خصومت مداوم و بی پایان ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران ریشه در چه چیز دارد؟ آیا کشمکش میان این دو کنشگر تنها بر سر موضوعات سیاسی و بین المللی همچون پرونده هسته ای یا صلح خاورمیانه بوده و آیا در صورت عقب نشینی احتمالی دولت ایران از مواضع خود در موضوعات مذکور و گردن نهادن به خواست ابرقدرت جهانی، عمر این کشمکشِ دیرپا خاتمه خواهد یافت و راه برای تعامل دوستانه طرفین هموار خواهد گردید؟
طی سه دهه ای که از تولد انقلاب اسلامی و ظهور یک نظام سیاسی منحصر به فرد مبتنی بر شالوده های دینی در ایران می گذرد، چهره های مختلفی با سلائق گوناگون از دو حزب دموکرات و جمهوری خواه (به ترتیب در شش کابینه جیمی کارتر، رونالد ریگان، جرج بوش پدر، بیل کلینتون، جرج بوش پسر و باراک اوباما) قدم به کاخ سفید گذارده اند؛ اما راهبرد ایران ستیزی همواره در سرلوحه کار رهبران آمریکا قرار داشته و به طرزی عجیب در برابر چرخش های متعدد نخبگان مقاومت نشان داده است. این مسئله به وضوح حکایت از آن دارد که تعارض ابرقدرت سلطه گر جهانی با جمهوری اسلامی ایران بسیار عمیق و فراتر از صِرف موضوعات بین المللی بوده و از ماهیت نظام سیاسی ایران و رویکرد خاص اسلام شیعی به مقوله سیاست سرچشمه می گیرد. به عبارت دیگر دولتمردان آمریکا نه فقط سوگیری های سیاست خارجی ایران بلکه اساس گفتمانی که آبشخور انقلاب اسلامی محسوب می شود را تهدیدی برای منافع خود می پندارند.
اصولاً مفاهیم و آموزه های بی نظیر گفتمان شیعه از جمله باور به امتزاج کامل دین و سیاست، اعتقاد به لزوم نقش آفرینی فعال رهبران دینی در بستر جامعه، مفتوح دانستن باب اجتهاد در مورد مسائل مستحدثه اجتماعی و بین المللی، اعطای حق حاکمیت مشروع به ولی فقیه برای زمامداری جامعه سیاسی، نفی سلطه پذیری و اتخاذ موضع خصمانه در برابر مستکبرین، ترویج روحیه مقاومت، جهاد و شهادت طلبی و نیز اعتقاد به محتوم بودن تشکیل حکومت عدل جهانی در سایه انقلاب سراسری منجی الهی، شیعه را تبدیل به موجودیتی توانمند کرده که از ظرفیت فوق العاده ای برای به چالش کشیدن منافع ابرقدرت ها در سطوح منطقه ای و جهانی و ایجاد یک بلوک مقاومت ضدهژمون برخوردار است. این مسئله موجب شده تا تحلیلگران و سیاست سازان آمریکایی، گفتمان پویای شیعه را خطرناک ترین تهدید و مانع از ناحیه جهان اسلام در برابر راهبردهای سیطره طلبانه خود انگاشته و تلاش فراوانی را مصروف شناسایی، فهم و مهار قدرت این گفتمان سازند. در این میان آنها به خوبی بر نقش کانونی ولایت فقیه، مرجعیت و حوزه های علمیه در هدایت دینی و سیاسی جامعه شیعیان وقوف یافته اند.
شاید نخستین بار دولت استعماری بریتانیا بود که در عهد قاجاریه در ماجرای قرارداد تنباکو و با صدور فتوای تاریخی میرزای شیرازی، آشکارا توان نقش آفرینی یک زعیم شیعه و ظرفیت وی برای اعمال فشار نرم بر حکومت و لغو تصمیمات سیاسی را مشاهده کرد. در دوران سلطنت پهلوی هم ایالات متحده طعم تلخ خروش حوزه علمیه قم علیه قانون کاپیتولاسیون وصف آرایی علما به طلایه داری امام خمینی رویاروی بزرگ ترین رژیم سرسپرده اش در منطقه خاورمیانه را چشید. حتی حربه تبعید امام و جداسازی وی از حوزه قم به منظور پیشگیری از فوران این آتشفشانِ مولد قدرت نیز مؤثر واقع نشد زیرا ایشان در روزگار تبعید در حوزه علمیه نجف به تئوریزه کردن نظریه ولایت فقیه همت گمارد تا پانزده سال بعد به ایران بازگردد و ساختار یک نظام سیاسی بدیع را بر شالوده تفکرات اسلام شیعی بنا نهد. آن هم در کشوری که جیمی کارتر جزیره ثباتش می خواند و ارزیابی سرویس های اطلاعاتی آمریکا نشان می داد که لااقل تا 10 سال دیگر آبستن هیچ تحول سیاسی چشمگیری نخواهد بود. بدین ترتیب از 1979 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، رهبران ایالات متحده ناگهان با رویش پدیده ناشناخته ای به نام اسلام سیاسی شیعی روبرو گشتند که به نحو شگفت آوری غیرقابل مهار بود و برخلاف تصورات در زیر سنگین ترین فشارها به جای ضعف و زوال، هر روز بر حجم قدرت خود می افزود تا جایی که دامنه امواجش به صرف مرزهای ایران محدود نماند و دیگر نواحی خاورمیانه خصوصاً سرزمین های اشغالی فلسطین و لبنان را نیز درنوردید و روح تازه ای در کالبد جنبش های مقاومت اسلامی دمید.
لازم به توضیح است که آمریکا و به طور کلی دنیای غرب در ابتدا برداشت روشنی از ماهیت انقلاب اسلامی و تفکر اسلام شیعی نداشت و همین امر موجب بروز برخی اشتباهات فاحش در تحلیل های صاحبنظران غربی پیرامون تحولات ایران می گردید. برای مثال چنین تصور می شد که قدرت انقلاب تماماً متکی به کاریزمای امام خمینی می باشد و لذا با فوت وی لاجرم همه چیز در جمهوری اسلامی به پایان خواهد رسید. لکن تداوم بی کم و کاستِ نهضت امام پس از فوت ایشان در سایه زعامت مقام معظم رهبری بر این باور نادرست خط بطلان کشید و همگان را واداشت تا حقیقت حضور کنشگری بسیار توانمند و پویا که به اقتضای آرمان های اسلام شیعی یک تنه در برابر سلطه گری اقطاب قدرت ایستاده بود را در منطقه استراتژیک خاورمیانه بپذیرند.
اما دلایل هراس مقامات آمریکایی از قرائت اسلام شیعی را می توانیم به خوبی از رهگذر مقایسه این جریان فکری با سایر جریانات حاضر در منطقه طی دهه های اخیر مانند ناسیونالیسم جمال عبدالناصر در مصر یا پان عربیسم حزب بعث در عراق دریابیم. هیچ کدام از این دو جریان مشهور علی رغم ژست های پرطمطراقشان نتوانستند توفیقات چندانی به دست آوردند و خیلی زود بی آنکه در ژرفای اذهان ملت های خاورمیانه رسوخ کرده باشند، در سراشیب افول قرار گرفتند. لذا قدرت های استکباری برای مهار آنها با مشکل چندانی مواجه نگردیدند. رژیم اسرائیل در نتیجه حملات کوبنده خود به راحتی بر ارتش نیرومند مصر چیره شد و ایالات متحده نیز در سال 2003 ظرف چند روز طومار دولت صدام حسین را درهم پیچید. ولی انقلاب ایران سی سال تمام در مقابل انبوه حربه های براندازنده سخت و نرم تاب آورده و مسیر اعتلای خود را مقتدرانه پیموده است. همچنین در سالهای اخیر شاهد پیروزی های چشمگیر و معجزه آسای مقاومت اسلامی لبنان در بیرون راندن رژیم صهیونیستی از اراضی اشغالی جنوب، شکست قاطع اسرائیل در جریان جنگ 33 روزه و نیز آزاد کردن همه اسرای دربند لبنانی بودیم. این مسئله از آن جهت اهمیت مضاعف یافت که نشان داد انقلاب ایران یک رویداد استثنایی و منحصر به فرد نیست و پیاده سازی تفکرات اسلام شیعی حتی در نقطه ای با صدهاکیلومتر فاصله از موطن انقلاب ایران می تواند به حصول نتایج مشابه منتهی گردد. شیعیان لبنان که روزگاری یکی از محروم ترین طوایف این سرزمین به شمار می آمدند، با الگوگیری کامل از نهضت امام خمینی هسته مقاومتی را تشکیل دادند که علی رغم قدرتِ به ظاهر اندک خود ضربات سهمگینی را بر پیکره دشمن غاصب صهیونیست وارد آورد. در حقیقت حزب الله موفق به کاری شد که هیچ یک از دولت های عرب از عهده انجامش برنیامده بودند و امروز شاهد هستیم که فرمانده این تشکلِ قدرتمند به عنوان یک روحانی شیعه که دانش آموخته حوزه علمیه قم و مکتب فکری امام خمینی بوده و با افتخار خود را عضوی از حزب ولایت فقیه و تابع فرامین رهبر انقلاب ایران می داند، تبدیل به یکی از محبوب ترین شخصیت ها در جهان عرب و بلکه در سراسر دنیای اسلام گشته است.
پس چیزی که ایالات متحده آمریکا و همپیمانان غربی اش را به هراس انداخته و آتش خصومت و کینه توزی شان را شعله ور می سازد، گفتمان سیاسی شیعه خصوصاً با قرائت امام خمینی است که ذاتاً مولّد قدرت می باشد و پیروان خود را به مقاومت و جهاد علیه مستکبرین و نقش آفرینی فعال در عرصه سیاست فرامی خواند. همچنین آمریکاییان در طول سالیان به خوبی دریافته اند که حوزه علمیه به عنوان مغز متفکر گفتمان شیعه عمل می کند و بر جایگاه علمای شیعه، مراجع تقلید و در رأس آنها ولایت فقیه در راهبری دینی و سیاسی جامعه شیعیان اِشراف پیدا کرده اند. از همین روست که همواره با تیزبینی و حساسیت خاصی به رصد عملکرد حوزه های علمیه قم که نقشی کلیدی در رقم زدن معادلات سیاسی ـ اجتماعی جمهوری اسلامی دارند پرداخته و بازوهای رسانه ای شان از هیچ تلاشی برای القای وجود شکاف در درون حوزه و یا بروز اختلاف میان حوزه و دولتمردان ایران فروگذار نمی کنند.
باید توجه داشت که غربی ها از حوزه های علمیه اهل تسنن و یا فرضاً دانشگاه الأزهر مصر نگرانی چندانی ندارند بلکه آنچه که منافع حیاتی آنان را به مخاطره می افکند و موجب تشویش خاطرشان می گردد، حوزه پویایی است که عالمان شجاع و نستوهی همچون مجاهدان دوران انقلاب و جنگ تحمیلی و یا سید حسن نصرالله لبنانی را در دامان خود می پروراند. این حساسیت ها نسبت به حوزه های علمیه شیعه بالأخص از زمان سقوط صدام حسین و با قدرت گیری شیعیان در عراق فزونی یافته است. حضور پررنگ سیاسیون شیعه در دولت جدید عراق، بازخیز و احیای حوزه علمیه نجف پس از سرنگونی رژیم بعث، جایگاه بسیار رفیع مرجعیت آیت الله سیستانی در عراق و دیگر جوامع عربی و نقش محوری ایشان در تصمیم سازی های کلان این کشور به موازات ارتقاء مطلوب روابط تهران ـ بغداد، همسویی مواضع مرجعیت در حوزه های قم و نجف و نیز سرمایه گذاری های قابل توجه ایران درپروژه های بازسازی عراق که مجموعاً سبب افزایش چشمگیر نفوذ جمهوری اسلامی در تحولات همسایه غربی گردیده، رهبران واشنگتن را شدیداً نگران می سازد زیرا حضور مقتدرانه گفتمان شیعه در مناطق حساس خاورمیانه نظیر ایران، عراق و لبنان، تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل به حساب می آید. لذا شاهد هستیم که کوشش فراوانی جهت القای عدم همسویی و وجود شکاف و رقابت میان مرجعیت قم و نجف از جانب ایالات متحده صورت می پذیرد. برای نمونه "ماریسا کوچران سولیوان " (Marisa Cochran Sullivan) پژوهشگر "مؤسسه ابتکار آمریکایی " (American Enterprise Institute) از مهمترین اتاق های فکر نومحافظه کاران در یادداشتی تحت عنوان "قدرت نرم ایران در عراق " (Iran's Soft Power in Iraq) راجع به شرایط کنونی حوزه های علمیه نجف و قم چنین می گوید:
"حوزه های علمیه در شهرهای مقدس نجف و قم مراکز تعلیمات شیعی هستند اما در قالب دو سنت متمایز و رقیب رشد یافته اند. حوزه نجف قدیمی ترین حوزه شیعه و مرکز سنت آیت الله خویی می باشد که معتقد بود روحانیون نباید در سیاست دخالت نموده و در عوض باید هدایت زندگی مذهبی پیروان خود را عهده دار گردند. نجف برای صدها سال کانون علمی و عقیدتی شیعه به شمار می آمد تا اینکه نفوذ آن تحت تأثیر سیاست های سرکوبگرانه رژیم بعث صدام حسین محدود شد. متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در 1979 شهر ایرانی قم، نجف را به عنوان مرکز تعلیمات تشیع طی دهه های 80 و90 در محاق قرار داد. حوزه قم موافق سنت آیت الله خمینی است که بر اساس آن یک فقیه برجسته و یا جمعی از فقها بر تمام موضوعات سیاسی، مذهبی و اجتماعی جامعه مسلمانان اقتدار مطلق دارند. پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 حوزه نجف به عنوان مرکز علمی و مذهبی شیعه تحت صدارت آیت الله علی سیستانی یکی از علمای فوق العاده محبوبِ سنت خویی احیا گردید. با وجود اینکه تعاملات بسیاری (مذهبی، اقتصادی و ...) میان قم و نجف برقرار می باشد، اما ظهور دوباره حوزه نجف چالشی را برای اقتدار مذهبی حوزه قم ایجاد کرده است. ایران راهبرد گسترش دامنه نفوذ خود در شهرهای مقدس عراق را از طریق سرمایه گذاری های کلان در طرح های بازسازی و صنعت توریسم مذهبی و تسهیل مسافرت صدها هزار زائر ایرانی در طول سال دنبال می کند. اما ایران همچنین تلاش کرده است تا نفوذ خود را برای تضمین این مسئله که اوج گیری نجف به قیمت کاهش نفوذ قم تمام نشود بکارگیرد. "
از برآیند آنچه گفتیم به وضوح می توان دریافت که حوزه های علمیه و مراجع عظام به عنوان قلب تپنده گفتمان شیعه چه مسئولیت سنگینی را در راستای اعتلای هرچه بیشتر جامعه شیعیان و خنثی کردن دسیسه های پیچیده دشمنان قسم خورده اسلام برعهده دارند. شاید مهمتر از هر چیز، حفظ وحدت کلمه و یکپارچگی حوزه های شیعه در ایران، عراق، لبنان و سایر کشورها و هوشیاری و بصیرت کامل در مقابل فتنه گران و پرهیز از هرگونه موضع تفرقه انگیز که بی تردید با بزرگنمایی چندبرابر توسط ابزارهای رسانه ای جهان غرب منعکس خواهد شد، ضرورت برهه حساس کنونی محسوب می شود. باید منتظر ماند و دید که مقام معظم رهبری در جریان سفر خود به شهر قم چه فصل تازه ای را در کتاب حوزه خواهند گشود و چه افق هایی را برای حرکت آینده روحانیت شیعه ترسیم خواهند کرد.
* روح الأمین سعیدی ـ دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه تهران