با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سینما نیز همچون سایر اجزای جامعه دستخوش تحولات چشمگیر و بنیادینی شد. فضای معنوی حاکم بر جامعه و شور و شوق انقلابی مردم نسبت به بسط و گسترش عدالت و احکام دین در جامعه در روزهای نخست انقلاب، آنان را نسبت به سینمایی که تا پیش از آن چیزی جز فساد و بی عفتی، برایشان به ارمغان نیاورده بود، به شدت بدبین ساخته بود. به آتش کشیده شدن بیش از صد سینما در آن سال،به خودی خود،حکایت از واکنش منفی جامعه نسبت به این پرده جادو داشت. در حقیقت تنها معجزه ای که سینما را از نابودی و مرگ حتمی نجات داد، سخنان گوهر بار رهبر کبیر انقلاب (ره) در دوازدهم بهمن ماه 1357 بود که فرمودند: »ما با سینما مخالف نیستیم. ما با فساد مخالفیم.»
با منحل شدن اداره نظارت بر نمایش فیلم در ماه های نخست انقلاب عملا هیچ نهاد و شورایی بر پخش فیلم ها نظارت تام و دقیقی نداشت. اگر چه نظرات و پیشنهادات مختلفی از سوی اشخاص و نهادهای مختلف انقلابی مبنی بر وضعیت آینده سینما و سیاست های واحد سینمایی ارائه می شد اما عملا تا اواسط سال 1359 تصمیم قاطع و مشخصی در این زمینه اعلام نشد.کنار گذاشتن بخش خصوصی از خرید و وارد کردن فیلم های خارجی در تیر ماه سال 1359 که منجر به انحصاری شدن خرید فیلم توسط دولت شد،در واقع نخستین اقدام جدی نظام نو پای انقلاب اسلامی در عرصه سینما محسوب می شد. همچنین در مهر ماه همین سال بود که نخستین شورای بازبینی فیلم، متشکل از نمایندگانی از جامعه روحانیت،سپاه پاسداران بنیاد مستضعفان،جهاد سازندگی، اداره سیاسی ـ ایدئولوژی ارتش و اداره نظارت و نمایش تشکیل شد.
عقب گرد و تغییر موضع اساسی دست اندرکاران سینمای ایران در تولید آثاری که طی سال های 1358 و 1359 به نمایش درآمدند،نشان از این واقعیت داشت که بسیاری از سینماگرانی که تا پیش از این به تولید فیلم های مبتذل مشغول بودند، به منظور باقی ماندن در عرصه سینمای کشور حاضر به انجام هرکاری و به هر قیمتی بودند، ولو اینکه کوچکترین تعلق خاطری نسبت به آن نداشته باشند. این بود که یکمرتبه آنانی که تا دیروز به تولید فیلم های جاهلانه و لمپن مشغول بودند به قدیسینی تبدیل شدند که به جنگ زورگویان و سلطنت طلبان رفته و برای نجات دادن مردان و زنان از گناه و بی عفتی از هیچ کاری فروگذاری نمی کردند. بیشتر آثار اکران شده در این دو سال قصه مردان و زنانی را بازگو می کرد که پس از مدت ها شرارت و نامردمی به اشتباهات خود پی برده و به انسان هایی پاک و شریف تبدیل می شدند البته با این فصل مشترک که بسیاری از شورش ها از نواحی روستایی آغاز می شد.
سال 1360 را می توان سالی دانست که سینمای انقلاب تا حدودی خود را شناخته بود و آرام آرام در راه تثبیت گام برمی داشت. در این سال بود که دو کانون سینمایی متشکل از دو طیف مختلف فکری البته با این شعار که هر دو انقلابی و خواستار ایجاد سینمایی بر پایه دین و معیارهای ارزشی هستند، شکل گرفت. طیفی متشکل از جوانان پرشور و نشاطی چون محسن مخلمباف و بهزاد بهزادپور که نخستین پایه گذاران بخش سینمای سازمان تبلیغات اسلامی کنونی بودند و طیف دیگری متشکل از وابستگان حسینیه ارشاد چون میرحسین موسوی، سید محمد بهشتی و محمدعلی نجفی که با ورود به وزارت ارشاد بنیاد سینمای فارابی را تحت تصرف خود درآوردند. آثار به نمایش درآمده در سال 1360 تا حدود زیادی در مسیر مشخص تر و معین تری پیش می رفتند. در این سال که مجموعا 19 فیلم ایرانی به اکران در آمد، مردم در سینما با دو تیپ روبرو بودند، ساواکیان و وابستگان به رژیم منحوس پهلوی و انقلابیونی که به انحا مختلف در برابر ظلم آنان قیام می کردند.
در حالی که روند حضور عناصر رژیم پهلوی در بدنه سینمای کشور همچنان مسیر خود را طی می کرد، اکران فیلم برزخی ها ساخته ایرج قادری فصل جدیدی را در سینمای ایران رقم زد. فروش استثنایی و بی نظیر فیلم برزخی ها زنگ خطری برای بیدار کردن مسئولان سینمائی کشور به صدا درآمد تا شاید به تحولات سینما با نگاه عمیق تری نگاه کنند. در حقیقت این اتفاق نشان داد که تفکر سینمای تجاری و سودجویانه و همچنین سینمای ستاره پرور همچنان در فضای سینمای بعد از انقلاب که توقع می رفت نگاهی متفاوت داشته باشد حکم فرما بود.
پخش فیلم برزخی ها باعث شد تا در همان سال طوماری طویل برعلیه عملکرد وزارت ارشاد که در آن زمان معادیخواه مسئولیت آن را برعهده داشت در نماز جمعه تهران به امضاء برسد. روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی نیز با چاپ مقالات مختلفی تندترین حملات خود را نسبت به این عملکرد ابراز داشتند. مضمون آن طومار و مقالات مندرج در آن نشریات به بازنگری سریع ارشاد در فرآیند تصمیم گیری هایش باز می گشت. این موضع گیری در نهایت از یک سو به استعفای معادیخواه و از سوی دیگر به ممنوعیت حضور بازیگران رژیم پهلوی در سینمای ایران منجر شد. ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که در ماه های پایانی همان سال آیین نامه شورای بازبینی فیلم به تصویب هیات دولت رسید.
در سال های میانی دهه 60، سینمای ایران با تحولات مختلف و متفاوتی روبه|رو شد، از جمله آنکه به دستور دولت، تمامی ویدئو کلوپ ها که بیشترین نقش را در ارائه آثار غربی به مخاطبان داخلی داشتند، تعطیل و کلیه آثار سینمایی اعم از ایرانی و خارجی از سطح موسسات و استودیوها جمع آوری شد. از سوی دیگر در همین سالها بود که بنیاد سینمایی فارابی، با تصویب قوانین و مقررات متعددی همچون پرداخت وام به تولیدکنندگان آثاری که با سیاست|های جاری مملکت، همسو بودند و همچنین ایجاد یک ممیزی قوی، زمینه های تولید آثار خوبی را فراهم آورد. البته در این میان از تولیدات حوزه هنری و به خصوص کارگردان پرشور آن زمان، محسن مخملباف نمی توان غافل بود. ساخته های مخملباف در آن سال ها نشان می دهد که وی به هیچ حاضر به قرار گرفتن در چارچوب ها و حصارهای تنگ سینمای فارابی نبوده و همواره به ساختارشکنی مشغول بود.
همانگونه که اشاره شد که سینمای ایران در دهه شصت تحت تاثیر دو قطب مهم سینمای کشور یعنی بنیاد سینمایی فارابی و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفته بود به گونه ای که بیشتر تولیدات آن سال ها منبعث از نوع نگاه و سیاست هایی بود که مسئولان آن دو سازمان پایه ریزی می کردند، اگرچه در این میان از فیلم های مستقلی که فضاهای جدیدی را در سینمای پس از انقلاب گشودند نیز نباید غافل بود. بیشتر آثار به نمایش درآمده در نیمه نخست دهه شصت، حول دو محور اصلی به شرح زیر تولید شدند:
الف) نمایش مبارزات مردمی و روند اضمحلال نیروهای ساواکی و عناصر رژیم پهلوی
ب) مبارزات مردم در برابر نیروهای متجاوز عراق
افزون بر آثاری که حول دو محور فوق تولید و اکران شدند، سینمای ایران شاهد به اکران درآمدن آثاری بود که به نوبه خود تأثیرات فراوان و عمیقی بر روند تولید فیلم در سال های بعدی سینمای ایران گذاشتند. »مادیان» ساخته علی ژکان در سال 1364 نخستین فیلم ایرانی پس از انقلاب محسوب می شود که نگاه متفاوتی نسبت به وضعیت زنان در جامعه داشت. سینماگران معتقدند که این فیلم، نخستین فیلم فمنیستی ایران پس از انقلاب محسوب شده و فیلم های زن محوری که در سال های بعدی تولید و اکران شد همگی به نوعی از این فیلم الگوبرداری کردند. اما »اجاره نشین ها» ساخته داریوش مهرجویی در سال 1365 نخستین فیلم پس از انقلاب محسوب می شود که در فضایی طنزآلود، نظام و سیاست های آن را به چالش می کشید. «شهر موش ها» با فروش استثنایی خود نشان داد که سینمای ایران توان پرداختن به فیلم های جذاب و گیشه پسند را نیز دارد. فیلم هایی که از فضاهای جدی روزگار و زمانه، کاملاً فاصله گرفته و در یک فضای غیرواقعی برای لحظاتی مخطبان کوچک و بزرگ را از واقعیات موجود دور ساخته و در دنیای تخیلات غرق می سازد.
«دستفروش» ساخته محسن مخملباف از دیگر آثاری بود که که در راستای تحولات سینمای ایران نقش به سزایی را ایفا کرد. مخملباف در این فیلم برخلاف فضای حاکم بر سینمای کشور که که تلاش می کرد کوچکترین انتقادی را نسبت به وضعیت جامعه نداشته باشد و تحت القائات سیاست های فارابی به اصطلاح درصدد دست یافتن به سینمایی معنوی بود چهره فقر و محرومیت در جامعه و اختلافات طبقاتی را به شکلی گزنده به مخاطبان ارائه کرد. مخملباف در »عروسی خوبان» همچنان بر طبل حمایت از مستضعفان و مخالفت با بازار و کاسبان بازاری می کوبید. در این فیلم که در سال 68 به نمایش درآمد قشر بازاری جامعه به انحصارطلبی متهم شد و بسیجیان و رزمندگان انسان های مغبونی معرفی شدند که با وجود اهدای جان خود در راه دین و مملکت نتوانستند از فساد و دورویی این قبیل افراد جلوگیری به عمل آورند لذا ترجیح دادند که با فرار از شهرها آمال و آرزوهایشان را در جبهه ها بیابند.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی و فراگیر شدن زمزمه های دوران سازندگی از سوی دولت هاشمی، که تا حدود زیادی با رفاه طلبی و مادیگری در میان مدیران و مسئولان بلند پایه همراه بود، سینمای ایران نیز خود را آماده ورود به فضایی نو و دیگر گونه کرد. به عنوان مثال حوزه هنری سازمان تبلیغات که پس از ایجاد اختلافات حاد میان زم و سایر اعضای حوزه، به تولید و ساخت فیلم های خنثی روی آورده بود با قرار گرفتن در شرایط جدید، در حالیکه بسیاری از همکاران قدیم یکی یکی باز خرید و یا به سایر ارگان ها و نهادهای دیگر منتقل شده بودند به بازنگری عمیقی در بنیادهای فکری و عقیدتی پرداخت. در این سال ها بود که دیدگاه هالیوود محور بهروز افخمی رشد یافت و سرانجام به ساخت فیلم هایی چون «خاکستر سبز» و«عروس» منجر شد.
اگرچه دفاعیات جانبدارانه و نه چندان مطابق با ارزش های انقلابی خاتمی (وزیر ارشاد وقت)، سیدفخرالدین انوار (معاونت سینمایی)، مجید بهشتی (مدیر عامل بنیاد فارابی) و محمدمهدی حیدریان (مدیر کل نظارت و ارزشیابی سینما) از آثار مخملباف حکایت از نوع تفکر حاکم بر فضای فرهنگی و به خصوص سینمای کشور در سال های پایانی دهه شصت داشت، اما شرایط ویژه آن زمان که برگرفته از فضای معنوی هشت سال دفاع مقدس ایجاد شده بود، این اجازه را به دست اندرکاران سینما نمی داد که خیلی زود و به راحتی بتوانند اهداف و نیات خود را که در سال های بعد بروز و ظهور یافت، جامه عمل بپوشانند. به همین خاطر سینمای کشور حد فاصل سال های 1368 تا 1372 شاهد به اکران درآمدن انبوهی از آثار خنثی و نه چندان قابل توجه بود. البته همانگونه که اشاره شد در این میان از تولیداتی چون«هامون» و «نرگس» که آرام آرام فضا را برای حضور آثار جدید فراهم می ساختند نیز نباید غافل بود.
حدفاصل سال های 1372 تا 1376 سینمای ایران در وضعیتی متفاوت تر نسبت به گذشته قرار گرفت، به این معنا که با کنار رفتن سیدمحمد خاتمی از وزارت ارشاد و آمدن میرسلیم در سال 1373 و همچنین کناره گیری فخرالدین انوار از معاونت سینمایی کشور و سیدمحمد بهشتی از مسئولیت بنیاد سینمایی فارابی در همان سال، نظارت بر تولیدات سینمایی کشور بسیار گسترده تر شد. توجه معاونت جدید سینمایی به بعد نظارتی، باعث شد تا تولیدات سینمایی کشور در آن سال ها به استانداردهای قابل قبول نظام اسلامی نزدیک تر شود، اگرچه در آن میان مسئولان ارشاد به سانسورچی و مخالف آزادی بیان بودن و داشتن نگاه غیر هنری از سوی برخی سینماگران کشور نیز متهم شدند.
با آغاز فعالیتهای انتخاباتی هفتمین دوره ریاست جمهوری وحمایت طیف گسترده ای از هنرمندان کشور از نامزدی سیدمحمد خاتمی که روزگاری در وزارت ارشاد با آنان ارتباط داشت، وضعیت سینما و سینما گران ایران در مسیر جدیدی قرار گرفت. سینما که پیش از این از ورود مستقیم به عرصه سیاست و درگیری های جناحی پرهیز می کرد و تا حدودی سعی داشت که دنباله رو سیاست های نظام باشد این بار مصمم بود تا خود بخشی از سیاست شود. مروری بر شرایط سیاسی حاکم بر کشور در آن سال ها به خوبی پرده از این واقعیت برمی دارد که حمایت سینماگران از یک کاندیدای خاص با هدایت و مجوز یک شخص و یا یک جبهه قدرتمند صورت می گرفت چرا که تا پیش از این، سینماگران چه در دوران پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب هرگز مستقیما خود را وارد بازی های سیاسی نکرده بودند.
به هر تقدیر انتخاب خاتمی به عنوان هفتمین رئیس جمهور ایران و انتصاب عطااله مهاجرانی در سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وضعیت سینمای کشور را با تحولات عجیبی روبرو ساخت که تا کنون شاهد آثار و عواقب آن هستیم. سیف اله داد معاونت سینمایی وقت ارشاد در بدو ورود به کار با حمایت و دستور مهاجرانی مبادرت به اعمال سلایقی کرد که کوچکترین محمل قانونی نداشت از جمله آنکه به بهانه جلوگیری از سانسور افکار مردم و دادن شعار آزادی اندیشه عملا بحث ممیزی فیلمنامه را از دستور کار ارشاد خارج ساخت. در حالیکه تا پیش از این صدور مجوز ساخت یک فیلم منوط به تایید فیلمنامه بود از اواخر سال 1376 تایید فیلمنامه تنها به ارائه خلاصه آن در حد یک صفحه از سوی فرد متقاضی تقلیل یافت.
در حالیکه شرایط سیاسی جامعه به گونه ای بود که هرگونه ارتباط مستقیمی با طرف های آمریکایی امری مذموم محسوب می شد، ایجاد رابطه میان سینماگران ایرانی و آمریکایی از نکات قابل توجهی بود که دولت هفتم بر آن اصرار می ورزید. ملاقات و گفتگوی درویش، افخمی و ابوالحسن داوودی با سینماگران آمریکایی در جشنواره کن در اوایل سال 1377 و همچنین گفتگوی اینترنتی مهرجویی، افخمی، نیکی کریمی و داوود نژاد در همان سال با سینماگران آمریکایی در ساختمان سازمان میراث فرهنگی در مورد وضعیت سینمای ایران و چگونگی پخش فیلم های ایرانی در جشنواره های آمریکایی از جمله مواردی بود که مهاجرانی و وزارت ارشاد هرگز جواب قانع کننده ای برای آن ارائه ندادند و البته زوایایی از این گفتگو همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده است.
تولیدات سینمای ایران پس از سال 1377 تغیرات عمده ای یافت به این معنا که بسیاری از مواردی که تا پیش از این در سینمای ایران تابو محسوب می شد و ورود به آنها مستلزم شکستن بسیاری از حرمت ها بود و رویارویی با مردم را به دنبال داشت به یکباره سرلوحه کار کارگردانان قرار گرفت. البته با این توضیح که اینبار از حمایت ویژه مسئولان وزارت ارشاد برخوردار بودند. عمده محورهایی که این کارگردانان آن را دنبال می کردند، حول موضوعاتی چون بیانیه های تند سیاسی، فمنیستی، ترویج بی بندو باری و تخریب چهره افراد متدین و همچنین وارونه نشان دادن واقعیات جنگ و دستاوردهای نظام در جریان بود که در شماره بعد به آنها اشاره خواهد شد. در حقیقت آزادی های بی حد و حصری که وزیر تازه به دوران رسیده در عرصه سینما ایجاد کرد، موجباتی را فرهم ساخت تا بسیاری از دست اندرکاران سینما، چهره واقعی و نیات قلبی خود را که سال ها در دل پنهان ساخته بودند، آشکار سازند. موج سهمگین تولید فیلم های ملودرام و سیاسی بی مایه ای که در اندک زمان وضعیت سینمای کشور را به مرحله نابودی کشانده و موجبات قهر مجدد مردم با سینما را فراهم ساخت، نمونه بارزی از این ادعا است.
مروری بر تاریخ سینمای ایران حدفاصل سال 1377 تا سال 1384 به خوبی نشان می دهد گسترش شایعه توقیف و یا سانسور یک فیلم توسط قوه قضائیه راه حل بسیار مناسبی برای تضمین گیشه فیلم بود به این معنا که عوامل پشت پرده با ایجاد این فضا که مثلا فلان فیلم توسط ضابطین قوه قضائیه توقیف خواهد شد و یا احیانا برای یک یا دو روز توقیف می شد به چنان سود سرشاری می رسیدند که قبول آن برای خود تهیه کننده غیر قابل باور بود. متاسفانه باید اعتراف کرد که وارد شدن سینماگران به فضای پرتنش سیاست نتیجه و حاصلی جز سطحی نگری در فیلم ها و اسیر شدن در جناح بازی ها به دنبال نداشت. مروری بر آثار تولید شده در آن سال ها به خوبی گویای این واقعیت است که حد فاصل سال های 1377 تا 1384 سینمای ایران شاهد تولید شاهکار و فیلمی اندیشمندانه نبود.
با روی کار آمدن دولت نهم و احیای شعارهای اصولگرایی، امید بازگشت سینمای ایران به ریل اصلی خود که همانا ایجاد سینمای متعالی و تولید فیلم خوب بود بار دیگر در دلهای مردم متدین و فرهنگ دوست کشور زنده شد ولی چیزی نگذشت که فیلم هایی تولید شد که سئوال برانگیز بودند. فیلم هایی که وقتی بیلبوردهای آن را نگاه می کردیم کافی بود جای دختر و پسرها را با هم عوض کنیم، بدون اینکه لازم باشد به سینما برویم. مروری بر روند تولید و اکران فیلم ها در سه سال گذشته به خوبی شاهد این واقعیت بود که متاسفانه انحرافات حاصل شده از دولت های هفتم و هشتم در سینمای ایران به حدی گسترده و ریشه دار بود که به همین سادگی جا را برای تولیدات مثبت خالی نمی کرد. البته از این نکته نیز نباید غافل بود که همتی نیز از سوی مسئولان سینمایی کشور در راستای حاکم کردن عقلانیت بر سینمای کشور دیده نشد.


دسته ها : فرهنگی
چهارشنبه 1387/11/30 20:34
X