"لی رولاند " (Lee Rowland) و دریادار "استیو تاتام " Steve Tatham) در مقالهای تحلیلی که در نشریه آمریکایی "اسمال وارز ژورنال " (SMALL WARS JOURNAL) منتشر شده است، به بررسی ارتباط راهبردی و عملیاتهای نفوذ و وضعیت آن در ارتش انگلستان پرداختهاند.
نویسندگان مقاله معتقدند که عملیات نفوذی موثر است که برنامهریزان آن، شناخت کافی از منطقه یا کشور مورد نظر داشته باشند در غیر اینصورت عملیات نفوذ با شکست مواجه خواهد شد.
در ابتدای مقاله میخوانیم: در دو سه سال اخیر شاهد افزایش شدید علاقه به کاربرد واژه "نفوذ " بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به مقاصد نظامی بودهایم. این موضوع جدیدی نیست، ارتش همیشه به دنبال اعمال نفوذ ولو بهصورت ناخواسته بوده است. با این حال، دو رویداد مهم باعث برجستگی بیشتر این موضوع شده است: یکی انتشار JDP 3-40 [با عنوان امنیت و باثباتسازی: نقش ارتش] و دیگری اعزام تیپ 52 به استان "هلمند " در آگوست 2007. این مقاله قصد ندارد در مورد اینها صحبت کند - یک جستجوی سریع در شبکههای داخلی و عمومی انبوهی از اطلاعات را اختیار خواننده کنجکاو قرار خواهد داد - اما دو مساله وجود دارد که شایان بحث بیشتر هستند. اولی به اعزام تیپ 52 مربوط میشود. هنگامیکه سرتیپ "اندرو مککی "Andrew Mackay) ) تیپ 52 را به استان هلمند هدایت میکرد، قبل از آن بر اساس تجربه اعزامهای قبلی وضعیت را ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیده بود که بنا به دلایل بسیار، اینها به اهداف مورد انتظار خود نرسیده بودند.
نویسنده در ادامه افزوده است: از نظر سرتیپ مککی رضایت مردم یک امر کاملاً کلیدی بود و فقط با قدرت سخت، یا حتی تقدم قدرت سخت قابل حصول نبود؛ هنگامیکه وی طرح عملیاتی خود را آماده میکرد از این موضوع اظهار دلسردی کرد که دکترین فعلی به اندازه کافی شرایط را برای انجام عملیات در چارچوب حوزه نفوذ مهیا نمیسازد. مساله دوم این است که اندرو مککی متعاقبا به یکی از نیروهای موثر در پشت انتشار JDP 3-40 و بخصوص گفتمان قوی "مرکزیت " نفوذ تبدیل شد. با این حال، به رغم تاکید و اشتیاقی که برای استفاده از آن وجود دارد، دستورالعمل "نحوه انجام آن " هنوز تکمیل نشده است.
این مقاله افزوده است: نشریه طبقهبندیشده اخیر مرکز جنگ زمینی با عنوان "کتاب راهنمای نفوذ "، گامیاست بسیار محکم در مسیر درست، اما از نظر ما هنوز سؤالاتی را بدون پاسخ میگذارد. مطرح کردن یک نیاز کار بسیار خوبی است، اما هنگامیکه یک راهکار مفصل برای آن بیان نشود، آن نیاز دیگر یک چالش نیست بلکه یک زحمت است.
نویسندگان در ادامه یادآور شده است: مککی و تاتام در مقاله "تضاد رفتاری: از ژنرال تا سرجوخه راهبردی " توضیح دادند که چگونه نگاه تیپ 52 به خارج از ستاد ارتش و محیطهای آموزشی بود - زیرا در آن زمان در هیچ یک از آنها "نحوه " مطرح نبود. تحقیق مککی اقتصاد رفتاری و روانشناسی گروه را شامل میشد و در حین این تحقیق وی پاسخهایش را در کتابهایی چون "عصر غیرقابل باور "، "تذکر " و "به صورتی قابل پیشبینی نامعقول " یافت - کتابهایی که اکنون هیچ یک در فهرست منابع توصیهشده رؤسای ستاد دفاع در دانشگاههای ستاد قرار ندارند! با اینکه چنین تحقیقی قابل ستایش بود، اما در عین حال شاید نشانگر ناکامی آموزش نظامی بود. همچنین عاقلانه به نظر نمیرسد که
این مقاله در ادامه میافزاید: فرماندهان باید "جویندگان " اندیشه راهبردی باشند، بلکه در عوض باید منابعی داشته باشند که برای کمک به آنها بهراحتی در دسترس باشند. امروزه چشمانداز متفاوت است و "کتاب راهنمای نفوذ " بسیاری از خلاءهایی را (اما نه همه را) که زمانی وجود داشتند پر میکند. این مقاله در صدد روشن کردن هر چه بیشتر دو حوزه کلیدی تحلیل مخاطب هدف (TAA) و معیارهای اثربخشی (MOE) است.
اهمیت درک مخاطب در عرصه نفوذ
این نویسندگان در بخش دیگری از مقاله خود مینویسند: ما معتقدیم که این عنوان باید بر سر هر صفحه هر سند رسمی مربوط به نفوذ حک گردد! درک مخاطب اول و آخر تمام تلاشهای نظامی در عرصه نفوذ است. بدون TAA، موفقیت نفوذ به شانس، اقبال و تصادف بستگی دارد. با یک TTA استخراج شده با روشهای علمی، احتمال موفقیت در نفوذ [تاثیرگذاری] به صورتنمایی افزایش مییابد، اما باید توجه داشت که این تاثیر هرگز قطعی نیست.
در ادامه این مقاله با طرح این سؤال که تحلیل مخاطب هدف را چگونه انجام میدهیم، آمده است: عقل سلیم میگوید که این کار را از طریق نظرسنجی انجام دهیم، اما برای مثال، در کشوری مانند افغانستان میدانیم که نظرسنجیها میتوانند فریبنده باشند و در واقع نتایج غالبا بهوسیله افراد مشخص نمیشوند، بلکه نحوه پرسیدن سوالات توسط ناظران تعیینکننده نتایج است. نظرسنجیها همچنین معمولا شاخصهایی از محبوبیت یا پیشرفت تلقی میشوند، اما در واقع هر دوی اینها به حصول مقاصد مربوط به نفوذ ربطی ندارند. برای مثال، آرزوی ما این است که افغانها بمبهای جاسازی شده (IED) کار نگذارند.
این مقاله می افزاید: اما در واقعیت، اینکه افغانها سربازان "ایساف " را دوست دارند یا نه، (اگرچه بیشک یک امتیاز است) ربطی به فعالیتهای نفوذ - که در پی تغییر رفتار است نه عقیده - ندارد. بنابراین اولین گام در روند نفوذ، حتی قبل از TAA، این است که تصمیم بگیرید آن چیست که میخواهید بر آن تاثیر بگذارید؛ و در این راه مصمم باشید. گام دوم پذیرفتن این نکته است که دادههایی که در اختیارتان قرار دارد احتمالاً برای پاسخ دادن به مساله یا پرسش یکی دیگر بهوجود آمدهاند، مگر اینکه خیلی خوششانس باشید. بهطوریکه خواهیم دید خیلی بهتر است که دارای TAA باشید که مقاصد نفوذ شما را بهنحو مناسبی برآورده سازد.
نویسندگان در ادامه سه مثال از یک TAA مناسب، برگرفته شده از پروژه "درک موقعیتی غنی " (RCU) برای دولت آمریکا، نشان میدهد که عقل سلیم در چه جاهایی با واقعیت در تعارض است:
"طالبان با آموزش (تحصیل) مخالف است، درست؟ برخی ممکن است مخالف باشند، اما RCU نشان داد که در دوره طالبان تعداد مدارس در وزیرستان جنوبی از حالا بیشتر بود. پس چگونه به این نتیجه رسیدیم؟ ما فقط تصاویری از مدرسههای در حال سوختن را میدیدیم، اما تقریبا در تمامی موارد تحقیق RCU نشان میدهد که این کار بیش از آنکه نتیجه ایدئولوژی یا تعصب مذهبی باشد، حاصل رقابت و همچشمی با گروههای اقتصادی-اجتماعی مختلف بود. در نتیجه اگر درصدد این میبودیم که با برجسته ساختن این موضوع به عنوان یک مساله مذهبی بر جمعیت محلی تاثیر بگذاریم، عملیات نفوذ با شکست مواجه میشد.
"در عربستان سعودی، اسلام تاثیر و نفوذ برجستهای بر رفتار پسران جوان دارد... این درست است که اسلام نزد مردم مهم است اما RCU نشان میدهد که از بُعد یک محرک رفتاری، اهمیت اسلام برای پسران جوان به اندازه استقلال از والدین، فوتبال و ملیگرایی نیست. بنابراین، یک برنامه با هدف نفوذ در این مخاطب با مضمون اسلامی، ممکن است به اندازه برنامهای فیالمثل بر پایه تیم فوتبال منچستر یونایتد قرار دارد، موفق نباشد!
"درست است که در افغانستان قبیله تعیین کننده است اما به رغم اهمیت قبایل، مناطق و سرزمینها خیلی مهمتر محسوب میشوند. بنابراین، برنامههای نفوذ با محوریت فرهنگ قبیلهای ممکن است انعکاس خوبی داشته باشند، اما به اندازه برنامههایی که بر روی جغرافیا و کاربری زمین متمرکز شوند، موفق نخواهند بود. هر خوانندهای که با افغانستان آشنایی ندارد فقط باید کتاب "روری استوارت " (Stewart Rory) با نام "مکانهای فی مابین " را مطالعه کند تا ببیند که چگونه راهنماهای او صرفا به این دلیل که آنجا قلمرو دیگران بود، از همراهی او تا روستا یا دره بعدی، یا تا آن سوی کوه بعدی خودداری میکردند.
نویسندگان در ادامه، تحلیل مخاطب هدف را روندی فوق پیچیده دانسته و میافزایند: چنانچه تحلیل به نحو مناسب انجام بگیرد یک روند فوقالعاده پیچیده است و با اینکه روش آن نسبتاً ساده است، اما اجرای آن یقینا اینگونه نیست. برای اینکه TAA شانس موفقیت داشته باشد، باید دستکم به چهار هدف جامع دست یابد:
- تعیین دقیق مخاطب هدف بهینه.
- سنجش "نفوذپذیری " مخاطب
- تعیین بهترین روند برای تاثیرگذاری (نفوذ) بر آن مخاطب.
- تولید و بهکارگیری محرکهایی که رفتار مخاطب را به طور موثر و قابلسنجش تغییر بدهند.
این کارشناسان هدف TAA را ارائه سیمایی معقول از مخاطب و نحوه نفوذ در آن از طریق برنامههای تبلیغاتی دانسته و مینویسند: یک ویژگی کلیدی این رویکرد این است که پیامها به سبک پایین به بالا تولید میشوند، بدین ترتیب که طی یک فرآیند سنجش و پژوهش ساخته شده و سپس از شناخت موثق مخاطب استنتاج میشوند.
در ادامه این مطلب آمده است: بهطوریکه مککی و تاتام در "تضاد رفتاری " اشاره کردهاند: "پیامهای وایتهال [دولت انگلیس] تا به سطح تاکتیکی برسند به یک خاطره کهنه و بیرنگ تبدیل میشوند... و در آن موقع ممکن است هیچ ربطی به وقایع جاری نداشته باشند. " باید واضح باشد که چرا این رویکرد خیلی موثرتر از رویکردهای بازاریابی ساده، یا درک فرهنگی است. هیچ مدل ارتباطاتی جامعی وجود ندارد که برای تمام گروهها و فرهنگها مناسب باشد. همه تلاشهای ارتباطاتی باید بر اساس دینامیکهای محلی و با توجه به رفتارهایی که شخص در صدد تغییر آنها است، تغییر یابند.
نویسندگان در ادامه یادآور شدهاند: از آنجا که مخاطبان چندوجهی بوده و نمیتوانند به عنوان یک جامعه آماری واحد گروهبندی شوند، تاثیرگذاری (نفوذ) بر گروههای مختلف یک جامعه نیازمند روشها و رویکردهای دقیق است: یک پیام - بدون توجه به ارتباط فرهنگی آن - برای همه گروهها مناسب نیست. تشخیص این نکته که بر چه کسی، چرا، چگونه و چه موقعی، باید تاثیر گذاشت و اینکه آیا این کار عملی است، اولین گام TAA را تشکیل میدهد.
در ادامه مقاله آمده است: بیشتر اوقات برای تاثیرگذاری بر یک گروه لازم است، بر گروهی دیگر تاثیر بگذاریم، به یاد داشته باشید که روند نفوذ الزاما بدین معنا نیست که یک گروه بهخصوص را مجبور کنیم که "ما " یا "ایدههایمان " را دوست داشته باشند اگرچه این موضوع همیشه یک امتیاز ویژه محسوب میشود. هدف از نفوذ تاثیر گذاشتن بر رفتار است.