تعداد بازدید : 4524875
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
تحولات پدید آمده در تاریخ اسلام بیانگر این واقعیت است که با گذر زمان اختلافنظرها در ابعاد مختلف آشکار گردیده، این اختلافات فکری از یکسو گویای آزادی قلم و بیان و عقیده در دین حیاتبخش اسلام است که دانشمندان در مباحثه و مناظره و اظهار عقاید و نظرات خویش آزاد هستند و این رویه امری پسندیده میباشد که سایر ادیان و مکاتب از آن بیبهرهاند.
از سوی دیگر در برخی مقاطع تاریخی به واسطه سوء استفاده و فرصتطلبی غیرمسلمانان از جمله استعمارگران این رخنه در جهان اسلام پدیده آمده است که اختلاف نظرها تبدیل به فرقهها و مذاهبی گردیدند که پیش از آنکه به پویایی اسلام و ناکام گذاشتن مستکبران منجر شود اختلاف و تفرقه را در جهان اسلام دامن زدند و این رویکرد دوم خطرناک و ویرانگر بود، در عین حال کسانی که در این دسته دوم بودهاند همواره از سوی مذاهب اسلامی محکوم و مطرود بودهاند لکن با حمایت قدرتهای جهانی ضربه خویش را به جهان اسلام وارد ساختند که از آن جمله شیخیه، بابیه، بهائیت در مذهب تشیع و وهابیت، القاعده و طالبان در مذهب اهل سنت را میتوان نام برد. و در این نوشتار درصدد برآمدیم تا با مروری هر چند گذرا به بررسی اهداف و افکار و عملکرد وهابیت بپردازیم.
گفتار اول: خاستگاه فکری و تاریخچه مذاهب اربعه
بدیهی است گرایشهای اسلامی در عرصه علم کلام را معتزله و اشاعره و تشیع تشکیل میدهند و در ابعاد فقهی پنج گرایش حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی و شیعه امامیه در جهان اسلام را شامل میشوند. آنچه مسلم است اینکه حیات علمی پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت، یکصد سال از حیات پیامبر اسلام (ص) فاصله زمانی دارند، از این رو جهت تکمیل بحث به نحو اختصار تاریخچه زندگانی آنان را مورد اشاره قرار میدهیم:
1-حنفی: نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه در سال 80 هجری در کوفه به دنیا آمد، وی ابتدا به تجارت اشتغال داشت و سپس به تحصیل علم پرداخت، مدت 18 سال نزد حماد و ابراهیم نخعی و شعبی فقه و حدیث آموخت و پس از مرگ حماد، ابوحنیفه به طور مستقل عهدهدار تدریس شد و در ترویج عقایدش متکی به قرآن کریم و سنت نبوی و اجماع و قیاس و استحسان بود. سرانجام ابوحنیفه مغضوب منصور خلیفه عباسی شد و بر اثر شکنجه در سال 150 هجری در زندان درگذشت.
2-مالکی: مالک بن انس در سال 93 هجری در شمال مدینه به دنیا آمد، ابتدا به حفظ و قرائت قرآن پرداخت و فقه و حدیث را در مدینه آموخت و در میان علمای اهل سنت شهرت بالایی یافت و در استنباط و استخراج احکام از قیاس استفاده میکرد. مالک در سال 179 هجری در مدینه وفات یافت.
3-شافعی: محمدبن ادریس با کنیه ابوعبدا... شافعی در سال 150 هجری پس از درگذشت ابوحنیفه در شهر غزه واقع در فلسطین تولد یافت، وی بر اثر علاقه شدید به قرآن در سن 7 سالگی قرآن را حفظ کرد و سپس نزد مسلم بن خالد مفتی مکه به فراگرفتن فقه پرداخت. در مدینه در محضر درس مالک بن انس به تحصیل پرداخت و در سن 25 سالگی در علم فقه و حدیث به درجه کمال رسید و در سال 200 هجری به مصر رفت، سرانجام در ماه رجب سال 204 هجری در قاهره چشم از جهان فروبست.
4-حنبلی: احمد بن حنبل در سال 164 هجری در بغداد متولد شد وی ابتدا قرآن مجید را حفظ کرد و در سن 16 سالگی نزد محدثان و فقهای زیادی حدیث و فقه آموخت که معروفترین آنها امام شافعی و ابویوسف قاضی بودند. ابن حنبل از روی حدیث فتوا میداد. سرانجام در سال 241 هجری در بغداد درگذشت و همانجا مدفون گشت.
با این توصیف امامان مذاهب اربعه اهل سنت در سده دوم هجری میزیستهاند، بر اساس شواهد تاریخی و تولد محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجری فرقه وهابیت 1100 سال از حیات پیامبر گرامی اسلام فاصله دارد و افکار و عقاید آنان هیچ حلقه واسطی با صدر اسلام ندارد، از سوی دیگر وهابیت هزار سال بعد از دوران زندگانی پیشوایان مذاهب اربعه اهل سنت پدید آمده است از این رو نمیتوان افکار و حرکات فرقه وهابیت را به تاثیر از آنان نسبت داد و افراطیگریها و بدعتهای این فرقه نوپدید را به پای آنان نوشت. علاوه بر این، حیات سیاسی و فکری محمد بن عبدالوهاب پانصد سال با ابن تیمیه نیز فاصله زمانی دارد هر چند وی از آثار و فتاوای ابن تیمیه تاثیر پذیرفته است لکن نمیتوان او را پایهگذار وهابیت خواند.
گفتار دوم: رد و طرد ابن تیمیه توسط بزرگان اهل سنت
ابن تیمیه به خاطر افکار و نظرات افراطیاش از سوی مردم زمان خویش مورد انتقاد و طرد قرار گرفت بسیاری از شخصیتهای بزرگ اهل سنت که معاصر ابن تیمیه بودند نظرات و نوشتههای او را نقد کرده و باطل دانستند و برخی از آنها کتابهای مستقل در بطلان آرای او تالیف کردند. از این رو به برخی کتابها و نظرات علمای اهل سنت در مورد وی اشاره میکنیم:
1- "تقی الدین سبکی " که دو کتاب به نامهای "شفاء السقام فی زیاره خیرالانام " و "الدره المضیه فی الرد علی ابن تیمیه " در بطلان نظرات ابن تیمیه نوشت و با استقبال مسلمانان مواجه گردید. در این کتابها دیدگاهها و فتاوای وی با دلایلی از قرآن و سنت نبوی رد شده و عملکرد او را در چارچوب تضعیف ارزشهای دین مبین اسلام و اختلاف افکنی بین مسلمانان ارزیابی شده است.
2- دیدگاه ذهبی از علمای مشهور اهل سنت: ذهبی از اندیشمندان بزرگ اهل سنت خطاب به ابن تیمیه مینویسد: ای بیچاره، آنان که از تو پیروی میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده گوشهگیر و سبک عقل و یا عوام، دروغگو و کودن، و یا بیگانه فرومایه و مکار، و یا خشک، ظاهرالصلاح و فاقد فهم هستند، اگر چنانچه سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج. تا کی سخنان ناشایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم میشماری؟ ای کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضی اوقات آنها را تضعیف کرده و بیارزش میکنی و یا توجیه نموده و انکار میکنی.
ذهبی که از علمای هم عصر ابن تیمیه بود در نامهای به او نوشت: آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانی دست برداری و توبه کنی؟ بدان که مرگت نزدیک شده، بخدا قسم گمان نمیکنم تو به یاد مرگ باشی بلکه کسانی را که به یاد مرگ هستند تحقیر میکنی. تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد (تند و بدور از ادب اسلامی) میکنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد. به خدا سوگند در میان دشمنانت افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بیعار زیاد به چشم میخورند.
3- ابن حجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت: ابن حجر میگوید بزرگان اهل سنت نسبت به ابن تیمیه نظریههای مختلفی دارند بعضی معتقدند که وی قائل به این بود که خدا جسم دارد بخاطر آنچه که در کتاب "العقیده الحمویه " برای خداوند تعالی، دست، قدم، ساق پا و صورت تصور کرده است، بعضی به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اکرم (ص) که خود تنقیص مقام نبوت و مخالفت به عظمت حضرت به حساب میآید، وی را زندیق و بیدین میدانند. و بعضی بخاطر سخنان زشتی که درباره امیرمومنان (ع) بیان داشته وی را منافق دانستهاند. تمامی این سخنان ابن تیمیه نشانه نفاق اوست چون پیامبر گرامی (ص) به علی (ع) فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمیدارد.
4- سبکی از محققان برجسته اهل سنت: وی که معاصر ابن تیمیه بود میگوید: ابن تیمیه در پوشش پیروی از کتاب و سنت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست، او با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخواست و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکب بودن ذات اوست تا آنجا که ازلی بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتی از 73 فرقه نیز بیرون رفت.
5- ابن حجر مکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت: وی که وهابیان هم او را قبول دارند مینویسد: خدا ابن تیمیه را خوار و گمراه و کر کرده است و پیشوایان اهل سنت و معاصرین وی از شافعیها و مالکیها و حنفیها بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند و اعتراض وی حتی عمربن خطاب و علی بن ابیطالب را نیز در برگرفته است... سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار و گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شر عقیده و راه و رسم وی حفظ نماید.
6- شوکانی از علمای بزرگ اهل سنت: شوکانی درباره افکار ابن تیمیه صریح و آشکار به رد افکار او میپردازد و میگوید: محمد بخاری حنفی متوفای سال 841 در بدعتگذاری و تکفیر ابن تیمیه بیپرده سخن گفته است تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده که اگر کسی ابن تیمیه را شیخالاسلام بداند کافر است.
7- ابن جهبل عالم اهل سنت: وی میگوید مطالبی را که ابن تیمیه میگوید هرگز هیچ یک از آنها را خدا و رسول و ... نگفتهاند.
8- یافعی دانشمند اهل سنت: یافعی میگوید ابن تیمیه میگفت: "خداوند بر روی عرش به طور حقیقی استوار است، و خدا به حرف و صوت سخن میگوید ". در دمشق و دیگر مناطق ندا داده شد که هر کس به عقیده ابن تیمیه باشد مال و خونش حلال است. او مسائل عجیب و غریبی را ادعا کرد که همه او را انکار کردند و به سبب آن او را حبس نمودند. زیرا آنها مباین با مذهب اهل سنت به حساب میآمد. او آنگاه قبایحی را میشمارد و بدترین آنها را نهی زیارت قبر پیامبر (ص) دانسته است.
9- ابوبکر حصینی از علمای اهل سنت: وی معتقد است: پس بدان من نظر کردم در سخن ابن تیمیه خبیث که در قلب او مرض گمراهی است، کسی که به دنبال مشتبهات قرآن و سنت به جهت ایجاد فتنه است، کسی که گروهی از عوام که خداوند اراده هلاکشان کرده او را پیروی کردهاند، در او اموری دیدم که قدرت بر نطق آن ندارم... زیرا در آنها تکذیب پروردگار عالمیان است.
10- ابوحیان اندلسی دانشمند بزرگ اهل سنت: ابن حجر میگوید: ابوحیان در ابتدا ابن تیمیه را تعظیم میکرد و او را با قصیدهای مدح کرده است، ولی بعدها از او انحراف پیدا کرده و در تفسیر صغیرش او را با بدی یاد کرده است و به او نسبت تجسیم داده است. زبیدی از سبکی نقل کرده است که گفت: کتاب العرش ابن تیمیه از قبیحترین کتابهای او است... چون شیخ ابوحیان از آن مطلع شد، دائماً او را لعن میکرد تا از دنیا رفت.
11- اسناد نشان میداد 56 نفر از علما و اندیشمندان بزرگ اهل سنت علیه افکار ابن تیمیه کتاب نوشته و یا مناظره کردهاند و اندیشهها و فتاوای وی را مخالف با قرآن و سنت دانستهاند از جمله آنها میتوان به دانشمندان ذیل اشاره کرد: قاضی محمدبن ابراهیم بن جماعه شافعی، قاضی محمدبن حریری انصاری حنفی، قاضی محمد بن ابوبکر مالکی، قاضی احمدبن عمر مقدسی حنبلی، حافظ مجتهد تقی الدین سبکی، امام فقیه محمد بن عمر بن مکی معروف به ابن مرحل، امام حافظ صلاح الدین علایی، قاضی مفسر بدرالدین ابن جماعه، امام قاضی جلال الدین قزوینی، قاضی کمال الدین ابن زملکانی، قاضی صفی الدین هندی، حافظ ذهبی، ابن بطوطه، مفسر معروف ابوحیان اندلسی، مورخ ابن شاکر کتبی، جوزجانی حنفی، ولی الدین عراقی، ابن عرنه تونسی مالکی، شیخ عبدالغنی نابلسی و ... .
گفتار سوم: اعترافات و خاطرات مستر همفر انگلیسی
بدیهی است پیشرویهای مسلمانان صدر اسلام تا قلب اروپا و فتح اندلس اسپانیا برای جهان غرب غیر قابل تحمل بود، درخشش احکام و آموزههای حیاتبخش اسلام محمدی (ص) و برهان قاطع قرآن کریم دلها و فکرهای ملتها را به خود جذب میکرد و به راحتی به آغوش پرمهر و محبت اسلام میشتافتند، آوازه سپاهیان مسلمان همه جا را فراگرفته بود، حکومتهای اسلامی تمدنی درخشان و همراه با علم و منطق و عقلانیت و معنویت پایهریزی کردند و دشمنان آنها در حیرت و سردرگمی افتادند.
قدرتهای استعمارگر توان مقاومت و مقابله با مسلمانان را نداشتند، افکار و اندیشههای آنها در برابر اسلام رنگ باخته بود، ملتها و سرزمینها یکی پس از دیگری از زیر سلطه و استثمار آنها خارج میشد، امپراطوری بزرگ اسلامی میرفت تا حکومت بزرگ جهانی خود را بر پایه عدل و انصاف و یکتاپرستی در سراسر جهان فراگیر سازد، تنها یک راه برای دشمنان باقی مانده بود و آن این بود که در میان مسلمانان نفوذ کنند، در بین آنها اختلاف بیندازند، عدهای را علیه عدهای دیگر تحریک کنند، از اختلاف فتاوی و نظرات کلامی و فقهی به نفع سوء استفاده کنند و مسلمانان را به جان یکدیگر بیندازند و سیاست شیطانی تفرقه بینداز و حکومت کن را تحقق بخشند.
از سوی دیگر طرفند فرقهسازی و تاسیس دستهجات و مذاهب جعلی را مهمترین عامل برای فروپاشی اقتدار اسلامی و ایجاد جنگ مسلمان با مسلمان دانستند، در این راه گزینهها و توطئههای متعددی را آزمایش کردند، هزینهها و سرمایههای کلانی را صرف کردند تا اینکه جاسوس کهنهکار شیطان پیر یعنی انگلیس در خاورمیانه به تکاپو افتاد و پس از سالها نفوذ در بین مسلمانان، در حوزههای علمیه کشورهای اسلامی و عربی مشغول درس شد و در صدد یافتن گزینهای مناسب بود که استعداد قداستشکنی و ایجاد شکاف در جهان اسلام و اختراع مذهب جدیدی داشته باشد.
مستر همفر انگلیسی میگوید یک روز نزاع و اختلاف بین دو مذهب اسلامی شیعه و سنی را در وزارت مستعمرات انگلیس مطرح کردم و روسای کشورم بسیار از آن خوشحال شدند و مرا مامور کردند تا هر چه زودتر از این اختلاف استفاده کرده و شکاف بین آنها را دامن بزنم. وی نقل میکند که در کشورهای اسلامی مرتب در تردد بودم تا اینکه با جوانی آشنا شدم به نام محمدبن عبدالوهاب که جوانی سخت مغرور، متکبر، عصبی مزاج و نسبت به حکومت عثمانی به شدت بدبین بود، عبدالوهاب خیلی آزاد فکر میکرد و برای پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت هم ارزشی قائل نبود و میگفت این مذاهب چهارگانه مدرکی از طرف خداوند ندارند. این جوان مغرور در فهم قرآن و سنت از درک خودش پیروی مینمود و آراء و نظریات بزرگان مذاهب را طرد میکرد و علاوه بر آن حتی آرای ابیبکر و عمر را نیز به دیوار میزد و میگفت: پیامبر (ص) گفته است من در میان شما کتاب و سنت را بر جای میگذارم و نگفته است که من در میان شما کتاب و سنت و صحابه و مذاهب اربعه را به جای میگذارم.
این جاسوس کهنهکار وزارت مستعمرات انگلیس میگوید من گمشده خودم را در این جوان مغرور و بیباک یافتم زیرا از نظر آزادگی، غرور، منش و تنفری که از علمای عصر خود داشت و استقلال نظری که حتی نسبت به خلفای چهارگانه نیز اهمیتی نمیداد و جز فهم خودش هیچ کس و هیچ چیز را قبول نداشت کم نظیر بود و بهترین فرد برای رسیدن به اهدافم بود.
گامها و مراحل انحراف محمدبن عبدالوهاب توسط مستر همفر
مستر همفر انگلیسی میگوید من گام به گام تلاش کردم محمدبن عبدالوهاب اولاً مقدسات دینی را زیر پا بگذارد و ثانیاً به فساد کشیده شود تا جرأت بر فتوا علیه مذاهب بگیرد و ثالثاً آشکارا و در بین مردم مباحث دین را زیر سوال ببرد و در پایان تبدیل به یک مذهب جدید شود، از این رو گام به گام به شرح ذیل پیش رفتم:
اولین گام: پیروزی به وسیله جاسوس زن مسیحی: همفر میگویدروزی به محمدبن عبدالوهاب گفتم: صیغه کردن زنان یعنی متعه جایز است؟ گفت نه، جایز نیست، گفتم ولی در قرآن آمده است که "هنگامی که از زنان بهرهمند شدید، آن مهر معینی که مزد آنها میباشد را به آنان بپردازید " ، گفت عمر متعه را حرام کرده. گفتم تو میگویی من از عمر عالمتر هستم، پس چرا میخواهی در این مسئله از عمر پیروی کنی؟ علاوه بر این، وقتی عمر میگوید من آن را حرام میکنم با اینکه رسول خدا آن را حلال دانسته، تو به چه دلیل، نظر قرآن و رای رسول خدا را رها کرده به قول عمر میچسبی؟ محمد ساکت شد و احساس کردم قانع شده و هنوز هم ازدواج نکرده و غریزه جنسی در او قوی است و سرش را به علامت رضایت تکان داد. من فوراً فرصت را غنیمت شمرده و زن مسیحی که جاسوس مستعمرات انگلیس بود و برای همین کار از قبل پیشبینی کرده بودم آوردم و با او صیغه خواندند و نام صفیه را برای آن زن برگزیدم و صیغه در چند مدت کاملاً عقل و هوش از سر او ربوده بود و محمد مزه مخالفت با دستورات شریعت را زیر پرده اجتهاد چشید و مزه استقلال در رأی و حریت را متوجه شد.
دومین گام: پیروزی به وسیله شراب: مستر همفر میگوید من روز سوم از ایام متعه، بحث مفصلی پیرامون عدم تحریم شراب در اسلام با عبدالوهاب شروع کردم و عاقبت به او گفتم: آیا صحیح است که معاویه، یزید و خلفای بنیامیه و بنیعباس شراب میخوردند؟ آیا میتوان گفت همه اینها در گمراهی بودند و تنها تو راست میروی؟ بدون شک آنها بیشتر از ما کتاب خدا و سنت رسول را میفهمیدهاند و آنها شراب را مکروه میدانستهاند و در کتب مقدس یهود و نصاری هم اباحه شراب دیده میشود. محمد کاملاً به سخنان من گوش میداد و در پایان گفت: آری، در تاریخ این موارد ذکر شده است اما برخی از خلفا آب در شراب میریختند تا مست نشوند و دچار حرمت نگردند. فوراً جریان را به صفیه اطلاع دادم به او گفتم این دفعه شراب غلیظ به شیخ بنوشاند. صفیه این کار را کرد و بعداً به من خبر داد که شیخ مفصل شراب خورده و عربده کشیده و مکرر با او همبستر شده است.
مستر همفر در ادامه میگوید وزیر مستعمرات انگلیس به من گفت: ما اسپانیا را از مسلمانان به وسیله شراب و فحشا پس گرفتیم و باید بکوشیم تا بقیه کشورهای خود را نیز به وسیله این دو نیروی عظیم پس بگیریم.
سومین گام بیتفاوت کردن او به نماز و روزه: همفر میگوید روزی با شیخ درباره روزه بحث کردم به او گفتم قرآن میگوید: "و ان تصوموا خیر لکم " یعنی اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است. نگفته است که روزه واجب است. محمد مقاومت کرد و به من گفت میخواهی مرا از دین خارج کنی؟ گفتم دین عبارت است از صفای قلب و سلامت روح و ستم نکردن به دیگران. و پیامبر فرموده است: "الدین الحب " یعنی دین عبارت است از محبت، این بار سرش را به علامت رضا تکان داد. یکبار دیگر به او گفتم نماز واجب نیست. گفت چطور؟ گفتم برای اینکه قرآن میگوید: "اقم الصلوه لذکری " یعنی نماز بپادار تا بیاد من باشی. بنابراین مقصود از نماز یاد خدای بزرگ است بر تو است که بجای نماز همیشه به یاد خدا باشی. وهاب گفت: آری، از بعضی از علما شنیدهام که در اوقات نماز به جای نماز به یاد خدا میپرداختهاند. و از این به بعد دیدم مثل سابق به نماز اهمیت نمیدهد و اغلب اوقات نماز صبح او قضا میرود چون شبها را تا نیمه با او مینشستم و خسته میشد و برای نماز بیدار نمیشد.
چهارمین گام مذهب سازی: همفر نقل میکند که روزی برایش خوابی درست کردم و به او گفتم من دیشب در خواب رسول خدا را دیدم (و آنطور که او وعاظ شنیده بودم محمد را توصیف کردم) پیامبر روی کرسی نشسته بود و جمعی از علما اطرافش بودند، ولی من هیچکدام از آنان را نمیشناختم. ناگهان دیدم تو از در وارد شدی در حالی که نور از صورتت میدرخشید. همین که به حضرت رسیدی به احترام تو بلند شد و میان دو چشمانت را بوسیده و به تو فرمود:
"ای محمد تو همنام من هستی و وارث علمم میباشی و در اداره امور دین و دنیا جانشین من هستی ". تو گفتی یا رسول ا... من میترسم از اینکه علم خودم را بر مردم ظاهر کنم، رسول خدا به تو فرمود: "لا تخف انک انت الاعلی " نترس که تو برتر از همه هستی. همین که محمد خواب مرا شنید. میخواست از خوشحالی پر در بیاورد و چندین بار از من پرسید: این خوابی را که گفتی راست گفتی؟ و هر وقت پرسید، میگفتم: بله راست گفتم. تا اینکه خاطرجمع شد و فکر میکنم از همان روز تصمیم گرفت که ادعای خود را ظاهر کند. بدین صورت فرقه وهابیت ساخته شد و با حمایتهای مالی بریتانیا و همکاری برخی فرماندهان شجاع به لشکرکشی و بدست گرفتن قدرت دست زدند و قتل و کشتار فراوانی در کشورهای اسلامی به راه افتاد. هنوز هم ادامه دارد.
پنجمین گام صیغههای پی در پی: همفر میگوید در مسافرتهای بعدی که عبدالوهاب داشت زنان دیگری که زیباتر و خوش سخنتر از صفیه بود از سوی وزارت مستعمرات به عبدالوهاب معرفی شدند و با زنان متعددی به صورت متعه موقت همبستر میشد و شهوات دل از او ربوده بود.
قانون اساسی وهابیت
مستر همفر در خاطراتش میگوید در یکی از سفرها یک ماه در لندن ماندم تا اینکه دوباره از طرف وزارت مستعمرات دستور رسید که به عراق بازگردم تا برنامه را با محمدبن عبدالوهاب تکمیل کنم. به من گفتند از شیخ غافل نشوم زیرا بر اساس گزارشات رسیده محمدبن عبدالوهاب بهترین شخصی است که میتوان برای رسیدن به هدفهای وزارت مستعمرات به او اعتماد داشت. از این به بعد خیلی صریح و روشن با شیخ صحبت کن به شرطی که به هنگام اظهار نظریات و افکارش که قهراً مورد حملات حکومتها و علما و مردم قرار خواهید گرفت او را حفظ کنیم و از نظر بودجه و اسلحه او را مجهز سازیم و یک حکومت ولو در منطقه کوچکی در اطراف بلادش به او بدهیم.
من از شنیدن این گزارشها که ماموریت من خوب نتیجه داده بود بسیار خوشحال شدم گفتم این بار باید چکار بکنم؟ گفتند وزارت مستعمرات نقشه دقیقی برای شیخ تهیه نموده که آن را باید اجرا کند و این نقشه قانونی با 6 ماده است و عبارتند از:
1- تکفیر تمام مسلمانان، مباح بودن قتل آنان، غارت کردن اموالشان، هتک آبروی آنان، فروختن آنان در بازار برده فروشان، جواز برده ساختن مردانشان و کنیز گرفتن زنانشان.
2- نابود ساختن کعبه به نام این که: جزء آثار بتپرستی است (اگر بتواند) و مانع شدن مردم از حج و تحریک عشایر و قبایل به غارت قافلههای حجاج و کشتن آنان.
3- کوشش به منظور ایجاد روح نافرمانی نسبت به خلیفه عثمانی و تحریک مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشگرهایی برای این منظور. همچنین لازم است با اشراف حجاز با تمام وسایل ممکن مبارزه شود و از نفوذ آنان کاسته گردد.
4- ویران ساختن قبهها و ضریحها و اماکن مقدسه مسلمانان در مکه و مدینه و دیگر بلاد اسلامی که برایش امکان داشته باشد. به نام اینکه: اینها بتپرستی و شرک و نوعی اهانت به شخصیت پیامبر و خلفای او و رجال اسلام است.
5- ایجاد هرج و مرج و آشوب در بلاد به هر اندازه که بتواند.
6- انتشار قرآنی که کم و زیادهایی (طبق احادیثی که در مورد تحریف قرآن رسیده است) در آن عملی شده باشد.
مستر همفر جاسوس انگلیسی میگوید من این موارد را برداشتم و به بصره آمدم، قضیه را با شیخ محمد در میان گذاشتم قرار گذاشتیم هر جا میرود مرا غلام زرخرید خود معرفی کند تا به من شک نکنند. پس از دو سال، شیخ محمد به من وعده داد که تمامی مواد این نقشه 6 مادهای را اجرا خواهد نمود. اما به این فکر بودیم که چگونه به قدرت برسد.
پس از چند سال فعالیت، وزارت مستعمرات انگلیس توانست محمدبن سعود را به طرف ما جلب کند، با این توصیف محمدبن عبدالوهاب مشروعیت دینی حرکت را تامین کرد و محمد بن سعود قدرت و لشکرکشی و حملات ویرانگر را ترتیب داد و به برخی سرزمینها حاکم شدند و وهابیت گسترش یافت و علاوه بر نقشه 6 مادهای انگلیس بسیار بیشتر و وحشیانهتر به قتل و کشتار مسلمانان از همه مذاهب اسلامی پرداختند. زیارتگاهها را ویران ساختند، حرمت زنها را شکستند، ویرانی در شهرها ایجاد کردند، علما و دانشمندان اسلامی به جان هم افتادند و اقتدار مسلمانان از بین رفت.
گفتار چهارم: مراحل به قدرت رسیدن وهابیان
محمدبن عبدالوهاب پایهگذار فرقه وهابیت، در سال 1111 ه.ق در شهر عینیه در حجاز متولد و در سال 1206 از دنیا رفت، وی در نجد وارد حوزه علمیه حنبلی شد و پس از فراگیری فقه حنبلی برای ادامه تحصیل به مدینه منوره رفت و از آنجا سفرهایی را به کشورهای عراق بالاخص بصره و بغداد، ایران به ویژه کردستان و همدان و اصفهان و قم کرد، وی سپس به عربستان بازگشت، پس از هشت ماه اعتکاف در خانه خود، بیرون آمد و دعوت خود را آغاز کرد. پدر و برادرش و همچنین بسیاری از علما و آشنایان او را طرد و از آینده او میترسیدند به لحاظ اینکه بسیاری از مقدسات و مسلمات اسلامی را انکار و در آنها تشکیک مینمود و بارها بدین خاطر دستگیر و زندانی و تحت تعقیب قرار میگرفت و یا مسلمانان در صدد قتل او برمیآمدند، تا اینکه پس از فوت پدرش در دمشق مجال تبلیغ یافت.
عبدالوهاب برای اینکه توسط حاکم عینیه کشته نشود به درعیه فرار کرد، در آنجا با محمد بن سعود حاکم درعیه و جد آل سعود ملاقات کرد قرار شد محمدبن سعود او را یاری کند و در عوض، او نیز حکومتش را تایید و مشروعیت ببخشد و لشکرکشی و کشتار مسلمانان و ناامنی و ترویج اختلاف از اینجا آغاز شد و از سوی دیگر به قدرت رسیدن خاندان آل سعود نیز از این مقطع گسترش یافت.
منشأ افکار وهابیت در منابع و متون اسلامی سه چیز عنوان شده است:
الف) بدذاتی و انحراف فکری محمدبن عبدالوهاب: وی از کودکی به تخریب و تحقیر آداب و سنن اسلامی و عقاید مسلمانان میپرداخت و از این رو همواره مورد مذمت و طرد خانواده، بستگان و سایر مسلمانان بود.
ب) تقلید همه جانبه از افکار ابن تیمیه: افکار ابن تیمیه در واقع خاستگاه اصلی و ریشه اندیشههای وهابیت به شمار میرود و عبدالوهاب بیمحابا مروج و مبلغ افکار خرافی و انحرافی وی بود.
ج) شیطنت و توطئه استعمار انگلیس: بر اساس آنچه از خاطرات مستر همفر نقل شد.
د) ضعف بینش و عدم آگاهی مسلمانان نسبت به نقشههای استعماری از یکسو و نسبت به مبانی اعتقادی اسلام از سوی دیگر.
محمد بن عبدالوهاب وقتی مطرود خانواده، بستگان و مسلمانان گردید به درعیه فرار کرد و با محمدبن سعود جد آل سعود وارد معامله شد، محمدبنسعود در قبال مشروعیت دادن حکومتش از عبدالوهاب و عقاید او دفاع کرد، این دو لشکرکشی خود را برای توسعه طلبی با حمله به عینیه آغاز کردند و به یمن، حجاز، سوریه، عراق و ... حملهور شدند، آنان تمام برج و باروی شهر کربلا و نجف را خراب کردند و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساندند و اموال مردم و دارایی موجود در حرم را به غارت بردند آنگاه خمس اموال غارت شده را خود محمد بن سعود برداشت و مابقی را بین لشکرش توزیع کرد.
وهابیان در ادامه به طائف حمله کردند و صغیر و کبیر مردم را قتل عام کردند حتی گروهی را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و کتابها که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخههایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب فقهی و حدیثی بود در کوچه و بازار ریختند و آنها را پایمال کردند. سپس طی نامهای علما و مفتیان مکه را به آیین خویش دعوت کردند.
با دیدن فاجعه طائف، علما و مفتیان مذاهب اربعه اهل سنت که از مکه مکرمه و سایر بلاد اسلامی برای ادای مناسک حج آمده بودند به کفر وهابیت حکم کردند و بر امیر مکه واجب دانستند که به مقابله با آنان بشتابد و بدین صورت آل سعود بر شبه جزیره عربستان حاکمیت یافتند.
سعود بن عبدالعزیز به هنگام تسلط بر مکه مکرمه، بسیاری از دانشمندان اهل سنت را بیدلیل به شهادت رسانید و بسیاری از اعیان و اشراف را بدون هیچ اتهامی به دار آویخت و هر که را در اعتقادات مذهبی ثبات قدم نشان داد، به انواع شکنجهها تهدید کرد. آنگاه منادیانی فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند که هان ای مردم، به دین سعود داخل شوید و در زیر سایه گستردهاش مأوا گزینید.
محمدبن عبدالوهاب از شیعه متنفر بود و اکثر مسلمانان حتی اهل سنت به جز حنبلیها را مشرک و واجبالتقل میدانست، وهابیها با کسب حمایت آل سعود و قدرت مردان جنگی این قبیله توانستند با پشتیبانیهای انگلیس قدرت سیاسی را در عربستان به دست بگیرند. با پیدایش نفت و سرازیر شدن ثروتهای بیکران و اهمیت استراتژیک منطقه، وهابیان و سعودیها توانستند ایدههای خود را در سراسر جهان گسترش دهند، و یکی پس از دیگری سلطنت و پادشاهی را به صورت موروثی دست به دست گردانیدند و هنوز هم به گسترش بدعتها و تعمیق اختلافات مذهبی و قومی و نژادی و همکاری با استعمارگران غربی ادامه میدهند.
گفتار پنجم: سلفیه یا سلفیگری
سلفیه یا سفلیگری از عباراتی است که وهابیان و گروهی از مسلمانان بر آن افتخار میکنند. این عنوان به نوبه خود بیانگر یک ایده و روش در برخورد با مسائل دینی است، آنان میگویند: بهترین عصر، عصر سلف صالح است، عصری که به پیامبر اکرم (ص) و زمان نزول وحی نزدیکتر است چون مسلمین صدر اسلام سنت پیامبر (ص) و قرآن کریم را بهتر درک میکردند لذا فهم آنان برای ما حجت است.
وهابیان امروزه از اطلاق عنوان وهابی بر خدا پرهیز میکنند چون ریشه در صدر اسلام ندارد، در صدد تعویض آن به سلفیه برآمدهاند. میگویند ما تابع یک شخص (محمدبن عبدالوهاب) نیستیم، بلکه تابع یک خطر فکری به نام سلفیگری هستیم. سلف در لغت یعنی کسانی که در گذشتهاند، و بر زمان گذشته دلالت دارد و به معنی تقدم زمانی است. سلف در اصطلاح بر کسانی اطلاق میشود که در سه قرن اول اسلام میزیستهاند و شامل صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین و ائمه فقه میشوند. بدین صورت میخواهند خود را از ننگ بیریشه بودن و بدعت درآورده و به صحابه و تابعین و عصر پیامبر منسوب نمایند.
حقیقت آن است که برخی سلفیه همان وهابیون هستند و اینان دو روی یک سکهاند. اینان در داخل جزیرهالعرب همان وهابیان هستند که در خارج خود را سلفی معرفی میکنند، اینها سلفی هستند اما تابع نسلهای گذشته خود یعنی ابن تیمیه و ابن قیم میباشند. برخی از افکار و عقاید سلفیان وهابی عبارتند از:
1- اعتقاد به جسمانیت خداوند و تشبیه او به خلق
2- بیاحترامی و دشمنی نسبت به اهل بیت پیامبر (ص)
3- نسبت دادن کفر و شرک و بدعتگذاری به مخالفین خود
4- دشمنی با فرقههای دیگر اسلامی و مخالفت با تقریب بین مذاهب و ادیان
5- مخالفت با تصوف، عرفان، مجالس ذکر دسته جمعی و زیارت قبور اولیاء
6- بیاعتنایی به مفسران و کتابهای تفسیر و مخالفت با تأویل
7- تمایل به استدلال به حدیث و دوری و تنفر از استدلال به قرآن
8- مخالفت با عقل و عقلانیت و گفتگو
9- عدم اعتراف به اجماع (برخلاف اهل سنت)
10- تغییر و تحریف احادیث نبوی
وهابیان سلفی معاصر ادعا میکنند نظراتشان مذهب سلف است تا بتوانند ذهن عوام مردم را بفریبند، آنان میگویند: آنچه ما میفهمیم همان فهم سلف صالح است. در حالیکه تمامی دیدگاههای اینان با صحابه در تعارض میباشد مانند اختلاف در مسئله خلق قرآن، اختلاف در اینکه پیامبر (ص) در شب معراج خداوند را مشاهده کرده است، اختلاف در مسئله امکان رویت خداوند در روز قیامت، اختلاف در معنای میزان در روز قیامت، اختلاف در مسئله تأویل و تعویض، اختلاف در افضل بین صحابه و.. .
جمعبندی و نتیجهگیری
بر اساس آنچه گفته شد، وهابیت ریشه در صدر اسلام و قرآن و سنت ندارد، این فرقه توسط استعمار انگلیس برای انحراف در مسیر اسلام و تفرقه در میان مسلمانان ایجاد شد و روحیه غرور و خودخواهی محمد بن عبدالوهاب به این هدف یاری رسانید. وهابیون با علما و سایر فرقههای اسلامی اعم از شیعه و سنی مخالفند و تنها آراء خود را بر حق میدانند و دیگران را تکفیر و واجبالقتل میشمارند برای پیشبرد اهداف پلید خود از خشونت و ترور بهره میگیرند و همواره آلت دست سرویسهای جاسوسی بیگانه هستند. اینان برای عوام فریبی و توجیه انتساب خود به صدر اسلام از واژه سلفیه استفاده میکنند. فرقه وهابیت اهداف غرب و صهیونیسم بینالملل را از جمله قداستزدایی، تخریب اماکن مقدس، ایجاد وحشت و ترور در جهان اسلام، اختلاف افکنی در میان مسلمانان و ارائه چهره خشن از اسلام را تحقق میبخشند و لازم است مسلمانان از هر مذهب و ملیتی آنان را طرد نمایند.