تفکرات اومانیتسی بخش هایی از شریعت را که به نظرشان با حقوق بشر امروز سازگار نیست را به کناری می گذارند و یا در برخورد اسلام و دموکراسی با پررنگ کردن اصول زندگی مدرن و دموکرات غربی ، اسلام را جرح و تعدیل میکنند تنها فرق این نئوپروتاگوراس ها آن است که معتقدند انسان مسلمان معیار همه چیز است

ج) نئوپروتاگوراس انسانی

من ، نفس من ، لذت آنی من ، دم را خوش شمردن من و ... تمام آنچیزی است که گاه در قالب نقض شریعت هر روزه تکرار می کنیم و توجیه می کنیم ، غیبت ، تهمت و گناه بدنی و چشمی که هر روزه با بهانه های مختلف خود را جای خدا می گذاریم و با توجیه معیار بودمان از کنارش می گذریم . در واقع ما مسلمانیم ، انقلابی هستیم به حقیقت چهارده معصوم معترفیم ، هر روز برای ظهور حضرت صاحب دعا می کنیم ، اما در مرتبه هایی هم ترجیح می دهیم لذت نفس را با خواست الهی بیان شده در شریعتش به مصاف بکشانیم . در واقع گاهی معتقدیم نفس و لذت نفس معیار همه چیز است ...

 

اساس تعالیم انبیا ، فلسفه انقلاب اسلامی به عنوان مقدمه ظهور حضرت حجت ، ظهور صاحب عصر و زمان و هم چنین فلسفه خلقت بشری بر آن بوده و هست که انسان عبد است و خواست خدا معیار همه چیز است.

 

سجاد نجفی