دکتر حسن بلخاری، فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات است. با توجه به اطلاعات جامعی که وی در زمینه فعالیتهای رسانههای غربی درخصوص مقابله با اندیشه اسلامی و به ویژه موضوع مهدویت دارد، به گفتوگو با ایشان نشستیم.
* نقش و جایگاه سینما و رسانههای صوتی، تصویری در غرب و خصوصاً آمریکا چیست؟
- به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. «پفستمن» در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحاً برای انتقال معلومات ذکر میکند. دورة اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ میکرد، دوره دوم دورة مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دورة تصویر میداند که تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها بهصورت خاص دارد ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنة جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلی که پستمن ارائه میدهد تحلیل درستی است و این تقسیمبندی نسبت به سه دورة انتقال معلومات. واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگی میکنیم و عنوانی که شما تحت عنوان دنیای anformatic ، information یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصارهاش تصویر است، یعنی از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میکنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوة ابراز آن تصویر است. البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را میکنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین 78 تا 79% اطلاعات دریافتی روزانه را از چشممان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدی را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان نگاه کنید میبینید که نیمکرة راست مغز مربوط به علوم حضوری و شهودی بهصورت تصویر است. طبق تحقیقاتی که طی 10، 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی میکند یعنی در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روی شخصیت انسان میگذارد. مجموعة این قضایا که من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان ذکر کردم معنایی را میسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها برای انتقال معلومات، بلکه تأثیرگذاری روی شخصیت و روان افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است. یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم که علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان کلامی که «فرانسیس بیکن» در ابتدای رنسانس گفته که «هدف نهایی علم قدرت است». در چنین فضایی غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلمسازی آمریکا، که در سال 700 فیلم تولید میکند و سالانه 15، 16 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه میشوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد که ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزی عظیمی از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مسأله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده میکند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم، یعنی از این 600، 700 فیلمی که در سال تولید میکند 30، 40 فیلم است که در سطح جهان مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میکنند با اسکارهایی که میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیتهای عامهای که دارند در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگسازی میکنند. مانند جریانی که «تایتانیک» با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد. این نکات را بهصورت پراکنده دارم عرض میکنم چون درهر بفعدش یک معنای عظیمی وجود دارد، میخواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است. بههمین دلیل الان مهمترین کاری که میکند این است که مبانی نظری خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میکند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمة معنا به تصویر میدانم. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار میدهند و فیلمهای بیمحتوا احساس را و فیلمهای هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیری را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازی آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهای هم دارد.
* با توجه به اهمیت مسأله فرهنگسازی که فرمودید، نکتهای که معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهای بهنام «مدینة فاضله» و یا «آرمانشهر» است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزی با این عنوان است. برای عرضه الگوی مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههای تصویری چه نقشی را ایفا میکنند؟
- ما در دهة 90 دو اتفاق جدّی داشتیم در چارچوب همین آرمانشهری که غربیها تعقیب میکنند: یکی کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میکنیم و یکی هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: دموکراسی لیبرال آرزوی نهایی است که با فروپاشی رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملاً پروسة تکاملی خودش را درحد نهاییاش طی میکند. این دو مسأله بهنحوی از نیت سیاسی غرب در Globalization (جهانی شدن) و در ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی غرب محسوب میشوند چون اولاً تصویر یک زبان بینالمللی است. ما در زبان مشکل داریم. مثلاً یک آفریقایی اگر زبان انگلیسی نداند نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یکی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسی کرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان، نتایجی که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانی ارزشی که ما داریم.
میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینة فاضلهای در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینة فاضله منتقدان جدّی خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسکی» و «روژه گارودی» هم بهعنوان یک مسلمان. ولی واقعیت قضیه این است که آن کسانی که دارند برنامهریزی میکنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میکنند که این مدینة فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهای تخصصی شاید روشنفکران جهان سومی را مجاب کند امّا غرب یکی از اهداف اصلیاش جلب افکار عمومی است. در فضایی که دموکراسی اصل میشود رأی عمومی قدرتساز است بههمین دلیل شما باید روی رأی عمومی کار بکنید، روی جلب آراء عمومی باید کار کنید، لذا او هدف جدّیاش را جلب ا فکار عمومی قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آنکار را میکنند، شما اگر به مجموعة فیلمهایی که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مسأله کاملاً ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقی مشخص بزنم. آمریکاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال (Independence day) . این فیلم از لحاظ جلوههای ویژه (Special effect) بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یک گروه فضایی به کره زمین حمله میکنند و امریکاییها دفاع میکنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میکنند. خیلیها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههای ویژة برتر گرفتند امّا به پیامی که این فیلم داشت اصلاً توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ میکند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ میکند، حتی در فیلمی که در تلویزیون ما (احتمالاً در ایّام نوروز 79) نشان داده شد که باز هم آدم فضاییها حمله میکنند، آمریکایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئیهای نوستر آداموس که حتماً بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها میایستد یا مثلاً بازی کامپیوتری خیلی مشهور «یا مهدی» که اسم اصلیاش Persian Gulf inferno (جهنم خلیج فارس) است. خلیج فارس را مرکز حرکتهای تروریستی جهان جلوه میدهد. ما در بعد روانشناسی میگوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدی» شرطی میکند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میکنید میبینید پیام دیگری هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکتهای تروریستی جهان میشود حضور نظامی امریکا در خلیج فارس توجیه میشود. غرب یکی از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها کار خودش را توجیه میکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سی. ان. ان (CNN) نقش بسیار جدّی داشت، وقتی که فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدّی دارند. مثال ملموس دیگری را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگی را در نظام جنگهای مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، بهعنوان مثال یکی دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت حزبالله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کاری که حزباللهیها کرده بودند خیلی جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره «کفنفست» اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا میبینید اصلاً فضای جنگها، برخوردها و تأثیرگذاری در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهای مختلف که بررسی کردهام دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصارة بحثم و جواب کلی سؤال شما باشد که غربیها اولاً قطعاً مدینة فاضله دارند، این مدینة فاضله را دارند ذکر میکنند که همان دموکراسی لیبرال است.
وقتی تافلر در کتاب «جابجایی قدرت» خودش میگوید: «بسیاری از فرهنگها و مردم جهان تشنة اقتباس از زندگی، مفد و فرهنگ غربی هستند» (که من روی این اصطلاح تکیه میکنم) دارد بهنحوی تبلیغ میکند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادی از لحاظ روانشناسی متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیاً، بستر این جهانی سازی و این معنا که جهان را تحت این مدینة فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقی است. ما در سال 2000 فیلم دیگری داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس (Matrix) . این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهای داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت ،بهدلیل اینکه جلوههای ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردی از این قبیل داشت. من در دانشگاههای کشور بحثی تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمی که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی که برای فرار از این بحران ذکر میشود شهری است بهاسم Zion (صهیون) یعنی شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را میشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهرة شهر منجی. یعنی تصویری که ارائه میشود این است که فقط یکجاست که در آنجا میتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
میخواهم عرض کنم که وقتی شما میبینید که ماتریکس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و کَرنا میکنند، جلوههای ویژه بسیار عظیمی درآن بهکار میرود که واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است، امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده میشود یعنی اینکه برای غرب جا انداختن مسألة مدینة فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهة 50 میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهای پرخرجی مثل «بنهور» و «ده فرمان موسی» نشد؟ الان این مسأله برای ما دارد کشف میشود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل میکرد. سینماها هم پر میشد، خبری خواندم که وقتی فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمیدانم) بسرعت ترجمه شد. یعنی در تاریخ سینمای ایران فیلمی که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهای آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم دهفرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت. این مثالها بحث را برای خواننده ملموس میکند. من یک سخنرانی در دانشگاه شیراز داشتم، سال 77 که بحثم مهدویت و غرب بود ـ بحثی که در جاهای مختلف دارم ـ در آنجا از کنفرانس سال 1984 تلآویو پرده برداشتم و سیاستهایی که اینها داشتند و بازی کامپیوتری «یا مهدی» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهای مهم سخنرانی من و تصاویری از این بازی در مجلة دانشگاه شیراز منتشر میشود و پنج، شش صفحه را بهخود اختصاص میدهد. این مجله در اینترنت سایت داشت، حدود یکماه بعد تدوینکنندگان مجله رفته بودند که مجله خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلاً از صفحه 4 یکدفعه میرود به صفحه 11، یعنی بررسیهایی که کرده بودند دیدند که سیستمی (که آنها حدس میزدند اسرائیل بوده) سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانی است. یعنی اینقدر برای آنها رسانهها مهم است.
* با توجه به مطرح بودن بحث آیندة جهان در صحبتهای اندیشمندان مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما و... و مسأله آرماگدون (Armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مسألة آخرالزمان چیست و چطور میتوان این نظریهپردازی را در صحنة عمل سیاسی و نظامی و فرهنگی و سینمایی دید؟
- به نکته مهمی اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریباً 1964، 1965 (غیر از مسأله اسرائیل که مربوط به دهة 50 است و به فیلم بنهور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحلة جدیدی میشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلمها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلمهای جنگ ستارگان (Jour locus) که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را میسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد.
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت. وقتی دهنفر هی بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانی تکان میخورد. فیلمهای مختلف وقتی بینندگان را میترساندند توصیه میکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب درجهت شیوع مطلوبهای خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله کاملاً روشنی است؛ چرا که نیازی به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میکند. امّا این موضوع چه ارتباطی با بحثهای آخرالزمانی (فیوچریسم) که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکی و... مطرح میکنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّی است و بهعبارتی جدیتر از فضای ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم، حضرت امام زمان علیهالسلام، در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثی را خدمتتان ارائه میدهم که این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعة ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی بعد مذهبی مطرح است امام زمان، علیهالسلام، مطرح است، در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست. امّا در غرب بحث آیندهنگری در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّی است بههمین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این میکنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific (علمی) غرب بالاست. شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی کنید. یعنی با چهار مورد استقراء وقتی آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون میسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود. این «میشود» امری آیندهای است، امر زمانی فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهای بشدت علمگرا متأثر از آیندهنگری و پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و... آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستمهایی میگردد که به آینده نفوذ کند.
-------------
پینوشتها:
1. «در دسامبر 1984 م (1356 ش.) در دانشکدة تاریخ دانشگاه تلآویو با همکاری مؤسسة مطالعاتی شیوهه ـ که یک مؤسسه مطالعاتی غیرانتفاعی است و متصل به صهیونیسم ـ کنفرانسی با حضور 300 شیعهشناس درجة یک جهان برگزار شد و ظرف مدت 3 روز در آن 30 مقاله ارائه شد و بهقول مارتین کرامر یکی از شیعهشناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدن شیعة اثنیعشری و بعد بالطبع شناسایی انقلاب اسلامی سال 57 در کشور ایران بود». تهاجم یا تفاوت فرهنگی، حسن بلخاری، ص 93.
-------------
منبع: ماهنامه موعود، شماره 25