طرح مسأله و اهميت موضوع
توفيق عظيم امام خميني ـ سلام الله عليه ـ در رهبري يك انقلاب بزرگ و براندازي يك نظام قدرتمند و سپس رياست و هدايت يك نظام اجتماعي و سياسي نوين طي ده سال پس از پيروزي اين انقلاب مي تواند سؤال اساسي زير را براي انديشمندان سياسي مطرح نمايد:
از آرا و انديشه هاي سياسي و اجتماعي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ چه نظريه ها و راهبردهايي قابل استنباط و انتزاع است؟ به عبارت ديگر، با چه چهارچوب هاي نظري و راهبردي مي توان به تحليل انديشه هاي سياسي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ پرداخت؟
امام خميني ـ سلام الله عليه ـ مرد علم و نظر بود زيرا در فقه و اصول و كلام و فلسفه و عرفان به مقام استادي رسيد و اطلاعات ايشان در تاريخ و ادبيات نيز در حد بالايي بود.[1]
او مرد عمل و اقدام هم بود زيرا در مقام اجتهاد و مرجعيت با مسأله گويي و صدور فتوا تكاليف عملي مؤمنين و مقلدين را مشخص مي كرد و به همين لحاظ با واقعيات زندگي مردم و مشكلات جامعه آشنا بود. از سال 1341 نيز در عين فقاهت و مرجعيت، خيلي آشكار و مستقيم وارد عرصه اقدام و مبارزه سياسي گرديد و بزرگترين و مهمترين رهبر مخالفان شاه شد. ايشان در تبعيد پانزده ساله خود نيز به تعليمات و تبليغات انقلابي دست زد و كادرسازي و سازماندهي نمود؛ با چنين دست مايه و سابقه اي از سال 1356 رهبر بلا منازع انقلاب اسلامي شد و با بسيج مردمي نظام شاهنشاهي را براندازي كرد و از سال 1357 تا به هنگام مرگ رئيس دولت و فرد اول نظام جمهوري اسلامي بود.
در طول تاريخ ايران و جهان و در طي قرون اخير شايد بي نظير و يا لااقل كم نظير است كه مردي در اوج زهد و عرفان و عمل دست به يك انقلاب خونين مكتبي و مردمي بزند و يك قدرت منطقه اي و مورد حمايت همه ابر قدرت ها را ساقط نموده و سپس ده سال نيز در عين مرجعيت، نقش رهبري سياسي و رياست دولت را نيز ايفا كرده باشد.
يك چنين جريان تاريخي، انقلابي و سياسي عظيمي به رهبري امام خميني ـ سلام الله عليه ـ داراي چه پشتوانه نظري و راهبردي بود و اين انديشه داراي چگونه سازمان و انسجامي بود كه اين چنين در تحقق اهداف خود قرين توفيق شد؟ سؤال آخر و به عبارتي سؤال كاربردي نيز اين است كه همچنان كه امام در براندازي نظام شاهنشاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي از اين انديشه منسجم استفاده كرد، اينك در حفظ و گسترش اصلاح و تكمل جامعه و دولت برخاسته از انقلاب چگونه مي توان از آن استفاده كرد؟
مفروضات و اركان يك چهارچوب نظري و راهبردي
نظريه و راهبردي كه در اين نوشتار مي خواهيم از آرا و انديشه سياسي امام استنباط و استخراج كرده و يا به مدد آن به انديشه هاي امام وارد شويم چنين نام مي نهيم:
«هندسه سياسي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ جامعه مطلوب يا مدينه فاضله»
اين هندسه و چهارچوب شامل پنج ركن و عنصر است كه اجمالاً در اين جا تعريف و تشريح مي شوند. آن گاه با رجوع به آرا و انديشه هاي سياسي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ هر يك از اين اركان و عناصر اين ها مورد بررسي قرار مي گيرند. در نهايت بطور محسوس و ملموس تجلي اين هندسه سياسي را مي توان در اصول دوم و سوم قانون اساسي جمهوري اسلامي مشاهده نمود. اركان پنجگانه اين نظريه راهبردي عبارتند از:
1. وضع موجود جامعه چيست؟
2. وضع مطلوب جامعه چه بايد باشد؟
3. چه بايد كرد تا از وضع موجود به وضع مطلوب رسيد؟
4. وضع مسبوق و تاريخي جامعه موجود چه بوده؟
5. شاخص هاي وضع مطلوب مبني بر چه جهان بيني و اصول اعتقادي است؟[2]
در زير، اركان پنجگانه فوق و ارتباط و انسجام آن ها را تعريف و تشريح مي شوند.
1. وضع موجود جامعه چيست؟
انسان در چهارچوب روابط اجتماعي و زندگي جمعي اهداف و نيازهاي خود را تعقيب و اشباع مي نمايد. جامعه واقعي و مفروض داراي سه ركن و نهاد اصلي و اساسي است.
1. اقتصاد و معيشت
2. فرهنگ و معنويت
3. سياست و حكومت
چون جامعه محيط زندگي انسان است و آدمي سعادت و شقاوت خود را در درون آن به خوبي حس مي كند، لذا هر فردي ولو بي سواد و درس نخوانده در حد خود از ساختار وكاركرد جامعه خود برداشت و استنباطي داشته و نسبت به آن داراي احساسات و موضع گيري منفي و مثبتي است.[3]
2. وضع مطلوب جامعه چه بايد باشد؟
آدمي موجودي است با دو بعد مادي و معنوي و داراي عقل و اراده و با توان انتخابگري و هدفگذاري. بنابر اين او همواره در افق ديد و ذهن خود تصويري از يك وضع مطلوب و آرماني جامعه را دارد.[4] اين تصوير مي تواند خود ساخته و بعضاً مبهم و تار باشد و همچنين مي تواند محصول تفكر و انديشه عقلا، انديشمندان، مبارزان و انبيا و اولياي الهي بوده و داراي خطوطي مشخص و شفاف باشد و با تبليغ و تعليم به ذهن و روح آحاد افراد جامعه منتقل شده و نقش بسته باشد. مدينه فاضله و جامعه مطلوب شامل شاخص ها و تجويز هايي درباره سياست، اقتصاد و فرهنگ خوب و مطلوب مي باشد.
3. چه بايد كرد؟
وجود تصويري از يك جامعه مطلوب در ذهن افراد و ذهنيت اجتماع داراي اين كاربرد است كه شهروندان دانسته يا ندانسته، وضع موجود جامعه را با آن مي سنجند. نتيجه اين مقايسه از لحاظ كلي به صورت هاي زيراست:
الف) وضع موجود در راستاي وضع مطلوب است.
ب) وضع موجود با وضع مطلوب تطابق ندارد اما اين اختلاف كم، سطحي و صوري است.
ج) وضع موجود با وضع مطلوب تطابق ندارد ولي عدم تطابق، زياد، اساسي و عميق است.[5]
عقل نظري و نخبگان و افكار عمومي و عقل جمعي، اگر تحقيقاً به هر يك از قضاياي فوق برسند به تناسب، خط مشي ها و راهبرد هاي زير را توصيه و تجويز مي كنند:
الف) وضع موجود و روش ها و راهبرد هاي قبلي بايد حفظ شود.
ب) در وضع موجود بايد رفرم و اصلاح صورت بگيرد.
ج) وضع موجود بايد به صورت انقلابي و بنيادي بر هم زده شود تا مدينه فاضله ايجاد شود.
4. وضع مسبوق و تاريخ جامعه چه بوده؟
اين پرسش كه وضع مسبوق و تاريخ يك جامعه چه بوده؟ همواره براي اهل نظر و بصيرت بطور اساسي مطرح بوده و مورخين و فلاسفه و عالمان تاريخ تلاش داشته اند به آن پاسخ گويند.[6] اين سؤال در شرايطي كه نخبگان و شهروندان به اين نتيجه مي رسند كه وضع موجود بسيار بد و ناصواب است، بيشتر موضوعيت و اولويت مي يابد و همه مايلند سرمنشأ و ريشه هاي كژي ها و انحرافات را بشناسند و بدانند وضع موجود چرا به بن بست كشانده شده است.
از يك منظر ممكن است برخي، وضع موجود را نتيجه و ميراث محتوم گذشته دانسته و وضع و حال جاري و آتي جامعه را به طور جبري در تداوم وضع ماضي و تاريخ گذشته بدانند.[7] و لذا تن به قضا داده و اميدي براي بر هم زدن وضع موجود و بنيان گذاردن وضع مطلوب نداشته باشند. معمولاً حكام جور و دستگاه تبليغي و تعليمي آنها نيز دانسته و ندانسته مروج اين نظريه هستند.
از سوي ديگر عده اي هم مي توانند اين طور بينديشند كه با وجود نقش و تأثير تاريخ در روند جاري و آتي جامعه، اما چون انسان عاقل و مختار است لذا مي تواند براي آينده جامعه و سرنوشت خود هدف گذاري كرده و خواسته ها و آرزوهايي را در قالب وضع مطلوب آرماني و مدينه فاضله ترسيم كرده و بگنجاند.[8] تحولات و تغييرات و نقطه عطف هاي انسان و جامعه در بستر زمان و تاريخ در همين نكته نهفته است.
5. جهان بيني و اصول اعتقادات چيست؟
مكتب هاي بزرگ سياسي ـ اجتماعي اعم از الهي و انساني، هر كدام براي انسان و جامعه مطلوب شاخص هايي ارائه كرده اند كه بعضاً با هم تفاوت اساسي دارند. همچنين اين مكاتب در حركت از وضع موجود به وضع مطلوبشان راهبردها و خط مشي هاي متفاوتي داده اند.
در اين رابطه مي توان مكاتب بزرگ معاصر يعني ماركسيسم، ليبراليسم و اسلام را با هم مقايسه كرد.[9] دو مكتب اول انسان ساخته هستند و سومي الهي است و مكتبي است كه در قرن بيستم بوسيله امام و انقلاب اسلامي بعنوان مكتبي اجتماعي و قابل عمل، احيا و مطرح شد. ماركسيسم از لحاظ عملي و علمي فعلاً از گردونه خارج شده و چنان چه نظام جمهوري اسلامي بتواند خود را حفظ كرده و كمال ببخشد، قرن بيست و يكم از لحاظ نظري و مكتبي قرن تقابل و تعامل سرنوشت ساز اسلام و ليبراليسم خواهد بود.[10] نكته مهم و كاربردي و تجويزي اين نوشتار آن است كه باري ابراز وجود و عرض اندام در چنين ميدان حساسي بايد از هندسه سياسي و نظريه راهبردي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ كه در انقلاب اسلامي و براندازي شاه و استقرار جمهوري اسلامي بكار رفته، استفاده نمود.
سؤال اين بود كه چرا شاخص هاي جامعه مطلوب و راهبرد هاي مكاتب با يكديگر تفاوت هاي اساسي دارند؟ مثلاً در جامعه مطلوب و مدينه فاضله اسلامي، حكم و حاكم به نوعي بايد از طرف خداوند باشند.[11] اقتصاد اسلامي بايد مبتني به كار و انفاق و ايثار باشد.[12]فرهنگ بايد مبتني بر توحيد و باور به يگانگي خداوند و ضرورت بندگي انسان در مقابل او باشد.[13]
در حالي كه در ليبراليسم، حكم و حاكم اصالتاً به نوعي منبعث از مردم بوده و اساس اقتصادش مبتني بر سود و منفعت طلبي مي باشد و اساس فرهنگي باور به انسان محوري و دنيا گرايي است.[14]

در وضع مطلوب كمونيستي نيز، حكم و حاكم به نوعي بايد منبعث و منتخب طبقه اكثريت و محروم يعني كارگران باشد.[15] اقتصادش مبتني بر لغو مالكيت خصوصي بوده و فرهنگش بر اساس باور به اصالت و از كميت ماده است.
با توجه به تفاوت در شاخص و ماهيت مدينه فاضله مكاتب، طبعاً خط مشي ها و راهبردشان نيز با هم متفاوت است. مثلاً فروع دين، احكام و دستور العملهايي براي تحقق انسان و جامعه اسلامي است كه عبارتند از:
1ـ نماز ـ 2ـ روزه ـ 3ـ خمس ـ 4ـ زكات ـ 5ـ حج ـ 6ـ جهاد ـ 7ـ امر به معروف ـ 8ـ نهي از منكر ـ 9ـ تولي ـ10ـ تبري.
اين دستور العملها و راهبردها دقيقاً با ويژگي هاي جامعه مطلوب اسلامي و جهان بيني و اصول اعتقادات اسلام تناسب داشته و منبعث از آن ها است. (اصل تناسب وسيله و هدف).[16] پس چون جهان بيني و اصول اعتقادات مكاتب تفاوت اساسي دارند بنابر اين اصول مدينه فاضله آن ها هم با هم تفاوت اساسي دارد.
اگر در جامعه مطلوب اسلامي حاكم و حكم بايد به نوعي از سوي خدا باشند براي اين است كه جهان بيني و اصول اعتقادات مكتب اسلام بر توحيد استوار بوده و به حاكميت تكويني و تشريعي خداوند باور دارد. اگر علم و عدالت از مهمترين شرايط حاكم اسلامي است براي آن است كه خداوند بعنوان حاكم علي الاطلاق كل هستي، داراي علم و عدالت مطلق است.[17] پس همانطور كه گردش حسنه امور كل هستي مبتني بر علم و عدالت مطلق خداوند است، حاكم اسلامي نيز براي گردش حسنه امور جامعه و انسان ها بايد داراي علم و عدالت باشد. يعني حاكميت در جامعه انساني كه بخشي از هستي و كائنات است نمي تواند جدا از اصول حاكميت در كل هستي يعني حاكميت خداوند باشد.[18]
خلاصه بحث ـ‌ پس بطور اجمال نظريه راهبردي مدينه فاضله شامل پنج ركن بود كه روي هم و در ارتباط با يكديگر يك نظام هماهنگ را تشكيل مي دهند. اين اركان عبارت بودند از:
1. وضع موجود جامعه چيست؟ 2. وضع مطلوب جامعه چه بايد باشد؟ 3. چه بايد كرد تا از وضع موجود به وضع مطلوب رسيد؟ 4. وضع مسبوق و تاريخ گذشته جامعه چه بوده؟ 5. جهان بيني و اصول اعتقادات مكتب مفروض چه هستند؟
با داشتن هندسه سياسي و نظريه راهبردي مدينه فاضله و جامعه مطلوب كه در اين مقدمه مطرح شد اينك مي توانيم به عرصه انديشه سياسي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ وارد شويم و در اين ميان براي تمركز و استنتاج دقيق به يكي از مهمترين حوزه ها و قسمت هاي انديشه امام يعني مجموعه درسهاي ولايت فقيه كه در سال 1348 در نجف افاده شده رجوع مي كنيم.
اين نوشتار را به ترتيب از ابتدا ورق مي زنيم و هر جا بينه و قرينه اي در تطابق افكار و گفتار امام با هندسه سياسي مذكور مشاهده نموديم در حد گنجايش اين مقاله مطرح مي كنيم.
2. دروس ولايت فقيه: هندسه سياسي امام
نگرش راهبردي و حكومتي ـ در اولين جملات درس ولايت فقيه در نجف، امام گفتار خود را از ركن سوم هندسه سياسي يعني چه بايد كرد و راهبردها آغاز مي كند و اين بيانگر عملياتي بودن اوست و اين مهمترين مميزه امام نسبت به بسياري از علما و مراجع مي باشد و اين كه امام در نهايت انديشه و علم را براي عمل و اقدام مي خواهد.
«... هر كس عقايد و احكام اسلامي را حتي اجمالاً دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد بيدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت.»[19]
ملاحظه مي شود امام فوق العاده دغدغه اجرا و عملي شدن احكام اسلامي را دارند و در ادامه دروس معلوم مي شود كه وي بيشتر نگران تعطيل ماندن احكام سياسي و اجتماعي اسلام است.
«اين كه امروز به ولايت فقيه چندان توجهي نمي شود و احتياج به استدلال پيدا كرده علتش اوضاع اجتماعي مسلمانان عموماً و حوزه هاي علميه خصوصاً مي باشد اوضاع اجتماعي ما مسلمانان و وضع حوزه هاي علميه ريشه هاي تاريخي دارد كه به آن ها اشاره مي كنم. نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد ... بعد از آن ها نوبت به طوايفي رسيد كه به يك معني شيطان تر از يهودند. اين ها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش يا پيشتر به كشور هاي اسلامي راه پيدا كردند و براي رسيدن به مطامع استعماري خود لازم ديدند كه زمينه هايي فراهم سازند تا اسلام را نابود كنند.»
«... تبليغات سوء آن ها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الان گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيل كرده چه دانشگاهي و چه بسياري از محصلين روحاني، اسلام را درست نفهميده اند و از آن تصور خطايي دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمي شناسند اسلام را هم نمي شناسند ... چنان چه كسي بخواهد اسلام را آن طور كه هست معرفي كند مردم به اين زودي ها باورشان نمي آيد. بلكه عمال استعمار در حوزه ها هياهو و جنجال به پا مي كنند.
وضع موجود و وضع مسبوق جامعه و حوزه ـ ملاحظه شد كه امام در ابتداي اين دروس بحث خود را از راهبرد آغاز نموده و از ضرورت احياي انديشه و حكم ولايت فقيه سخن مي گويد. سپس به ركن اول هندسه سياسي يعني وضع موجود جامعه و حوزه ها نظر كرده و آن را قابل قبول نمي داند. وي وضعيت جاري را محصول وضعيت ماضي دانسته و وارد بحث از ركن چهارم مي شود و علل و ريشه هاي تاريخي سستي و فتور امروز مسلمانان را تا عمق تاريخ اسلام پي مي گيرد و از توطئه يهود در صدر اسلام و از تهاجم استعمار از سه قرن قبل سخن مي گويد و به خصوص از نفوذ و تأثير آن ها در حوزه ها شكوه دارد.
در عين حال امام از يك زاويه مثبت هم به وضع مسبوق و تاريخ اسلام اشاره مي كند و از جامعه مطلوبي كه پيامبر در صدر اسلام ساخته و قوانين الهي را حاكميت بخشيده ياد مي كند. با اين تصور وي اميد مي دهد كه مي توان با همان قوانين و همان قرآن و سنت امروز هم ركن دوم هندسه سياسي يعني جامعه مطلوب اسلامي را برپا كرده و وضع موجود و فاسد شاهنشاهي را بر هم زد.
مهمترين شاخص جامعه مطلوب: حاكميت قانون الهي
«آن روز كه در غرب هيچ خبري نبود و ساكنانش در توحش بسر مي بردند و آمريكا سرزمين سرخ پوستان نيمه وحشي بود، در مملكت پهناور ايران و رم مردم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثري از حكومت مردم و قانون در آن ها نبود، خداي تبارك و تعالي بوسيله رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ قوانين فرستاد كه انسان از عظمت آن ها به شگفت مي آيد. براي همه امور قانون و آداب آورده است ... هيچ موضوع حياتي نيست كه اسلام تكليفي براي آن مقرر نداشته و حكمي درباره آن نداده باشد».[20]
بنابر اين از ديد انديشه امام خميني ـ سلام الله عليه ـ ، مهمترين شاخص جامعه مطلوب و مدينه فاضله اسلامي (يعني ركن دوم) رواج و حاكميت قانون الهي و روشن بودن تكليف مردم در همه زمينه ها است. امام در توضيح اين كه چرا و چگونه در وضع موجود جامعه شاهنشاهي، حاكميت قانون الهي و اسلامي از بين رفته، به وضع مسبوق و تاريخ يعني ركن چهارم اشاره مي كند:
«توطئه اي كه دولت استعماري انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود. يكي كه در همان موقع فاش شد اين بود كه نفوذ روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد و ديگري همين كه با آوردن قوانين غربي احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند.»
در همين راستا امام به نقد و نفي وضع موجود نظام شاهنشاهي از بعد مسايل قضايي و قانوني مي پردازد:
«تحميل قوانين بيگانه بر جامعه اسلامي ما منشأ گرفتاري ها و مشكلات بسيار شده است. اشخاص مطلعي الان در عدليه هستند كه از قوانين دادگستري و طرز كار آن شكايت ها دارند. اگر كسي گرفتار دادگستري فعلي ايران يا ساير كشور هاي مشابه آن شود يك عمر بايد زحمت بكشد تا مطلبي را ثابت كند.»
مهمترين راهبرد امام: تشكيل حكومت اسلامي ـ تا اين جا امام عمدتاً به نقد وضع موجود و شرح شاخص هاي وضع مطلوب مي پردازد يعني بحث در عرصه ركن اول و دوم هندسه سياسي است. اما انگيزه امام از ذكر اين مقدمات در نهايت ارائه راهبرد عملي يعني بيان ضرورت تشكيل اسلامي بر اساس ولايت فقيه است.
«... اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره، جزيي از ولايت است. چنان كه مبارزه و كوشش براي آن از اعتقاد به ولايت است.»[21]
«مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي لازمه اعتقاد به ولايت است ... توجه داشته باشيد كه شما وظيفه داريد حكومت اسلامي تأسيس كنيد.»[22]
«دليل ديگر به لزوم تشكيل حكومت، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام (احكام شرع) است. ماهيت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريح گشته است. اولاً احكام شرع حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي سازد. در اين نظام حقوقي، هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است. از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهري و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل، از قوانين جزايي تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزي ... . معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسي و اقتصادي جامعه اهتمام مي ورزد تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت در آيد. قرآن مجيد و سنت شامل همه دستورات و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد.»[23]
در اين جملات، امام مهمترين هدف و غايت جامعه مطلوب اسلامي را سعادت و كمال مي داند و اين ها را در پرتو رواج و ترويج قوانين اسلامي كه همه رفتارها و روابط مادي و معنوي انسان را سامان مي دهند، قابل تحقق مي داند.
انقلاب: مهمترين راهبرد عملياتي ـ مهمترين فراز راهبرد دروس ولايت فقيه كه در سال 48 تبليغ شد و در سال 57 تحقق يافت، تجويز و ضرورت انقلاب است. امام، انقلاب را مقدمه لازم و ضروري تشكيل حكومت اسلامي، بر هم زدن وضع موجود شاهنشاهي و استقرار وضع مطلوب اسلامي تلقي مي كند. امام چون اين تجويز را از متن آموزه هاي اسلامي استخراج و استنباط كرد، بنابر اين اطلاق «انقلاب اسلامي» بر اين واقعه صحيح و با مسمي است.
«شرع و حق حكم مي كند كه بايد نگذاريم وضع حكومت ها به همين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا كند. دلايل اين كار واضح است. چون برقراري نظام سياسي غير اسلامي به معني بي اجرا ماندن نظام سياسي اسلام است. همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسي غير اسلامي، نظام شرك آميز است چون حاكمش طاغوت است و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان دور كنيم و از بين ببريم و باز به اين دليل كه ما موظفيم شرايط اجتماعي مساعدي براي تربيت افراد مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم و اين شرايط درست ضد شرايط حاكميت طاغوت و قدرتهاي نارواست. شرايط اجتماعي كه ناشي از حاكميت طاغوت و نظام شرك آميز است لازمه اش همين فسادي است كه مي بينيد اين همان «فساد في الارض» است كه بايد از بين برود و مسببين آن بسزاي اعمال خود برسند ... ما چاره اي نداريم جز اين كه دستگاه هاي حكومتي فاسد و فاسد كننده را از بين ببريم و هيئت هاي حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم. اين وظيفه اي است كه همه مسلمانان در يك يك كشورهاي اسلامي بايد انجام بدهند و انقلاب سياسي اسلامي را به پيروزي برسانند.»[24]
در اين جملات، اركان 1 و 2 و 3 هندسه سياسي در يك رابطه هماهنگ و نهادي با يكديگر طرح شده اند در ركن 1، يعني بيان وضع موجود شاهنشاهي، امام آن را فاسد و فاسد كننده تشخيص مي دهد و همانند يك طبيب پس از تشخيص مرض و فساد، مهمترين تجويز و راهبرد خود را براي درمان جامعه ارائه داده و وخواستار انقلاب سياسي اسلام شده است. با اين عمل راه براي برپايي جامعه مطلوب و مدينه فاضله اسلامي كه قادر به تربيت انسان هاي با تربيت، با فضيلت و مؤمن است باز مي شود.
زيربناي هندسه سياسي: توحيد و اصول اعتقادات ـ با چندين جلسه بحث پيرامون ولايت فقيه و طرح چهار ركن از اركان هندسه سياسي و راهبردي، امام زمينه را براي طرح پنجمين ركن آماده مي بيند و مسأله جهان بيني و اصول اعتقادات اسلامي را، كه اساس و زيربناي هندسه سياسي اسلام است، ‌مطرح مي نمايد. مميزه و راز موفقيت امام در قياس با ساير مراجع و علما در همين جا است؛ يعني با آن كه نفس الامر و ثبوتاً توحيد و اصول اعتقادات اساس و نقطه آغاز دين اسلام است، ليكن امام بحث خود را در اين دروس بطور اثباتي و استقرايي ابتدا از احكام و حكومت و اصلاح و عمل و تربيت آغاز مي كند، آن گاه به ريشه و اساس اسلام يعني توحيد و اعتقادات مي رسد؛ يعني از ديدگاه امام، تحقيق و تبليغ و تعليم توحيد زماني به غايت مي رسد و كمال مي يابد كه منبعث و مبتني بر آن، حكومت صالحه اسلامي در عمل و اجرا بوجود آمده باشد. در حالي كه بطور سنتي ممكن است سيره بسياري از علما در طول تاريخ آن بوده باشد كه تبليغ و تعليم خود را از توحيد و خداشناسي آغاز كرده و حداكثر به تجويز و توصيه برخي از احكام فردي و عبادي رسانيده باشند و در عمل و نظر هم با طاغوتهاي زمان خود وارد درگيري هم نشده باشند. ليكن امام ايمان و عمل را در ارتباط با هم كامل مي داند و به قول حافظ:
نه من زبي عملي در جهان ملولم و بس ملالت علما هم زعلم بي عمل است
«حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند.»[25]
پس مهمترين شاخص مدينه فاضله اسلامي، حاكميت قانون است اما منبع و منشأ اين قانون، حاكميت خداوند است. از منظر توحيدي چون خداوند، عالم و قادر مطلق است، پس خالق مطلق همه موجودات است پس مالك مطلق است، پس حاكم مطلق است. حاكميت خدا دو شعبه مرتبط با هم دارد يعني حاكميت تكويني و تشريعي. در بعد اول همه موجودات و مخلوقات، وجودشان و سير تحولي و تكاملي شان تحت امر خداوند است. اما چون خداوند به انسان عقل و اراده داده بشر مي تواند تا حدود زيادي سير تحولي و تكامليش را به طور آزاد طي كند. اما چون خطر انحراف وجود دارد، خداوند از راه لطف و به تناسب نوع تكوين و خلقت انسان، احكامي را براي هدايت او تشريع و ارسال داشته است. اگر آدمي آگاهانه و آزادانه از اين احكام تشريعي تبعيت كند و رفتار و روابط انساني و اجتماعي خود را مطابق آن ها انجام دهد مسلمان و مؤمن است و آگاهانه و آزادانه و براي هدايت و سعادت خودش، اراده اش را تحت ولايت و حاكميت خداوند قرار داده است. به اين ترتيب مي بينيم بين باور و اعتقاد به توحيد و عمل به احكام و فرامين حكومت اسلامي يك رابطه طولي و منطقي وجود دارد و هر كدام از اين حلقه ها ناديده گرفته شود اسلام و مسلماني ناقص مي شود.
اصولي ديگر از جامعه مطلوب: نظم و عدالت و راهبرد تحقق آن ها ـ در ادامه مباحث و دروس ولايت فقيه امام، به تناسب و به ضرورت، راجع به اركان مختلف هندسه سياسي و راهبردي اشاراتي دارد. مثلاً فراز زير درباره نظم به عنوان يك شاخص مهم وضع مطلوب اشاره دارد:
«اسلام آمده تا به جامعه نظم بدهد. امامت اعتباري و حكومت براي تنظيم امور جامعه است.»[26]
امام براي حصول اين آرمان ها و برخورد با وضع موجود رهنمود ها و راهبردهايي براي تبليغ و تعليم و اعتراض و مبارزه و انقلاب مي دهند:
«اين جا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد البته مؤثر خواهد بود. من تجربه كرده ام كه تأثير دارد.»[27]
عدالت يكي ديگر از شاخص هاي مهم جامعه مطلوب است كه امام به آن اشاره مي كند:
«... در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا بر قرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احكام است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد.»[28]
همچنين امام با استناد به آيات قرآن و آن دو شاخص مذموم و فاسد، وضع موجود را دروغ پردازي (قول اثم) و حرام خواري (اكل سحت) مي داند و مصاديق آن را در نظام شاهنشاهي بيان مي كند و لذا براي برهم زدن وضع موجود و برقراري وضع مطلوب در جامعه، رهنمود و راهبرد انقلابي مي دهد.
«اگر يك اعتراض دسته جمعي به ظلمه كه خلاف مرتكب مي شوند يا جنايتي مي كنند بشود اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامي به آن ها بشود كه اين كار خلاف را انجام ندهيد يقيناً دست بر مي دارند».[29]
«ما موظفيم براي تشكيل حكومت اسلامي جديت كنيم. اولين فعاليت ما را در اين راه تبليغات تشكيل مي دهد بايستي از راه تبليغات پيش بياييم.»[30]
«تبليغات و تعليمات دو فعاليت مهم و اساسي ما است.»[31]
«ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام بوجود آورده اند بر طرف سازيم تا اين ابهام را از اذهان نزداييم هيچكاري نمي توانيم انجام بدهيم ... اين ابهامي را كه بر اثر تبليغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتي بسياري از تحصيل كرده هاي ما پيدا شده رفع كنند، جهان بيني و نظامات اجتماعي اسلام را معرفي كنند.»[32]
«اگر اسلام را معرفي نماييد و جهان بيني (يعني عقايد) و اصول و احكام و نظام اجتماعي اسلام را به مردم بشناسانيد با اشتياق كامل از آن استقبال مي كنند. خدا مي داند كه خواستاران آن بسيارند. من تجربه كرده ام. وقتي كلمه اي القاء مي شد موجي در مردم ايجاد مي گرديد. براي اين كه مردم همگي از اين وضع ناراحت و ناراضي هستند. زير سر نيزه و خفقان نمي توانند حرفي بزنند. كسي را مي خواهند كه بايستد و با شجاعت صحبت كند. اينك شما فرزندان دلير اسلام مردانه بايستيد و براي مردم نطق كنيد، حقايق را به زبان ساده براي توده هاي مردم بيان كنيد و آنان را به شورش و حركت درآوريد از مردم كوچه و بازار از همين كارگران و دهقانان پاكدل دانشجويان بيدار مجاهد بسازيد. همه مردم مجاهد خواهند شد. از همه اصناف جامعه آماده اند كه براي آزادي و استقلال و سعادت ملت مبارزه كنند. مبارزه براي آزادي و سعادت احتياج به دين دارد اسلام را كه مكتب جهاد و دين و مبارزه است در اختيار مردم قرار دهيد تا عقايد و اخلاق خودشان را از روي آن تصحيح كنند و بصورت يك نيروي مجاهد، دستگاه سياسي جائر و استعماري را سرنگون كرده حكومت اسلامي را برقرار سازند.»[33]
«شما اين افسردگي را از خود دور كنيد، برنامه و روش تبليغات خودتان را تكميل نماييد و در معرفي اسلام جديت بخرج دهيد و تصميم به تشكيل حكومت اسلامي بگيريد.»[34]

«بله آن آدم هاي بي عرضه اي كه در حوزه ها نشسته اند از عهده تشكيل و ادامه حكومت بر نمي آيند چون آن قدر بي عرضه اند كه قلم هم نمي توانند بكار ببرند قدمي در هيچ كاري بر نمي دارند.»[35]
«شما به حوزه هاي علميه نگاه كنيد، آثار همين تبليغات استعماري را مشاهده خواهيد كرد افراد مهمل و بيكاره و تنبل و بي همتي را مي بينيد كه فقط مسأله مي گويند و دعا مي كنند و كاري جز اين از آن ها ساخته نيست.»[36]
3. تطبيق، جمع بندي و نتيجه گيري
ملاحظه مي شود كه در فراز هاي آخر درس ولايت فقيه كه در سال 1348 در نجف از سوي امام تعليم و تبليغ شده، ارتباط و تمركز و انسجام اركان پنجگانه هندسه نظري و راهبردي محسوس تر و بيشتر مي شود و معلوم مي شود كه در وراي ظاهر ساده اين جملات عامه فهم و اين گفتار به ظاهر سنتي و حوزوي كه ظاهراً فاقد دسته بندي و متدولوژي است، چه هندسه دقيق و منظمي قرار دارد. ما در خلال اين انديشه و گفتار شاهد ديالكتيك و تعامل منطقي علم و عمل و عقل نظري و عقل عملي هستيم. نتيجه چنين حقيقت و هماهنگي، همانا وقوع پديده عظيم انقلاب اسلامي، براندازي يك نظام بسيار قدرتمند و استقرار يك دولت و نظام نوين ديني است، اموري كه همگي در قرن بيستم و رواج ليبراليسم و لائيسم غير منتظره هستند.
در واقع اساس اين هندسه و جوهر اين هماهنگي و تناسب بين علم و عمل، در متن و بطن قرآن و سنت قرار دارد كه امام خميني ـ سلام الله عليه ـ توانسته به خوبي آن را تحقيق، تبليغ، تعليم و تجويز نمايد. در همين فرازهاي اساسي از انديشه و گفتار امام ملاحظه مي شود. كه وي چگونه چند سؤال اساسي فلسفه و معرفت سياسي را مطرح كرده و به آن ها پاسخ داده است.
سؤالات اساسي فلسفه و معرفت سياسي و پاسخ هاي امام:
1. وضع موجود جامعه و حكومت چيست؟
2. چرا وضع موجود چنين شده است؟
3. اگر وضع موجود به همين منوال پيش برود چه خواهد شد؟
4. وضع مطلوب جامعه و حكومت چه بايد باشد؟
5. چرا وضع مطلوب بايد چنين باشد؟
6. چه بايد كرد تا از وضع موجود به وضع مطلوب رسيد؟
در پرسش و پاسخ سؤال اول، امام همچون يك جامعه شناس واقع بين با اتكا به اخبار و اطلاعات واقعي و عيني، وضع موجود جامعه شاهنشاهي را تشريح، نقد و ارزيابي كرده و آن را فاسد و فاسد كننده تشخيص مي دهد.
در طرح سؤال دوم امام وارد وضع مسبوق جامعه ايران و اسلام شده و همچون يك مورخ مطلع، عواملي چون توطئه يهود در صدر اسلام و ورود استعمار به جهان اسلام، سستي حكام، اهمال حوزه هاي علميه و جهل و بي خبري توده ها را علت و ريشه فساد و خرابي وضع موجود بر مي شمارد. در پاسخ به سؤال سوم امام تلويحاً در اين دروس و صريحاً در بسياري از اعلاميه ها و سخنراني هايش هشدار مي دهد كه اگر وضع موجود به همين روال پيش برود سقوط كيان ملت و اسلام و ذلت و زبوني امت حتمي است و اين نكته بسيار مهمي در هندسه سياسي و راهبردي امام است. زيرا مي گويد اگر وضع موجود را هم كسي توجيه كند و از ترس به خطر افتادن جان و مال مسلمين، تجويزي براي برخورد با مفاسد ندهد اما خرد تر شدن و سقوط و اصمحلال جامعه مسلمين در آينده ايجاب مي كند كه نبايد گذاشت وضع بدتر شود و بايد جهت اصلاح آن قيام كرد. در پاسخ به سؤال چهارم، امام شاخص هايي براي وضع مطلوب جامعه اسلامي با اتكا به قرآن و سنت بيان مي كند كه مهمترين آن ها عبارتند از:
1. حاكميت قانون الهي؛
2. وحدت؛
3. نظم؛
4. عدالت.
با برقراري اين شاخص ها امام مي گويد جامعه مطلوب اسلامي موجب تربيت و فضيلت و ايمان مردم شده و سبب حصول سعادت و كمال مي شود. در اين جا نوبت به پاسخ اين پرسش اساسي مي رسد كه ويژگي ها و شاخص هاي وضع مطلوب مبتني بر چه فلسفه و منطقي هستند و از كجا منبعث شده اند و خلاصه اين كه چرا وضع مطلوب اسلامي بايد چنين باشد و چرا بايد چنين ويژگي ها و شاخص هايي داشته باشد؟ در پاسخ به اين سؤال، امام جهان بيني و اصول اعتقادات اسلامي و در رأس آن مقوله توحيد و حاكميت خداوند را مطرح مي نمايند.
اما مهمترين فراز انديشه سياسي امام كه مميزه او و راز براندازي نظام شاهنشاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در آن نهفته است، راهبرد، توصيه و تجويز هاي عملي و عملياتي وي است. در اين جا است كه او به آخرين و ششمين سؤال هندسه سياسي و نظري پاسخ مي دهد. در واقع پنج سؤال اول عمدتاً در عرصه عقل نظري هستند و به «چيستي ها و چه بايد باشد ها» پاسخ مي گويند. اما سؤال ششم در عرصه عقل عملي است. اين امر نشان مي دهد كه عقل عملي كه مبين تكاليف و شارح اعمال مؤمنين و مسلمين است چقدر اهميت دارد. زيرا براي پاسخ گوئي به اين سؤال لازم است به پنج سؤال بسيار مهم پيشين در عرصه عقل نظري پاسخ گفت. در اين جا امام با داشتن معارف و قضايا و يافته هاي آن پنج سؤال، پاسخ سوال ششم را بيان كرده و تجويز ها و راهبردهاي عملي خود را براي برهم زدن وضع موجود شاهنشاهي و استقرار وضع مطلوب اسلامي و تأسيس دولت و حكومت اسلامي بر اساس ولايت فقيه، به شرح زير صادر مي كند:
1. اعتراض خواص و نخبگان به حكومت
2. تبليغات براي توده ها
3. تعليمات براي طلاب و عامه مردم
4. انقلاب
امام اعتراض را قدم اول مي داند و علما و مبارزين و روشنفكران را به آن دعوت مي كند تا به هر شكل آن را متوجه رژيم شاه نمايند و به اين وسيله آن را دچار ضعف و سستي كرده و در دل مردم اميد و انگيزش ايجاد نمايند.
تبليغات و تعليمات نيز به عهده علما و خواص و روشنفكران است كه به آن وسيله، وضع مطلوب جامعه اسلامي و اسلام را تشريح و ابهام زدايي كرده و وضع موجود شاهنشاهي را شرح و نقد و طرد نمايند. پس از اين مراحل و با روشن شدن افكار عمومي و شيوع نارضايتي عامه از وضع موجود، زمان انقلاب و براندازي فرا مي رسد و بايد با بسيج همگان و سازماندهي توده هاي مسلمان ناراضي، انرژي لازم و ابزار مناسب را به ميدان مبارزه آورده و حكومت جائر را ساقط كرد و سپس حكومت اسلام را تشكيل داد تا به آن وسيله وضع مطلوب اسلامي را ايجاد نمود.
توصيه و سخن آخر
در اين نوشتار كوتاه فقط فرصت طرح موضوع و فتح بابي در مورد اين سؤال بود كه آيا در پس افكار و اعمال سياسي امام چه طرح و چهارچوبي وجود داشته كه توانسته واقعه عظيم انقلاب اسلامي و تأسيس و استقرار دولت و نظام ديني را ايجاد نمايد؟ فرضيه ما اين بود كه طرح مزبور داراي پنج ركن منسجم و مرتبط بود كه مي توان نام «هندسه سياسي، نظري و راهبردي ـ مدينه فاضله و وضع مطلوب» بر آن نهاد. در تشريح و اثبات و آزمون وسيع تر، عميق تر و دقيق تر اين فرضيه توصيه هاي زير ارائه مي شود:
1. بخش هاي وسيع تري از افكار و گفتار و نوشتار هاي امام با چهارچوب فوق تحليل شود.
2. قانون اساسي جمهوري اسلامي با اين چهارچوب بررسي شود. مشخصاً اصول دوم و سوم آن مبتني بر اين هندسه هستند.
3. چون قرآن مهمترين منبع و سند اسلامي است و انديشه امام از آن ملهم است، هندسه سياسي مذكور را در آيات آن پي بگيريم.

--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت:

[1]. محمد حسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني ـ سلام الله عليه ـ، وزارت ارشاد، چ1، 1369، ص 6.
[2]. محمد باقر حشمت زاده، چهارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي ايران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378، ص 39.
[3]. مصطفي ملكوتيان، سيري در نظريه هاي انقلاب، چ2، نشر قومس، 1376، ص 96.
[4]. كارل مانهايم، ايدئولوژي و اوتوپيا، ترجمه فريبرز محمدي، انتشارات دانشگاه تهران، 1355، ص200.
[5]. محمد باقر حشمت زاده، همان، ص 38.
[6]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج2، ترجمه آريان پور و ديگران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، ج3، ص1، 1370.
[7]. غلامعباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، سمت، 1370، چ2، ص 105.
[8]. مرتضي مطهري، جامعه و تاريخ صدرا، بيتا، ص 143.
[9]. محمد تقي جعفري، تحليل و بررسي سكولاريسم، فصلنامه قبسات، س اول، ش اول، ص 55، و نيز رجوع شود به: سيد محمد باقر صدر، جهان بيني در فلسفه ما، ترجمه سيد حسين حسيني، بدر، 1360.
[10]. جان آل اسپوزيتو، اسلام سياسي و غرب، گفت و گوي تمدن ها يا برخورد تمدن ها، مجله سياست خارجي، س12، تابستان 1377، ص 299.
[11]. عباس علي عميد زنجاني، مباني انديشه سياسي اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1375، ص 126.
[12]. سيد عباس موسويان، پس انداز و سرمايه گذاري در اقتصاد اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1376، ص 92.
[13]. محمد جواد باهنر، معارف اسلامي، نشر فرهنگ اسلامي، 1361، ص 82.
[14]. سيد جلال الدين مدني، مباني و كليات علوم سياسي، ج1، 1372، ص 177.
[15]. سيد محمد خاتمي، از دنياي شهر تا شهر دنيا، نشر ني، چ2، 1376، ص 176.
[16]. ابوالفضل قاضي، حقوق اساسي و نهاد هاي سياسي، انتشارات دانشگاه تهران، چ2، 1370، ص 384.
[17]. سيد مهدي حسيني، مديريت استراتژيك، موسسه كار و تأمين اجتماعي، 1377، ص 66.
[18]. مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، چ10، 1357، ص 47.
[19]. محمد باقر حشمت زاده، مسايل اساسي علم سياست، كانون انديشه جوان، 1377، ص 38.
[20]. امام خميني ـ سلام الله عليه ـ ولايت فقيه و جهاد اكبر، بي تا، انتشارات سعيد، ص 5.
[21]. ولايت فقيه، ص 6.
[22]. همان، ص7.
[23]. همان، ص9.
[24]. همان، ص11.
[25]. همان، ص12.
[26]. همان، ص 18.
[27]. همان، ص19.
[28]. همان، ص 29.
[29]. همان، ص35.
[30]. همان، ص47.
[31]. همان، ص75.
[32]. همان، ص75.
[33]. همان، ص77.
[34]. همان، ص 137
[35]. همان، ص 141.
[36]. همان، ص 151.


منبع: كتاب ايدئولوژي، رهبري و فرايند انقلاب اسلامي محمدباقر حشمت زاده


دسته ها : سیاست
سه شنبه 1390/3/10 15:56
X