در این نوشتار نویسنده با بیان اینکه زنان و مردان از جهت خلقت دارای وابستگی و از جهت روحی دارای وجود و ماهیت مستقلی، هستند، در صدد است مدعای خود را به اثبات رساند. آنگاه با ذکر این مطلب که قرآن برای ارتباطات زن و شوهر تکالیف و حقوقی را معین کرده است، حقوق زن و شوهر را مورد توجه قرار داده است. بر این اساس ماهیت حقوق را توضیح داده و از حق مدیریت برای مردان، حق برخورداری زن از نفقه، حق تساوی زن و مرد در کسب و کار، حق حضانت و نگهداری از کودک برای مادر بعد از طلاق، حق همخوابی و امثال آن سخن گفته است. آنچه درپی می آید بیان گوشه هایی از حقوق متقابل زن و شوهر از دیدگاه قرآن است. نویسنده در ابتدای مقاله با تحلیل ماهیت خلقت زن و مرد از چند حق ثابت برای مرد و زن سخن گفته است، که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

ماهیت وابسته خلقی و استقلالی زن
در گزارش قرآن از آفرینش انسان به این نکته اشاره شده است که زن بخشی از نفس مرد است و خداوند در آغاز، نفس یگانه ای آفرید و از همان نفس یگانه همسر و جفتش را خلق کرد، (نساء آیه1) در آیات قرآنی از این مسئله به عناوینی چون جعل و خلق تعبیر شده است. خلق به معنای آفرینشی خاص و جعل به معنای وضع و قراردادن است ولی در اصطلاح قرآنی جعل به معنای نوعی قرارداد تکوینی است. از این رو هنگامی که خداوند سخن از انی جاعل فی الارض خلیفه می کند به معنای قرارداد تشریعی و قانونی اختیاری نیست بلکه نوعی جعل و وضع تکوینی است و این نقش و مقام برای وی ثابت است. به این معنا که جعل در برخی از آیات به معنای امری تکوینی است که ثابت و برقرار می باشد. شاید به این معنا و مفهوم باشد که مقام و منصب در عالم امر الهی به شکل تکوین و جعل خاص می باشد. از این رو پس از جعل حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه، همگان از فرشتگان و دیگران، مأمور به اطاعت و پیروی از خلیفه شدند و بر این اطاعت به سجده رفتند. حتی ابلیس که به استکبار و غرور خویش از این اطاعت به ظاهر و در مقام تشریع سرباز زد در عمل مطیع آدم است و از نظر تکوینی می بایست تحت خلافت انسان کامل باشد. براین اساس ابلیس را برانسان های کامل قدرت و حکومتی نیست و انسان های صالح بر او حکومت می کنند و پیامبر(ص) نیز می فرماید: اسلم شیطانی بیدی؛ شیطانم به دست من تسلیم شد و اسلام آورد.

حوا، بخشی از نفس آدم
به نظر می رسد که در مقام خلقی و آفرینش پس از حکم امر الهی، زن به عنوان ماهیت برگرفته و با منشاییت مرد پدید آمده است و از نظر خلقی وابستگی تام و تمامی به مرد دارد. از این رو در آیات دیگر سخن از حوا و خلقت وی به شکل جعل به میان آمده است تا بیان کند مقام وی در عالم آفرینش به عنوان جفت و همسر آدم بوده است. بر اساس این تحلیل قرآنی است که در آیات آفرینش آدم و خلافت الهی او که در سوره بقره آمده است سخن از حوا به معنای جفت و زوج است نه آن که خداوند نخست خلقی به عنوان زن داشته و سپس وی را به عنوان همسر برای او قرار داده است؛ بلکه وجود حوا و زن به عنوان همسر و جفت آدم تعبیر و بیان می شود.
براساس این تحلیل که از آیات قرآنی ارائه شد می توان گفت که در بینش و نگرش قرآنی، حوا بخشی از وجود حضرت آدم(ع) است که در مقام آفرینش و جعل وجودی به عنوان همسر و جفت وی خلق شده است. از این رو سخن از ماهیت مستقل برای حوا نیست و وی از همان آغاز به عنوان بخشی از وجود و نفس حضرت آدم مطرح می شود و بر این اساس سخن از ازدواج وی با آدم امری بیهوده است.
در آیه نخست سوره نساء توضیح داده می شود که دیگر انسان ها از مردان و زنان از همان نفس واحد و یگانه آفریده شده اند و در حقیقت عنصر همگان همان عنصر آدم است و به ویژه آن که همسر و جفت وی نیز از همان عنصر آفریده شده و بخشی از وجودش را تشکیل می داده است. بنابراین توهم این که در این میان عنصری دیگر نیز وارد شده و انسان ها براساس این عناصر دخیل دیگر تفاوت یافته اند امری نادرست است.
در آیات قرآن سخن از ازدواج فرزندان آدم و کیفیت آن به میان نیامده ولی می توان این برداشت را براساس بینش و نگرش کلی و روح قرآن به دست داد که فرزندان نخست با یک دیگر ازدواج کرده اند و این امر که در برخی از روایات وارد شده که در هر دوره بارداری، حوا دوقلو یکی دختر و دیگر پسر زاده است و سپس هر یک از پسران با خواهر دیگری ازدواج کرده اند، امری درست می باشد و حتی می توان گام از این فراتر نهاد و پذیرفت که خواهری با برادری ازدواج کرده است؛ زیرا چنان که حضرت آدم با نفس خود جفت و همسر شده است، اشکالی ندارد که هر برادری با جفت خویش همسر و جفت شود.
این دیدگاه یهودی و تلمودی که می گوید هر یک از فرزندان آدم با فرشته و یا نسناس و موجودات دیگری ازدواج کرده اند امری نادرست است تا توجیه گر نژادپرستی آنان شود؛ زیرا بر این باورند که بنی اسرائیل فرزندان کسانی هستند که با فرشتگان و یا حوریان ازدواج کرده اند و دیگر انسان ها از نسل فرزندانی می باشند که با نسناس ها و موجودات دیگر جفت شده اند.
بنابراین تحلیل درست آن است که براساس قوانین آن زمان هر یک از فرزندان با جفت خویش ازدواج کرده اند و قوانین بعدی براساس نیازها و مقتضیات زمانی پدیدار شده است. چنان که ازدواج با دو خواهر درگذشته جایز بوده و پس از اسلام این جواز برداشته شده است.
به هر حال هدف از این مقدمه طویل آن است که ثابت شود در نگرش قرآنی، زن ماهیت وابسته به مرد دارد و دست کم این مساله در میان آدم و حوا ثابت بوده است. این سخن در حوزه خلقی و جعلی است و نشان می دهد که زنان و مردان به نوعی به هم وابستگی جعلی و خلقی دارند وجفت و زوج شدن امری طبیعی و گرایشی ذاتی و فطری در انسان است.

ماهیت مستقل زن و مرد
البته ناگفته نماند که این وابستگی و به ویژه ماهیت وابسته حوا به نفس آدم بدان معنا نیست که آنان از نظر روحی و وجود امری دارای ماهیت مستقل نیستند؛ زیرا هر زن و مردی از این نظر کامل هستند و فرمان ها و دستورهای الهی برای هر دو دسته جداگانه وضع می شود و هر یک می بایست به تکالیف و حقوق خود توجه کند و در آخرت نیز پاداش و کیفر مستقل از دیگری خواهد داشت. از این رو قرآن به صراحت بیان می دارد که لاتزر وازره وزر اخری؛ هیچ کسی بار دیگری را به دوش و گناه دیگری را حمل نمی کند. هم چنین قرآن تاکید می کند که برای مردان هر آن چه کسب کرده اند می باشد و برای زنان هم این گونه است.
به هر حال زنان و مردان از نظر خلقت دارای وابستگی خلقی می باشند و از نظر امری دارای وجود و ماهیت مستقلی هستند و هر یک از آنان جداگانه و مستقل از دیگری مواخذه می شوند و پاداش و کیفر می یابند. ولی در مقام خلقی نیازمند به یک دیگر هستند و بی نیاز به یک دیگر نمی توانند به آسایش و آرامش دست یابند و راه تکامل و سعادت را بپیمایند.

حقوق و تکالیف
زن و مرد از نظر خلقی وابستگی تام و تمام دارند، این، امری است که از نظر علمی اثبات شده است و کسی را نمی توانید بیابید که به طور طبیعی به تنهایی بتواند به کمال مطلوب انسانی برسد و اگر رسید بسیار راه سخت و دشواری را پیمود و راه آسان و سهل را فرو گذاشت و سختی های بسیاری را بر جان خویش همواره ساخت.
این نیاز طبیعی و گرایش فطری به جفت و همسر، مساله ای است که قرآن به همه موجودات خلقی نسبت می دهد و می فرماید که برای هر آفریده خلقی، جفت و همسری است. از این رو جفت خواهی، امری طبیعی در همه آفرینش است.
مساله ای که از گرایش طبیعی به جفت ایجاد می شود مساله حقوق و تکالیف است. از آن جایی که جفت بودن به معنای خلقت کاملا وابسته نیست چنان که دلیلی بر استقلال کامل نیز نمی باشد، برای هر یک از مردان و زنان به جهت همین نیم استقلالی که هست علایق خاصی نیز وجود دارد. از این رو تضاد منافع و یا علایق پیش می آید و یا در یک زمان هر یک به چیزی علاقه نشان می دهند. قرآن برای بقای درست ارتباطات همسری، قوانین و تکالیفی را قرار داده و حقوقی نیز برای هر یک ثابت دانسته است.
به سخنی دیگر در هر ارتباط دوسویه، نیاز است که قوانینی برای ارتباط سالم و درست و به دور از هر گونه ظلم و بی عدالتی وجود داشته باشد. از این جاست که برای ایجاد چنین فضایی، حقوق و قوانین و تکالیف از سوی خداوندی که خود آفریدگار انسان است بیان شده است.
در موجودات دیگر که از اراده و اختیار برخوردار نمی باشند خداوند به طور غریزی میان آنان رفتارهای غیرارادی قرار داده است تا مناسبات میان زوجین حفظ شود ولی در انسان به جهت اختیار و اراده های مستقل نیاز است تا به گونه ای رفتارها تحت کنترل و مهار قرار گیرد از این رو قانون و حق و تکلیف پدید می آید.
علمای اسلامی بر این نکته تاکید می ورزند که هر تکلیفی، حقی را ثابت می کند و هر حقی تکلیفی را با خود به همراه دارد.
اگر برای کسی تکلیفی بیان شده در همان حال حقی نیز برای وی ثابت می باشد. از این رو اگر سخن از حقوق زنان و مردان و یا به سخن دیگر حقوق همسران به میان می آید در همان حال می بایست توجه داشت که تکالیفی نیز برای آنان ثابت می باشد. بنابراین اگر در جایی برای زنی حقی بیان می شود در همان حال تکلیفی نیز برگردن وی نهاده می شود و همین طور درباره مردان نیز چنین است که هر حقی برای آنان تکلیفی را برعهده آنان می اندازد.

ماهیت حقوق
حق به معانی چندی آمده است. از جمله به معنای وجوب و ثبوت آمده و گاه در برابر باطل قرار می گیرد. ولی آن چه باید گفت این که حق در اصل به معنای مطابقت و موافقت است و در مواردی چون ایجادکننده چیزی با حکمت و یا شیء ایجاد شده براساس حکمت و نیز اعتقاد به چیزی آن گونه که هست و فعل و سخنی که به اندازه و به موقع باشد نیز آمده است.
اما این واژه به شکل جمع آن به معنا و مفهوم خاصی است. حقوق در اصطلاح به معنای قدرتی است که از سوی قانون گذار به شخص داده می شود و یا این که قدرت یا امتیازی است که کسی یا جمعی سزاوار برخورداری از آن است؛ به ویژه قدرت یا امتیازی که به موجب قانون یا عرف مقرر شده باشد.
اساسا افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یک رشته اختیارات و امتیازات به دست می آورند که مجموعه آن را حقوق می نامند. این حقوق مشتمل بر اختیارات مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطه هایی است که از قانون ناشی می شود (ترمینولوژی حقوق دکتر جعفری لنگرودی ص 216 ذیل مدخل حق)
چنان که گفته شد در نگرش قرآنی از آن جایی که رابطه زن و شوهر فراتر از مناسبات عادی دیگر اعضا و افراد جامعه و یا گروه است سخن از حق و حقوق همسران به معنای آن نیست که همه مناسبات می بایست در این مجموعه تحلیل و تبیین و توصیه شود.
به سخن دیگر مناسبات همسران در یک مجموعه ای فراتر از حقوق تعریف و تبیین و توصیه می شود و آن چه در حوزه حقوق به میان می آید به معنای دست یابی به عدالت و وضع هرچیزی در جای خود است. اما برای دست یابی به زندگی سالم و جامع و موفقیت آمیز می بایست همسران در فرازی بلندتر از این ها قرار گیرند و در حقیقت این قوانین و حقوق و تکالیف برای زمانی است که همسری از دایره حق و عدالت بیرون رفته و با ظلم و بی عدالتی می کوشد تا رفتار خویش را تحمیل کند در این صورت است که حق و حقوق و تکالیف برای ایجاد تعادل و عدالت وارد می شوند.
در نگرش و تحلیل و توصیه قرآن همواره از همسران خواسته شده تا به معروف و پسندیده ها و احسان عمل کنند. در حقیقت مناسبات میان همسران می بایست در دایره عشق و معروف و رفتارهای پسندیده و هنجاری و زیبا و احسان و نیکی و نیکویی تعریف شود.
معروف به معنای همه رفتارها و کردارهای هنجاری و پسندیده و زیبایی عقلی و عقلایی و شرعی است. از این رو دایره وسیعی را شامل می شود و از گستره بسیاری برخوردار می باشد.
با این همه برای هر یک از زنان و مردان به عنوان همسران حقی را ثابت و بیان داشته است که در این جا به آن پرداخته می شود. البته تکرار می شود که مناسبات خانواده نمی بایست در این محدوده تحلیل و تبیین و توصیه شود و زن و شوهر در تعاملات و ارتباطات خویش می بایست در دایره معروف و احسان که دایره بسیار وسیعتر از دایره حق و حقوق است حرکت کنند و زندگی خویش را سامان بخشند.

حقوق متقابل همسر و شوهر
برای زن و شوهر حقوق متقابلی است که در آیات چندی از قرآن بیان شده است. از جمله حق مدیریت برای مردان است. قرآن در آیه 34 سوره نساء مردان را دارای حق مدیریت در خانواده به دلیل برتری و توانایی و تامین هزینه های زندگی از سوی آنان بر می شمارد. در حقیقت علت و سبب این که مدیریت خانواده به مردان سپرده شده آن است که به طور طبیعی مردان از برتری بدنی و جسمی بیش تری برخوردار بوده و توانایی عقلی برای این حوزه را بهتر دارا می باشند. عقل ایشان به جهت حساب گری و خشک بودن در برابر احساسات و عواطف بهتر می تواند مسایل حساس و خشک ریاضی و حساب را کنترل و مدیریت نماید و به دور از احساسات و عواطف، هزینه ها را برپایه درآمدها تنظیم و سامان دهد.
کار در بیرون از خانه و تعاملات پیچیده اجتماعی موجب می شود که مرد بتواند کنترل بیش تری روی هزینه ها و درآمدها داشته باشد. از این رو کارهای بیرون از خانه و مدیریت کلان خانواده و خانه به او سپرده شده است. در حقیقت می توان این حق را نوعی تکلیف بر او دانست.
قرآن می فرماید: الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم؛(نساء . 34) مردان به این جهت بر زنان مدیریت یافته اند که خداوند به طور طبیعی برخی را بر برخی چیره می کند تا مناسبات و تعادل اجتماعی و عدالت کامل در هستی حفظ شود. به این دلیل که مردان دارای توانایی ذاتی هستند و به جهت آن که اموال در دستان ایشان است برای مردان فضلیتی قرار داده شده است تا مدیریت خانه و خانواده را در دست گیرند. (مجمع البیان ج 3و 4 ص 68 صاحب مجمع معتقد هستند که قوام به معنای قیم و مسلط بودن در تدبیر امور است) بنابراین همان گونه که حقی برای مدیریت به او واگذار شده تکلیفی نیز بر دوش او نهاده شده است و آن این که می بایست هزینه های خانواده را پرداخت کند و بر زن در این حوزه تکلیف و مسئولیتی نیست.
این حق مردان که زنانشان از آنان اطاعت کنند، هرچند که تکلیفی بر دوش زنان نهاده است که همان مساله اطاعت از همسر است ولی برای آنان نیز حقی ثابت داشته که از شوهر خویش هزینه های زندگی را مطالبه کنند. بنابراین برای هر تکلیفی حقی و برای هر حقی تکلیفی دیده شده است.

حق مساوی زن و مرد در کسب و کار
از نظر اسلام انسان ها از زن و مرد دارای حق مساوی در کسب و کار و مالکیت هستند و در این بخش میان همسران تفاوتی نیست. این خود بیان گر آن است که از نوعی استقلال برخوردار می باشند و این گونه نیست که وابستگی ایشان وابستگی کامل و تمام باشد. از جمله دلایل استقلال نسبی ایشان می بایست به همین مساله تساوی زنان و مردان در کسب و کار و مالکیت اشاره کرد.
خداوند در آیه 32 سوره نساء می فرماید: للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن؛ برای مردان نصیب و بهره ای از آن چه کسب می کنند می باشد و برای زنان نصیبی از آن چه با کار و تلاش به دست می آورند می باشد.
بنابراین زنان همانند مردان از حق آزادی در تجارت برخوردار می باشند و تفاوتی میان آنان در این بخش نیست.
از حقوق زنان، می توان به حق مادری همسر اشاره کرد. قرآن برای همسر به عنوان مادر، این حق را تصویب و بیان کرده که در دوران حمل و حضانت کودک می بایست حقوق و هزینه های مادر در این بخش از سوی همسر به عنوان پدر تضمین شود؛ زیرا در این دوره زن نیازهای بیش تری می یابد که می بایست این نیازها نیز تامین و هزینه های اضافی آن از سوی همسر به عنوان پدر پرداخت شود. (طلاق آیه 6) بنابراین حتی اگر همسران از یک دیگر جدا شده و طلاق گرفته باشند این حق برای زن به عنوان مادر، ثابت و برقرار است هرچند که به عنوان حق همسری از وی چیزی نمی خواهد ولی به عنوان حق مادری، می بایست از این حق برخوردار باشد. در حقیقت برای همسر در زمانی که با همسر خویش است افزون بر حق همسری، حقوق مضاعفی است که حتی در صورت طلاق برقرار خواهند ماند.این حق از آن جا ایجاد می شود که همسر به عنوان مادر، فرزندی که در شکم دارد برای او ثابت شده است. این حق هم چنان تا زمان حضانت برقرار می باشد که خود زمانی در حدود دو تا چند سال است. (بقره آیه 233)
براساس آیه 233 سوره بقره بر اولیاست که حتی در صورت مرگ پدر، حقوق مادر را تامین کنند و در دوران بارداری و حضانت، وی را از هر لحاظ تامین نمایند.
یکی از همین حقوق، گرفتن دایه برای کودک است و بر پدر و همسر و اولیاست که برای کودک دایه بگیرند و اگر مادر خود این وظیفه را پذیرفت پول و هزینه های آن را پرداخت نمایند. (همان)
قرآن در آیه 228 سوره بقره برای زن و شوهر حقوق متقابلی را بیان می کند که براساس عرف اجتماعی و رفتارهای پسندیده و نیکوی عقلی و عقلایی و شرعی می باشد.
از جمله حقوق متقابل همسران می توان به مسئله حق خلوت کردن در سه وقت یعنی پیش از نماز صبح و هنگام ظهر و پس از نماز عشا اشاره کرد. (نور آیه 58)
البته این حقوق با هرگونه تخلفی از میان می رود و در صورت نشوز و عدم تمکین، حق هم خوابگی زن ناشزه از میان می رود.
تاکید بر رعایت قسط و عدالت در حقوق متقابل همسران از نکات مهم در آیه 3 سوره نساء است که قرآن از همگان خواسته است آن را به طور دقیق مراعات کنند و از آن تخطی ننمایند.
اگر مردی نتواند حق و حقوق همسر خویش را به طور دقیق و کامل و بر پایه عدالت رعایت کند بهتر است که از تعدد زوجات خودداری کند تا بتواند دست کم عدالت را در حق همسر خویش به درستی رعایت نماید. (همان)
در صورت تعارض میان زن و شوهر و عدم امکان بقای زندگی، حق طلاق یکی دیگر از حقوق متقابل طرفین است.البته گاهی در میان ایشان اختلاف به علت اتهام زنان به خروج از حریم خانواده و ارتکاب زناست. دراین جاست که برای شوهر حق لعان ایجاد می شود و این در صورتی است که مرد برای اثبات اتهام زنا به همسر خویش نتواند دلیل محکمه پسندی بیاورد. در این صورت چون بقای زندگی خانوادگی ممکن نیست باید به طریقی مسئله ختم شود ولی از آن جایی که طلاق آن هم به اتهام امری سخت و زشت است مسئله لعن با شرایط خاص مطرح می شود که تبعات زیادی برای شوهر خواهد داشت و در آخرت می بایست پاسخ گو باشد. (نور آیات 6 و 7)
البته زن نیز دارای حق لعان برای رفع حد زنا از خود است و این در صورتی است که شوهر وی را متهم به زنا کند و زن دلیلی برای اثبات بی گناهی خود نداشته باشد. دراین صورت است که زن از حق لعان بهره می گیرد تا از حد زنا رهایی یابد. (نور آیه 6 تا 9)
این ها بخش هایی از حقوق متقابل زن و شوهر است که در برخی ا ز آیات بدان اشاره شده است. البته این بدان معنا نیست که عشق و محبت و احسان را نادیده گرفت و زندگی و مناسبات خانوادگی را تنها بر پایه آن سامان داد. اصولا قرآن اصول زندگی خانوادگی را بر محبت و آرامش و آسایش و سکینه و عشق و احسان نهاده است که در بسیاری از آیات بدان اشاره شده است.
سخن گفتن از حق زن و شوهر به این معناست که قرآن برای همسران حقوق متقابلی در نظر گرفته و زنان و مردان از حقوق متقابلی برخوردار می باشند ولی اصل اساسی در نگرش و بینش قرآن همان احسان و معروف است که نه تنها مناسبات خانوادگی بلکه مناسبات میان مردم را شکل می بخشد و تحکیم می کند.
از نظر اسلام، زن و شوهر در حکم جامه و لباس یک دیگر هستند و زن و مرد به یاری دیگری است که خود را زیبا می کنند و از دشمن محفوظ می دارند و آرامش و آسایش را به یک دیگر می بخشند. از این رو جز با احسان و معروف و عشق و محبت نمی توان به این دست یافت.
بیان حقوق در حقیقت برای بیان راهکارهایی در زمان خروج از بن بست میان برخی از همسران است که عشق و محبت از میان ایشان رفته و یا کاهش یافته است. از این رو کوشش می شود تا با بیان حقوق این روابط حفظ شود تا شاید در آینده دوباره با عشق و محبت و احسان و معروف آب به بستر خویش بازگردد و تضادها به وفاق و همدلی و همراهی تبدیل گردد.
به عبارت دیگر حقوق که همان قوانین وضع شده برای هریک از زن و شوهر است.به لحاظ روح خشک حاکم بر آن، هرگز نمی تواند زندگی ها را شیرین و با محبت سازد. و آنچه مهر و عطوفت و صمیمت را در میان زنان و شوهران افزایش می دهد، احسان و ایثار و گذشت و رفتارهای فداکارانه فراتر از چارچوب قانون و حق و حقوق است که طرفین باید نسبت به یکدیگر اعمال نمایند.

نویسنده : محمد رضا نیکخواه

منبع:سایت دانشنامه قرآن کریم


دسته ها : مذهبی
شنبه 1389/8/29 11:31
X