تعداد بازدید : 4525061
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
تعلیم و تربیت دینی همواره ملازم با داشتن الگویی دینشناسانه است؛ هر الگویی از دینشناسی لزوماً عهدهدار معرفی ارکان و اجزای ذاتی و عرضی دین در هیأت یک ساختار و نسبت میان آن ارکان است. در تاریخ دینپژوهی به تناسب رویکردهای مختلف به دین الگوهای متفاوتی از دین عرضه شده است. در اینجا ابتدا به معرفی، نقد و بررسی هر یک از این الگوها میپردازیم، تا با توجه به نقاط و ضعف و قوت آنها زمینه طرح الگوی تعلیم و تربیت دینی انسان معاصر فراهم گردد.
1ـ الگوی دینشناسی سنت گرایانه
در الگوی دینشناسی سنتگرایانه، دین دارای سه رکن اصلی میباشد:
1ـ1. اعتقادات
اعتقادات همان اصول عقاید دینی است که یک دیندار باید به آنها اعتقاد داشته باشد. این عقاید دینی، جهانبینی انسان دیندار را تشکیل میدهد که مبنای زندگی عملی او قرار میگیرد. این اصول اعتقادی عبارت است از: اعتقاد به خدا، معاد، نبوت که ملاک دیندار بودن انسان محسوب میشوند. این بخش از دین همان جنبه کلامی دین است که توسط عقل نظری انسان درک و فهم میشود و در حوزه علم کلام قرار میگیرد.
2ـ1. اخلاقیات
اخلاقیات همان دستورالعملها و باید و نبایدهای دین است که یک دیندار باید به آنها متخلق گردد. این باید و نبایدها شامل فضایل و رذایل اخلاقی میباشد که به عنوان صفات نفسانی انسان محسوب میشود و به تربیت جوانحی انسان میپردازد. در این تربیت جوانحی، انسان دیندار موظف است خود را به فضایل اخلاقی آراسته و از رذایل اخلاقی پیراسته سازد. این بخش از دین همان جنبه اخلاقی دین است که عقل عملی انسان عهدهدار درک و فهم آنها میباشد و در حوزه علم اخلاق قرار میگیرد.
3ـ1. احکامیات
احکام همان دستورالعملها و باید و نبایدهای فقهی دین است که یک دیندار باید آنها را در زندگی عملی خود رعایت کند. این دستورالعملها شامل حلال و حرام شرعی میباشد که فقیه با اجتهاد خود آنها را از متون دینی استنباط میکند. رعایت این احکام موجب تربیت جوارحی انسان میشود. در این تربیت جوارحی، انسان دیندار موظف است واجبات دینی را انجام داده و از محرمات دوری نماید. این بخش از دین همان جنبه فقهی دین است که عقل دینی عهدهدار درک و فهم آن میباشد و در حوزه علم فقه قرار میگیرد.
اصناف سهگانه دینشناسی سنتگرایانه
الگوی دینشناسی سنتگرایانه بر اساس تلقی سنتی از دین استوار است که سه طایفه متکلمان، اخلاقیون و فقیهان از آن پیروی کردهاند. هر یک از این طوایف به تناسب درک خود از دین یک رکن آن را اصلی و گوهری میانگارند و سایر اجزای دین را در پیرامون آن کانون تلقی میکنند. دینشناسی متکلمانه اعتقادات دینی، دینشناسی فقیهانه احکام شرعی و دینشناسی اخلاقانه فضایل اخلاقی را رکن دینداری دانسته و هر یک از مدخل و دریچه خاص به دین مینگرند؛ بنابراین سه صنف مختلف در الگوی دینشناسی سنتگرایانه درباره دین وجود دارد:
1. دینشناسی متکلمانه1
متکلمان اعتقادات دینی را رکن اصلی دین میدانند. از نظر متکلمان عقل میتواند اعتقادات دینی را با دلیل و برهان اثبات کند. در این نظریه تصدیق اصول عقاید دینی یک تصدیق منطقی است که به یک واقعیت خارجی مربوط میشود. بنابراین نظر حقیقت ایمان از سنخ علم و معرفت نظری است؛ یعنی علم به عقاید دینی که با واقعیت مطابقت دارد.
متکلمین در چنین فضایی به دنبال عقاید حقه صد در صد مطابق واقع میگشتند و نجات اخروی مؤمنان را نیز در گرو تحصیل چنین یقیینی صد در صد میدانستند و با فرض قابل اثبات بودن عقاید دینی از راه عقل، معتقد شدند که با عقل نه تنها آنها را میتوان فهمید، بلکه آنها را اثبات نیز میتوان کرد. با این تصور در صدد بر آمدند که اصول عقاید را با دلیل عقلی و نقلی اثبات کنند و از این طریق شناخت نظری درباره دین به دست آورند. بنابراین نظر، تعریف دین عبارت است از مجموع اعتقادات القا شده به واسطه وحی که انسان مؤمن باید آنها را قبول کند.
2. دینشناسی فقیهانه2
در دینشناسی فقیهانه دین از بعد فقهی آن مورد مطالعه قرار میگیرد؛ فقیه دین را در مقام شریعت که ناظر به آداب شرعی دین است، مورد توجه قرار میدهد؛ یعنی باید و نبایدهای ناظر به افعال جوارحی و ظاهری را از دیدگاه دین باز میگوید. فقیه در چارچوب مقاصد پنجگانه شریعت (حفظ دین، عقل، نسب، مال و جان) افعال مکلفین را بر کتاب و سنت عرضه میکند و از این راه حکمی از احکام پنجگانه (وجوب، حرمت، استحباب، کراهت، اباحه) را معین میکند و مکلفین تکلیف شرعی دارند که آن اعمال شرعی را انجام دهند و انجام آن احکام را همانند میوهای بر شاخسار درخت دیانت میدانند.
3. دینشناسی اخلاقانه3
در این نوع دینشناسی فضایل اخلاقی رکن اصلی دین دانسته میشود؛ این نوع دینشناسی در تلقی سنتی از دین از جانب غزالی مورد تأکید قرار گرفته است؛ غزالی که از دریچه اخلاق به دین مینگریست زمانی که متوجه شد علوم دین در علوم قشری خلاصه شده است و در عالم غوغای فقیهان و متکلمان هسته اصلی دین فراموش شده است، به این نتیجه رسید که باید علم دین را احیا کرد و در همین رابطه بود که کتاب "احیای علوم دین " را نوشت. وی هدف اصلی دین را تطهیر نفس و قلب و نجات انسان از مهلکات و آراسته شدن به منجیات میدانست. و به کسانی که علم دین را در فقه و کلام و وعظ خلاصه کردهاند طعن میزد. غزالی همواره میکوشید که دین را به ضمیر و وجدان انسانی ارجاع کند. دین از نظر غزالی صرفاً عبارت از مظاهر و مناسک ظاهری و بیرونی نیست، بلکه نگاهی عمیقتر به دین دارد و به عنوان وسیلهای در میآید که مجالی برای آدمی فراهم میآورد تا درون خود را پاکیزه ساخته و پیوند همیشگی را میان خود و خدایش در هر لحظه و در هر حال دارد.
غزالی فقه را با روش و سبک نوینی بررسی میکند، که در طی آن ارتباط ظاهر و باطن فقه چه در عبادات، چه در معاملات محفوظ میماند. غزالی در کتاب احیاء تمام عبادات را از نظر گذرانده و میان ظاهر و باطن عبادات پیوند برقرار میسازد؛ مثلاً طهارت در عبادات را عبارت از تطهیر اندام از گناهان و تطهیر سر و درون از "ماسوی الله " میداند. او میخواهد انظار را با سلوک و رفتار ناشی از عبادات جلب کند و نمیخواهد مردم صرفاً به پدیدههای ظاهری عبادات و معاملات و راه و رسم خارجی آن اکتفا نمایند.
ارزیابی کلی دینشناسی سنت گرایانه
الگوی دینشناسی سنتگرایانه از چند جهت قابل نقد و بررسی میباشد:
الف) در این الگو از ایمان و دین تلقی گزارهای شده است، انسان با صرف معرفت نظری به آن گزارهها و قبول چند اصل اعتقادی مؤمن و دیندار دانسته شده است. در واقع دینداری حقیقی زمانی است که اعتقادات نظری دیندار مبتنی بر تجارب ایمان باشد که در این الگو از آن غفلت شده است.
ب) در این الگو به همه ابعاد دین توجه نشده است؛ بلکه بیشتر به بعد نظری دین توجه شده و ابعاد دیگر از جمله بعد معنوی، عرفانی، عاطفی و کاربردی دین مورد غفلت قرار گرفته است؛ همچنین شامل همه انحای دینداری نیز مانند دینداری عارفانه و معنویتگرایانه نمیباشد.
ج) در این الگو ادعا شده است که میتوان اعتقادات دینی را با برهان منطقی به نحو یقیینی اثبات نمود؛ این امر در صورت حصول تنها میتواند ذهن آدمی را اقناع کند؛ اما ساحت قلبی انسان که کانون دینداری است با صرف این شیوه اقناع نمیشود. ایمان به عنوان گوهر دینداری حالتی قلبی است که با صرف یقین علمی و فلسفی حاصل نخواهد شد و تا ایمان قلبی حاصل نشود دینداری حقیقی تحقق نخواهد یافت.
د) در تعلیم و تربیت دینی انسان معاصر نمیتوان صرفاً به شناخت نظری ابعاد اعتقادی و اخلاقی و احکام فقهی اکتفا نمود، بلکه باید از نقش کاربردی دین و ایمان در زندگی بشر امروز نیز سخن به مسان آورد؛ باید ابتدا ایمان دینی را در او زنده کرد و او را درگیر ایمان درونی کرد تا اینکه انجام شعایر و اعمال دینی برای او سهل و دلپذیر گردد.
2ـ الگوی دینشناسی عارفانه4
این الگوی دینشناسی از جانب عارفان طرح شده است؛ دین نزد عارفان حقیقتی لایهمند و تو در تو است و میتوان برای آن لبی و قشری یا هستهای و پوستهای یا باطنی و ظاهری فرض کرد. در این الگو دیندارای سه لایه است:
1ـ2. حقیقت
حقیقت لایه کانونی دین است که در واقع همان مطلوب و مقصود اصلی و غایی سیر و سلوک عرفانی میباشد. همان حالت ایمانی و معنوی که به عنوان گوهر دین محسوب میشود. حقیقت باطن دین است و واجد آن شدن سالک را به دینداری حقیقی میرساند.
2ـ2. طریقت
طریقت لایه میانی دین است که در واقع همان اعمال باطنی، جوانحی و قلبی است؛ این مرحله همان سیر و سلوک معنوی و طی منازل و مقامات است که سالک با طی آن مراحل به حقیقت دین میرسد و در حوزه عرفان عملی قرار میگیرد. طریقت، باطن دین است و کسب آن دینداری طریقتی میباشد.
3ـ2. شریعت
شریعت لایه بیرونی دین است که در واقع همان اعمال ظاهری، جوارهی و بدنی است؛ همان آداب و احکام شرعی دین که در حوزه فقه دینی قرار میگیرد. شریعت ظاهر دین است و تقید به آن دینداری شریعتی میباشد.
نسبت میان حقیقت، طریقت و شریعت
عارفان با استناد به حدیثی از پیامبر(ص) نسبت میان این مراتب را این چنین نقل کردهاند؛ "شریعت گفت انبیاست و طریقت کرد انبیاست و حقیقت دین انبیاست ".
بر این اساس انسان کامل کسی است که واجد هر سه مرتبه باشد؛ یعنی اقوال نیک و افعال نیک و احوال نیک داشته باشد.
شیخ محمود شبستری در قالب تمثیل چنین سروده است:
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و این باشد طریقت
شریعت، پوست، قشر و ظاهر دین را تشکیل میدهد و حقیقت مغز، باطن و گوهر دین محسوب میشود و طریقت نیز متضمن سلوک اخلاقی است که سالک را از ظاهر به باطن میرساند.
مولوی نیز در مقام تشبیه شریعت را مانند علم کیمیا یا علم طب، طریقت را مانند کیمیاگری و طبابت و حقیقت را به طلا و سلامت تشبیه کرده است؛ کیمیاگر ابتدا علم کیمیا میآموزد و سپس آنرا به کار میبندد و در نتیجه مس را به طلا تبدیل میکند. همچنین طبیب با آموختن علم طبابت و به کار بستن آن سلامتی را برای بیمار به ارمغان میآورد.
شریعت و حقیقت مانند تن و روح، ظاهر و باطن جداییناپذیرند؛ هیچگاه بیتقید به صورت و ظاهر به لب و باطن نتوان رسید. اما عارفان از میان این مراتب بر باطن دین تأکید دارند؛ شریعت را علم ظاهر و حقیقت را علم باطن دانستهاند و علم باطن را سری از اسرار الهی میدانند که ویژه بندگان خاص بوده و منحصر در قلوب اولیاست؛ از نظر عارف کار فقیه مربوط به اعضا و جوارح مکلفان و پیگیری وظایف فقهی است؛ اما وظیفه عارف امور مربوط به باطن و قلب و طبابت درونی انسانها و پیگیری تربیت روحی و معنوی آنهاست.
ارزیابی کلی دینشناسی عارفانه
در الگوی دینشناسی عارفانه احوال معنوی به عنوان حقیقت دین رکن اصلی و گوهری دین انگاشته شده است و سایر اجزای دین در پیرامون آن کانون قرار میگیرند. در این تلقی رسیدن به دینداری عارفانه نیاز به طی مراحل سیر و سلوک و ریاضتها و انضباطهای دشوار عملی دارد، تا بتوان واجد مواجید معنوی ناب شد و این امر برای عموم مردم دشوار است؛ بنابراین این نوع دینداری از همه دینداریها نادرتر است.
اما امتیاز این الگو نسبت به الگوی متکلمانه این است که علاوه بر جنبه نظری به جنبههای تجربههای ایمانی و معنوی نیز توجه شده است. با تأکید بر جنبه معنوی این الگو و عمومیت دادن به آن و تلطیف و کاستن از ریاضتها و انضباطهای دشوار عملی آن میتوان آن را با روحیات معناجویانه انسان معاصر سازگار نمود؛ انسان معاصر جویای معناست و میتوان از ذخایر معنوی عرفان برای پاسخ به احساس معناجویانه انسان معاصر بهره برد.
دینداری در دنیای سنتی
در دنیای سنتی، غالب دینداران از دریچه فقه با سنت دینی آشنا میشوند؛ یعنی دینداری فقیهانه از سایر دینداریها دسترسپذیرتر و شایعتر میباشد. پس از آن دینداری اخلاقانه قرار میگیرد؛ از نظر عموم دینداران پیروی از ارزشهای اخلاقی حیات دینی مؤمن را تأمین میکند و در عین حال مقوم زندگی اجتماعی آنهاست. دینداری متکلمانه در میان فرهیختگان دیندار شایعتر است؛ اما نادرتر از همه انواع دینداری، دینداری عارفانه است؛ زیرا عارفان میخواهند در تجربه وحیانی نبی مشارکت کنند و دین را از سرچشمههای اصیل آن به دست آورند و این امر برای افراد نادری امکانپذیر میباشد.
3. الگوی دینشناسی ایدئولوژیک گرایانه5
دو الگوی پیشین قدمت دیرینه دارند، اما این الگو تحت تأثیر مقتضیات دنیای معاصر در تاریخ نواندیشی دینی ظهور میکند. از میان نواندیشان مسلمان ابتدا دکتر شریعتی این الگوی دینشناسی را مطرح میکند و سپس کسانی دیگر از جمله استاد مطهری نیز در دینشناسی از این الگو پیروی میکنند.
در این الگو دین دارای دو رکن دانسته شده است:
1.جهانبینی
نگرش و آگاهیهای کلی نسبت به جهان هستی که جنبه نظری دین را بیان میکند. در جهانبینی دینی درباره سه موضوع اصلی خدا، انسان و جهان بحث میشود و با الهام از متون دینی نظرگاه دین درباره آن سه موضوع مطرح میشود. همچنین اصول عقاید دینی در جهانبینی دینی است که مورد بحث و اثبات قرار میگیرد؛ یعنی نظام اعتقادات دینی درباره خدا، معاد و نبوت و مورد تبیین عقلانی قرار میگیرد. این بخش از دین همان جنبه کلامی دین است که در حوزه علم کلام قرار میگیرد.
2.ایدئولوژی
مجموع باید و نبایدهای دینی که جنبه عملی دین را بیان میکنند. ایدئولوژی تکالیف و وظایف عملی دینی انسانها را مشخص میکند. این باید و نبایدها در دو حوزه فقه و اخلاق قرار میگیرند. باید و نبایدهای اخلاقی به اعمال جوانحی و باطنی انسان تعلق میگیرند و باید و نبایدهای فقهی به اعمال جوارحی و ظاهری انسان تعلق دارند. بنابراین این بخش از دین دو جنبه فقهی و اخلاقی دین را در بردارد که هر یک در دو حوزه علم فقه و علم اخلاق قرار میگیرند.
نسبت جهانبینی و ایدئولوژی
در این الگو دینشناسی جهانبینی مقدمه ایدئولوژی است و ایدئولوژی مبتنی بر جهانبینی است. ایدئولوژیهای مختلف از جهانبینیهای مختلف بر میخیزد و جهانبینیهای مختلف به ایدئولوژیهای مختلف منجر میشود.
ارزیابی کلی دینشناسی ایدئولوژیکگرایانه
در این الگو دینشناسی نیز به همه ابعاد دین توجه نشده است و بیشتر جنبههای نظری دین مورد توجه قرار گرفته است. در دنیای امروز دیگر طرح دین تنها به عنوان یک حقیقت نظری کارساز نیست، بلکه باید دین را به عنوان یک حقیقت گیرا نیز مطرح کرد و برای این منظور باید علاوه بر جنبه نظری به جنبههای ایمانی و معنوی دین نیز پرداخت تا بتوان انسان معاصر را با تمام وجودش با آن حقیقت درگیر نمود.
4. الگوی دینشناسی پدیدارشناسانه6
این الگو نیز متعلق به دوران نواندیشی دینی معاصر است. از میان نواندیشان مسلمان ابتدا اقبال لاهوری در کتاب احیای تفکر دینی در اسلام در ضمن طرح نظریه خود درباره فرآیند احیاگری در دین، الگویی جدید از دینشناسی نیز عرضه میکند. پس از اقبال در دهههای اخیر نواندیشان مسلمان الگوی دینشناسی اقبال را بسط و تفصیل داده و با بررسی جوانب مختلف آن پارهای از کاستیهای آن را تدارک دیدند. مطابق این الگوی دینشناسی، دین سه رکن اصلی دارد:
1ـ4. تجربه دینی
بنابراین الگو تجربه دینی رکن اصلی و گوهر دین شمرده میشود؛ تجربه انواع متفاوتی را شامل میشود که در آن علاوه بر تجربه حسی میتوان از تجربههای اخلاقی، عرفانی، زیباشناسانه و از جمله تجربه دینی سخن گفت که همه آنها در صفت تجربی بودن مشترکند.
تجربههای دینی ناشی از حضور انسان در برابر خداوند است که از طریق آن خدا خود را بر شخص صاحب تجربه منکشف میکند.
اقبال لاهوری که در بین اندیشمندان مسلمان نخستین کسی است که از این منظر به دین نگریسته است، ویژگیهایی برای تجربه دینی بیان میکند:
الف) مستقیم و بی واسطه: تجربه باطنی برای شخص صاحب تجربه بیواسطه حاصل میشود.
ب) بسیط و تجزیهناپذیر: برخلاف تجربه حسی که قابل تجزیه است این نوع تجربه یک واقعیت بسیط و تجزیهناپذیر است.
ج) مواجه با "خود " دیگر: در تجربه دینی شخص با یک "خود " دیگر مواجهه یا پیوستگی حاصل میکند که متعالی و محیط بر همه چیز است و این حالت در عمل نیایش تجسم مییابد.
د) محتوای آن قابل انتقال نیست: حالتهای باطنی بیشتر شبیه احساس هستند تا اندیشه و از این جهت قابل انتقال به دیگران نیستند.
ه ) اتصال صمیمانه مرد باطنی با آنچه ابدی است:7 در این الگو دین بر محور تجربه دینی تعریف میشود: "دین چیزی نیست که بتوان آن را با یکی از شاخههای علم مقایسه کرد؛ نه فکر مجرد است و نه احساس مجرد و نه عمل مجرد؛ بیان و تعبیری از تمام وجود آدمی است. "8
ایمان نیز از تجربههای دینی تغذیه میکند: "ایمان صرفاً اعتقادی انفعالی به یک یا چند گزاره معین نیست، بلکه اطمینان زندهای است که از تجربههای نادر حاصل میشود ".9
در این رویکرد از ایمان، بیشتر تلقی غیرگزارهای دارند؛ یعنی نوعی وضع وجودی که از شرکت در تجربه دینی حاصل میشود. بنابراین نظریه ایمان عقیده و یقین نیست، بلکه حاصل تجربه دینی است. ایمان یک "عمل کردن " است. ایمان با عنصر "اعتماد "، "عشق "، "احساس "، "امنیت " و "امید " همراه است. رویارویی مجذوبانه انسان با خداوند است. در تلقی اقبال بعد معرفتی ایمان نادیده گرفته نشده است. ایمان اگر چه عقیده نیست "ولی منکر این هم نمیتوان شدکه ایمان چیزی بیش از احساس محض است؛ چیزی شبیه یک جوهر معرفتی دارد. فکر و اندیشه عنصری حیاتی از دین است. "10
در این تلقی ایمان وضعیت وجودی پیچیده و ذوابعادی است که نمیتوان ابعاد گوناگون آن در یک بعد خاص فرو کاست. ایمان اعتقادی مبتنی بر اعتقاد و اعتقادی متضمن اعتماد است و علاوه بر بعد عاطفی و ارادی از بعد معرفتی نیز برخوردار است.
2ـ4. معرفت دینی
معرفت دینی، مجموعهای از گزارههای دینی است که اساساً ناظر و حاکی از تجربه دینی است و در نهایت مبنای عمل دینی قرار میگیرد. معرفت دینی در واقع تفسیر تجربه دینی است؛ یعنی ابتدا تجربههای دینی وجود داشته و سپس عقل، آن تجربهها را در قالب نظامهای الهیاتی تبیین و تفسیر نموده است.
به نظر اقبال، اساس معرفت دینی که عبارت است از تجربه دینی و برهانهای خداشناسی نیز محکهای فلسفی کلیات تجربه دینی هستند. اقبال نگرش عقلانی به دین را نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز میداند و معتقد است که دین در طول تاریخ عقلانی شده است. درباره چرایی، چگونگی و مطلوبیت عقلانی شدن دین دلایلی را نیز آورده است.
الف) چرایی عقلانیشدن دین به این اعتبار دانسته شده است که دین به عنوان تجربه دینی دارای محتوای معرفتی نیز میباشد و به این اعتبار میتوان آن را عقلانی کرد.
ب) ظهور فرقهها و مکاتب متعدد فکری در طول تاریخ دین نیز چگونگی عقلانی شدن دین را بیان میکند و نشان میدهد که اندیشه عنصری حیاتی از دین است.
ج) مطلوب بودن عقلانی کردن دین نیز به این دلیل است که از آنجا که متحول ساختن و هدایت حیات درونی و بیرونی انسانها هدف اساسی دین است، واضح است که حقایق کلیای که دین مجسم میسازد نباید نامتعین باقی بماند.11
البته این نکته را نیز تذکر داده که عقلانی کردن دین به معنای پذیرفتن برتری فلسفه بر دین نیست، بلکه تنها با کمک فلسفه تجربه دینی تفسیر میشود و از این جهت است که بابی را تحت عنوان محک فلسفی تجربه دینی باز نموده است.
3ـ4. عمل دینی
تجربه دینی علاوه بر اینکه در سطح معرفت و نظام اعتقادات دینی خود را نشان میدهد، در سطح اعمال و شعایر دینی هم ظهور و بروز دارد. ظاهرترین و عامترین سطح دین همین اعمال و شعایر دینی میباشد که طیف وسیعی از افراد جامعه دینی را در بر میگیرد. عمل دینی، عملی است که مبتنی بر تجربه دینی و به تناسب نظام اعتقادات دینی سامان یافته است. اعمال و شعایر وسایلی برای تأمین اهداف خاص هستند؛ هدف اصلی التزام به این اعمال گام نهادن در سلوک معنوی و درک محضر الوهی و ورود به ساحت تجربههای دینی است.
ارزیابی کلی دینشناسی پدیدارشناسانه
بنابراین الگوی دینشناسانه، تجربه دینی گوهر دین به شمار میرود. و معرفت دینی و عمل دینی نیز در پرتو آن سامان میپذیرند و مبتنی بر آناند. و از طرفی عمل دینی در نهایت دوباره به تجربه دینی باز میگردد؛ بنابراین تجربه دینی هم مبدأ دین است و هم غایت آن، چرا که خداوند مبدأ و غایت دین است.
مطابق الگوی دینشناسی پدیدار شناسانه، دین در صورتی ممکن است که تجربه دینی ممکن باشد. اگر انسانها نتوانند به ساحت چنان تجربههای قدسی راه یابند و تجربه انکشاف الهی را از سر بگذرانند دین ممکن نخواهد بود و این گونه افراد که دین آنها مبتنی بر تجربه دینی باشد در جامعه دینی نادرند؛ لذا این الگو تا حدی نخبهگرایانه دانسته شده است.12
همچنین برای انسان معاصر در فضای اسطورهزدایی شده دنیای جدید تجربه دینی داشتن دشوار و رو به کاستی نهاده است.اگر چه حسرت داشتن چنان تجربههایی متقاضیان بیشتری پیدا کرده است.
مدافعان در پاسخ به این دشواریها نکاتی را ذکر نمودهاند:
1ـ تجربه دینی برای همه مؤمنان به درجات متفاوت وجود دارد، اما مشکل در تفسیر تجربه دینی و تعیین مصداق برای آن دچار اشتباه میشوند. یعنی مشکل عامه مردم در تعبیر و تفسیر است نه در تجربه و پیامبران رهبرانی بودهاندکه تفسیر صحیح تجربه دینی را به انسانها آموختهاند و معنای هدایتگری آنها و توحید همین است.13
2ـ دینداری اصناف و انحای گوناگون دارد؛ دینداری مصلحتاندیش مبتنی بر تقلید، دینداری معرفتاندیش بر محور عقل و دینداری تجربت اندیش که بر تجربه دینی مبتنی است. در دنیای جدید اگرچه برای هر یک از اصناف دینداری دشواریهایی پیش آمده است، اما برای حل مشکل باید انحای دینداری توأما و به نحو موازی صورت گیرد تا هر انسان متناسب با سنخ روال خود نحوهای از دینداری را برگزیند.14
3ـ تجربه دینی ما را به ساحت معنوی و عرفانی دین نزدیک میکند و انسان در پرتو ابعاد عرفانی دین با سهولت بیشتر میتواند با دین ارتباط پیدا کند؛ زیرا بعد عرفانی با فطرت انسانی سازگارتر است و ارتباط انسان را با خدا به صورت رابطه مستقیم و بی واسطه عاشق و معشوق آشکارتر میسازد.15
4ـ در مقابل، عوامل بازدارنده تجربه دینی عواملی نیز به عنوان عوامل تسهیلکننده در دنیای معاصر وجود دارد؛ از جمله پی بردن به محدودیت عقلانیت استدلالگر، تفسیر و تلقیهای مختلف از جهان، خلأ معنوی، اضطراب و سرگردانی و حیرتزدگی و احساس تنهایی و پوچی که دامنگیر انسان معاصرند. این عوامل میتواند زمینه گرایش انسان معاصر را به تجربه دینی تسهیل کند.16
بنابراین با تأکید بر عوامل تسهیل کننده تجربه دینی و نقش منحصر به فرد دین در پاسخگویی به بخشی از نیازهای آدمی از جمله نیاز به معنویت که مهمترین نیاز انسان معاصر است، میتوان بر عوامل بازدارنده و دشواریها فائق آمد و زمینه احیای تجربههای دینی را برای انسان معاصر مجدداً فراهم نمود تا براساس آن تجربههای دینی الهیات دینی جدیدی متناسب با آن تجربهها در دنیای معاصر بنا کرد.
الگوی پیشنهادی تعلیم وتربیت دینی انسان معاصر
هم اکنون با ملاحظه الگوهای مختلف دینشناسی و بهرهگیری از امتیازات آنها و رفع محدودیتهای آنها و ویژگیهای انسان معاصر، میتوان الگوی نوینی درباره تعلیم و تربیت دینی انسان معاصر عرضه کرد. این الگو معنویتگرایانه است؛ با توجه به مهمترین ویژگی انسان معاصر که احساس نیاز به معنویت است، در تعلیم و تربیت انسان معاصر باید بر دینداری معناجویانه تأکید ورزید؛ زیرا این دینداری با سنخ روانی انسان معاصر سازگارتر است. ضمن اینکه میتواند انحای دیگر دینداری را نیز شامل شود و به همه نیازهای وجودی او پاسخ دهد. این نوع دینداری بر محور معنویت دینی مبتنی است و نیاز به احیای معنویت دینی دارد و در این راه از همه دستاوردهای سودمند بشری اعم از علم، فلسفه، عرفان، هنر و ادبیات میتوان کمک گرفت.
الگوی دینداری معنویتگرایانه
این الگوی دینداری دارای سه رکن اصلی است:
1ـایمان دینی
ایمان دینی گوهر دینداری معنویتگرایانه است و نقش سرنوشتساز در سعادت انسان دیندار معاصر دارد؛ رسالت اصلی پیامبران الهی دعوت انسانها به ایمان بوده است و نمونه و مصداق عینی ایمان را میتوان در زندگی پیامبران یافت. دینداری پیامبرانه دینداری مؤمنانه است و در زندگی دیندارانه پیامبران عالیترین مرتبه ایمان را میتوان مشاهده نمود. با الگوگیری از ایمانورزی پیامبرانه میتوان چیستی ایمان را بیان کرد.
ابتدا برای وضوح بخشیدن به مفهوم ایمان دینی صفات ثبوتی آن ذکر میشود تا از این طریق با بیان تعریف ایجابی از ایمان چیستی آن مشخص شود.
ایمان دینی، حالتی قلبی است که از تجربهای باطنی ناشی میشود؛ ایمان نوعی دل سپردن، تعلق خاطر، اهتمام و رویارویی مجذوبانه و التزام قلبی به حقیقتی مقدس دانسته شده است که با عناصر اعتماد، توکل، عشق، احساس، امید، اقبال، اطمینان همراه است و به نحو آگاهانه و انتخابی و ارادی در قلب انسان پدید میآید؛ گونهای جهتگیری وجودی که سراسر ساحتهای وجودی انسان اعم از افکار، عواطف و اعمال او را جهت میدهد و حیات جدیدی را برای وی به ارمغان میآورد.
انسان مؤمن در حوزه نیروی جاذبه مرکز عالم هستی قرار میگیرد و به صورت خودجوش به سوی آن کشیده میشود. ایمان چون چشمهای است که از دل میجوشد و در جوارح جاری میگردد و به شکل اعمال نیک ظاهر میشود. ایمانورزی نوعی عشق و عاشقی است و انسانی که ایمان دینی در او احیا شود، چون عاشقی است که خط مشی زندگی او به دست معشوق میافتد و همیشه معشوق در نظر او جلوهگر است و وقتی هم که به چیزهای دیگری مشغول است، روی دلش به سوی اوست.
ایمان غیر از صرف عقیده، یقین، باور، معرفت، تعبد، تقلید، علم و ایدئولوژی است؛ زیرا هر یک از این موارد حالتی ذهنی است که ممکن است منشأ آنها القا، تلقین، و تبلیغ یا عوامل دیگری باشد و از تجربه باطنی ناشی نشده باشد؛ پس صرف آن موارد یاد شده دلالت بر ایمان ندارند، بلکه همگی آنها باید مبتنی بر ایمان باشند. البته ایمان احساس محض هم نمیباشد، بلکه جنبه معرفتی نیز دارد و یک بینش و بصیرت درونی به مؤمن میبخشد.
این ساحت از دینداری در حوزه بینش دینی قرار میگیرد که جنبه باطنی دین را شامل میشود و در حوزه عرفان دینی قرار میگیرد و دینداری متناظر با آن دینداری عارفانه است؛ بنابراین نمیتوان آن را از طریق تعلیم و درس و بحث و دیگر راههای آموزشی آنرا به کسی آموخت. از طریق تعلیم و تربیت تنها میتوان آن شرایط و مقدمات آنرا فراهم ساخت. ایمان هدیه و عطای خداوند است که به انسانهایی ارزانی میشود که آماده پذیرش آن باشند. پیامبران نیز در درجه اول تلاش میکردند تا ایمان دینی را در افراد زنده کنند و او را درگیر ایمان درونی کنند تا چشمههای دینداری در درون آنها به جوشش در بیاید و عشق به دینداری در جان آنها زنده شود. در این صورت است که آدمیان با انگیزه درونی به سوی دینداری گرایش پیدا میکنند.
در دنیای معاصر نیز شرط سخن گفتن مقبول و مؤثر از ایمان دینی همزبانی و همدلی با نیازها و دردهای انسان معاصر است که تنها در فضای محبت و صمیمیت امکان دارد.
2ـ معرفت دینی
معرفت دینی، مجموعهای از گزارههای دینی است که مبتنی بر ایمان دینی و ناظر و حاکی از متون وحیانی مقدس دینی است. دینی بودن این معارف از آنجاست که به صورت روشمند از متون وحیانی استنباط شدهاند و استناد به آن متون دارند؛ اما چون از طریق قوای ادراکی بشر حاصل شده؛ معرفتی بشری میباشد و در تقسیمبندی علوم در میان علوم بشری دینی قرار میگیرند.
از آنجایی که دین ابعاد مختلف معرفتی دارد، مجموعه معارف یک دین و مذهب خاص دربارة یک موضوع خاص از متون دینی استخراج و در قالب یک نظام منسجم ارائه میگردد. این معارف در سه بخش اصلی قرار میگیرند.
1ـ2. نظام اعتقادات دینی
در این بخش از معرفت دینی مباحث مربوط به خدا، انسان و جهان و اصل اعتقادی مانند: توحید، معاد و نبوت با روشهای خاص تفسیری از متون وحیانی استخراج شده و در قالب یک نظام اعتقادی عرضه میگردد؛ این بخش از معارف دینی جنبه کلامی دین را بیان کرده و در حوزه علم کلام قرار میگیرد و دینداری متناظر با آن دینداری متکلمانه است.
2ـ2. نظام اخلاقیات دینی
در این بخش از معرفت دینی دستورالعملهای و اصول ارزشی و باید و نبایدهای اخلاقی دین از متون وحیانی استخراج و در قالب یک نظام اخلاقی عرضه میشود. نظام اخلاقی ناظر به افعال جوانحی و برای تنظیم باطن عمل دیندار میباشد. این بخش از معرفت دینی جنبه اخلاقی دین را بیان کرده و در حوزه علم اخلاق قرار میگیرد و دینداری متناظر با آن دینداری اخلاقانه میباشد.
3ـ 2. نظام احکامیات دینی
در این بخش از معرفت دینی دستورالعملها و فروع عملی و باید و نبایدهای شرعی از متون وحیانی استخراج و در قالب یک نظام فقهی عرضه میشود؛ نظام فقهی ناظر به افعال جوارحی و برای تنظیم ظاهر عمل دیندار میباشد. این بخش از معرفت دینی جنبه فقهی دین را بیان کرده و در حوزه علم فقه قرار میگیرد و دینداری متناظر با آن دینداری فقیهانه میباشد.
3ـ سلوک دینی
سلوک دینی نیز باید مبتنی بر محور ایمان دینی باشد؛ ثمره و نتیجه عملی ایمان و معرفت دینی همان سلوک دینی میباشد که نوعی سیر و سلوک و سفر معنوی است. سفری که از ایمان دینی شروع شده و سپس با عزم و آهنگ سفر در جستجوی راه زندگی حقیقی ادامه یافته و در نهایت با قدم در راه زندگی معنوی به مقصد اصلی یعنی سعادت حقیقی زندکی به سرانجام میرسد.
سلوک دینی هم جنبه جوانحی و هم جنبه جوارحی دارد؛ از جنبه جوانحی سلوکی باطنی و با التزام به نظام اخلاقی صورت میگیرد و از جنبه جوارحی سلوکی ظاهری و با التزام به نظام فقهی انجام میشود. هر دو جنبه، سلوکی عملی میباشد و این ساحت از دینداری جنبه عملی دین را نشان میدهد که ظاهرترین سطح دینداری است و از آن به دینداری عابدانه میتوان تعبیر کرد.
در الگوی دینداری معنویتگرایانه تلاش شده است که همه جنبههای دینداری مورد توجه قرار گیرد؛ دینداری در سه ساحت ایمان دینی، معرفت دینی و سلوک دینی طرح شده است که این سه ساحت به ترتیب با سه ساحت وجودی انسان یعنی قلب، ذهن و جوانح و جوارح متناظر است. قلب ایمان میآورد و ذهن معرفت کسب میکند و جوارح و جوانح نیز بر اساس آنها عمل میکنند. بنابر این دینداری معنویت گرایانه همه حوزههای دینداری و ساحتهای وجودی انسان را در بر میگیرد و همه افراد را به نحوی و در مرتبه وجودی خود درگیر نحوهای از دینداری میکند.
در دینداری معنویت گرایانه ایمان دینی گوهر دینداری میباشد که با قلب آدمی سروکار دارد که نقطه حساس آدمی است. این نوع دینداری سازگار با ذوق، احساسات و عواطف آدمیان است و همانند نغمههای دلکش موسیقی برای آدمی خوش آهنگ و دلپذیر میباشد و موجب انگیزش احساسات و عواطف او میشود. این ویژگیها در این نوع دینداری موجب میشود که با روحیات انسان معاصر سازگاری بیشتری داشته باشد و زمینه برانگیختن احساسات و عواطف معنوی انسان معاصر را فراهم نموده و وجود او را درگیر دینداری کرده و در کنار جاذبههای مادی در دنیای معاصر برای او جاذبههای معنوی نیز به ارمغان آورد و نیاز معناجویانه او را پاسخ دهد.
سوتیترها
در تعلیم و تربیت دینی انسان معاصر نمیتوان صرفاً به شناخت نظری ابعاد اعتقادی و اخلاقی و احکام فقهی اکتفا نمود، بلکه باید از نقش کاربردی دین و ایمان در زندگی بشر امروز نیز سخن به مسان آورد؛ باید ابتدا ایمان دینی را در او زنده کرد و او را درگیر ایمان درونی کرد تا اینکه انجام شعایر و اعمال دینی برای او سهل و دلپذیر گردد.
رسیدن به دینداری عارفانه نیاز به طی مراحل سیر و سلوک و ریاضتها و انضباطهای دشوار عملی دارد، تا بتوان واجد مواجید معنوی ناب شد و این امر برای عموم مردم دشوار است؛ بنابراین این نوع دینداری از همه دینداریها نادرتر است.
در دنیای سنتی، غالب دینداران از دریچه فقه با سنت دینی آشنا میشوند؛ یعنی دینداری فقیهانه از سایر دینداریها دسترسپذیرتر و شایعتر میباشد. پس از آن دینداری اخلاقانه قرار میگیرد؛ دینداری متکلمانه در میان فرهیختگان دیندار شایعتر است؛ اما نادرتر از همه انواع دینداری، دینداری عارفانه است.
مطابق الگوی دینشناسی پدیدار شناسانه، دین در صورتی ممکن است که تجربه دینی ممکن باشد. اگر انسانها نتوانند به ساحت چنان تجربههای قدسی راه یابند و تجربه انکشاف الهی را از سر بگذرانند دین ممکن نخواهد بود و این گونه افراد که دین آنها مبتنی بر تجربه دینی باشد در جامعه دینی نادرند؛ لذا این الگو تا حدی نخبهگرایانه دانسته شده است.
با توجه به مهمترین ویژگی انسان معاصر که احساس نیاز به معنویت است، در تعلیم و تربیت انسان معاصر باید بر دینداری معناجویانه تأکید ورزید؛ زیرا این دینداری با سنخ روانی انسان معاصر سازگارتر است. ضمن اینکه میتواند انحای دیگر دینداری را نیز شامل شود و به همه نیازهای وجودی او پاسخ دهد.
پینوشتها:
1 ـ در خصوص الگوی دینشناسی متکلمانه از جمله، ر.ک: کشف المراد، علامه حلی ، قم، مؤسسه النشر الاسلامی(التابعه) لجماعه المدرسین 1407؛ گوهر مراد، ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1372؛ کفایه الموحدین، سید اسماعیل طبرسی نوری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، (بی تا).
2 ـ در خصوص الگوی دینشناسی فقیهانه از جمله، ر.ک: رساله نوین(تحریرالوسیله امام خمینی)، ترجمه و توضیح عبدالکریم بی آزار شیرازی، تهران، مؤسسه انجام کتاب، 1361.
3 ـ در خصوص الگوی دینشناسی اخلاقانه از جمله، ر.ک: الفـ احیاءعلوم الدین، امام محمد غزالی، بیروت، دارالعلم، (بی تا)؛ کیمیای سعادت، امام محمد غزالی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،1361؛ جامع السعادات، ملا مهدی نراقی، قم، اسماعیلیان، (بی تا).
4 ـ در خصوص الگوی دینشناسی عارفانه از جمله، ر.ک: جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، با تصحیحاتهانری کربن 1969م؛ لب لباب مثنوی، حسین واعظ کاشفی، تصحیح سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنگاه افشاری،1319ه.
5 ـ در خصوص الگوی دینشناسی ایدئولوژیکگرایانه از جمله، ر.ک : مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1375؛ جهانبینی و ایدئولوژی، علی شریعتی، مجموعه آثار(23).
6 ـ در خصوص الگوی دینشناسی پدیدار شناشانه از جمله، ر.ک : احیای فکر دینی در اسلام، اقبال لاهوری، ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم1338؛ دینشناخت، احمد نراقی، طرح نو، 1378؛ نقدی بر قرائت رسمی از دین، محمد مجتهد شبستری، تهران طرح نو، 1379؛ سنت و سکو لاریسم، عبدالکریم سروش، تهران مؤسسه فرهنگی صراط، 1381 ؛ راهی به رهایی، مصطفی ملکیان، نشر نگاه معاصر، تهران، 1381.
7 ـ احیای فکر دینی در اسلام،ص23ـ 26
8 ـ پیشین، ص 5.
9 ـ پیشین،ص127.
10 ـ پیشین، ص4.
11 ـ پیشین، ص4.
12 ـ دینشناخت،احمد نراقی، ص152.
13 ـ نقد قرائت رسمی از دین، مجتهد شبستری، ص430.
14 ـ سنت و سکولاریسم، سروش، ص 184 تا 204.
15 ـ دین پژوهی، مجتبوی، 1ص 80 و 81.
16 ـ ملکیان، کیان، شماره52، ص 32.
نویسنده: محمد مرادی افوسی
منبع: سایت معارف