تعداد بازدید : 4524874
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
معنویت، ارتباط با خدا و تعهد دینی عموماً یک احساس درونی و امری فطری است مانند احساس شادی، غم، عشق، تنفر و ... که اموری برانگیخته از درون هستند. می توان احساسات انسانی را درک کرد و از بیرون تا حدودی او را هدایت کرد مانند آن که فرد عزادار را تسلی داد تا از شدت غمش کاسته شود یا عشق و محبت نسبت به دیگری را در چارچوب های اخلاقی جای داد. اما مطمئناً نمی توان به انسانی دستور عاشق شدن یا غمگین شدن یا منع برانگیخته شدن احساساتی از این دست را داد. به همین ترتیب نمی توان معنویت و احساس قلبی نسبت به خالق و مخلوق را به انسان ها امر کرد، بلکه می توان تجربیاتی از این نوع را بیان و مسیرهای صحیح ابراز این احساسات معنوی را پیشنهاد کرد. اگر روشی آمرانه برای ابراز یا عدم ابراز حالات معنوی در پیش گرفته شود، گریز از معنویت و یا ریاکاری و معنویت اطاعت حاصل خواهد شد.
آثار فردی معنویت
معنویت ثمرات ارزشمند فراوانی دارد؛ مانند انس به خدا، اطمینان و آرامش دل ها، تسلیم و رضا، عبادت و اطاعت که در رأس آنها می توان عشق و محبت به ساحت مقدس الهی را دانست «والذین آمنوا اشد حبالله»؛ آنهایی که ایمان آوردند شدیدترین محبت را نسبت به خداوند دارند. ایمان که خود پدیده عرفان است رابطه تنگاتنگی با محبت دارد. امام صادق (ع) فرمود: «هل الایمان الا الحب و البغض» آیا ایمان جز دوستی و دشمنی چیز دیگری است؟ در مکتب عرفان محور محبت خداست، همچنانکه امام سجاد (ع) در دعایش می گوید:« اسألک حبک و حب من یحبک و حب کل عمل یوصلنی الی قربک» در دعای کمیل با خدا نجوا می کنیم « یا حبیب قلوب الصادقین».
لذت معنویت و انبساط روحی
ایمان در وجود انسان، لذتی وصف ناپذیر ایجاد می کند البته هر مرتبه از ایمان با چنین لذتی همراه نیست. لذات انسان در عالم دنیا دو دسته است:
الف: لذاتی که اعضا و جوارح ظاهری از ارتباط با عالم ماده کسب می کنند. چشم از دیدن زیبایی ها، گوش از شنیدن صدای خوش و شامه از رایحه دل انگیز لذت می برد این گونه است.
ب: لذاتی که مادی نیستند و ابزار و آلاتشان نیز اعضای محسوس نیست. مانند لذت شهرت و مقام، احساس موفقیت و در بعد انسان خدمت به همنوع. گاه دلبستگی به خدا و رسول (ص) و اولیای الهی به مرتبه ای می رسد که در انسان لذت شعف انگیز و ویژه ای پدید می آورد. این لذت با لذت های بالا متفاوت است. لذات معنوی قوی تر و ژرف تر و پایدارتر از لذایذ مادی هستند. از طرفی لذت های مادی اگر تکراری شود ملالت او تنفرآمیز می شود بر خلاف لذت های معنوی که هرچه بیشتر شود آدمی تشنه تر می شود.
در روایات از این لذات گاهی به «طعم ایمان یا حلاوت ایمان» تعبیر کرده اند و این البته از باب تشبیه معقول به محسوس است و الا حقیقت آن، فوق این معانی است. طعم و شیرینی ناشی از ایمان برای هر کسی قابل ادراک نیست. این لذت از آن کسانی است که هم به لحاظ درونی و نفسانی و هم به لحاظ اعمال بیرونی شرایط خاصی دارند.
امام صادق (ع) فرموده اند: «حرام علی قلوبکم ان تعرف حلاوه الایمان حتی تزهد فی الدنیا؛ بر دل های شما درک حلاوت ایمان حرام شده است مگر آنکه نسبت به دنیا زهد بورزید.» امام علی (ع) فرمودند:« لایجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب، هزله و جده» بنده طعم ایمان را نمی چشد مگر آنکه از دروغ، به صورت شوخی و جدیش احتراز کند.
اما چرا طعم ایمان را نمی چشیم؟ پاسخ، یک کلمه است:« دلبستگی به دنیا!» و کسی که حلاوت ایمان را درک کرد، با گرایش به دنیا به تدریج طعم ایمان در ذائقه اش محو می شود. نمونه این افراد مومنانی هستند که با پوشش شرعی، به نحو گسترده ای به خواسته های نفسانی پاسخ می دهند. رسول الله (ص) فرمودند: «من کان اکثر ، همه میل الشهوات نزع من قلبه حلاوه الایمان؛ کسی که بیشترین همتش میل به شهوات است، حلاوت ایمان از دلش کنده می شود.»
تغییر نگرش
انسانی که به مراتبی از ایمان دست می یابد، نگرشش نسبت به اشیا و اشخاص با نگرش اهل دنیا متفاوت می شود. نفع و ضرر در نزد او غیر آن است که در نزد اهل دنیا است. اهل دنیا، رسیدن به مال و منفعت تمام اندیشه و فکر او را تشکیل می دهد.« ان من حقیقه الایمان ان توثر الحق و ان اضرک، علی الباطل و ان نفعک» به درستی که از حقیقت ایمان آن است که مقدم بداری حق را بر باطل اگر حق تو را ضرر رساند و باطل تو را نفع رساند.
امیرالمومنین (ع) فرمود: «لایجد عبد طعم الایمان حتی یعلم... و أن الضار النافع هو الله عز و جل؛ مومن طعم ایمان را نمی چشد... به درستی که ضار و نافع را حضرت حق تعالی بداند.
آرامش روح
آنگاه که مومن به درجه ای از ایمان واصل شد، تکالیف و دستورهای محبوب را با قلبی مطمئن انجام داد، به آرامش روحی خاصی دست می یابد. قرآن شریف می فرماید: «هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم و لله جنودالسماوات و الأرض و کان الله علیماً حکیما» (فتح: 4)
این آرامش از سنخ ایمان است. این معنا، در روایات متعدد تأکید شده است. از امام صادق (ع) درباره سکینه پرسیدند، فرمود:« السکینه الایمان» سکینه ایمان را محکم می کند به طوری که اضطرابی باقی نمی ماند. مومنی که در مرتبه ای عالی از ایمان قرار دارد در طریق ادای تکالیف الهی نه عقلش انحراف پیدا می کند و نه در تشخیص دچار اشتباه می شود و نه قلبش و نه حتی اعصابش دچار کژی و کاستی می گردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهیانی دارد.« جنودالسماوات و الارض» به سراسر وجود انسان مومن، آرامش و امنیت می بخشد.
فقدان ایمان به خدا موجب می شود که انسان دچار سرگردانی و پوچی شود. قرآن حالت تعارض و اضطراب و سرگردانی انسان فاقد ایمان را به حالت انسانی تشبیه می کند که حس نماید از آسمان فرو افتاده است و پرندگان او را در میان آسمان و زمین می ربایند یا تندبادی به مکانی دور پرتابش می کند.( حج- 21) ایمان به خدا تنها راه رهایی از اندوه و اضطراب( طه: 123- 124)
رضامندی از حق و خودمقصر انگاری
مومن در مراتب بالای ایمان، هر آنچه به او می رسد را خیر و به صلاح خویش می بیند. در طریقت، هر چه پیش سالک آید خیر او است. این اثر، حاصل بینش عمیق مومن در نسبت میان خالق و مخلوق است. در این مسیر اگر نقصی دید متوجه خویش می داند و اگر کمالی مشاهده کرد به خالق بر می گرداند. به عبارت دیگر، مومن در حوادث و سوانح، همواره خویش را محاکمه می کند که چه کرده ام که ثمره اش چنین شد؟ نه اینکه چرا او با من چنین کرد. مومن همواره با نظر سوء به نفسش نگاه می کند و نظر حسن به خدای متعال دارد. رسول خدا (ص) فرمود:«اعلموا عبادالله إن المومن لایمسی و لایصبح الا و نفسه مظنون عنده»
امام علی (ع) می فرماید: «لن یستکمل العبد حقیقه الایمان حتی یوثر دینه علی شهوته و لن یهلک حتی یوثر شهوته علی دینه»
بنده حقیقت ایمان را به کمال نمی رساند، مگر آنکه دینش را بر شهوتش مقدم کند و هلاک نمی شود مگر آنکه شهوات را بر دینش مقدم سازد.
مومن فکر گناه نمی کند و اما اگر مرتکب شد به آن اعتراف می کند و از خدا آمرزش می طلبد، از این رو مومن همواره دارای امنیت خاطر روانی و آرامش قلبی و احساس رضایت و آرامش خاطر است.( نمل : 97)
کاهش اضطراب
علیرغم کوشش های فراوانی که جوامع در زمینه های تعلیم و تربیت جوانان به عمل می آورند تا از آنها انسان های متعادل شخصیتی و مفید بسازند، اما این کوشش ها نتیجه مطلوب را به بار نمی آورد و انحرافات و بیماری های روحی و روانی و در نتیجه اضطراب، افسردگی و خودکشی در جوامع افزایش می یابد. حتی کوشش های روان درمانی با معیارها و روش های غربی نیز نتوانسته است دردی از این مشکل را درمان کند.
گرایش و توجه بیشتر به دین برای سلامت روان و درمان بیماری های روانی در میان روان شناسان و درمانگران روانی افزایش چشمگیری یافته است. آنان بر این باورند که «ایمان بدون شک موثرترین درمان بیماری های روانی به ویژه اضطراب و افسردگی است.» فقدان ایمان باعث ناتوانی انسان در برابر سختی های زندگی است. ایمان توانایی به انسان می دهد و او را مانند کوه پشتیبانی می کند.
«المومن نفسه اصلب من جبل؛ نفس مومن [از کوه] سخت تر است.»
امام صادق(ع) مومن را از «زبر الحدید» یعنی پاره های آهن سخت تر دانسته است. چون پاره های آهن را می توان در اثر حرارت نرم کرد اما دین مومن را نمی توان سست نمود. «ان المومن اشد من زبرالحدید ان زبرالحدید اذا دخل النار تغیر و إن «المومن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم یتغیر قلبه»
قرآن نشان می دهد که ایمان به خدا، در درمان این گونه بیماری ها و تحقق احساس امنیت و آرامش و پیشگیری از اضطراب و بیماری های روانی ناشی از آن کاملاً موفق بوده است. باید توجه داشت که درمان معمولاً پس از ابتلای شخص به بیماری روانی شروع می شود، اما ایمان به خدا اگر از کودکی در نفس انسان استقرار یابد نوعی مصونیت و پیشگیری از آسیب بیماری های روانی به شخص می بخشد. قرآن، امنیت و آرامشی را که ایمان در نفس مومن ایجاد می کند چنین توصیف می کند:« تنها آنهایی که ایمان به خدا آورده و آن را به عبادت هیچ معبودی نیامیخته اند سزاوار آرامش، امنیت و طمأنینه هستند.» (انعام: 82)
اصولاً آرامش، استقرار و امنیت نفس برای مومن متحقق می شود، زیرا ایمان راستینش به خداوند او را نسبت به کمک و حمایت و نظر و لطف خداوند امیدوار می سازد. مومنی که به خدا ایمان دارد ازهیچ چیز در این دنیا نمی هراسد چون می داند تا خدا نخواهد هیچ شر و آزاری به او نمی رسد.( تغابن: 11)
و تا خدا نخواهد هیچ انسانی و یا قدرتی در دنیا قادر نیست به او ضرری رساند یا چیزی را از او منع کند، به همین دلیل مومن انسانی است که امکان ندارد ترس یا اضطراب بر او چیره شود. (بقره: 112)، مومن روزی اش را در دست خدا می داند و درباره رزق و روزی اصولاً ترس و ناآرامی را نمی شناسد زیرا خدا را روزی دهنده می داند. (هود: 6، عنکبوت: 60، رعد: 28) از مصیبت های روزگار و حوادث دهر نمی هراسد زیرا می داند که حوادث خوب یا بدی که برای مردم روی می دهد آزمایش خداوندی است . (حدید: 22 و 23)
مومن هرگز دچار اضطراب ناشی از گناه نمی شود، احساسی که بسیاری از بیماران روانی از آن رنج می برند. این عدم اضطراب مومن معلول تربیت صحیح اسلامی او است. به گونه ای که دچار گناه نمی شود و پس از اشتباه و خطا خداوند را آمرزنده و غفار می یابد و توبه می کند.( نساء: 110، طه :82، زمر: 82)
احساس عزت و غلبه
آیا کسی که دلش با حق تعالی پیونده خورده است، ممکن است که ترس و بیم داشته باشد؟ پاسخ منفی است. خوف از چه چیز؟ او با همه کاره عالم سر و کار دارد، پس، از چه بترسد؟
مومن همیشه خود را غالب می داند، چون با موجودی پیوند دارد که همه عوالم وجود مسخر او هستند. در آیات قرآن صفت «عزت» اختصاصاً برای مومن به کار رفته است. عزت حالتی است برای روح که خویش را غالب می بیند. چه کسی می ترسد؟ آنکه خود را مغلوب می نگرد. آنگاه که از جنود نفس که دشمنان درونی اند شکست خورد، از همه موجودات بیرونی نیز می ترسد. امام صادق (ع) فرمودند:« ن المومن یخشع له کل شیء حتی الوحوش و طیر السماء » همانا همه موجودات در برابر مومن فروتن هستند، حتی درندگان و پرندگان.
این اثمر ایمانی موجب می شود که اهل دنیا در تاریخ همواره از اولیای الهی در اضطراب و رعب باشند. اما در ایمان به خدا نیروی خارق العاده ای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان دیندار می بخشد و در تحمل سختی های زندگی او را کمک می کند و از نگرانی، اضطراب و در نتیجه پیامدهای زیانباری چون افسردگی و خودکشی باز می دارد.
آسیب های درونی
1- پیروی از هوای نفسانی: پیروی از هوای نفس به معنای مخالفت با فرمان عقل، شرع و وجدان اخلاقی است. هر گاه کسی آن چه را که به واسطه نور عقل و یا هدایت شرع و وجدان اخلاقی خود نادرست می داند انجام دهد، قوای ادراکی و قوه عاقله او دچار رکود و ناتوانی می شود و از درک حقایق و حتی روشن ترین حقیقت یعنی خدای عالم عاجز می شود.
«أفرءیت من اتخذ الهه هویه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون»
معبود قرار دادن هوای نفس به معنای پیروی از هوای نفس است و پیروی از هوا موجب زوال عقل و قوه شناخت انسان است. امیرالمومنان علی(ع) فرموده اند:« الهی شریک العمی» در این فرمایش گهربار امام هوای نفس را به منزله و همدوش نابینایی معرفی کرده اند و مقصود آن است که هوای نفس قوه شناخت انسان را از بین می برد. امام در عبارتی دیگر می فرمایند:«و کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» چه بسیار عقلی که تحت سیطره هوای نفس قرار می گیرد. وقتی عقل اسیر هوا شود، دیگر قادر به انجام وظیفه اصلی خویش که شناخت حقایق و تمییز نیک و بد از یکدیگر است، نخواهد بود.
«قاتل هواک بعقلک؛ به وسیله عقلت با هوای خود مبارزه کن.»
این جمله بیانگر رویارویی همواره عقل و هوا است زیرا همان طور که هوای نفس قوای ادراکی و خرد انسان را ناتوان می سازد تنها راه مبارزه با هوای نفس، عقل انسان است. با عقل می توان به جنگ هوای نفس رفت و از پیروی آن پرهیز نمود.
2- رذایل نفسانی: صفات پایدار نفس انسان رفتار و تصمیم های او را تحت تأثیر قرار می دهد. کسانی که نفس خود را به فضایل آراسته اند در مقام تصمیم گیری و عمل انتخاب شایسته ای دارند و آنان که نفسشان را به رذایل آلوده اند از انتخاب درست در مقام عمل محروم می مانند؛ عجب و خودپسندی و استکبار از جمله این رذایل است. بنابراین مهمترین عامل که به معنویت آسیب می رساند کبر و خودبینی است. شیطان با آن همه عبادات به خاطر همین صفت از درگاه خدا رانده شد.« قال ما منعک الاتسجد ذ امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصاغرین» ( اعراف: 12-13)
امیرالمومنین(ع) فرموده اند: «العجب یفسد العقل؛ عجب عقل را فاسد می کند.»
عجب قدرت شناخت صحیح را از بین می برد و آفت خرد آدمی است. امام علی خطاب به فرزند گرامی خود امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند: «واعلم ان الاعجاب ضدالصواب و آفه الالباب؛ بدان که اعجاب خودپسندی دشمن صواب رأی و سخن درست و آفت خردها است.»
خودخواهی و حب ذات مانع از شناخت صفات رذیله و پذیرفتن عیوب اخلاقی خویش و اعتراف به آن است. بسیاری دیده شده که گروهی از مردم در برابر صفات نکوهیده خود در مقام توجیه برمی آیند و خود را فارغ و پیراسته از عیوب و نقایص معرفی می کنند. امام علی (ع) می فرماید: «جهل المرء بعیوبه من اکبر ذنوبه؛ نا آگاهی انسان نسبت به عیوبش از بزرگترین گناهان او است. »
خودپسندی موجب برتری جویی است و اگر کسی دچار این بیماری نفسانی شود، حق پذیر نخواهد بود زیرا حب ذات به آنها اجازه نمی دهد حق را بشناسد: «ان الذین یجادلون آیات الله بغیر سلطان ایتهم ان فی صدور هم الاکبر ما هم ببالغیه فاستعذبالله انه هوالسمیع البصیر»
در حقیقت آنان که درباره نشانه های خدا بی آن که حجتی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند در دلهایشان جز برتری خواهی نیست و آنان به مقصود خود از مجادله نخواهند رسید. پس به خدا پناه جوی زیرا او خود شنوای بینا است.
از آفات معنویت و عبادت غرور است. همه اعتماد سالک باید به لطف و عنایت حق باشد که:« نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش» ، نه به سعی و تلاش خود که کارساز اصلی، جذبه و عنایت حق است، نه تلاش و کوشش سالک. اگر رحمت و عنایت حق نباشد، کوشش سودی نخواهد داشت.
3- ریا: مهم ترین عامل که معنویت را از بین می برد ریا است که از آن به شک خفی تعبیر می شود یعنی اگر تمام شرایط و اعمال مطابق شرع صورت گیرد ولی نیت و هدف غیر خدایی باشد، هیچ ارزش ندارد.
ریا عملی است که به انگیزه کسب محبوبیت در نزد مردم صورت می گیرد؛ در حالی که فاعل آن عمل تظاهر می کند که انگیزه او جلب رضایت خدا است. کسی که عملی را به منظور جلب توجه و مدح مردم انجام می دهد ولی چنین تظاهر می کند که قصد او از انجام آن عمل تقرب پروردگار است، ریاکار است. اگر آن عمل عبادت باشد مثل نماز، روزه و حج که شرط قبولی آنها قصد قربت است، عبادت فرد ریاکار باطل و عمل او حرام است. ولی اگر آن عمل عبادت نباشد بلکه عمل مباحی باشد که قصد قربت در آن شرط نیست، عمل مذکور خالی از معنویت خواهد بود، ولی از لحاظ فقهی حرام نیست؛ اگر چه باعث نزدیکی به خدا نمی شود و حتی انسان را از خداوند دور می سازد.
ریا در عبادت، رابطه انسان و خداوند را تضعیف می کند زیرا چنین عملی به منزله بازیچه قرار دادن عبادات و استهزاء خداوند است. پس کسی که عبادتی را از روی ریا انجام می دهد، از کسی که آن عبادت را ترک می کند وضعیت بدتری دارد؛ زیرا اگر تارک عبادت، عبادت واجبی را ترک کند مرتکب یک عمل حرام شده است و اگر ترک عبادت مستحب نماید عمل حرامی انجام نداده است در حالی که عبادت کننده ریاکار، در صورتی که عبادت واجب را از روی ریا انجام دهد دو عمل حرام را مرتکب شده است: نخست ترک واجب کرده است و دیگر آن که مرتکب استهزاء خداوند شده است. اگر حتی آن عبادت مستحب باشد باز هم خداوند و عبادت او را به استهزاء گرفته است که عملی بسیار زشت تر است.
رابطه انسان با دیگران نیز در اثر ریا خدشه دار می شود چرا که گویی انسان ریاکار به مکر و فریب دیگران روی آورده است و چنین کاری در واقع خروج از معیارهای اخلاق اجتماعی است. در نتیجه به طور کلی می توان گفت ریاکاری باعث تزلزل روابط انسانی و اجتماعی است. ریا هم قلب انسان ریاکار را تیره می کند و مانع رشد و کمال او می شود و هم روابط اجتماعی را آسیب پذیر می سازد؛ زیرا باعث از بین رفتن حست اعتماد در جامعه می شود و انسان ها را دچار سوء ظن می سازد.
هدف ریا کار جلب منفعت و یا دفع ضرر است او برای جلب نظر و رضایت مردم، رضایت خداوند را نادیده می گیرد پس ریاکار در اعتقاد به توحید افعالی دچار تزلزل و گمراهی شده است.
آثار ریا
ریا موجب دوری از معنویت و نابودی عمل است. انسان را از خدا دور می کند زیرا ریاکار از قدرت خداوند غافل می شود و کسی که عملی را برای غیر خدا انجام دهد پاداش آن را نیز باید از غیر خدا طلب کند و غیر خدا از دادن پاداش ناتوان است. خداوند در روز قیامت به ریاکاران می گوید: پاداش کارهایتان را از کسانی طلب کنید که برای آنها کار کرده اید. پس بنگرید که آیا در نزد آنها پاداشی برای شما وجود دارد؟
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لایقبل الله تعالی عملاً فیه مثقال ذره من ریاء»
خداوند عملی را که در آن ذره ای ریا باشد نمی پذیرد.
« من عمل لغیرالله و کله الله الی عمله یوم القیامه؛ کسی که برای غیر خدا عمل کند خداوند او را در روز قیامت به عملش وا می گذارد.»
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:« کل ریاء شرک، انه من عمل للناس کان ثوابه علی الناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله؛ هر ریایی شرک است کسی که برای مردم کار کند پاداش او برعهده مردم است و کسی که برای خدا کار کند پاداش او بر خدا است.
اگر ریاکار در جلب نظر مردم موفق شود و تا مدتی مردم از او به نیکی یاد کنند به تدریج از خدا غافل تر می شود و گمان می کند که این خود اوست که می تواند نیک نامی را برای خودش فراهم آورد. غافل از آن که خداوند ستارالعیوب، زشت کاری و ریاکاری او را پوشانده است. این غفلت موجب می شود او در ارتکاب این گناه اصرار ورزد و تیرگی قلب خود را افزایش دهد.
درمان ریا
موثرترین درمان ریا، بازنگری در عقیده نسبت به خداوند است. اگر فرد ریاکار به یادآورد که فقط خداوند، عالم و قادر علی الاطلاق است و دیگران هیچ علم و قدرتی از خود ندارند، در خواهد یافت که فقط خداوند از نیکی ها و بدی های نیت و عمل او آگاه است و فقط او قادر است منافع بنده خویش را تأمین و ضررها را از او دفع نماید. پس به جای توسل به مخلوقات ناتوان به خداوند واجب الوجود قادر مهربان روی می آورد و رفاه و نیک نامی و سعادت دنیا و آخرت را از او می خواهد؛ چرا که هر موجودی غیر از خداوند متعال ضعیف است.
«ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لوا اجتمعواله و ان یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» ( حج: 73) ؛ کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز حتی مگسی نمی آفرینند، هر چند برای آفریدن از آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را بازپس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
یکی دیگر از راه های مبارزه با ریا، توجه ریاکار به آثار سوء ریا است و این که دریابد حاصل ریاکاری چیزی جز تیرگی قلب، دوری از خدا، نابودی عمل، حسرت آخرت و بی بهرگی از همنشینی با مومنان نیست. برای مثال ریاکاران در ذهن خود عالم آخرت را ترسیم کنند و تصور کنند که انسان های گناهکار هم از آنان وضعیت بهتری دارند در حالی که ریاکاران در زمره مشرکان و خلد در عذاب هستند، گناهکاران از عذاب شرک ورزی در امان هستند و امید رهایی دارند و یا این که تصور کنند انسان های مخلص، با زحمت کم به پاداش فراوان دست یافته اند و آنان با عمل بسیار، چیزی جز عذاب نمی بینند. تصور این صحنه های حسرت بار می تواند فرد را از ریاکاری باز دارد.
راه دیگر درمان ریاکاری، آگاهی و توجه به پاداش عظیم اعمال خالصانه است. اگر کسی مقام مخلصان را بداند، انگیزه او در کسب مقام اخلاص بیشتر می شود و به جای تلاش ریاکارانه خواهد کوشید مراتب اخلاص خویش را بیفزاید.
آسیب شناسی معنویت دینی در جهان معاصر
همه ادیان- با در نظر داشتن جنبه وحیانی آنها- در فضای تردید، تحقیق، بحث و پرسش و پاسخ آزادانه شکل گرفته اند و این جریان سیال ابراز آرا درباره مقولات دینی، سال ها و بلکه سده ها پس از پایان رسالت پیامبر آن دین ادامه داشته است. متأسفانه بر اثر عوامل تاریخی و دینی، خواسته یا ناخواسته، این فضای سیال و مطبوع تعقل و خردورزی موثر و نتیجه بخش، تبدیل به فضایی منجمد شد که گرچه بحث و گفت وگوی دینی در آن ظاهراً جریان دارد و حتی یک ارزش دینی نیز محسوب می گردد، اما به غیر از موارد خاص و معدود، اثربخش نبوده و بیشتر در جهت تبیین و توجیه مباحثات دینی گذشتگان صورت می پذیرد. به عبارت دیگر، آنچه که امروز غالباً به عنوان معنویت مطرح است، معنویت اطلاعات است، در حالی که نوع مطلوب معنویت که در ادیان و گفتار پیامبران مورد نظر بوده است، معنویت خلاق است.
منظور از معنویت خلاق، معنویتی آگاهانه است که فرد با تحقیق و با تلاش خود به آن دست می یابد هر چند که ظاهر آن تفاوتی با گونه های دیگر نداشته باشد.
یک دلیل مطلوب بودن معنویت خلاق، کلام خداوند در کتب آسمانی از جمله تورات است. خداوند درباره آفرینش آدم می فرماید: او را به شکل معنوی خود- خدا- آفرید. از آنجا که خداوند خود مظهر خلاقیت و آفرینش است و انسان را نیز به شکل خود آفریده ، از او انتظار دارد که تا حد ممکن، خود را به صفات الهی نزدیک گرداند و مهم ترین صفت خداوند، خلاقیت او است. این انسان برای خلاق بودن نیازمند تردید و پرسش و پیشنهاد است.
داستانی در ادبیات فارسی تحت عنوان موسی و شبان ذکر شده که در آن، چوپانی ساده اندیش در خیال خود برای خداوند لباسی می دوزد و کفشی زیبا به پایش می کند. خداوند رضایت خود را از همین ذهن معنوی خلاق چوپان - هر چند ساده انگارانه و دور از واقعیت باشد- به موسی اعلام می کند.
متأسفانه امروز اغلب به اشتباه، نشان مذهبی بودن انسان را مطیع بودن او می دانند و معنویت اطاعت را ترجیح می دهند، نوعی از معنویت که مومنین همه یکرنگ، یک فکر و عموماً بدون پرسش هستند و اگر هم پرسشی می کنند، فقط در جهت اضافه شدن دانش است و نه تغییر روش و شرایط. این روند ظاهر گرایانه، گاه به وضعی منجرمی شود که ریاکاری به یک ارزش تبدیل می گردد، انسانی که مالامال است از دغدغه های دینی و ابهام های متعدد، تنها برای رضایت جمع و عالمان دین، تظاهر به اطاعت می کند و کاملاً از معنویت موردنظر خداوند دور می شود. از مشکلات آموزه های متداول دینی آن است که الگوهای معرفی شده دینی، چنان پاک و منزه و عاری از خطا نمایانده می شوند که ظاهراً موجوداتی استثنایی و مافوق روند عادی آفرینش هستند و همان مشکل همچنان برجای می ماند که الگوهایی آسمانی و نه زمینی به عامه معرفی می شوند.
نتیجه گیری
ما به عنوان انسان عصر پسامدرنیسم، به هر دینی که از ادیان ابراهیمی پایبند باشیم، چه بخواهیم چه نخواهیم، از یک فاصله تاریخی با زمان نزول کتب مقدس و حیات پیام آوران الهی، برخورداریم. مثلاً یک مسیحی امروزی 2007 سال و اندی و یک مسلمان معاصر 1428 سال و اندی از زمان حیات پیامبران خدا (صلوالله علیهم اجمعین) و نزول کتب مقدس فاصله زمانی دارد. اگر از ما سوال کنند که مبنای اعتقادتان به پیامبران و کتب گذشته چیست؟ آنها که از شما غایب شده اند؟ مهمترین مبنای مشروعیت و حجیت کتب مقدس ارائه «توجیه معرفتی» پیرامون «عالم غیب» یا «ماوراء الطبیعه» (متافیزیک) است.
کلید شناخت معنویت کتب مقدس، معرفت شناسی عالم غیب از دیدگاه آنها است. بنابراین استخراج نظام ماوراء الطبیعه کتب مقدس ادیان ابراهیمی، مهمترین گام در ارائه معنویت متعالی این ادیان است و پس از این استخراج، مقایسه این نظام ها، ضروری است که موضوع گفتمان ادیان قرار گیرند و هر نظامی که از مشخصات معنوی و به روزتر و جدیدتر برخوردار بود، تبعیت شود تا از این طریق بتوان زمینه ساز گفتمانی بسیار سازنده و مفید و نشاط بخش را فراهم کرد و نیازهای معنوی مخاطب عصر مدرن را نیز به خوبی پاسخگو بود.
نکته بسیار مهم در معرفت شناسی معنویت کتب مقدس ادیان الهی، توجه به آسیب شناسی معرفتی آن است. مهمترین مبنای آسیب شناختی معنویت کتب مقدس ادیان برای تحقق صحیح یک گفتمان سازنده، توجه به فرآیند شیطانی «دنیوی کردن مفهوم معرفت» در عصر حاضر است که ریشه یابی تاریخی این فرآیند، در امر آسیب شناسی معنویت، بسیار حیاتی است و خود تحقیقی مفصل می طلبد.
نویسنده:محمدعباسقلی پور