از جمله ویژگی های عبادالرحمان این است که از عذاب آخرت بیمناکند. بدین روی، از پروردگارشان درخواست می کنند که آن را از ایشان دور گرداند؛ چرا که دوزخ بد اقامتگاهی است.
آنان اهل تعقل و تفکرند و در نتیجه، اذعان می کنند که جهان آفرینش بی هدف و بیهوده آفریده نشده است. به همین دلیل، معاد در نظر آنان ضرورت وجودی عالم خلقت است.
آنان ایمان دارند که در جهان آخرت و معاد، خداوند پاداش همأ اعمال نیک و بد را می دهد، اگرچه به اندازأ ذره ای باشد. از این رو، در این اندیشه اند که از عذاب آخرت ایمن باشند.
ترس از جمله مهم ترین عوامل بازدارنده است که خداوند یکی از اوصاف پیامبرانش را «نذیر» و هدف از ارسال آنها را «انذار» معرفی کرده است تا بدین وسیله، مردم از گناه سر باز زنند و رو به اصلاح آورند.
آنچه در پی می آید تحلیلی است پیرامون نقش انذار و ترساندن مردم از عذابهای آخرت که از ماهنامأ معرفت شماره 711 انتخاب شده است اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
آنچه لازمأ عقل داشتن و اولوالالباب بودن است و اینکه به عنوان اوصاف عبادالرحمان ذکر شده این است که انسان درباره عذاب آخرت بیندیشد و بترسد و از خدا بخواهد که او را از آن عذاب محفوظ بدارد و طبعاً از مقدماتش هم محفوظ بدارد تا به گناه منجر نشود؛ او را حفظ کند تا به کیفر مبتلا نگردد.
ترس؛ مهم ترین عامل بازدارنده
قرآن در این باره عنایت خاصی دارد. البته همأ انبیا همین جور بودند، منتها متن فرمایش های سایر انبیا درست در دستمان نیست، جسته گریخته چیزهایی در روایات ما یا در قرآن اشاره شده، آنچه را هم در دست پیروانشان است برای ما اعتمادآور نیست. به همین دلیل، در این باره، از قرآن نقل می کنیم. احتمال دارد که این سبک اختصاص به قرآن نداشته باشد، سبک همأ انبیا بوده باشد؛ چون یکی از اوصاف عام انبیا «نذیر» است: (الم یأتکم نذیر) (ملک/8)
بیم دادن وصف عموم انبیاست. آنها مردم را به راه خیر دعوت می کنند. مهم ترین عاملی که می توانسته پشتوانأ این دعوت باشد و مردم را تحت تأثیر قرار دهد «ترس» از عذاب های اخروی بوده است. این مطلبی است که روان شناسان درباره اش بحث کرده اند، آن را تحلیل کرده اند، خیلی هم احتیاج به استدلال ندارد؛ آدم در زندگی خودش هم می تواند آن را تجربه کند. بیشترین چیزی که ما را از فعالیت باز می دارد ترس است؛ ترس از بیماری، ترس از فقر، ترس از بی آبرویی و چیزهایی از این قبیل که در امور دنیا هم داریم، البته در کنارش هم امید لازم است. ولی حتی اگر درست دقت شود آنجا که امر دایر باشد بین اینکه نفعی به آدم برسد یا ترس از ضرری داشته باشد- فرض کنید اگر آدم در جایی کاری انجام دهد متحمل ضرری می شود و اگر کار دیگری انجام دهد نفعی از او سلب می شود- آنچه بیشتر انسان را به انجام کار وادار می کند، چیزی است که او را از خطر حفظ می کند. در درجأ دوم، نوبت می رسد به اینکه آدم نفعش را هم جلب کند.
متکلمان گفته اند: عامل اولی برای تحقیق دربارأ دین، «خوف از ضرر محتمل» است؛ مثلا، چه چیزی موجب می شود که آدم برود دنبال اینکه ببیند خدایی هست یا نه؟ چه عاملی آدم را به این کار تحریک می کند؟ می گویند: عقل است که می گوید: این کار واجب است از باب دفع ضرر محتمل. نمی گویند: از باب جلب منفعت محتمل. تحقیق می کنیم دربارأ اینکه عقایدمان را تصحیح کنیم. به چه دلیل لازم است این کار را بکنیم؟ چون اگر نکنیم ضرر محتمل دارد، نمی گویند: اگر نکنید نفع محتملی از شما سلب می شود؛ زیرا دفع ضرر محتمل برای انسان بیشتر مؤثر است و لازم تر است تا جلب منفعت محتمل، خلاصه، آدمیزاد این گونه آفریده شده است. بیشترین چیزی که در روحش اثر می گذارد و او را به کار و فعالیت وامی دارد این است که خودش را از خطر حفظ کند و ضررها را از خودش دفع نماید. انبیا هم از همین عامل طبیعی و فطری استفاده و انذار می کردند. اصل عامی که برای انبیا ذکر شده «انذار» است؛ (ان انذار قومک) (نوح/2)؛ (قم فانذر) (مدثر/2)؛ اما نمی فرماید «قم فبشر».
مراتب انذار
از دیگر راه های تربیت، یکی هم «تبشیر» است. اصولا پیامبران مبشر و منذر بودند، اما آنچه مؤثرتر است انذار است. انبیا از چه انذار می کنند؟ البته از همه چیزهایی که ممکن است انسان را به خطر بیندازند و ضرری به او بزنند. برای کسانی که هنوز به معارف اسلامی پی نبرده اند و اعتقادی به معاد پیدا نکرده اند، ترس از همین عذاب های دنیا هم موجب دست کشیدن از گناه است. ابتدا که انبیا می آمدند، مردم را انذار می کردند. آن موقع هنوز مردم به توحید و معاد باور نداشتند. اینها چه کنند که اصلا مردم در مقام تحقیق برآیند و حاضر شوند به حرف هایشان گوش بدهند؟ آنها را به عذاب های دنیوی انذار می کردند، که اگر خدا را مخالفت کنید، از ما اطاعت نکنید، بت پرستی کنید در همین دنیا معذب می شوید، نعمت هایتان از دستتان می روند. برای افرادی که ایمان قوی ندارند یا اصلا ایمان ندارند انذارشان انذار از همین عذاب های دنیوی است.
عظمت عذاب های اخروی از نظر شدت و مدت
بعد که ایمان به آخرت پیدا می کنند، به اندازه مرتبه ایمانشان، از عذاب های اخروی می ترسند؛ چون اصلا عذاب دنیوی با عذاب اخروی قابل مقایسه نیست، نه از نظر شدت و نه از نظر مدت. شدتش را ما نمی توانیم درست تصور کنیم؛ چون نمونه اش را درک نکرده ایم؛ اما مدتش را بهتر می شود فهمید. آنها که ساده هستند با هزارها سال و میلیون ها سال، با این اعداد آشنا هستند. اگر انسان در دنیا عذاب شود- ناراحتی داشته باشد، فقر داشته باشد، در زندان و گرفتاری باشد- حداکثر پنجاه سال است، صدسال است؛ اما عذاب آخرت که صد سال و هزارسال و این حرف ها نیست؛ (ما کثین فیه ابداً.) (کهف/3) از لحاظ مدت، قابل فهم تر است که عذاب آخرت خیلی ترسناک تر از دنیا باشد. زمانش با زمان دنیا قابل مقایسه نیست. اما از نظر شدت- همین طور که عرض کردم- حقیقتش را واقعا نمی توانیم درک کنیم. در این باره، چیزهایی که در روایات بیان شده، انسان را به تعجب وامی دارد. قرآن سعی کرده است یک بیاناتی در زمینه شدت عذاب آخرت بیان کند که تا حدی مردم ترس جدی پیدا کنند. اینکه عرض می کنم «ترس جدی»، دیگران را با خودم مقایسه می کنم. بنده، که تاکنون قریب 85سال است با آیات و روایات و درس و بحث سروکار دارم و در این مدت، از بزرگان و علما، کتاب ها و احادیث، موعظه هایی شنیده ام، حالا که حساب می کنم چقدر از عذاب آخرت می ترسم! می بینم که از عذاب آخرت با همه عظمتی که دارد و قرآن و روایات فرموده و ادله عقلی هم آن را اثبات کرده اند، به اندازه یک دهم عذاب دنیا هم نمی ترسم؛ ترسی که در عملم اثر داشته باشد، ترس واقعی. فقط به زبان می گوییم، واقعا دروغ هم نیست، اعتقاد هم داریم. مسلماً عذاب سختی است، اما چقدر سختی اش را باور داریم تا در عملمان اثر بگذارد، خیلی کم! خیلی کم!
شیوه بزرگان دربرخورد با انذارهای الهی
انسان احوال علما و بزرگان و انبیا و اولیا را که می بیند، مناجات هایشان و دعاهایشان را که ملاحظه می کند، صحیفه علویه، صحیفه سجادیه و مناجات هایی که از ائمه اطهار (ع) نقل شده، بخصوص امیرالمؤمنین (ع) که درمقام مناجات چگونه زار می زد و گریه می کرد، تعجب می کند که اینها راست می گفتند و معتقد بودند یا ما، با اینکه آنها معصوم بودند، گناهی مرتکب نشدند! ما چقدر می ترسیم؟ ترس ما فقط لقلقه زبانی است. خوب است خود را مخاطب قرار دهیم و اقرار کنیم. دست کم درباره اوصافی که درخود قرآن درباره عذاب آخرت و عذاب جهنم آمده است قدری دقت کنیم. اگر درباره برخی روایات، کسی بگوید این روایت سندش ضعیف است، دلالتش چنین و چنان است، آیات صریح قرآن را که نمی شود تعلیل کرد، نمی شود در سندش تشکیک کرد. اگر درباره همین مضامین که درخود قرآن آمده اند دقت کنیم، آنها را با چیزهای مشابهی که صدها مرتبه ضعیف تر از آنها هستند مقایسه کنیم، می بینید آنها چقدر در آدم اثر می گذارند و آنچه صریح قرآن است چقدر باید درآدم اثر بگذارد.
هتک عرض؛ از جمله عذاب های دوزخیان
یکی از مباحثی که در این زمینه وجود دارد و فصلی از آیات قرآن مربوط به آن است این است که ذلت اصحاب دوزخ را در آخرت مجسم کنیم. ما در دنیا چقدر به فکر عزت و آبرویمان هستیم! چقدر به فکر این هستم اگر نقطه ضعفی داریم، لغزشی داریم کسی متوجه نشود و آبرویمان نریزد! اگر یک وقت کسی به یکی از اشتباهاتمان و لغزش هایمان پی ببرد شب تا صبح ممکن است خوابمان نبرد، می گوییم آبرویمان ریخت. چقدر دوست داریم درجمعی که وارد می شویم مردم به ما احترام کنند!
این طبیعی است؛ جزو خواسته های فطری انسان است.
آنها که درمکتب انبیا تربیت شده باشند و دیگر به این چیزها اهمیت ندهند؛ حسابشان از مثل ما جداست. ما طبعاً دلمان می خواهد درجمعیت که هستیم، مردم به ما احترام کنند؛ وقتی وارد مجلسی می شویم بگویند:«یار امام خوش آمد!»آیا این با آنکه به ما فحش و لعن بدهند برایمان مساوی است؟ البته نه. امام باقر(ع) به جابر فرمودند:این هر دو باید برایت یکسان باشد! اما من که جابر نیستم.
حضرت فرمودند: «لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انک رجل سوء لایحزنک ذلک و لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انک رجل صالح لم یسرک ذلک.» ( بحار/ 87/261)
آنها دلشان می خواست شاگردهایشان این گونه باشند، ولی ما خیلی با آنها فاصله داریم. ما اگر در مجلسی وارد شویم، درشهری به ما بی احترامی کنند، فحش بدهند، مسخره کننده، استهزاکنند خودمان را می بازیم. به طور طبیعی، انسان دوست دارد آبرو و عزت داشته باشد، احترام داشته باشد.روان شناسان می گویند: یکی از مهم ترین غرایز انسان غریزه صیانت از شخصیت است؛ حفظ احترام؛ آدم دلش بخواهد دیگران برایش ارزش و احترام قایل باشند.
فرض کنید روزی اتفاق افتاد که کسی گناهی مرتکب شد، خیانتی کرد- در گذشته این چیزها بود. اشخاصی را که کارهای خیلی زشتی انجام می دادند، می آوردند و بین مردم می گرداندند؛ آنها را معرفی می کردند (تشهیر)؛ مثلاً، گاهی لباسشان را درمی آورند یا به وضع زننده ای سوار الاغ برهنه می کردند و درشهر می گردانند تا مردم آنها را بشناسند؛ دیگران هم مرتکب چنین کارهایی نشوند، آدم بنشیند فکر کند اگر روزی بنا بود او را این گونه در جامعه و حتی در یک روستا معرفی کنند؛ مثلا افساری برسرش ببندند و او را وادار کنند، چه برسرش می آمد؟!
قرآن می فرماید: روز قیامت کسانی هستند که از طرف خدا به ملائکه خطاب می رسد که آنها را بگیرند و به زنجیر بکشانند. (خذوه فغلوه) (حاقه/03) بگیریدش و اورا در غل و زنجیر کنید درصحرای محشر، جلوی چشم خلایق- مثلا- شیخی را که عمری درمیان مردم با عزت و احترام نمازجماعت می خوانده و موعظه می کرده است، بگیرند و با غل و زنجیر به طرف جهنم بکشند. (ثم الجحیم صلوه ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه) (حاقه/ 13 و 23) سپس او را با زنجیری می بندند که طولش هفتاد ذراع است.
گوشه ای از عذاب های اخروی
حالا آنجا که می رود آن وقت چطور می شود اول که وارد جهنم شد پذیرایی اش می کنند (فنزل من حمیم) (واقعه/ 39)
شما وقتی مهمان به خانه تان می آید از او پذیرایی می کنید؛ اول یک استکان چای برایش می برید. اولین پذیرایی که از جهنمی می شود آب جوشانی است که برایش می آورند که وقتی می خورد تمام امعا و احشایش می سوزد؛ له می شود (فقطع امعاءهم) (محمد/51) این صریح قرآن است. این اولین پذیرایی است. از بالای سرش آب جوش روی سرش می ریزند، در حالی که شعله های آتش از اطراف به او حمله می کنند؛ از پیش رو، ازپشت سر، از زیر پا (و من تحت ارجلهم) (عنکبوت/55) لباسی هم به او می پوشانند. چه لباسی (قطعت لهم ثیاب من نار» (حج/91) لباسش هم آتش است. حالا لباس آتشی چگونه است، نمی دانیم؛ فقط خوب است توجه کنیم که دیده اید وقتی جایی را آسفالت می کنند اول قیر داغ کرده می ریزند. برای جهنمی ها هم به تنشان به جای لباس، مایعی جوشان می ریزند؛ (سرابیلهم من قطران) (ابراهیم/05) که وقتی شعله آتش به صورتشان می رسد پوست صورتشان می سوزد و کنده می شود (تلفح وجوهم النار) (مؤمنون/ 401) حال اگر یک بار سوخت تمام شد؟ نه، الی الابد این وضع ادامه دارد: (کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها) (نساء 65) ای کاش فقط یک بار می سوخت و تمام می شد، دیگر خاکستر می شد، اما این وضع همیشگی است تا عذاب را بچشند، (لیذوقوا العذاب) (نساء/65) آن قدر تشنگی بر آنها اثر می کند که با همان حالت، وسط آتش و این عذاب ها، دست به استغاثه برمی دارند. (و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا) (کهف/92 ) از بس تشنگی به آنها فشار می آورد درخواست آب می کنند، اما آبی که به آنها می دهند مثل آهن و مس ذوب شده است. نوشابه شان این است. غذایشان چیست؟ (من غسلین) (حاقه/63)، از چرک و خون! آبی که به آنها می دهند آب جوشانی است که امعای آنها را له می کند. ببینید چقدر تشنگی در آنها اثر کرده است که همین آب را هم با ولع می خورند! (فشاربون شرب الهیم) (واقعه/55) آن هم مثل شتر تشنه ای که وقتی به آب می رسد سرش را می گذارد و آب را می بلعند! همین آب جوشان را می بلعد. ما چگونه می توانیم اینها را تصور کنیم؟ در دنیا کدام تشنگی و گرسنگی ما مانند این است؟ این نهایت بیچارگی شان است.
پیش مالک جهنم می روند و خواهش می کنند؛ چون در روایات است که جهنمی ها خدا را از یاد می برند؛ نمی دانند که از چه کسی باید استغاثه کنند. دایم داد و فریاد می زنند، ولی نمی دانند از چه کسی چیزی بخواهند. ولی مالک جهنم را می بینند که اختیار دست اوست. به مالک جهنم می گویند: دو تا خواهش داریم: (ادعوا ربکم یخفف عنا یوماً من العذاب) (غافر/94) یکی اینکه از خدا بخواه یک روز از عذاب ما کم کند. هزاران سال عذاب کشیده اند، بعد هم عذاب می کشند. اما آن قدر بیچاره و مستأصل شده اند که می گویند: اقلأ بگو یک روزش را کم کند؛ (ادعوا ربکم یخفف عنا یوماً من العذاب)؛ اما جای تخفیف نیست. دوم اینکه می گویند: (و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک) (زخرف/77) بگو خدا مرگ ما را برساند. اما به آنها می گویند: اینجا ا زمرگ هم خبری نیست.کسی که به این عالم آمد، چه در بهشت باشد، چه در جهنم، دیگر مرگ ندارد.
درجایی می فرماید: (یود المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه.) (معارج/11) اگر آدم بفهمد معنای این آیه یعنی چه، متنبه می شود. دیده اید اشخاصی که ازدواج کرده اند و بچه دار نمی شوند، چقدر این در و آن در می زنند، نذر و نیاز و دعا و دوا می کنند؟ من بعضی اشخاص را دیده ام که سال ها به شیوه های گوناگون، هرکه هرچه گفته، عمل کرده، هر جا را نشان داده اند رفته، بلکه بچه دار شوند! بچه برای آدمیزاد خیلی عزیز است. اما روز قیامت همین بچه هایی که انسان همه عمرش را صرف اینها کرده، هرچه دزدی کرده به خاطر اینها بوده تا بچه هایش خوش باشند، مال حرام خورده، ربا خورده، وجوهاتش را نداده، برای این بوده است که یک چیزی برای بچه هایش بماند؛ اما روز قیامت، حاضر است بچه هایش را فدا کند؛ (یود المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه)، همسرش و برادرش را بدهد: (وصا حبته و أخیه) (معارج/21)، و خویشان قبیله اش را که همیشه حمایتش می کردند: (وفصیلته التی تؤویه) (معارج/31)، و هرکه را دوست دارد و اصلاً همه روی زمین را بدهد تا نجات پیدا کند: (و من فی الأرض جمیعاً ثم ینجیه.) (معارج/41) حاضر است همه کس و کارش؛ پدر، مادر، زن، فرزند، برادر، خواهر- همه کسانی را که روی زمین هستند- بدهد؛ می گوید: همه اینها را بگیرید، هر کارشان می خواهید بکنید، جهنم ببرید، اما مرا نجات دهید. جواب چیست؟ (کلا انها لظی نزاعه للشوی) (معارج/ 51 و 61)؛ هرگز، این آتشی است که پوست از کله تان می کند. این اصطلاح قرآنی است که می گویند: پوست از کله اش می کنند: (نزاعه للشوی.) همین که شعله آتش به طرف شخص جهنمی هجوم می آورد پوستش کنده می شود؛ مثل حیوانی که آن را روی آتش برشته کنند، پوستش کنده می شود. تعبیرش این است: (تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون) (مؤمنون/401)؛ آتش پوست های بدنشان را چروکیده می کند، می سوزد، خشک می شود، چروکیده می شود! حالا آدم باید به اینها فکر کند. حقیقت اینها را که نمی یابیم؛ غسلین گفته اند، اما واقعش را که نمی توانیم درک کنیم. در روایت می فرماید: اگر یک قطره از «ضریع» در دنیا بیفتد، تمام موجودات زنده از گندش هلاک می شوند! (همان/ 8/ 082) این غذای اهل جهنم است.
بهشت؛ سرایی ایمن از عذاب
همه این عذاب ها برای چیست؟ خدا به انسان نعمت های بی شماری داده، راه را هم به او نشان داده است که از این راه برود تا برسد به جایی که الی الابد در بهترین نعمت ها باشد. همه اینها را برای او آفریده اند. در وصف نعمت های اهل بهشت، زیباترین و نرم ترین لباس ها، خوشایندترین و شیرین ترین نوشابه ها، و بهترین غذاها را ذکر نموده است. هرچه را دوست داشته باشید، آنچه به عقل ما هم نمی رسد و خدا می داند که آن بهتر است، خدا می فرماید: همه را برای شما فراهم کرده ایم، به شرط آنکه در زندگی قدری رعایت حلال و حرام بکنید. نمی گویم گرسنگی بکشید. غذای حلال برایتان آفریده و به شما روزی داده است؛ قدری خودتان را نگه دارید! خدا هر خاستی در انسان قرار داده است؛ گرسنگی و تشنگی قرارداده، راه اشباعش را هم قرار داده، منتها ما حریصیم؛ به اندازه ای که برایمان مفید است و خدا قرارداده قانع نیستیم، می خواهیم از حد خودمان تجاوز کنیم و به حرام بیفتیم. آن هم نتیجه اش است. آنهایی که این حرف ها را باور دارند که قیامتی هست و حسابی و کتابی در کار است، می دانند که نهایت گناه، این عذاب هاست.
از سوی دیگر، می بینند خودشان هم ضعیفند و باید هم این را بفهمند. اگر فکر می کنند که می توانند با قدرت خودشان، خود را از این عذاب ها حفظ کنند، این هم اشتباه است. وقتی به خطرهایی که در پیش است و ضعفی که دارند توجه می کنند که «الهی عقلی مغلوب و نفسی معیوب...» (مفاتیح الجنان/ دعای صباح) آن وقت دست به دعا بلند می کنند و می گویند: (ربنا اصرف عنا عذاب جهنم) (فرقان/56) یا می گویند: (فقنا عذاب النار) (آل عمران: 191)؛ ما را از عذاب دوزخی که در معرضش هستیم حفظ کن، این عذاب را از ما برگردان. خدا، هم کریم است، هم رحیم است و هم سریع الرضا. به طرف او برو و با او لجبازی نکن! یاغیگری نکن! کار با کریمان مشکل نیست. اما باید بدانیم که چه خطرهایی در پیش است. به اندازه این خطرها، بیشتر در خانه خدا بنالیم و از او بخواهیم تا ما را حفظ کند.

نویسنده:آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

دسته ها : مذهبی
پنج شنبه 1388/8/28 13:25
X