تعداد بازدید : 4524899
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
در درسهای تاریخ خواندهایم که بهرغم حضور جمع شاعران در دربار سلطان محمود (انوری، عنصری و...) و جدان اجتماعی و ایمانی مردم ایران زمین، دلاور و سخنوری به نام حکیم ابوالقاسم فردوسی میپرورد که نان نه به نرخ روز بخورد بلکه نام و نان اسلام و ایران برآورد و به عزتها بیفزاید. به رغم تبلیغات وسیع بیگانهپرستان فراماسونری و جریان روشنفکری غربزده و هیاهوی احزاب چپ که از قیام 1905 روسیه پا گرفته بودند و از سال 1917 که بلشویکها پیروزی خود را به دست آوردند پرتوانتر به ارائه افکار پرداختند شاعران مبارز که جانشان را در راهآزادی و عدالت از دستدادند نیز کم نبودند. محمد فرخی یزدی، میرزاده عشقی و... در بیداری مردم و انتقال ادبی و عاطفی خواستههای مردم، نقشی کمتر از احزاب و جمعیتها نداشتند. بر این منوال شاعرانی نیز حافظوار و سعدیگونه از انقطاع فرهنگی جلوگیری کردند و خود سهمی بر باروری درخت تنومند شعر و ادب ادا کردند که بداندیشیهای روزگار، گزندی به "کاخهای ستبر "شان نرساند. از ابتدای قرن حاضر هجری خورشیدی دو نام، دو صاحب سبک و دو اندیشمند هر یک قافلهسالار جریان ادبی و هنری کشور شدند که تاریخ، ادبیات ایران هرگز فراموششان نخواهد کرد. چرا که زندگی فقط یک بار است. علی اسفندیاری (نیما یوشیج) با نوآوریها در زبان و شکل و اندیشه شعر فارسی، انقلابی به انجام رساند و منشأ پویشها شد. دوم از این ناموران سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) که به حق روز شاعر ملی در جمهوری اسلامی ایران به نام وی ثبت گردید، شعر عرفانی اسلامی میراث بزرگان (فردوسی، سنائی، عطار، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ) از تکرار و تجسد، به رویش و پویش واداشت و به دوره معروف "بازگشت ادبی " پایان داد. هر دو رود روان شعر فارسی (سبک نیما و سبک شهریار) به موازات هم و مؤثر بر هم و مکمل شعر و ادب فارسی، جریان ادبی و شعر ایران را از رخوت و تنگنا و تکرار رهایی بخشیدند تا همچنان شعر، به عنوان بالندهترین گونهی هنری کشور به زندگی خود با افتخار ادامه بدهد. در میان شاعران متعهد به حفظ چارچوب شعر کلاسیک ایران، پروین اعتصامی در زمان کوتاه عمرش شعرهایش با عصمت و ایمان و به نسبت نو در معانی شعر و در ارتباط با زمان و مردم انجام داد و دیگرانی که به اندازه خود کوشیدند و تعدادشان هم کم نبود همچون م.الف.سایه، رهی معیری، با یزید بسطامی، عارف قزوینی، ملکالعشرای بهار و... اما این همه بزرگمردی میخواست همسنگ حافظ تا آن انقطاع طولانی را از میان بردارد. عارفی میخواست که شعر را از سرچشمههای قرآنی سیراب سازد. عاشق اهل بیت، اسلام و توحید میخواست که اشعار مرتبط با ائمه و اولیای الهی را که از زمان زندیه دچار رکود شده بود از نو جان بخشد. و او کسی نبود جز شهریار که این مهم را به انجام برساند. دورهای طولانی از اول 1300 تا 1365 دوره زندگی شاعرانه شهریار شهیر شعر فارسی است که دو جلد دیوان عظیم از ایشان بر جای مانده است. چنانچه پیشتر در مورد دیگر شاعران مطرح بود، اینجا نیز مطرح است که تنها شاعر موفق بودن در این مبحث ملاک نیست، بلکه به عنوان سرآمد و مؤثر بر نسل خود و نسلهای بعدی بودن اولویت اول را دارد. چه بسا "خشتمال " شاعر بزرگی بود اما از آن همه گنجینه برخوردار نبود که بازگشت ادبی را متوقف سازد. یا ملکالشعرای بهار بتواند همنسلان خود و نسلهای بعدی را با شعر کلاسیک راهبر باشد. در چنین شرایطی است که شهریار چون موهبت الهی در سرزمین اشعار عارفانه ظهور پیدا میکند و راه خود و دیگران را هموار میسازد. شهریار شاعری است که اشعارش چه به فارسی و چه به آذری، بارها و بارها ترجمه شده و به کشورهای مختلف راهیافته است. با محمدحسین شهریار برای اولین بار "پانترکیست "ها که به راه صهیونیست معروف "ناظم حکمت " به راه افتاده بودند، طلوع آفتاب درخشان شعر و فرهنگ ایرانی ـ آذری را با "حیدر بابا یه سلام " دیدند و تبلیغات مسمومشان سنگی بر روی یخ شد. همچنین با شهریار شعر کلاسیک (غزل، قصیده، قطعه، رباعی، دو بیتی، مثنوی و...) جان دوباره یافت. چرا که احاطه سیدمحمدحسین شهریار بر شعر عارفانه کلاسیک ایرانی گویای ظرفیتهای بهروز شونده شعر گردید. مفاهیم نوجای خود را در سبکهای مختلف شعر شهریار یافتند. مضامین اصلی معرفتی و ارزشی در شعرهای شهریار رنگ زمان پذیرفت. زبان از ایستایی پیشین نجات یافت و در خدمت شعر قرار گرفت. به رغم مخالفتهای هیأت حاکمه طاغوتی و سمپاشیهای جریانهای روشنفکری شعر با محمدحسین شهریار به عنوان ادبیات ایرانی اسلامی تجلی یافت . اشعار شاعر در 1384 سال گذشته مدام تجدید چاپ شده است. علاوه برآن نسلی از شاعران با تأسی از او شعرهای انقلابی، اسلامی سرودند که همچنان ادامه دارد. هزاران ضربالمثل از اشعار او وارد زبان شده است که این همه از نفوذ شاعری مینماید که شاعر اسلام و ایران بود. برای گریز از طولانی شدن توصیف خلقیات و اشعار شهریار از ابراز عقاید دوستان او که بر دو جلد دیواناش یادداشت نگاشتهاند سود میجویم:
"شهریار که از روستای "خشگناب " در بخش "قرهچمن " آذربایجان برخاسته. و در آغاز نوجوانی سرنوشت وی را برای ادامه تحصیل به تهران پایتخت ایران کشانده و با مدنیت شهرنشینی آشنا ساخته بود فریفته اقداماتی که با صواب دید و مصالح نو استعماری برای تغییر ساختار اجتماعی صورت میگرفت، به اقتضای طبیعت جوانی و جاذبهی تبلیغی ظاهر فریبانهای که دستاندرکاران سیاستهای استعماری راه انداخته بودند، به سرودههایی پرداخت که گرچه در باطن انگیزهای جز شور و شوق اصلاحطلبی نداشت، لیکن خود سالهای بعد بهسان هر آدم منصفی چنین سرودههایی انگشت ایراد نهاد. او در اندیشه، وجدان و احساس خویش صداقت و سادگی یک انسان برخاسته از روستا را داشت، و از این پایگاه بیپیرایه جهان پیرامون خود را مینگریست. ولی گذشت روزگار و فروپاشی نظام دیکتاتوری در شهریور 1320، آزمایشهای فردی و تجربههای تلخ زندگی، روزن آگاهی و شناخت را نیز پیش روی او گشود، و از تنگنای محدودیتهای مادی و معنوی که وجود خاکی او را فرا گرفته بود، رهانید. او چه زود دریافت، که خزف را صدف و خرمهره را گوهری پنداشته است. شهریار درک راستین خود را در این بیت، چه زیبا به تصویر کشیده است: "ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند / به جان خواجه که این شیوهی شبانی نیست. "
محمدحسین شهریار در سالهای آخر دوران تحصیل در رشتهی پزشکی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد، و این ناکامی موهبتی بود الهی، که آتش درون و سوز و التهاب شاعر را شعلهور ساخت و تحولات درونی او را به اوجهای معنوی ویژه کشانید. تا جایی که از بند علایق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سرودههایش رنگ و بوی دیگری یافت. و شاعر در آغاز دوران جوانی به وجهی نیکو از عهدهی این آزمون "درد و رنج " بر آمد، و پایه هنریاش به سر حد کمال معنوی رسید. به هر تقدیر، محمدحسین شهریار شاعری است یکهتاز در میدان توحید و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ میگوید: "هر چه کردم همه از دولت قرآن بود. " در اشعاری چون صدای خدا، قیام محمد، مناجات، مولا علی و شریح قاضی، کاروان کربلا، هدیه عید غدیر، اسلام و خدمت اجتماع، جهاد عقیدت و غیره عمق اعتقادات شهریار را، بر آنچه که خود به حق گفته، میتوان دریافت. لطف سخن شهریار، چیرگی بینظیر او در سرودن شعر به دو زبان "دری ـ آذری " شهرت ویژهای به این پیر استادان عرفان بخشیده، وصیت شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیایی ایران، به سرزمینهای دیگر ره گشوده، و سخنان دلنشیناش روشنیبخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نکته است که محمدحسین شهریار را در میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بینظیر نموده است.
محمدحسین شهریار پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اشعاری چون "تشریف قبول " و "مقام رهبری " با جان و دل همنوایی با انقلاب را آغاز کرد، چنان که خود میگوید: "در سالهای اخیر هیچ گاه از ـ جهاد قلمی ـ باز نایستاده است " و این هم عنانی را نیز باید در همان ایمان و اعتقاد وی به معارف اسلامی و عرفان دانست "
محمدحسین شهریار فرزند حاج میرآقا خشگنابی در سال 1283 شمسی هجری در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در تبریز و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون گذراند و وارد مدرسه طب شد که بعد از پنج سال پزشکی را رها کرد. از جست و جوهای مکاشفهگرایانه شاعر یکی این است که در سالهای 1307 ـ 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکتر ثقفی تشکیل میشد شرکت میکرد که کشفیات مهمی انجام میدهد و آن کشفیات وی را به سیر و سلوک میکشاند.در سال 1310 که به خراسان میرود تا سال 1314 که در آن صفحات بوده دنبالهی این افکار را داشته است و در سال 1314 که به تهران مراجعت میکند تا سال 1319 این افکار و اعمال را با شدت بیشتر تعقیب میکند تا این که در سال 1319 داخل جرگه فقر و درویش میشود و سیر و سلوک این مرحله را به سرعت طی میکند و در این طریق به قدری پیش میرود که بر حسب دستور مرشد قرار میشود که خرقه بگیرد و جانشین پیر بشود. تکلیف این عمل شهریار را در مدتی در فکر و اندیشه عمیق قرار میدهد و چندین ماه در حال تردید و حیرت سیر میکند تا این که متوجه میشود که پیر شدن و احتمالاً وبال جمع کثیری را به گردن گرفتن برای شهریار که منظورش معرفت الهی و کشف حقایق است عملی دشوار و خارج از خواست و دلخواه اوست. اینجاست که شهریار با توسل به ذات احدیت و رازها و نیازهای شبانه به کشفیات علوی و معنوی میرسد به طوریکه خودش میگوید پیشآمدی الهی وی را به ارواح یکی از اولیاء مرتبط میکند و آن مقام مقدس کلیه مشکلاتی را که شهریار در راه حقیقت و عرفان داشته حل میکند و موارد مبهم و مجهول برای او کشف میشود... شهریار تقریباً سیسال اعتیاد سنگینی به نشأت مخدره داشت که در این موقع به طور اعجازانگیزی از آن صرف نظر کرد. خلاصه شهریار هرچه را که به آن علاقه داشت کنار گذارد. این حالت چند سالی طول کشید و در تمام اوقات فکر و ذکر شهریار فقط خواندن قرآن و عبادت و تهجد شد و از هر نوع معاشرت و ملاقات خودداری میکرد... بالاخره سال 1331 حال انقلابی شهریار تخفیف یافت و در آن موقع میگفت که "امتحان من تمام شده است و علم قرآن را یافتهام " و بعد از آن تأویلات و تفسیراتی از قرآن مجید میکرد و حالیه هم میکند که برای اهلش شنیدن و دانستن آنها ارزش فراوان دارد لازم بود مقداری از عوالم شاعرانه و عارفانه شهریار را یادآوری میکردیم که در مقدمه دیوان اشعارش نزدیک به هشتاد صفحه از دوستان، بزرگان فرهنگ و ادب چون نیما یوشیج و محمدتقی بهار و... دربارهاش نوشتهاند. شعر از نگاه شاعر نیز در دورهای که تهاجم فرهنگی با توفندگی یورش آغاز کرده بود از نگاه محمدحسین شهریار آموختنی و شنیدنی است: "به نام خدا، برای خوانندگان عزیز: مایهی شعر ابتدا آن تأثیر و ارتعاش لطیفی است که بلااراده بر روی اعصاب انسان نقش میبندد. همینطور که مولود ظاهری آن اعمال بلاارادهای از قبیل گریه، خنده، انقباض و انبساط اعصاب و عضلات است، مولود عضوی آن نیز روح شعر از قبیل حیرت، شهامت، سوز، رقت، لطافت و صلابت و غیره خواهد بود. این مایهی شعر یا موجد ارتعاشات عصبی چون امواج لطیفی در طبیعت از ازل تا ابد کشیده شده و دستگاه عصبی شاعر آن را از خود طبعیت یا از دستگاه عصبی دیگری تحویل گرفته به صورت شعر به دستگاه عصبی دیگران (اگر این دستگاه را داشته باشند) تحویل میدهد. این روح شعر در ابدان متنوع که حلول میکنند هنر ـ از قبیل موسیقی، نقاشی، سلحشوری، نطق و خطابه و غیره ـ به وجود میآید و چون سخن مظهر کامل انسانیت است (نظم و نثر و نطق و خطابه هم مشمول آن میشوند). چون در میان افراد سخن نیز سخن منظوم لطیفترین آنهاست، فرد کامل شعر وقتی پدید میآید که روح شعر در سخن منظوم حلول کند، به این جهت است که شعر مطلق هم به آن اطلاق میشود. اگر شعر با یک فرد انسان مقایسه شود حقیقت شعر، که تا حدی بیان شد در مقابل روح انسان است. این حقیقت یا روح شعر است که نزد شاعر موهبت طبیعی است و به تصنع نمیشود آن را پیدا کرد و شاعر حقیقی بدان تمیز داده میشود. حالا برویم سر اجزای دیگر شعر که به طور اکتسابی هم تحصیل میشوند: جمله یا کلام به جای جسم و بدن شعر است و هر کلمه و هر کلمهای به جای عضوی. البته تناسب و زیبایی کلمات و همینطور ترکیب یا دسته جمع آنها که کلام باشد به جای اندام و تناسب آن در نزد انسان است. وزن و بهطور کلی موزیک شعر که توافق حروف هم جزء آن است در شعر به جای لباس انسان است و معمولاً شعر در این لباس به رسمیت شناخته میشود. وقتی که به شعر قافیه میدهیم، مثل این که عکس را قاب کرده میبندیم، شکل یا فرم شعر (غزل، قصیده، مثنوی، رباعی و مسمط و غیره) تعیین میشود که به جای فرم لباس است نزد انسان. همین طور که با تغییر فرم لباس ماهیت انسان عوض نمیشود شعر نیز تنها با تغییر شکل انقلابی در حالش پیدا نخواهد شد. شعر هدف و مقصود یا ایدهآلی دارد که به جای مذهب و مسلک نزد انسان است و نیز موضوع و معنی و مفهومی، که به جای اخلاق و رفتار و آدابی است که انسان به تناسب ایدهآل خود اتخاذ میکند. بنابراین شعر کامل شعری است که تمام اجزای آن به حد اعلا باشد. در زبان شیرین فارسی به عقیدهی این حقیر در درجه اول شعر حافظ است که کلاً به حد کمال شعر رسیده و تمام اجزای آن در لایتناهی است. حتی برای شعر حافظ صفت "اسرارآمیزی " را هم باید به اضافه قائل شد. شعر اساتید مسلم دیگر روح شعر را دارد ولی سایر اجزای آن بعضاً پا به پای روح راه نمیروند. این بنده اگر حمل به تواضع درویشی نشود خود را خیلی با اشکال و با چندین گذشت و اغماض میتوانم شاعر بدانم. ولی با اطمینان کامل معتقدم که هرگز به حد کمال شعر نرسیدهام و تا کنون نشده است که شعری از خواجه بزرگوار بخوانم و از بضاعت خود شرمساز نشوم. حتی بارها فکر کردهام که ترهات خود را از بین ببرم ولی چون این نوع یک خودخواهی و ناسپاسی محسوب میشود خودداری و خود را به سیر تکامل تدریجی امیدوار میداشتم. این است که چاپ آثارم را همیشه برای آینده محول میکردم. حتی معتقد بودم برای بعد از خودم بماند به صلاح و کمال نزدیکتر خواهد بود. اما از یک طرف وضع آشفته دنیا عموماً و فقر و انحطاط خودمان خصوصاً این امید را که کسی بعد از من به فکر طبع آثار من باشد از من سلب کرد. ضعف مفرط فراجی هم که از حیاتم رقعی بیش نیست این اندیشه را تقویت کرد و از طرف دیگر استقبال عامه و اصرار دوستان که حقیقتاً برای بنده اسباب شرمندگی شده بود، روی هم رفته، موجب شدند که به چاپ و انتشار آثار ناچیز خود با صورت فعلی رضایت بدهم به امید آن که ان شاء الله اگر عمری بود، در چاپهای بعدی تصحیح و تکمیل شود. اگر چنانچه بیتی یا مصرعی از این میان مقبول طبع صاحبدلان قرار گرفته و طبع آن خدمتی محسوب شد باید عرض کنم که آثار بنده کلاً خاصه از بیست سال به این طرف مدیون دوست پاک گوهرم آقای لطفالله زاهدی است که تمام را ضبط و از صدمت زوال ایمن داشتهاند،... سید محمد حسین شهریار "
این سطور مناعت طبع و خضوع عارفانه شهریار را میرساند که بیهیچ ادعایی درباره خود و آثارش داوری میکند. دیوان دو جلدی اشعارش با بیش از هزار و دویست صفحه رنگارنگ از اندیشه، کشف و شهود، عارفانهها و اجتماعی و تغزلی گوناگون است که استاد در عرصههای مختلف شعر کلاسیک و نو و به ویژه مکتب شهریار به آن پرداخته است. شهریار با استقبال و قدردانی از نیما و آثارش نه تنها مخالفت نمیروزد بلکه جایگاه و تلاش و همت او را میستاید و خود نیز شعر نو هم میسراید. از آنجایی که شعر و مشکلات مربوط به آن، چراییها و چگونهها همچنان پابرجاست. الگوبرداری از مکاتب مختلف غربی همچنان با شتاب دنبال میشود. نقد شعری متناسب با دیدگاه نو انقلابی و اسلامی در خور ارائه نمیشود لزوم پرداختن به این چراها ناگزیر باید از خود شهریار باشد که دیدگاههایش همچنان نو، نغز و جامع است. شهریار در جایگاهی که قله شعر فارسی است ایستاده دیدگاههای خود را ارائ میدهد و نه از دور و بی درک و احساس سختیها و صنایع کار، بنابراین آن قسمت از دیدگاههای استاد را که ضرورت مطالعه و آموختن دارد، مرور میکنیم. تا باشد که نسل نو انقلابی از آموزههای استاد بهره لازم را برده و به داشتن چنان سخنوری با اندیشههای اسلامی و عرفانی مباهات کنند. شهریاری که روز شاعر ملی به نام نامی اوست و این نشانگر درایت و کاردانی و ارجگزاری مقامات فرهنگی و مسوولان جمهوری اسلامی ایران است.
نویسنده: مجتبی حبیبی