اسارت؛ دستگیر کردن،افرادى از لشکر مخالف یا افراد عادى را در جنگها بعنوان«اسیر» گرفتن و برده ساختن.در جنگهاى صدر اسلام نیز گروهى از کفار،اسیر گرفته مىشدند، یابعضى از مسلمانان به اسارت مشرکین در مىآمدند.
در حادثه کربلا،این فاجعه که اهل بیت امام حسین«ع»را پس از عاشورا اسیر گرفته وشهر به شهر گرداندند و در کوفه و شام به نمایش گذاشتند،نقض آشکار قوانین اسلامبود،چرا که هم اسیر گرفتن مسلمان صحیح نیست و هم اسیر کردن زن مسلمان.
آنگونهکه على«ع»نیز در جنگ جمل،اسیر کردن را روانشمرد و عایشه را همراه عدهاى زنبه شهر خودش باز گرداند. البته بسر بن ارطاة به دستور معاویه بر یمن حمله کرد و زنانمسلمان را به اسارت گرفت.به اسیرى بردن عترت پیامبر در دوره حکومت اموى،اهانتبه مقدسات دین بود،تا آنجا که در دربار شام،یکى از شامیان از یزید مىخواست کهفاطمه دختر سید الشهدا را بعنوان کنیز،به او ببخشد!که با اخطار حضرت زینب رو به رو شد.
گر چه یزید،اهل بیت امام حسین«ع»را براى ترساندن مردم دیگر اسیر کرد و شهر بهشهر با خفت و خوارى گرداند،ولى این دودمان عزت و آزادگى،از«اسارت»هم بعنوانسلاحى در مبارزه با باطل و افشاى چهره دشمن استفاده کردند و با خطبهها و سخنرانیهاىبیدارگرشان حیله دشمن را نقش بر آب کردند.خطابههاى زینب کبرى و امام سجاد«ع»ودختر امام حسین«ع»در کوفه و شام،نمونهاى از«مبارزه در اسارت»بود.حضرت زینب،حتى در مجلس یزید و پیش روى او به این اسیر گرفتن و عمل ظالمانه و خارج از دین اواعتراض کرد:«اظننتیا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء،فاصبحنانساق کما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرکو امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکتستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهنالاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل...»
مىتوان گفت امام حسین«ع»با تدبیر و حسابگرى دقیق،زنان و فرزندان را همراه خودبه کربلا برد،تا راوى رنجها و گزارشگر صحنههاى عاشورا و پیام رسان خون شهیدانباشند و سلطه یزیدى نتواند بر آن جنایت عظیم،پرده بکشد یا قضایا را به گونهاى وانمودکند.از این رو،وقتى ابن عباس به سید الشهدا گفت چرا زنان و کودکان را به عراق مىبرى،پاسخ داد:«قد شاء الله ان یراهن سبایا...» خدا خواسته که آنان را اسیر ببیند.این اشاره بههمان برنامه حساب شده است.
به گفته مرحوم کاشف الغطاء:اگر حسین و فرزندان اوکشته مىشدند،ولى آن سخنرانیها و افشاگریهاى اهل بیت در آن موقعیتهاى حساس نبود،آن آثار و اهدافى که امام حسین در واژگون ساختن حکومتیزیدى داشت محقق نمىشد.
اسارت اهل بیت با آن وضع رقت بار،عواطف مردم را به نفع جبهه حق و به زیانحکومتیزید برانگیخت و سخنان زینب و سجاد«ع»در طول اسارت،لذت پیروزىنظامى را در ذائقه یزید و ابن زیاد،چون زهر، تلخ ساخت و جلوى تحریف تاریخ راگرفت و به بازماندگان و خانوادههاى شهدا درس داد که شهیدان با خونشان و بازماندگانبا رساندن پیام خون،باید حق را یارى کنند،شهیدان کارى حسینى کنند و ماندگان،کارىزینبى!اسارت،هرگز به معناى تسلیم شدن و انگیزه و هدف را فراموش کردن نیست.
آزادگان سرافراز دفاع مقدس در ایران نیز،در اسارتگاههاى عراق،ادامه دهنده جهادرزمندگان بودند و صبر و استقامتشان را از کاروان اسراى اهل بیت آموخته بودند. زینب«ع»قافله سالار کاروان اسارت بود و مردانه و صبورانه،آن دوران تلخ را به پایان رساند.
ما وارث شهادت و ایثاریم بنیانگذار عزت و آزادى ما شور پر شراره ایمانیم آنجا که نیست جرات فریادى در بطن این اسارت ما خفته است آزادى تمام گرفتاران مرگ پر افتخار پدرهامان سرمایه حیات هدفداران رفتیم پیشواز اسارتها تا کاخهاى ظلم براندازیم تا در زمان قحطى حق جویان آبى به آسیاب حق اندازیم ما رهسپار شهر خموشانیم شهرى که سایهبان زده از وحشت شاید به تازیانه یک فریاد بیدارشان کنیم،از این غفلت در کوفه و دمشق به پاسازیم طوفانى از وزیدن صرصرها هر جا که شهر خفته و تاریکى است روشن کنیم جلوه اخگرها
زینب«ع»
زینب کبرى سلام الله علیها،پیامبر خون شهداى کربلا و همراه حسین«ع»در نهضتخونین عاشورا.حضرت زینب،دختر امیر المؤمنین و فاطمه زهرا«ع»در سال پنجمهجرى،روز 5 جمادى الاولى در مدینه،پس از امام حسین«ع»به دنیا آمد.از القاباوست:عقیله بنى هاشم، عقیله طالبیین،موثقه،عارفه،عالمه،محدثه،فاضله،کامله،عابدهآل على.زینب را مخفف«زین اب»دانستهاند،یعنى زینت پدر.
امام حسین«ع»هنگام دیدار،به احترامش از جا برمىخاست.زینب کبرى،از جدشرسول خدا و پدرش امیر المؤمنین و مادرش فاطمه زهرا«ع»حدیث روایت کرده است.
این بانوى بزرگ، داراى قوت قلب،فصاحت زبان،شجاعت،زهد و ورع،عفاف وشهامت فوق العاده بود. شوهرش، عبد الله بن جعفر(پسر عموى خودش)بود.از اینازدواج،دو پسر حضرت زینب به نامهاى محمد و عون،در کربلا به شهادت رسیدند.
وقتى امام حسین«ع»پس از امتناع از بیعت با یزید،از مدینه به قصد مکه خارج شد،زینب نیز با این دو فرزند،همراه برادر گشت.در طول نهضت عاشورا،نقش فداکاریهاىعظیم زینب، بسیار بود.سرپرست کاروان اسیران اهل بیت و مراقبت کننده از امامزین العابدین«ع»و افشاگر ستمگرىهاى حکام اموى با خطبههاى آتشین بود.زینب،همدختر شهید بود،هم خواهر شهید،هم مادر شهید،هم عمه شهید.پس از عاشورا و در سفراسارت،در کوفه و دمشق، خطابههاى آتشینى ایراد کرد و رمز بقاى حماسه کربلا وبیدارى مردم گشت.پس از بازگشت به مدینه نیز،در مجالس ذکرى که براى شهداى کربلاداشت،به سخنورى و افشاگرى مىپرداخت.وى به«قهرمان صبر»شهرت یافت.
در سال 63 و به نقلى 65 هجرى درگذشت.قبرش در زینبیه(در سوریه کنونى)است.
برخى نیز معتقدند مدفن او در مصر است.در کتاب«خیرات الحسان»آمده است:درمدینه قحطى پیش آمد.زینب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعهزمینى داشتند.زینب در همانجا در سال 65 هجرى در گذشت و در همان مکان دفن شد.
صبح ازل طلیعه ایام زینب است پاینده تا به شام ابد نام زینب است در راه دین لباس شهامت چو دوختند زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
بارزترین بعد زندگى حضرت زینب،همان پاسدارى از فرهنگ عاشورا بود که باخطابههایش، پیام خون حسین«ع»را به جهانیان رساند.در این زمینه،نوشتهها وسرودههاى بسیارى است،از جمله این شعر:
سر نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا مىماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابرى از ریا مىماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا مىماند اگر زینب نبود زخمه زخمىترین فریاد،در چنگ سکوت از طراز نغمه وا مىماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر،استخوان اشگ سرخ در گلوى چشمها مىماند اگر زینب نبود ذو الجناح داد خواهى،بىسوار و بىلگام در بیابانها رها مىماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ،سیل انقلاب پشت کوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود.
خود زینب نیز از فصاحت و ادب برخوردار بود.در هنگام دیدن سر بریده برادر،خطاب به او چنین سرود:«یا هلالا لما استتم کمالا...»بعدها هم در سوگ حسین«ع»
اشعارى سرود،با این مطلع:«على الطف السلام و ساکنیه...»:سلام بر کربلا و برآرمیدگانآن دشت،که روح خدا در آن قبهها و بارگاههاست.جانهاى افلاکى و پاکى که در زمینخاکى، مقدس و متعالى شدند،آرامگاه جوانمردانى که خدا را پرستیدند و در آن دشتها وهامونها خفتند.سرانجام،گورهاى خاموششان را قبههایى افراشته در برخواهد گرفت،وبارگاهى خواهد شد،داراى صحنهاى گسترده و باز...
زینبین
دو زینب.اصطلاحا به حضرت زینب و حضرت ام کلثوم،دختران امیر المؤمنین«ع» گفته مىشود که در کربلا حضور داشتند.این کلمه از باب تغلیب یک اسم بر دیگرى است، آنگونه که به امام حسن و امام حسین هم«حسنین»گفته مىشود.
زینبیه
جایى که به حضرت زینب«ع»منسوب باشد.آنگونه که به جاى منسوب به امامحسین«ع»، «حسینیه»گفته مىشود.مکانهایى که با این عنوان و به یاد حضرت زینب درشهرهاى مختلف مىسازند و براى برپایى محفلهاى عزادارى یا مجالس دینى براى بانوان،و گاهى هم به عنوان دار الایتام مورد استفاده قرار مىگیرد،از آن جهت که آن بانوىقهرمان،پس از عاشورا یتیمان ابا عبد الله الحسین«ع»را در سفر اسارت سرپرستى ونگهدارى مىکرد.مرقد زینب کبرى«ع»نیز که در شام قرار دارد به همین نام«زینبیه» شهرت دارد که تا دمشق مقدارى فاصله دارد و زیارتگاه عاشقان عترت پیامبر«ص»است. البته در مورد مدفن حضرت زینب،اقوال دیگرى نیز وجود دارد.
شام غریبان
در لغت،به معناى شب مردم غریب و از یار و دیار دور افتاده است،شام مسافران کهوحشتناک مىباشد.شام غریبان گرفتن:زارى کردن به درد،چنانکه بر وفات کسى گریستنو غم نمودن. شب اول وفات کسى براى خانواده آن کس،شب یازدهم محرم و عزادارىبعد از آن شب. در اصطلاح،به مراسم سوگوارى شبانه در شب یازدهم محرم گفتهمىشود که مردم به صورت دو گروه مجزا،پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها وتکیهها،با خواندن نوحههاى غمگین،یاد اسراى اهل بیت را گرامى مىدارند.این برنامه،اغلب با در دست داشتن شمعهایى و در شب تاریک یازدهم محرم انجام مىگیرد و بیشتراز کودکان و نونهالان در این سوگوارى تمثیلى استفاده مىشود.یاد کردى است از آوارگىاهل بیت امام حسین«ع»و کودکان باز مانده از شهداى کربلا که در غروب عاشورا،بىپناه ودرمانده،در ظلمت اندوهبار شب،در دشت و بیابان کربلا به سر آوردند.در این شب،«مراسمى ساده و غمانگیز بر پا مىشود و عزاداران با لباسهاى سیاه و شمعى افروخته دردست گرفته،کاه بر سر مىپاشند و نوحههاى غمانگیز مىخوانند و دسته دسته در معابرحرکت مىکنند و هر چند قدم،مدتى مىنشینند و مىگریند،آرام و غمناک.در این مراسمبکلى سینه زنى نمىشود و علم و بیرق نیز حرکت داده نمىشود».
شام
شام به سرزمین منطقه سوریه،فلسطین،لبنان،اردن و اطراف آنها گفته مىشده است. شامات هم مىگویند.این سرزمین در صدر اسلام فتح شد و معاویه در دوره عثمان والىآنجا بود و امویان از آن پس بر آن منطقه استیلا یافتند و از حکومت مشروع على«ع»سربرتافتند. دمشق،پایتخت امویان بود.یزید هم آنجا حکومت مىکرد.
از سرزمین شام در روایات، نکوهش شده و ائمه از آن به بدى یاد کردهاند.اهل شامبویژه در عهد معاویه،با على دشمنى بسیار مىکردند و از جمله علل آن تبلیغات گستردهمعاویه و امویان بر ضد على«ع»و بنى هاشم بود و چون در آن منطقه نفوذ و استیلا داشتند،افکار را بر ضد اهل بیت،منحرف مىساختند و بذر دشمنى آنان را در دلها مىپراکندند.دردورههاى بعد هم میان شامیان و عراقیان خصومت و ناسازگارى ادامه یافت و شهرها ومردم عراق،اغلب زیر بار حکومت دمشق نمىرفتند.سرهاى مسلم بن عقیل و هانى راپس از شهادتشان به شام که مقر حکومتیزید بود فرستادند.
اهل بیتسید الشهدا«ع»پس از واقعه کربلا که به اسارت دشمن در آمدند،ابتدا به کوفهو از آنجا به شام برده شدند و چند روزى در دمشق اقامت کردند.دیدارشان با یزید دردار الخلافه در همین شهر بود که حضرت زینب و امام سجاد«ع»در بارگاه یزید خطبهخواندند و یزید را رسوا ساختند.
قبر حضرت زینب و رقیه که هر دو بصورت حرم وزیارتگاه شیعه است،در شام است.قبر رقیه نزدیک مسجد جامع دمشق و حرم حضرتزینب در زینبیه،بیرون از دمشق است. (3) سفر به شام براى اهل بیتحسین«ع»بسیار تلخ ومصیبتهاى دوران اسارت در این دیار،برایشان از سختترین مصیبتها بوده است.وقتى ازامام سجاد پرسیدند:در سفر کربلا، سختترین مصیبتهاى شما کجا بود،سه بار فرمود: «الشام،الشام،الشام».
خار مغیلان
خار درخت«ام غیلان»،ام غیلان درختخار دارى است که در بادیه مىروید که گاهىبه اندازه درختسیب یا کوچکتر مىشود. در مرثیهها چنین گفته مىشود که پس ازشهادت امام حسین«ع»و حمله دشمن به خیمهها و به آتش کشیدن آنها،کودکان آوارهدشت و بیابان شدند و دو کودک در بیابان،دور از جمع اهل بیت،گم شدند و شب زیر خارمغیلان پناه گرفتند و جان باختند. در منابع معتبر تاریخى چنین چیزى نیامده است.
دیر راهب
نام محلى در سرزمین شام،که اسیران اهل بیت از آن گذشتند.در این سفر،که اسرا بههمراه نیروهاى یزیدى به شام برده مىشدند،سرهاى شهدا نیز همراه قافله بود.در یکى ازمنزلگاههاى راه،به محلى رسیدند به نام«قنسیرین»که راهبى در دیرى به عبادت مشغولبود.نگاه راهب از صومعه به سر مطهر امام حسین«ع»افتاد که نور از آن به آسمانمىرفت.با دیدن این صحنه،ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزدخود در صومعه نگهداشت.شب هنگام،راهب از آن سر مقدس،شگفتیها و کراماتى دید وبه برکت آنها مسلمان شد. به گفته نیر تبریزى:
دیر ترسا و سر سبط رسول مدنى واى اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
این دیر،هم اکنون در منطقه راه سوریه به لبنان موجود است و بر یک بلندى مشرف بهجاده قرار دارد.
رقیه
دختر سه چهار ساله ابا عبد الله الحسین«ع»که در سفر کربلا همراه اسراى اهل بیتبوده و در شام،شبى پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بىتابى کردو پدر را خواست.خبر به یزید رسید.به دستور او سر مطهر امام حسین«ع»را نزد او بردندو او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام(که محلاقامت موقت اهل بیت بود)جان داد. البته در باره این دختر و شهادتش،میان مورخین نظرواحدى وجود ندارد.
خردسالى این دختر و عواطفى که نام و یادش و کیفیت جان باختنش و مدفن اوبر مىانگیزد شگفت است و شیعیان به او علاقه خاصى دارند.محل دفن او کنار یکبازارچه قدیمى و با فاصله از مسجد اموى در دمشق قرار دارد و چندین بار تعمیر شدهاست.آخرین تعمیر و توسعه در سال 1364 شمسى از سوى ایران آغاز شد و پس از چندسال به پایان رسید. اینک حرمى بزرگ و باشکوه براى آن دختر خردسال بزرگوار وجوددارد که زیارتگاه دوستداران اهل بیت است.
از بهر یاد بود از این نهضت بزرگ در شهر شام،دخترکى را گذاشتیم تا دودمان دشمن ظالم فنا شود آنجا رقیه را به حراست گماشتیم
ساربان
روایتشده است:یکى از شتربانان کاروان حسینى پس از شهادت امام،به طمعبرداشتن بند زیر جامه آن حضرت،دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربریده و خونین یافت. دست برد تا آن بند را بردارد،که دست امام برآمد و بر دست او زد ومانع شد.کاردى در آورد و انگشتیا دستحضرت را برید تا آن بند را برگیرد.امامدست چپ را برآورد،دست چپ را هم برید. این شخص،بعدا چهرهاش سیاه شد و درراه مکه فریاد برمىآورد که:«ایها الناس!دلونى على اولاد محمد». نام او را«بریدة بنوائل»گفتهاند.این قضیه به صورتهاى دیگر هم در برخى کتب نقل شده است، از جملهدر باره کسى به نام ابحر بن کعب،که لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عریان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشک،خشکید. (4) اما نمىتوان به صحت آنها اطمینان یافت. در نقلها،گاهى قضیه انگشت و انگشتر هم آمده است و اینکه،بجدل بن سلیم انگشت را باانگشتر قطع کرد و انگشتر را به غارت برد.
اسراى اهل بیت«ع»
بازماندگان کاروان شهادت را،پس از عاشورا به اسارت گرفته،به کوفه،سپس به شامبردند. اسیران،تعدادى از دودمان پیامبر«ص»بودند،برخى هم همسران یا فرزندانشهداى دیگر کربلا.زنان بنى هاشم به شام برده شدند و از آنجا به مدینه باز گشتند.برخىاز زنان غیر بنى هاشم به خاطر وساطت بستگان خود از اسارت رها شده،در کوفه ماندگارشدند و به قبیله خود پیوستند.
در منابع تاریخى و تعبیرات روایى و اشعار،از آنان به نام«سبایا»و«اسارى»یاد شده است.به اسیرى گرفتن افرادى از اهل بیت«ع»هم بر خلافمقررات جنگهاى اسلامى بود، هم جسارت و توهین به رسول الله«ص»به شمار مىآمد.اما امویان بر اساس کینهاى که از عترت پیامبر خدا داشتند،چنان کردند.این گستاخى درحق عترت پیامبر خدا ریشه در همان سقیفه و زیر پا گذاشتن سخن آن حضرت داشت. بهقول نیر تبریزى:
دانى چه روز دختر زهرا اسیر شد؟ روزى که طرح بیعت«منا امیر»شد.
حضرت زینب و حضرت سجاد«علیهما السلام»دو چهره بارز آن جمع بودند و بانطقها و خطابههاى خویش،امویان را رسوا و شهداى کربلا را معرفى کردند.
اسامى اسراى کربلا از اهل بیت و دیگران(طبق آنچه در منتخب التواریخ آمده است) چنین است: امام زین العابدین«ع»،امام محمد باقر«ع»(چهار ساله)،محمد بن حسین بنعلى،عمر بن حسین،حسن بن حسین،زید بن الحسن المجتبى،عمر بن الحسن المجتبى(مجروح شد و به کوفه بردند) محمد بن عمر بن الحسن المجتبى.
اما از بانوان:زینب کبرى«ع»،ام کلثوم،فاطمه،رقیه،صفیه،ام هانى(این 6 نفر ازدختران على«ع»بودند)فاطمه دختر امام حسین،سکینه دختر امام حسین،دخترى کهمىگویند در خرابه شام جان داد،رباب همسر امام حسین،شاه زنان همسر امام سجاد،مادر محسن فرزند سید الشهدا(این فرزند در راه شام سقط شد)دختر مسلم بن عقیل،فضه کنیز فاطمه«ع»،یکى از کنیزان امام حسین،مادر وهب بن عبد الله.نسبت به برخى ازاین 25 نفر،نقلهاى دیگر هم وجود دارد و همه مورد اتفاق نیست.
دار الخلافه
در پایتختحکومت،قصرى که محل سکونتخلیفه بود،دار الخلافه گفته مىشد،جاى اقامت پادشاه.به خود شهرى هم که خلیفه یا پادشاه در آنجا بود،دار الخلافه گفتهمىشد.دار الحکومه هم به همان معنى بود. یزید،پس از کشتن امام حسین«ع»و به اسارت در آوردن اهل بیت او،براى به رخکشیدن این پیروزى به مردم بار عام و اذن عمومى داد و قصر پر از جمعیتشد.آنگاهاسراى اهل بیت را که با طناب،آنان را به هم بسته بودند،با وضعى اهانت آمیز وارد مجلسیزید کردند. دار الخلافه یزید،نزدیک مسجد جامع دمشق بوده است.
یزید بن معاویه
خلیفه جنایتکار اموى که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد.وى در سال 25 هجرىتولد یافت. جوانى میگسار،سگباز و اهل بوزینه بازى و عیاشى بود. چون معاویه مرد،بااو به عنوان خلافت بیعت کردند.معاویه پیش از مرگش از بسیارى بیعت بر ولیعهدى اوگرفته بود.یزید اندیشههاى الحادى داشت و به مبدا و معاد بى عقیده بود.بى بند و بار واهل عیش و طرب بود.در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازه خوانىدر مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند.
سید الشهدا«ع»وقتى با اصرار ولید و مروان براى بیعت با یزید مواجه شد به فسق اوشهادت داد و فرمود:«یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ومثلى لا یبایع مثله».یزید،مردى فاسق،شرابخوار،آدم کش است که آشکارا گناه مىکند وکسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد.
این شناختسید الشهدا«ع»از یزید،سابقه داشت.حتى روزى در یک جلسه،آنحضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد،برخاسته،زشتیها و مفاسد یزید را برشمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن براى پسرش یزید،اعتراض کرد.
یزید نیز همچون پدرش،به حیف و میل بیت المال و کشتن انسانهاى با ایمان و ایجادفساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت.به والى مدینه نوشت که به زور ازسید الشهدا«ع»بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت،گردن او را بزند.براى سرکوبى هواداران امامحسین«ع»که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، «ابن زیاد»را به ولایت کوفهگماشت و به کشتن امام فرمان داد.«ابن جوزى»در باره او گفته است: «چگونه قضاوتمىکنید در باره مردى که سه سال حکومت کرد،در سال اول حسین«ع»را به شهادترساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشتساخت و مدینه را براى لشکریان خودمباح گرداند و در سال سوم،خانه خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت.» کهاشاره به حادثه کربلاست و«واقعه حره»که مردم مدینه در سال 63 هجرى بر ضد والى قیامکردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگى وجنایات یزید بر آنان آشکار شد.یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکرى براى قتل عام مردمفرستاد.در سال 64 هجرى نیز همان سپاه براى سرکوب قیام عبد الله بن زبیر به مکه هجومبردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند.کعبه و مسجد الحرام سوخت وویران شد و عدهاى کشته شدند.
ننگها و آلودگیهاى یزید،بیش از آن است که در اینمختصر بگنجد. مدت حکومتیزید،سه سال و هشت ماه بود و در سال 64 در«حوارین»از اطراف دمشق مرد و در«باب الصغیر»دمشق دفن شد.
خرابه شام
پس از خطبه زینب«ع»در مجلس یزید که اوضاع را بر ضد او متحول ساخت،یزیدناچار اهل بیت را در خرابهاى بى سقف جاى داد.آنان سه روز در آن خرابه بودند و برحسین«ع»نوحه و عزادارى مىکردند.
رقیه،دختر خردسال امام حسین«ع»نیز درهمانجا پدر را در خواب دید و پس از بیدارى گریه سر داد و سر سید الشهدا را برایشآوردند و با دیدن آن صحنه مرغ جانش پر کشید و جان داد.
مدفن رقیه نیز همانجاستکه بعدها حرمى برایش ساختند. (این مساله از نظر محققان مورد بحث و تشکیک قرارگرفته است.)
زهراى حزین ز گرد راه آمده بود جبریل،غمین و عذر خواه آمده بود در کنجخرابه،در میان طبقى خورشید،به مهمانى ماه آمده بود جغد دلم خرابه شام آرزو کند تا با سه ساله دخترکى گفتگو کند آن کعبهاى که قبله ارباب حاجت است حاجت رواست،هر که به آن قبله رو کند.
بازار شام
بازارى است واقع در شهر دمشق،که نزدیک مسجد جامع شهر بوده است.بقایاى آنرا امروز«بازار حمیدیه»مىنامند.«معروف است که پس از حادثه عاشورا،ابن زیادخاندان حضرت سید الشهدا را اسیر نمود و آنان را از کوفه به شام گسیل داشت.یزیددستور داد تا شهر شام را آینه بندى و چراغانى کرده،خاندان امام حسین«ع»را در کوچه وبازار بگردانند.از جمله جاهایى که اسیران را عبور دادند،همین بازار شام بود که براىدیدار اسراى خاندان نبوت«ص»، جمعیت زیادى در دو طرف بازار صف کشیده بودند.
این بازار امروزه حدود پانصد متر طول و ده متر عرض دارد،در دو طبقه و تاریخ بناى آنبه عصر عثمانى مىرسد...آغاز بازار شام،خیابانى عریض،واقع در غرب بازار و پایان آنمحوطه مقابل مسجد اموى است...فاصله آخرین ستون تا محوطه مقابل در غربى مسجداموى حدود سى متر است و ظاهرا اسراى خاندان عصمت و نبوت از همین درب اصلىمسجد اموى وارد مسجد گشتند...»
مشهد راس الحسین«ع»
حرم و بقعهاى که مدفن سر مطهر سید الشهداست،یا مکانى که سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به این نام،دو محل یکى در شام و دیگرى در مصر وجود دارد.در شامدر عسقلان مسجدى بزرگ و ضریحى عظیم است که مردم آنجا را زیارت کرد تبرکمىجستند. (42) به نوشته سید محسن امین:محلى در کنار مسجد جامع اموى در دمشق،کهگویا محل نگهدارى سر مطهر سید الشهدا در ایام یزید بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارىمىشده است.
وى همچنین مىنویسد:(در سفرنامه خویش)در مصر،زیارتگاه با شکوهو مقدسى است که مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسین در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطین)آورده و طى مراسمى در مصر دفنکردهاند.در همین زمینه در«اعیان الشیعه»مىنویسد:بنا به قول برخى،یکى از خلفاىفاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بین مصر و شام)فرستاد و سرى را برایش آوردندو گفت که سر حسین«ع»است.آن را به مصر آوردند و در محلى که الآن به نام مشهد یامسجد راس الحسین معروف است دفن کردند.مردم مصر به این محل علاقه نشانمىدهند و زن و مرد دسته دسته به زیارت آن مىروند و مراسم دعا و تضرع در آنجامىگیرند.البته در این که آن سر،سر امام حسین«ع»بوده، تردید وجود دارد. این مسجد،اکنون نیز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مرکز محافل دینى و قرآنى،بویژه در شبهاىماه رمضان است و در میلاد امام حسین«ع»هزاران نفر آنجا گرد مىآیند و حتى دستتوسل به سوى خداى حسین«ع»دراز کرده و به برکت آن مکان،بیماران و گرفتاران شفا ونجات مىیابند.
باب الصغیر
به معناى در کوچک.مقبرهاى است در دمشق که گویند سر مطهر حضرت عباس وعلى اکبر«ع»و حبیب بن مظاهر در آنجا مدفون است.بعضى هم گفتهاند که مدفن 17 سراز سرهاى شهداى کربلا است.ضریحى بر آن ساختهاند و نام تعدادى از شهداى کربلا برآن نقش بسته است.برخى قبر عبد الله بن جعفر(همسر زینب کبرى)را هم آنجا مىدانند.
مؤلف«اعیان الشیعه»،دفن سرهاى آن سه بزرگوار را در آن محل پذیرفتنى مىداند ومىگوید: چون سرها را به شام برده،این طرف و آن طرف گرداندند و هدف یزید که اظهارپیروزى و نیز خوار کردن صاحبان آنها بود،چون این کار انجام شد،طبیعى است کههمان جا دفن شده باشد و محلش محافظتشود.
سکینه
دختر بزرگوار سید الشهدا«ع»،که در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبهپروردگار،کم نظیر و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسین«ع»بود.نام اصلى او راآمنه،امینه،امیمه یا امامه هم نوشتهاند.لقب سکینه(یا سکینه)از طرف مادرش«رباب»بهاو داده شد.او که خواهر«على اصغر»هم بود،در کربلا حضور داشت و در عاشورا،سناو حدودا ده تا سیزده سال بوده است.این را از آنجا گفتهاند که امام حسین«ع»روزعاشورا به او لقب«خیرة النسوان»(برگزیده زنان)داده است و این با کودک بودنشنمىسازد.شرح آنچه به مصیبتهاى او در حادثه کربلا مربوط مىشود،در کتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سید الشهدا«ع»هنگام وداع بااطفال و زنان،دید که دخترش سکینه از زنان کنار گرفته و در حال گریستن است،به او فرمود: سیطول بعدى یا سکینة فاعلمى منک البکاء اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعک حسرة ما دام منى الروح فى جسمانى فاذا قتلت فانت اولى بالذى تاتینه یا خیرة النسوان
این دختر بزرگوار،که به تعبیر شیخ عباس قمى«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب»بوده است، پس از بازگشت ازسفر کوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت کفایت امام سجاد«ع»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسین، امام سجاد و امام باقر)علیهم السلام را درک کرد.نوشتهاند:خانهاشمرکز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدقو جریر،صله عطا مىکرد. سکینه به زنى مصعب بن زبیر در آمد و پس از قتل او،زوجهعبد الله بن عثمان گردید و پس از مرگ او،زید بن عمر با وى ازدواج کرد،ولى زید،بهتوصیه سلیمان بن عبد الملک او را طلاق گفت.
سکینه همچنان در مدینه مىزیست،تاآنکه در پنجم ربیع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملک پس از هفتاد سال،در مدینه در گذشت. قبر او نیز در مدینه است.
غارت خیمهها
پس از شهادت حسین بن على«ع»،سپاه عمر سعد به خیمههاى اهل بیتحمله کردندو به غارت پرداختند.زنان و کودکان در صحرا پراکنده شدند،گریان و داغدار و صیحه زنانو استغاثه کنان.پس از آن خیمهها را آتش زدند.مقنعه از سر زنان کشیدند،انگشتر ازانگشتها بیرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها. حتى فاطمه دختر امامحسین«ع»نقل کرده که به خیمه ما ریختند و من دخترى کوچک بودم،با گریه خلخال ازپایم در مىآوردند. گفتم:اى دشمن خدا چرا گریه مىکنى؟گفت:براى اینکه دختر پیامبررا غارت مىکنم.گفتم: غارت مکن.گفت:مىترسم دیگرى بیاید و اینها را درآورد!
گوشواره
پس از شهادت امام حسین«ع»،سپاه کوفه به خیمهها حمله کرده،ضمن به آتشکشیدن آنها، هر چه در خیمهها بود غارت کردند و از گوشها و پاهاى اطفال،گوشواره وخلخال بیرون آوردند.
از فاطمه صغرى،دختر امام حسین«ع»نقل شده است که پس ازشهادت امام،یکى از سواران سپاه عمر سعد به طرف او که جلوى یکى از خیمهها ایستادهبوده،حملهور مىشود و با نیزه بر او ضربتى مىزند که بر زمین مىخورد،آنگاه گوشوارهاز گوشش مىکند و خون جارى مىشود.
در باره ام کلثوم نیز چنین نقل شده است«حتىافضوا الى قرط کان فى اذن ام کلثوم اخت الحسین«ع»فاخذوه و خرموا اذنها».
ماخذ: فرهنگ عاشورا -استاد جواد محدثی