عنایت حضرت در پیِ ایجاد سنخیّت 

چنان که می‌دانیم خداوند متعال، فیّاض علی الإطلاق است، اگر مقتضی افاضه، موجود باشد، او در عطا و فیض بخشیدن بخل روا نمی‌دارد.
حضرت ولیّ‌عصر(ع) نیز مظهر صفات علیای خداوند هستند، بنابراین خداوند فیّاض بالذّات است و ایشان فیّاض بالعرض. از این رو، اگر کسی مقدّمات تشرّف را به گونه صحیح فراهم سازد، آن حضرت افاضه می‌کنند و او را به این مرتبه نایل می‌سازند؛ چه منع فیض از کسی که لایق آن است، قبیح است و قبیح بر خداوند متعال و خلیفه او روا نیست.
ازین روست که بزرگان بر این مطلب اتّفاق دارند که اگر شرایط تشرّف حاصل شود، خود حضرت عنایت می‌کنند و فرد لایق را به محضر خود می‌پذیرند.
مفاد آنچه گذشت گویا بر زبان خود آن حضرت نیز جاری شده است. به این حکایت توجّه فرمایید:
در "نجف اشرف "، رسم بر آن بود که اگر کسی از دوران تحصیل رسمی فارغ می‌شد و می‌خواست به وطن خود مراجعت کند، یک‌سالی به درس اخلاق می‌نشست و در صفای باطن می‌کوشید؛ چه، پیش از این، علما بر این نکته اتّفاق داشتند که اگر کسی بدون آنکه صفای نفس را به دست آورد در تحصیل اصطلاحات علمی بکوشد، نه تنها نمی‌تواند برای جامعه خود مفید باشد، که چه بسا زیان‌هایی نیز به آن وارد سازد. ازین رو گذشته از تذهیب نفس در طول دوران تحصیل، همواره فارغ‌التّحصیلان را بر آن می‌داشتند که پیش از ورود به عرصه اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعی، دوره‌ای از علم اخلاق را بیاموزند و زیر نظر استاد فن، مراتب کمال را طی نمایند.
سال‌ها پیش از این، یکی از فضلای نجف اشرف چون می‌خواست به شهر خود مراجعت کند و به خدمات علمی، اجتماعی بپردازد، با خود اندیشید که به جای آنکه یک سال به درس اخلاق بنشیند، به محضر حضرت ولیّ‌عصر(ع) بار یابد و از ایشان تقاضا کند که او را با نظر مهدویِ خویش، از چاه نفس خارج و به مراتب معرفت واصل نمایند. آن فاضل، گذشته از علوم رسمیِ حوزوی، از دانش رمل و جفر نیز آگاه بود. از این رو به محاسبه پرداخت و براساس قواعد علم جفر، دریافت که آن حضرت هم‌اکنون در "حرم سیّدالشّهدا(ع) " در کنار در معروف به "درب حضرت علی‌اکبر(ع) " نشسته‌اند. از این رو با عجله لباس بر تن کرد و به حرم مشرّف شد. امّا در کنار در مردی قفل‌ساز را دید که نشسته است و با مردی دیگر صحبت می‌کند؛ آن مرد فاضل با تعجّب به این صحنه نگریست و با خود اندیشید که: مگر ممکن است حضرت ولیّ‌عصر(ع) در کنار مردی قفل‌ساز بنشینند و با او صحبت کنند؟، از این رو در صحّت محاسبات خود تردید کرد و ناکام به خانه بازگشت.
فردای آن روز، باز براساس قواعد جفر دریافت که حضرت در کنار همان در نشسته‌اند. پس با عجله به همان مکان شتافت و با تعجّب، باز مرد قفل‌ساز را در کنار مردی دیگر مشاهده کرد؛ امّا اندیشه دیروزین باز او را به بازگشت وا داشت و او نامراد به خانه مراجعت کرد.
فردای آن روز، برای سومین مرتبه دست به دانش جفر برد و نتیجه را همچون دو روز نخستین یافت؛ عجیب آنکه چون به صحن مطهّر مشرّف شد همان صحنه روزهای گذشته را دریافت؛ مرد قفل‌ساز به همراه مردی دیگر نشسته و با هم صحبت می‌کنند.
فاضل ما در این مرتبه یقین کرد که آن مرد دومین خود حضرت ولیّ‌عصر(ع) هستند، از این رو به سوی ایشان شتافت و چون به محضر ایشان رسید آن حضرت برخاستند و فرمودند: "تو خودت را اصلاح کن من خودم به ملاقاتت می‌آیم! " و پس از ادای این جمله غایب شدند.
مرد فاضل با تعجّب از آن قفل‌ساز پرسید: این آقا که با تو صحبت می‌کردند، کیستند؟ و قفل‌ساز پاسخ داد: من ایشان را نمی‌شناسم، امّا مرد بسیار ملّایی است و چیزهایی که هیچ کس بلد نیست را بلد است! مثلاً می‌گوید: جدّم اباعبدالله الحسین(ع) در این نقطه از اسب بر زمین فرو افتادند؛ حضرت علی اکبر(ع) در این نقطه به شهادت رسیدند، گویا این آقا در آن زمان در واقعه کربلا حاضر بوده‌اند که این ‌چنین دقایق و مشخّصات آن روز را بیان می‌کنند. به هر حال مصاحبت با ایشان بسیار لذّت‌بخش است و من از نکات ایشان بسیار لذّت می‌برم.
فاضل ما از او پرسید: چه مدّت است که با این آقا دوستی پیدا کرده‌ای؟
پاسخ شنید: دو ماهی است که این آقا به سراغ من آمده و هر روز یکدیگر را در این مکان ملاقات می‌کنیم.
آن مرد دانشمند، پس از این ماجرا به تهذیب نفس پرداخت و دریافت که نخست می‌باید مقدّمات تشرّف را حاصل کرد تا پس از آن، خود آن حضرت عنایت کنند و فرد را به حضور خویش بپذیرند.

علاقه حضرت به شیعیان
---------------------------
گفتیم که حضرت ولیّ‌عصر(ع) فیّاض بالعرض هستند و اگر شرایط تشرّف در کسی فراهم شود، ایشان بخل نمی‌ورزند و فرد لایق را به حضور می‌پذیرند. گذشته از این، ایشان علاقه خاصّی به شیعیان خود دارند و از این رو، خود در پیِ ملاقات اولیای خویشند؛ چه دیدیم که وظیفه آن حضرت در دوران غیبت و نیز ظهور، رساندن موجودات به کمال لایق خود است؛ اگر موجودی آن چنان مراتب کمال را طی کند که گذر از مراتب بعدی منوط به تشرّف به محضر ایشان باشد، وظیفه آن حضرت اقتضا می‌کند که او را به حضور بپذیرند و در وادی کمال راهنمای او باشند.
علاقه آن حضرت به شیعیان که در مسیر تکامل گام برمی‌دارند، به گونه‌ای است که خود طالب ملاقات اینانند؛ چه هیچ امری همچون تکامل انسان‌ها نمی‌تواند آن حضرت را شادمان سازد.
از علاقه آن حضرت به یاران خاندان خود، حکایات فراوانی در دست است. در اینجا، تنها به یک حکایت که خود، آن را از بزرگان نجف اشرف شنیده‌ام، اشاره می‌کنم.
سالیانی پیش از این، سیّدی در نجف اشرف بود که گاه و بیگاه برای عبادت به "مسجد سهله " مشرّف می‌شد و شبی را در آنجا بیتوته می‌کرد. آن سیّد، خود نقل کرده بود که شبی از شب‌های زمستان از اتاق خود در مسجد خارج شدم تا تجدید وضو کنم. در این حال، گروهی را که از چندین خانواده تشکیل شده بود، سرگردان در صحن مسجد مشاهده کردم. این گروه در آن فصل سرد به مسجد آمده، امّا هیچ اتاقی را خالی نیافته بودند تا در آن سکونت کنند. از این رو، ناراحت و نگران در صحن مسجد منتظر بودند تا به اتاقی پناه برند. آن سیّد هم که وضع اینان را مشاهده می‌کند و به ویژه از همراه داشتن شماری خانم و طفل خردسال به همراه اینان ناراحت می‌شود، اتاق خود را در اختیار آنان می‌نهد تا در آن به استراحت بپردازند و خود به اتاقی مخروبه ـ که بر فراز مقام حضرت صاحب‌الزّمان(ع) در کنار مسجد سهله قرار داشت ـ پناه می‌برد. این اتاق، سخت مخروبه بود و خاک تمامی کف آن را پوشانیده بود. سیّد با دست، خاک‌ها را به کناری می‌زند و پتوی خود را کف اتاق پهن می‌کند و عبا بر سر می‌کشد و ساعتی می‌خوابد، تا پس از آن برخیزد و به عبادت بپردازد، امّا ساعتی بعد در حالتی که فضای مسجد سخت نورانی شده بود از خواب برمی‌خیزد. دیدن فضای نورانی مسجد، او را هراسناک می‌کند، می‌پندارد که خورشید طلوع کرده و نماز صبح او از دست رفته است. از این رو با عجله در اتاق را می‌گشاید تا ببیند که آیا هنوز زمانی برای گذاردن فریضه صبح باقی است، یا وقت از دست رفته و نماز او قضا شده است. در این حال صدایی روح‌پرور دل او را به همراه خود می‌برد:
"خدایا! رحم کن شیعیان مرا! دوستان و علاقه‌مندان مرا رحم کن و آنان را به من ببخش!. "
سیّد در طلب صاحب صدایی که او را بی‌خود کرده بود، صحن مسجد را می‌نگرد و کسی را افتاده بر روی خاک و در حالت تضرّع می‌یابد، که مرتّب می‌گوید:
"خدایا! شیعیان مرا ببخش و محبّان و علاقه‌مندان مرا عفو کن! "
سیّد در طلب زیارت صاحب صدا به داخل اتاق برمی‌گردد تا کفش به پا کند و به صحن مسجد برود، امّا چون باز از اتاق خارج می‌شود، همه مسجد را در تاریکی می‌یابد و چون ساعت خویش را می‌نگرد، درمی‌یابد که تازه دو ساعتی از نیمه شب گذشته است؛ پس با افسوس به اتاق خویش برمی‌گردد و پی می‌برد که آن شخص، ولیّ‌عصر، حضرت حجّت(ع) بوده‌اند.
این حکایت همچون صدها واقعه دیگر، نشانگر علاقه خاصّ آن حضرت به محبّان و شیعیان خود است و بیانگر اینکه اگر لیاقت ملاقات، هر چند در لحظاتی کوتاه حاصل شود، آن حضرت فرد لایق را از این فیض محروم نمی‌سازند.

برخورد با مدّعیان تشرّف و ارتباط
------------------------------------
با این همه امّا اگر کسی ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت کرد، وظیفه شرعی همه مسلمانان است که او را تکذیب کنند و از این سخنان باز دارند. آنچه امروزه در جامعه ما شایع شده که هر از چندگاه، گروهی خیال‌پرداز و گروهی دیگر که مفاهیم مذهبی را وسیله اشتهار خود کرده‌اند، امروزه در کارند تا مردم را به جای آنکه به سوی آن حضرت بخوانند، به بهانه تشرّف و حتّی ارتباط دائمی، قلوب مردم را به سوی خود جذب کنند.
متأسّفانه شماری از کسانی که بدون ارتباط با استاد، مداومت بر ذکرهای خاصّی می‌کنند و پس از مدّتی دچار توهّمات و خیالات عجیب می‌شوند نیز، به چنین ادّعاهایی دست می‌برند.
اینان بدون آنکه تحت نظر استاد فن قرار گیرند و با ملاحظه استعداد و توان خود، به قرائت اذکار بپردازند، ذکری را انتخاب می‌کنند و بر عددی خاص از آن مداومت می‌نمایند و سرانجام همچون روان‌پریشان به حالاتی عجیب مبتلا می‌شوند و در خیال خود ادّعاهایی عجیبی پیدا می‌کنند.
اینان، گاه مدّعی تشرّف به محضر آن حضرت یا رؤیت جبرائیل یا ورود به بهشت و سیر در عوالم آخرت و... می‌شوند و خطرناک‌تر آنکه در مراحل روانیِ سخت، این ادّعاها را به دیگران نیز منتقل می‌کنند و بدین ترتیب حتّی خود را از سوی آن حضرت مأمور به انجام بعضی از کارها نشان می‌دهند.
گذشته از اینان، همیشه گروهی تجارت‌پیشه هم در جوامع اسلامی حضور داشته‌اند که مفاهیم مذهبی و اعتقادات مردمان را وسیله کسب و تجارت خود قرار می‌داده‌اند. اینان با سوءاستفاده از قلب‌های ساده بعضی از معتقدان به مبانی تشیّع، خود را نایبان آن حضرت می‌خوانده‌اند و به وضوح از این‌گونه اعتقادات انسان‌ها بهره‌برداری مادّی می‌کرده‌اند. از همین روست که در احادیث اهل بیت(ع)، به وضوح مردم را از پذیرش سخن اینان باز داشته‌اند و تمامی کسانی را که مدّعی تشرّف به محضر آن حضرت هستند، دروغزن و عوام‌فریب خوانده‌اند.

کسانی که همیشه در محضر آن حضرتند
---------------------------------------------
گذشته از همه اینها امّا، می‌خواهیم به نکته‌ای دیگر اشاره کنیم؛ و آن اینکه بسیاری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را داشته‌اند و گاه‌گاه واقعاً از فیض آن حضرت نیز برخوردار شده‌اند، نه [خود] ایشان، بلکه یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کرده‌اند؛ چه، همواره پنج گروه از اولیا در محضر آن ولیّ مطلق به سر می‌برند و در خدمت ایشان از جان و دل می‌کوشند. اینان اوتاد، نجبا، نقبا، رجال‌الغیب و صلحا هستند که اگرچه از جنس دیگر مردمانند، امّا به مراتبی از تهذیب نفس و جلای باطن نایل شده‌اند که می‌توانند در محضر آن حضرت به سر برند. خلاصه آنکه غیر از طبقه صلحا، گویا بقیه این طبقات دارای تشرّف اختیاری هستند و می‌توانند در هر لحظه‌ای که طلب کنند، به محضر ایشان بار یابند.
اگرچه شماره اینان به درستی بر ما معلوم نیست، امّا گویا جمعیّت حاضر در محضر آن حضرت، بیش از پانصد نفر هستند. اینان دائماً تحت فرمان آن حضرتند و حوائج شیعیان و محبّان ایشان را به فرمان آن حضرت روا می‌دارند؛ از این روست که شماری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را دارند، هر چند واقعاً مورد نظر و فیض خاصّ آن حضرت واقع شده‌اند، امّا نه خود ایشان که یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کرده‌اند؛ امّا با اصرار، مدّعی می‌شوند که خود آن حضرت را دیده‌اند. باید از اینان پرسید: آیا پیش از این ایشان را دیده‌اند که از چگونگی چهره ایشان آگاه باشند تا بتوانند آن حضرت را بازشناسند؟
یاران آن حضرت و به ویژه طبقه رجال الغیب، همواره به امر آن حضرت در میان مردم رفت و آمد می‌کنند و حوائج آنان را برطرف می‌سازند. بدین ترتیب، اگر کسی با یکی از مردان الهی روبه‌رو شد که پس از انجام حوائج مادّی و معنوی او، از دیده نهان گشت، نباید بپندارد که خود آن حضرت را دیده است؛ چه بسا یکی از یاران خاصّ آن حضرت را که سر در فرمان ایشان دارند، دیده است.
یکی از دوستان ما که جلسات متعدّدی با هم داشتیم، مرحوم حاج مؤمن بود. او مردی صالح و از محبّان واقعی آن حضرت بود و در شمار دوستان نزدیک شهید آیت‌الله دستغیب شیرازی نیز قرار داشت؛ آن شهید والامقام حکایاتی را از او در کتاب داستان‌های شگفت خود نقل کرده است. حاج مؤمن آن‌گونه که خود نقل می‌کرد، مرتبه‌ای به فیض تشرّف در خیمه‌گاه حضرت ولیّ‌عصر(ع) نایل شده و سه روزی را در آن محیط به سر برده بود. او خود نقل می‌کرد که: هفت یا هشت صف پشت سر آن حضرت نماز می‌خواندند و مرا در سویه راست صف سوم جماعت جای دادند. در آن جماعت، هر کس جایی مشخّص داشت و در مکان خاصّ خود از فیض جماعت آن حضرت بهره‌مند می‌شد.

پی‌نوشت‌ها:
* برگرفته از: آب حیات؛ مجموعه سخنرانی‌های حضرت آیت‌الله ناصری، صص 352-359.
1. بنگرید: وسائل الشّیعه، ج 16، ص 94، ح 21073؛ بحارالانوار، ج 68، ص 173؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 87.

منبع:mouood.org


دسته ها : مذهبی
يکشنبه 1389/7/25 17:23
X