شعر خوب، کلام نغزی است که معانی و مفاهیم را به طور دقیق و دلپذیر به ذهن خواننده یا شنونده میرساند. این کلام موزون، هرچه طبیعیتر و روانتر باشد، مفهوم آن بیشتر در اعماق فکر و روح نفوذ میکند و به خاطر مینشیند.
شاعر اگر مبالغهگو و گزافهگو نباشد و یا شعر گفتن را وسیله ارتزاق و تأمین خواهشهای نفسانی خویش قرار ندهد، گویاترین روشنگر عالم احساس و بهترین مفسر لطایف طبع بشری است.
از آن سو، شعر دریایی مواج، عمیق، گسترده و عظیم است، اما شاعر از آن عظیمتر، عمیقتر و فراتر است، زیرا که او خلاق و آفریننده شعر است و با افکار و اندیشههای ناب و احساسات لطیف و ذهنی دقیق، معانی و مفاهیم را در قالب کلماتی زیبا و موزون به نظم میآورد و میپروراند.
با ظهور اسلام، یک انقلاب فکری و فرهنگی به وجود آمد و حرکتی تازه و نو در عرصه شعر و شاعری به عرصه ظهور رسید و کلمهها و واژهها با فرهنگ قرآنی و اسلامی آمیخته شد. شعر اسلامی ـ که بعدها در گونههایی مانند شعر آئینی تجزیه شد ـ غنای دیگری گرفت و از نظر معنا، مفهوم و محتوا واجد پربهاترین مایههای شعری شد. به این ترتیب، شعر از آن هنگامی ارزش و مقام یافت که با اسلام پیوند و گره خورد و شاعر، روح، هویت و حقیقت خود را یافت و آنگاه، معتقد و متعبد به مکتب وحی شد و چون مکتب آگاهیبخش اسلام و مذهب سرخ تشیع به او نور میبخشید و او را هدایت میکرد، به همین دلیل، شعر در قلمرو اسلام و تشیع، گسترش یافت و شاعران بسیاری مانند ابوالاسود دئلی، فرزدق، کمیت، سید حِمْیَری، دعبل خزاعی، ابنرومی وحمانی و صدها شاعر پاکباخته علوی رخ عیان کردند که چون موضوع این گزارش، بررسی شعر آئینی در میان تنی چند از شاعران آئینی اهل خراسان است، ناگزیر به قوت ادبی و زیست و نمو اهالی ادب در این سرزمین مقدس میپردازیم.
* دعبل خزاعی؛ نخستین ستایشگر امام (ع)
به راستی که دعبل خزاعی را باید از نخستین شاعران آئینی و پاکباخته شیعه دانست. شعر دعبل به مقام ذکر میرسد و صدا و ندایش در عالم هستی برای همیشه میماند. به همین دلیل است که هنوز صدای پرطنین او از سرودههایی که در صدها سال قبل سروده است به گوش میرسد که میگوید:
قبران فی طوس خیرالناس کلهم
و قبر شرهم هذا منالعبر
ما ینفع الرجس من قبر الزکی و لا
علیالزکی بقربالرجس من ضرر؟
یعنی: «در طوس، دو قبر هست؛ قبر بهترین مردم (امام رضا علیهالسلام) و قبر بدترین مردم (هارون)؛ و این امر، مایه عبرت است. آدم پلید از جوار انسان پاک سود نخواهد برد و انسان پاک از همسایگی ناپاک زیان نخواهد دید.»
حسنبنعلی، معروف به دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) متولد سال 134 و همزمان عصر چهار امام بوده است. او یکی از چهرههای بزرگ فرهنگی جهان تشیع در قرون دوم و سوم هجری به شمار میرود؛ شخصیتی که توانست با نبوغ بینظیر خود، شیعیان را اعتلای بیشتری بخشد. او میتوانست با استعداد و تواناییهای خود از بهترین جایگاه اجتماعی برخوردار شود و بهترین و راحتترین زندگی را برای خود فراهم کند.
دعبل در روزگاری میزیست که خلفای بنیعباس به سرودن و شنیدن شعر، به ویژه در مدح آنها اهمیتی وافر میدادند. شاعران زیادی در این زمان، با سرودن شعرهایی در مدح ایشان هزاران هزار جایزه و صله دریافت میکردند، اما در میان شاعران آن زمان، تنها دعبل خزاعی بود که به سکهها و نقرهها پشت کرد.
دعبل به واسطه قرائت قصیده معروف خود به نام «قصیده تائیه» مورد توجه خاص امام رضا (ع) قرار گرفت و امام ایشان را مورد تفقد قرار داده و به عنوان هدیه، تحفه خود را به او داد. هرچند این شاعر بزرگ شیعه، سرانجام با نیزه زهرآلود حاکمان عباسی به شهادت رسید و در نقطهای دوردست نسبت به مرادش آرام گرفت. مزار دعبل، در شوش دانیال واقع است.
* قاسم رسا و ملکالشعراییاش در آستان قدس
دکتر قاسم رسا، یکی از پزشکان تهرانیالاصل است که در سال 1290 در شهرری به دنیا آمده، اما از سال 1300 و با آغاز سلطنت پهلوی اول همراه با والدین خود به مشهدالرضا (ع) رفته و در همان دیار ساکن شده است. به همین دلیل است که خود را رشدیافته سرزمین خراسان میداند و میگوید:
گرچه در خطه ری دیده گشودم لیکن
پرورش یافته خاک خراسانم من
سرایندگی، پیشه و حرفه «رسا» نیست، اما طبع رسا و استعداد فوقالعاده از این شاعر تحصیل کرده او را به این عرصه دعوت کرده است؛ هرچند این کار را جز تا جایی که مقدور بوده، تنها برای بیان حق و مداحی اهل حقیقت تعقیب کرده و راه به مسیرهای دیگر نبرده است. با این حال، دکتر رسا به مداحی اهل بیت (ع) افتخار میکند و مخصوصاً قریحه، استعداد و ذوق و کمال خود را مرهون لطف و عنایت دربارنشینی ثامنالحجج (ع) میداند. تا جایی که در تکبیتی میگوید:
آن همه ذوق و صفا و ادب و طبع رسا
همه از دولت سلطان خراسان دارم
دکتر رسا با این که یک پزشک حاذق و طبیب کهنهکار است، اما الفت و انس دیرین خود را با شعر و ادب قطع نمیکند و اشعار بسیاری میگوید که برخی از آنها را «ماده تاریخ» میگویند. قطعات، قصائد، پندیهها، مدحها و مناقب اهل بیت (ع) که حاصل ذوق و طبع شعر این شاعر بزرگ است، در سالهای دهه 30 در مجلات و مطبوعات آن زمان منتشر میشود.
دکتر رسا حافظه قوی داشته و در بدیههگویی بسیار ممتاز بوده است. او را به سرودن اشعاری با مضامین بکر میشناختهاند؛ چرا که بخش عمدهای از سخنان و کلمات قصار رسول مکرم اسلام (ص) از سوی این شاعر به صورت قطعات کوتاه به نظم درآمده و مورد توجه مشتاقان واقع شده است.
او در طول حیات خود، هزاران بیت شعر در مدح و منقبت اهل بیت (ع) سرود، اما توانست بخش کوچکی از آن را شامل تنها پنج هزار بیت از آثار منظوم خود را شامل قصاید، غزلیات، مثنویها و رباعیات درباره امور دینی و اخلاقی، قسمتی از سخنان نبیاکرم (ص) و کلمات قصار مولا امیر مؤمنان علی(ع) در دیوان خود و با ویراستاری و تصحیح استاد حبیب چایچیان، شاعر آئینی اهل تهران به سال 1340 هجری شمسی به چاپ برساند.
دکتر قاسم رسا به دلیل کثرت آثارش در حوزههای آئینی، به دریافت لقب مبارک ملکالشعرایی آستان قدس رضوی افتخار یافته بود.
نمونه قصیده میلادیه او از دیوان مرحوم رسا به مناسبت تولد فرخنده امام هشتم، علیّبن موسی الرضا(ع) استخراج شده که به دلیل طولانی بودن قصیده، چند بیت از آن به انتخاب نگارنده منتشر میشود.
انتخاب ردیف «آید همی» از زیباییهای این شعر است:
بوی گل از بوستان مصطفی آید همی
پیک رحمت از حریم کبریا آید همی
بر مشام جان رسد صاحبدلان را بوی دوست
آشنایان را پیام از آشنا آید همی
ای خراسان، شاد زی کان بلبل شیرین سخن
زی گلستان با دو صد شور و نوا آید همی
تا به نور ایزدی روشن کند آفاق را
خلق را آئینه ایزدنما آید همی
چون برآید آفتاب از دامن عصمت ز عرش
ساکنان فرش را هر دم ندا آید همی
کز افق شد هشتمین شمس ولایت جلوهگر
از حریم نجمه ماهی دلربا آید همی
کیست دانی این گل خوشبو که از انفاس او
بوی گل از جمله ذرات فضا آید همی؟
این گل خوشبو، نهال بوستان دین، «رضا»ست
آنکه بر اقلیم دین فرمانروا آید همی
این قصیده در 39 بیت ارائه شده است که در ابیات پایانی، این مضامین به چشم میخورد:
ای که میجویی بهشت و در شگفتی روز و شب
کاین نسیم روحپرور از کجا آید همی
خاک خوشبوی خراسان را چو گل هر دم ببوی
کز خراسان بوی دلجوی رضا آید همی
غم مخور چون ناخدای کشتی ایران رضاست
حافظ کشور ز طوفان بلا آید همی
عرصه دریا مجال قطره ناچیز نیست
وصف دریا کی ز طبع نارسا آید همی
ای «رسا« از پرسش روز جزا ما را چه باک
گر شفیعی چون رضا روز جزا آید همی
* مؤید؛ وقتی او را فراخواندند
سیدرضا مؤید، یکی دیگر از شاعران بزرگ خطه خراسان است که هنوز در شهر مقدس مشهد، در جوار آستان ملکوتی و نورانی ثامن الائمه(ع) زیست میکند و شعر میگوید. مؤید، امروز به اعتبار تجربه و پختگی، کسوت و رتبهای بلند در میان شاعران آئینی مشهد و ایران دارد و از آئینیسرایان پرکار به شمار میرود.
اما داستان این همه ذوق و قریحه شعری به رؤیایی بازمیگردد که در جوانی دیده است. مؤید در جوانی شعرهایی میگفته، اما این اشعار، جنبه ولایی نداشته و طبعآزمایی او در منزلگاه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نبوده است. او شبی در رؤیا میبیند که حضرت رضا(ع) به او میگوید: «مؤید، نزد ما بیا!«.
همین رؤیا، او را به جانب دیگری از سرودن هدایت میکند و به تعبیر «عطایی خراسانی»، شاعر دیگری از خطه خراسان، مؤید رحل اقامت در خانه علی(ع) و آل علی میافکند و میسراید:
ای مؤید من و عشق علی و مهر حسین
آنچه میخواستم امروز دگر یافتهام
چنین میشود که او با استعدادی سرشار و نبوغ فراوان با تمام وجود در اختیار اهل بیت(ع) پای در میدان ادبیات شیعه میگذارد و مخلصانه و عارفانه میسوزد و میسراید. مؤید، هنگامی که شعر میگوید و آن را برای دیگران میخواند، خود ابتدا میگرید و میسوزد و بعد، آن را قرائت میکند. این از خصوصیات شعر اوست که از پس یک انقلاب درونی حاصل میشود.
شعر مؤید را در شمار سرودههای ساده، سلیس و بلیغ میدانند. عطایی خراسانی درباره او مینویسد: «شعرش نه تنها از حیث معانی بلند انسانی و عرفانی، مقامی بسیار ارجمند و والا دارد، بلکه از حیث سلیسگویی و سادگی در کمال فصاحت و بلاغت است و باید او را از شاعران و سخنسرایان معاصر دانست و از مفاخر فرهنگی ـ ادبی این دیار.»
شاید بشود این شاعر خراسانی را اجتماعیترین و مردمیترین شاعر معاصر نیز دانست که این موقعیت را در پی سعی و مجاهدت بسیار در محبت و عشق به اهل بیت(ع) به دست آورده و خودش معترف است که از آستان ملکوتی حضرت رضا(ع) این منزلت به او رسیده است.
از لطف این امام، مؤید مؤید است
کو شاعر محمد و آل محمد است
و در جایی دیگر میگوید:
شعرم ز یُمن نام تو پیچیده هر کجا
آن سان که نور کرده پراکنده آفتاب
و باز در جای دیگر میسراید:
جان مؤید است بر این خانه پایبند
زین خانه چون که رد تمنا نمیشود
دیوان مدایح و مراثی این شاعر دلسوخته در ابتدای دهه 70 در سه جلد گردآوری شد، اما سبک عرضه و ارائه آن به علاقهمندان بر حسب ماههای سال و مناسبتهای ویژه آن ماهها بود؛ بدین ترتیب که مناسبتهای ماه محرم و صفر در یک جلد، مناسبتهای ایام فاطمیه در یک جلد و سایر مناسبتهای مذهبی ماههای بعد در واپسین جلد دیوان سهگانه مؤید جا گرفتند.
* شفق؛ برخاسته از انجمنهای ادبی مشهد
یکی دیگر از شاعران سرشناس آئینی مشهد، استاد محمدجواد غفورزاده متخلص به «شفق» است. «محمّدجواد غفورزاده»، یکی از معدود شاعرانی است که تمام توان و حوصله، استعداد و قریحه شاعری و نیز دانش و معلومات خویش را صرف ادبیات آیینی کرده است. او به برکت همجواری با آستان مقدس و آسمانی حضرت ثامنالائمه، علیّبن موسی الرضا علیه السلام به برکاتی دست یافته و شعرش نیز حال و هوایی آسمانی گرفته است؛ تا جایی که جلوات عنایات اهل بیت علیهم السلام را در آینه آثار او بعینه میتوان مشاهده کرد.
«شفق» تخلص اوست؛ نامی که در تمام اشعار او ـ به صراحت یا به اشارت و کنایت ـ به کار میرود. سالهاست که شعر «آیینی» میسراید و شاید بهجز این گونه شعری ـ که بازتاب همه دغدغههای فرهنگی و آیینی اوست ـ اثری ارائه نکرده باشد؛ و چه ستودنی است شاعری که عصاره همه فعالیتهای تحقیقی و علمی یا ذوقی و هنری او، همه و همه نذر آستان اهلبیت شده باشد و به تعبیری، همه هستی خود را وقف ایشان کرده باشد.
استاد غفورزاده از اواخر دوره ابتدایی و اوایل دوره دبیرستان، اشتیاق به مطالعه ادبیات و سرودن شعر داشته است، اما شرکت در مجامع وِلایی و محافل هفتگی در آن روزگار، با توجه به علاقهمندی عاطفی توأم با احترام مردم به آثار ولایی و اظهار ارادت خالصانه و علاقه پدرش، علت عمده گرایش وی به نوع ادبیات آیینی بوده است.
غفورزاده از سالهای آخر دبیرستان به بعد، در یک انجمن ادبی که شبهای دوشنبه، به نقد و بررسی شعر شاعر میپرداخته شرکت کرده است که اعضای اصلی این انجمن را «قاسم سرویها»، «سیدرضا مؤید»، «محمود اکبرزاده» و شادروانان «آذر»، «شهید آستانهپرست»، «خسرونژاد» و «قاسم استادی» معروف به «ثابت» تشکیل میدادهاند.
از حدود سال 1354 تا آغاز پیروزی انقلاب، این انجمن به صورت هفتگی با ترکیب اعضای دیگر و با حضور اساتید شعر و ادب، «احمد کمالپور»، «مرحوم غلامرضا قدسی»، «مرحوم ذبیحالله صاحبکار» و . . . تشکیل میشده، اما از سال 1369 انجمن ادبی رضوی به همت مؤسّسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، فعالیت ادبی خود را آغاز کرده است که هنوز هم در محل صحن جمهوری اسلامی، عصر روزهای دوشنبه دایر است.
شفق که شعرهای آشنایی در حوزه ادبیات آئینی دارد، شماری از بهترین و ارادتمندانهترین سرودههای مذهبی متعلق به اوست. مثلاً این شعر معروف که میگوید:
مدینه، کاروانی سوی تو با شیون آوردم
رهاوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم
مدینه، در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
مدینه، یک گلستان گل، اگر در کربلا بردم
گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اما او احساسات شاعرانه خود نسبت به حریم کبریایی امام هشتم را اینگونه بیان کرده است:
در این حرم که میان کبوتران یلهای
چه شد که دل نسپردی به یار یکدلهای؟
ازین حرم به خدا میتوان رسید، امّا
به شرط داشتن زادراه و راحلهای
شنیدهای کسی از هفت شهر عشق گذشت
کنار قبله هفتم، تو در چه مرحلهای؟
چرا دخیل نبستی ضریح سبزش را؟
اگر که حلقه بهگوش «حدیث سلسلهای»
به نام حجّت هشتم در این بهارستان
ببند نامه حاجت به بال چلچلهای
نگاه کن که چه گفتند در مقام رضا
«کمیت» و «دعبل» اگر یافتند ازو صلهای!
چو آفتاب بخوان در طواف گنبد او
زیارتی و سلامی، نماز نافلهای
به پایبوسی زوّار درگهش بشتاب
که بر سرت بنشیند غبار قافلهای
بکوش تا نرود از کف تو فیض سؤال
بر او اگرچه که پوشیده نیست مسئلهای
پناه داده به خاری چو من در این گلشن
خدای داده به این گل، چه صبر و حوصلهای!
من از زیارت این روضه غافلم، هرچند
ز خانهام نبود تا بهشت، فاصلهای
بهجرم این همه کفران نعمت و تقصیر
خدا کند نکنند از مجاوران گلهای
چه میشود که «شفق» را بهل کنی، ای ماه!
تو نور منعکس از آیه مباهلهای
سرزمین نورگیر خراسان و شهر مشهد مقدس، شاعران بسیاری از گذشتههای دور در دامان پرمهر خود پرورانده است که میشود از هنرمندان و شاعران آئینی دیگری مانند جودی خراسانی از ادیبان دهههای دور هم نام برد، اما حوصله و مجال این گزارش، ناگزیر ما را به اکتفا وامیدارد.
-----------------------
گزارش از حمید محمدی محمدی