به رغم مدعياني كه منع عشق كنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
«حافظ‏»
شهيد آيت ‏الله سيدحسن مدرس قله رفيعي از فضيلت، معرفت، خرد ودانش است كه تمامي مسلمانان علاقه‏مند و شيعيان شيفته حق شخصيت‏والاي او را به عنوان ستاره‏اي درخشان نظاره‏گرند. سخن گفتن ازاين مجتهد گرانقدر جنبه فردي ندارد; زيرا خلق و خوي، شجاعت‏معنوي و كمالات ملكوتي‏اش فرهنگي را شكل مي‏دهد كه از اسلام عزيزمنشا گرفته است. در واقع با تجليل از مدرس ما به همه ارزشهايي‏ارج مي‏نهيم كه در وجود اين اسوه فضيلت تجلي داشت.
زندگي سياسي آن فقيه نامدار در ميان دو جريان استبدادي قرارداشت. دستگاه ستم پيشه قاجار در باتلاق ستم و استبداد دست و پامي‏زد و نفس‏هاي واپسين را مي‏كشيد كه مدرس از افق ديانت طلوع كردو در صحنه مبارزه هويدا گشت. دراين دوران علف هرزي نيز رشدسرطاني يافت; علف هرزي كه سرانجام مدرس را در محاق بيداد خويش‏قرار داد و نگذاشت درخشندگي و فروزندگي‏اش براي جامعه كاملا روشن‏شود. در اين عصر پراختناق، آزادي مختصري كه مشروطيت ايجاد كرده‏بود در مصاف با استبداد بي‏جان شد و تيرگي‏هاي جفا دوباره به نام‏مشروطه برجامعه چيرگي يافت.
درآن دوران، حضرت امام خميني(رحمت الله عليه) كه سنين جواني را سپري‏مي‏كرد. باآن هوش و درك فوق‏العاده كه با فروغ ايمان و نورمعرفت‏به دست آورده بود، اوضاع سياسي اجتماعي روزگار را كاملازير نظر داشت. او اين حقيقت را دريافته بود كه مدرس تنها شخصيت‏مومني است كه مي‏تواند برديانت اصرار ورزد، مانع تجاوز و ستم‏شود و هويت راستين جامعه را حفظ كند. او چنان مشتاق مدرس بودكه از قم به تهران رفت تا وي را ملاقات كند و از نزديك شاهدتلاشهاي پربارش باشد.
امام در فرازي از سخنانش مي‏فرمايد: «... من آن وقت مجلس‏مي‏رفتم... براي تماشا ... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس‏نبود مثل اين كه يك چيزي در آن نيست، مثل اين كه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن ... قباي كرباسي وقتي وارد ... مجلس مي‏شد. طرح‏هايي كه در مجلس داده مي‏شد، آن كه مخالف بود، مدرس مخالفت مي‏كرد...»
در جاي ديگر فرموده است: «... من مجلس آن وقت راهم ديده‏ام. كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد. با اين كه با او بد بودندولي مجلس... احساس نقص مي‏كرد. وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس مي‏آمدمثل اين كه يك چيزه تازه‏اي واقع شده(است)... »
امام به مدرس و محل بحث‏هاي علمي مدرس هم تشريف برده، از آن‏جايگاه چنين ياد مي‏فرمايد: «... من درس ايشان يك روز رفتم‏مي‏آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهري است‏حالا، درس‏مي‏گفت. من يك روز رفتم درس ايشان مثل اين كه هيچ كاري ندارد. فقط طلبه‏اي است دارد درس مي‏گويد. اين طور قدرت روحي داشت. درصورتي كه آن وقت در كوران آن مسايل سياسي بود كه بايد بروندمجلس و آن بساط را درست كند، از آنجا پيش ما رفت مجلس...»
حضرت امام به شدت تحت تاثير شخصيت مدرس بود و تقاضا داشت‏زندگي آن شهيد در ابعاد گوناگون تبيين شود; زيرا مخالفان ومعاندان تبليغ كرده بودند كه روحانيت‏بايد كنج مدارس و مساجدبرود، مسايل شرعي بگويد و كاري با سياست و اجتماع نداشته باشدتا معنويت‏خود را از دست ندهد. امام خميني (ع) مدرس را به عنوان‏نمونه‏اي معرفي مي‏فرمايد كه در مقابل استبداد و استعمارايستادگي كرد و در صحنه‏هاي گوناگون اجتماعي سياسي حضور فعال،همه جانبه، موثر و كارآمد داشت و در عين حال به مقامات معنوي‏هم دست‏يافت و معنويت و حالات اخلاقي‏اش در اوج بود. حضرت امام‏مي‏فرمايد:
«مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست. علماي مااين طور نبودند كه منعزل از سياست‏باشند. مساله مشروطيت‏يك‏مساله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن دخالت داشتند و آن‏را تاسيس كردند. مساله تنباكو يك مساله سياسي بود كه مرحوم‏ميرزاي شيرازي انجام داد. در زمانهاي اخير، هم مدرس و هم‏كاشاني مردسياسي و مشغول كار بودند.»
به همين دليل، امام خميني(رحمت الله عليه)شناخت‏شهيد مدرس را امري لازم‏دانسته، خاطرنشان ساخت كه: «اينك كه مدرس با سربلندي از بين‏ما رفت، برماست كه ابعاد روحي و بينش سياسي و اعتقادي او راهرچه بهتر بشناسيم، زيرا كه او زنده است و الگوي تمامي مبارزان‏است‏حق‏جوست...»

پارساي پايدار


شهيد آيت الله مدرس با آن جنبه‏هاي پرجاذبه و نقش ارزنده‏اي كه در مقطعي‏تاريخي و حساس به عهده داشت، درتاريخ نهضت معاصر بسيار غريب‏بود و رگه‏هاي مظلوميت او در سيره‏اش قابل مشاهده است. آن كه نام‏و ياد و شيوه فكري فرهنگي اين شهيد والامقام را احيا كرد،امام رضوان الله تعالي عليه بود. ايشان به طور شگفت انگيزي‏مجذوب مدرس بود.
وقتي طرح نخستين اسكناس جمهوري اسلامي ايران را خدمت امام‏بردند، امام ذيل تصوير آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است كه‏اولين اسكناسي كه در ايران به طبع مي‏رسد عكس اولين مرد مجاهددر رژيم منحوس پهلوي باشد.»
اين كه حضرت امام(ره)در ميان علماي شيعه و خصوصا معاصران، به‏آيت ‏الله مدرس عنايت‏خاصي داشت، صرفا به جنبه‏هاي سياسي وي‏ارتباط ندارد; و بي‏ترديد تربيت‏هاي الهي، انگيزه‏هاي خالصانه واخلاق و رفتار مدرس مورد توجه آن روح قدسي قرار داشته است: «...(مدرس)يك چنين مرد قدرتمندي بود، براي اين كه الهي بود،براي خدا مي‏خواست كار كند، نمي‏ترسيد...»
در بياني ديگر مي‏فرمايد: «... اسلام مي‏خواهد انسان درست كند،مي‏خواهد آدم درست كند يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درست‏شودمي‏بينيد كه يك مدرس از كار در مي‏آيد...»
حضرت امام درفرمايش ديگري ضمن آنكه از بي‏اعتنايي مدرس به‏مقام و صراحت‏بيان و طلاقت لسانش در برابر ستمگران سخن گفته‏است: «نه اين كه اين را در غياب مي‏گفت. درحضورشان هم مي‏گفت. اين جوري بود وضعش. اين چه بود؟ براي اين كه وارسته بود. وابسته به هواي نفس نبود.»
در قسمتي از پيام امام خميني(ره)براي بازسازي مرقد آن شهيددر تاريخ 28 شهريور 1363 مدرس به عنوان مجتهدي عظيم الشان،متعهدي برومند و عالمي بزرگوار معرفي شده كه از اظهار حق وابطال باطل دريغ نمي‏نمود و در فرازي از آن آمده است: «اين‏عالم... با جسمي نحيف و روحي بزرگ و شاداب از ايمان، صفا وحقيقت و زباني چون حيدركرار رويارويشان ايستاد، فريادكشيد، حق‏راگفت، جنايت را آشكار كرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راه‏اسلام عزيز و لت‏شريف نثار كرد و به دست دژخيمان ستم شاهي درغربت‏به شهادت رسيد و به اجداد طاهرينش پيوست.»
حضرت امام در اين سخنان شجاعت، شهامت و اقتدار مدرس را به‏ديانت پرهيزگاري و پارسايي او مربوط مي‏داند و شيوه مبارزاتي‏اش‏را به روش نخستين امام حضرت علي(ع) تشبيه مي‏كند; به ديگربيان، اين كه امام يادآور شده است: «ملت ما مرهون مدرس است.» به خاطر آن است كه اين شهيد، با كرامت، عزت نفس و علم واجتهادي كه داشت‏به عنوان اسلام شناس مسلط برمصالح ديني وفرهنگي جامعه مطرح شد. بزرگمردي كه در تاريخ معاصر تحول پديدآورد، روح اتكا به هويت اصيل و اعتماد به نفس را در امت مسلمان‏ايران احيا كرد و زمينه لازم براي گام نهادن به جاده استقلال وآزادي واقعي را فراهم ساخت. در دوره‏اي كه زمام امور ملت در دست‏افرادجاه طلب و دنيازده بود و عوامل استعمار و استكبار خود راقيم مردم تصور مي‏كردند، اين مرد متدين باتاثيرپذيري از حقايق‏و مسلمات قرآن و عترت براي رضايت‏خداوند قيام كرد و يك تنه دربرابر سلطه ايستاد اين خصوصيات سبب شد تا امام مدرس را به‏عنوان شخصيت پويا و الگو در تمامي اعصار معرفي كند و بفرمايد: «مدرس حالاهم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند.»
... سعي كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد، البته مثل مدرس‏كه به اين زودي‏ها پيدا نمي‏شود. شايد آحادي مثل مدرس باشند...

مايه مباهات


در مورد مدرس، برخي شرح حال نگاران و مورخان معاصر به سطحي‏نگري روي آورده، چهره اين شخصيت را چنان ترسيم كرده‏اند كه اگررضاخان و عواملش را حذف كنيم، عظمت وي بسياركم رنگ مي‏گردد. حماسه‏آفريني، شجاعت، فداكاري و ساير ويژگي‏هاي رفتاري اخلاقي‏مدرس در اين نوشته‏ها همچون چهره افرادي است كه فردوسي درشاهنامه به معرفي آنها پرداخته است; اشخاص مثبتي چون سياوش وسهراب درشاهنامه بدون افراسياب و رستم چيزي نيستند و خوبها دركنار بدها ظاهر مي‏شوند; اما حقيقت زندگي مدرس فراتر از اين‏مسايل بود و در عرصه‏هاي گوناگون، جبهه مبارزه را گشود. او بااستكبار به مقابله برخاست، از دشمنان دوست نما متنفر بود،روشنفكران خودباخته و بيمار را سخت مورد ملامت قرار داد، درمقابل نمايندگان فرمايشي مجلس ايستادگي كرد و از تمامي اين‏ميادين پيروز و سرفراز بيرون آمد.
نكته ديگر اين كه گروهي به جاي پرداختن به سيماي مدرس و كسب‏معرفت درباره او به مدح وثناي بي‏دليلش پرداخته‏اند و شعر وشعارو بازي باواژه‏ها را برمفهوم پردازي برتري داده‏اند. اين گروه‏مي‏كوشد ستاره درخشان مدرس را به اسطوره‏اي افسانه‏اي تبديل كند;اسطوره‏اي دور از دسترس كه در هاله‏اي از تمجيدهاي پررنگ واقع‏مي‏شود و جز اهل تخيل كسي قادر نيست وي را الگوي خويش قرار دهد! پس بايد مدرس را از اين راهروهاي تنگ تاريخي بيرون آورد و آن‏چنان كه بود و زيست معرفي و ارائه كرد.
برخي ديگر شخصيت‏خويش را به اين بزرگمرد تاريخ تحميل مي‏كنندو گروهي هم متاسفانه اتهامات ناروايي به وي وارد ساخته، مطالب‏نابخردانه‏اي در ترسيم چهره مدرس آورده‏اند. اينان افرادي چون‏نصره‏الدوله فيروز را دوست مدرس معرفي كرده، گفته‏اند: مدرس ازشيخ خزعل دفاع كرد و تمايل داشت‏شاهان و شاهزادگان او را طرف‏مشورت قرار دهند!

غناي قناعت


در مقابل اين شيوه نامطلوب و تاريخ نويسي ناميمون، سيره‏واقعي مدرس نكات ارزنده‏اي را پيش چشم ما مي‏نهد كه هركدام‏مي‏تواند درسي هدايتگر براي جامعه اسلامي باشد و سند افتخار تشيع‏و روحانيت‏شيعه به شمار آيد. حضرت امام خميني(ره)علاقه مندان رابه آن ويژگيها توجه داده است; ويژگيهايي كه ساده زيستي، قناعت‏و اعراض از مطامع دنيوي بخشي از آنها است. امام مي‏فرمايد: «منزلش يك منزل محقر از حيث‏ساختمان و زندگي يك زندگي مادون‏عادي كه در آن وقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسي كه‏بايد از خود ايران باشد مي‏پوشيد... »
«... ايشان باگاري آمد تهران، از قراري كه آدم موثقي نقل‏مي‏كرد، آنجا هم يك خانه مختصري اجاره كرد و من منزل ايشان مكرررفتم، خدمت ايشان رضوان الله عليه مكرر رسيدم...»
مدرس از همان نخستين روزهاي حيات فكري، فرهنگي و سياسي،زندگي ساده و بي‏تكلف را برراحت طلبي و رفاه ترجيح داد تابتواند بدون تعلق خاطر به ماديات، رسالتي كه احساس مي‏كرد به‏انجام برساند. تخت‏خوابش حصير، بالشش عمامه، لحافش عبا، لباسش‏يك پيراهن كرباس و غذايش نان و ماست و آبگوشت‏بود. در واقع اومبارزه را ازخود شروع كرد و ديو نفس را سركوب ساخت. او مي‏دانست‏راهي كه برگزيده ترور، تبعيد، زندان، شكنجه و شهادت دارد. بنابراين، از همه چيزگذشت تا موفق گرديد ازجان خود در راه‏جانان بگذرد. آري، او ستيز با اميال خود را در راس برنامه‏هايش‏قرار داد تا بتواند در ميدان مبارزه بيروني تا آخرين نفس‏استقامت كند. مدرس خود مي‏گويد:
«اگر من نسبت‏به بسياري از اسرار آزادانه اظهار عقيده مي‏كنم‏و هر حرف حقي را بي‏پروا مي‏زنم براي آن است كه چيزي ندارم و ازكسي هم نمي‏خواهم اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم‏نمائيد، آزاد مي‏شويد...»

آيت الله مدرس و مبارزه با ستمگران


در بعد اجتماعي مدرس عقيده داشت تشكيلاتي كه مبناي خود را برزور و ديكتاتوري قرار مي‏دهد هيچ خير و صلاحي نصيب جامعه و مردمش‏نمي‏سازد. او به خوبي مي‏دانست كه از خود بيگانگي، جهالت و هراس‏نيروي مولد رشد را متوقف مي‏كند و جامعه را نوميد و سرخورده‏مي‏سازد. به همين دليل از موضع ديانت و مجتهدي پرهيزگار در جهت‏هويت مذهبي ملت و ايجاد اتكا و اعتماد به نيروي خود در ميان‏مردم كوشيد و در جهت نفي هرگونه سلطه از صحنه روابط انسانهامردانه مبارزه كرد.
امام خميني(رحمت الله عليه)در اين باره مي‏فرمايد: «آن كه درمجلس(باستم)مخالفت مي‏كرد، جبهه ملي نبود، مدرس بود، نهضت آزادي‏نبود، مدرس بود كه مي‏ايستاد و برخلاف آنجا، اينها آن وقت چيزي‏نبودند، كاري نداشتند با اين كارها...»

شجاعت و شهامت


مدرس استواري، استحكام، رشد و ترقي جوامع را در ارتباطمستقيم با امنيت آنان مي‏دانست و از مدافعان آن بود. او براي‏دستيابي به امنيت در سياست‏خارجي، شعار موازنه عدمي را مطرح‏كرد. مدرس در برابر هر قدرتي كه مي‏خواست‏به قلمرو اسلامي وجامعه‏مسلمانان تعدي كند، مي‏ايستاد و شرق و غرب و داخلي و خارجي‏برايش تفاوت نداشت. دولت روسيه اولتيماتومي براي ايران فرستادكه اسارت كشور در آن نهفته بود. آنان مي‏گفتند بايد اين طرح ذلت‏آور به تصويب مجلس بگذرد. نمايندگان مجلس مردد بودند چه كنند.
مدرس اين اوضاع آشفته و هراس آلود را با سخنان خود از بين برد.
او در سخنراني خويش گفت: حالا كه بناست از بين برويم چرا خودمان‏خويشتن را از بين ببريم.
امام خميني به اين ماجرا اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «(مدرس)راي مخالف داد، بقيه جرات پيدا كردند و راي مخالف دادند. ردكردند اولتيماتوم را، آنها هيچ غلطي نكردند.... يك روحاني بودكه در مقابل يك چنين قدرت بزرگ ايستاد... ديگران هم جرات‏كردند...»
اگر شرايط آن زمان درست ترسيم شود، ارزش پايداري مدرس مشخص‏مي‏گردد; زيرا ارتش روسيه به قزوين رسيده بود و دولتيان و اكثرنمايندگان در مقابل دشمن كه در چند كيلومتري مركز حكومت قرارداشت. خود را يافته، آماده پذيرش اولتيماتوم بودند. مدرس باشهامتي كه در ايمان و اتكال به خداوند داشت، هراس را نفي كرد;به استقلال و تماميت ارضي ايران انديشيد; با تكيه بر اعتقادات‏قوي و قلب سليم بهترين روش را ارائه داد و براي روحانيت‏شيعه‏عظمت و افتخار آفريد; افتخاري كه حتي مورخان غربي و نويسندگان‏روسي بدان اشاره كرده، تاكيد كرده‏اند كه آذرخش گفتار مدرس درآن كوير وحشت روشني آفريد و در قلب متجاوزان رعب افكند. اين‏گونه مقاومت‏ها از سوي مدرس موجب شد تا محبوب مردم گردد و اهالي‏تهران در دوره بعدي مجلس به وي راي دهند.
از سوي ديگر، وقتي رضاخان سر سختي‏هاي مدرس را ديد، نابودساختن وي را در راس برنامه خود قرار داد.
امام خميني در اين باره مي‏نويسد:
«او (رضاخان) با مرحوم مدرس روزگاري گذراند و تماس خصوصي‏داشت و فهميد كه با هيچ چيز نمي‏توان او را قانع كرد نه باتطميع و نه با تهديد... از او حال علماي ديگر را سنجيد و تكليف‏خود را براي اجرا كردن نقشه‏هاي ارباب‏هاي خود فهميد...»

نفي نيرنگ


مدرس از اينكه قدرتهاي داخلي و خارجي دور از عقل و منطق باسلاحهاي مخرب نظامي و فرهنگي به مردم ستم مي‏كنند و اجازه‏نمي‏دهند آنان مسير ايماني و عقلاني خويش را طي كنند، بسيارمتاسف بود. امام خميني در اين مورد چنين مي‏فرمايد: «مرحوم‏مدرس رحمه‏الله عليه آن طوري كه من شنيدم كه ايشان گفتند كه‏شيخ الرئيس مي‏گفته است كه من از گاو مي‏ترسم براي اين كه شاخ‏دارد و عقل ندارد اين يك مسئله است... گاو شاخ دارد و عقل‏ندارد، قدرت دارد، عقل ندارد. اينهايي‏هم كه در دنيا الان فسادراه مي‏اندازند از همان سنخ هستند كه شاخ دارند و عقل ندارند،قدرت دارند. انسانيت ندارند...»
حضرت امام خميني، ضمن تاكيد بر اينكه بايد از حوزه‏هاي علميه‏يك عالم به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز انسان سازي دراين جايگاه و دانشگاه باشد، مي‏فرمايد: «انسان حاضر نمي‏شود كه‏كشور خودش را تسليم كند به غير...، حاضر نمي‏شود كه تحت ذلت‏برود و اسارت. آنها هم از انسان مي‏ترسند.... رضاخان‏ازمدرس‏مي‏ترسيد براي اينكه انسان بود...»
رضاخان رقيب خودش را مدرس‏مي‏دانست كه وقتي كه مي‏ايستاد و صحبت‏مي‏كرد، متزلزل مي‏كرد همه را، يك انسان بود...»
در جاي ديگر مي‏فرمايد: «آن روزي كه رضا شاه آمد و آن همه‏كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توي مجلس، به اسم مدرس‏رحمه‏الله عليه مقابلش ايستاد و مي‏گفت كه نه. هيچ كس نبود،مدرس بود و چند نفر هم كه اطراف او بودند. ديگر در تمام مملكت‏هيچ قدرتي در مقابل او نمي‏ايستاد.»
امام تاكيد مي‏فرمايد وقتي شخصي مطابق تعليمات قرآني پرورش‏يابد و به دستورهاي ديني عمل كند، چون مدرس تربيت مي‏شود:
«....يك مدرس مثل يك گروه است جلوي قدرت رضاخان... باپيرمردي خودش مي‏ايستد جلويش را مي‏گيرد و جلو شوروي (سابق) كه‏مي‏خواستند به ايران حمله كنند مي‏گيرد. »
جمهوري خواهي آرزوي موهوم و فريبنده‏اي بود كه در ذهن مخدوش‏رضاخان ريشه دوانيد و با دست استعمارگران انگليس آبياري شد. وي‏به ظاهر خود را خادم مردم معرفي مي‏كرد، ولي در باطن مي‏خواست‏بانام جمهوري راه را براي نفوذ بيگانگان هموار كند. شهيد مدرس‏زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد، در پي چاره بر آمد. اين‏نيرنگ را خنثي كرد.
رضاخان كه خود را تنها و درمانده ديد.در 18 فروردين 1303 مفتضحانه به بومهن رفت. افرادي چون مصدق وعلي دشتي دوباره وي را به صحنه سياست آوردند تا به ظلم و خيانت‏خويش ادامه دهد. امام در خصوص اعتراض مدرس به جمهوري رضاخاني‏مي‏فرمايد: «پيشترها مجلس شوراي ملي آقايان اگر يك كلمه از طرف‏دولت انگلستان اشاره مي‏شد كه بايد فلان كار را انجام بدهيد،احتمال اين كه مخالفت‏بكنند نداشتند... رضاخان مي‏خواست كه‏جمهوري درست كند و مدرس مخالفت مي‏كرد. مي‏دانست كه مي‏خواهد حقه‏بزند و مردم را بچاپد. فقط مدرس ايستاد و جلوي او راگرفت....»
امام خميني درباره روابط مدرس و رضاخان به خاطره‏اي جالب‏اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «....يك وقتي (رضاشاه) در يك سفررفته بود، يك سفري كه مورد خطر شايد بود. مرحوم مدرس رحمه‏الله‏عليه كه آن روز مخالف با رضا شاه بود و جانش را هم سر همان‏مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه‏سالم برگرديد. خيلي خوشحال شده بود كه مدرس (به عنوان مخالف‏او) به او دعا كرده. گفت: دعا كرديد؟ خوب ايشان گفته بود آخرنكته دارد. اين است كه اگر تو در اين سفر مرده بودي، همه اموال‏ما (ملت ايران) از بين رفته بود. مي‏خواهم زنده باشي تااموالمان را پيدا كنيم.»
در سال 1361، امام خطاب به هيات وزيران فرمود: «تاريخ‏مرحوم مدرس را ديده‏ايد كه يك سيد خشكيده لاغر با لباس كرباسي يك‏همچو آدمي در مقابل آن قلدري كه هر كس وقت را درك كرده باشدمي‏داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمد رضا شاه بود.... در مقابل‏او همچو ايستاد در مجلس و در خارج مجلس كه يك وقت گفته بود:
سيد! چه از جان من مي‏خواهي؟ گفته بود كه: مي‏خواهم تو نباشي.»
مخالفت مدرس با رضاخان به سبب استبداد و قلدري رضاخان نبود،او در اعماق اعمال رضاخان نكته خطرناك‏تري مي‏ديد كه از اين اموربسيار وخيم‏تر بود. به نظر وي، رضا خان مزدور خارجي بود وانگليس مي‏خواست‏به وسيله وي سلطه خود را بر ايران تحكيم بخشد ودر مقابل شوروي ديروز كمربند امنيتي ايجاد كرده، منافع غرب رادر منطقه تامين كند. آنها مذهب و علماي شيعه را سد راه اين‏نقشه خطرناك مي‏ديدند و بر آن بودند به وسيله رضاخان تقدس زدايي‏كرده، به ارزشها هجوم برند و روحانيت را تضعيف كنند.
مدرس خوددرباره مقابله با رضاخان مي‏گويد: «اختلاف من با رضاخان بر سركلاه و عمامه و اين قبيل مسائل جزئي مثل نظام اجباري نيست. من‏در حقيقت‏با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصداستعماري خود در ايران قرار داده مخالفم. من با سياستهايي كه‏آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد مي‏كند، مبارزه‏مي‏كنم. راه و هدف خود را مي‏شناسم. در اين مبارزه هم پشت‏سر خودرا نگاه نمي‏كنم كه شما يا كسان ديگر همراهي مي‏كنيد يا نه. لازمه‏مبارزه در اين راه از خود گذشتگي و فداكاري است...»

تنها در تنگنا


مدرس پاكدامن، ثابت قدم و تهي از كينه جويي بود و هيچ وقت‏احساسات را در سياست دخالت نمي‏داد.اين ويژگي سبب مي‏شد رفتاري حساب شده با قدرتمندان داشته‏باشد.
آيت‏الله‏حاج شيخ محمد رضا طبسي مي‏گويد: «يك روز عيد غديراز قم به تهران رفتم و خدمت مرحوم آيه الله مدرس رسيدم. ايشان‏نشسته بودند و مردم فوج فوج براي ديدن و دست‏بوسي‏شان مي‏آمدند وعيد را تبريك مي‏گفتند. در اين بين، يك شخص عينكي از طرف حكومت‏آمد و گفت: دستور داده‏اند دو نفر دو نفر براي ديدن شما بيايندكه اينجا شلوغ نشود. مرحوم مدرس با تندي به خدمتكار خودفرمودند: عموغلي! اين شخص را بيرون كن. بعد فرمودند: او غلطكرده چنين گفته است. بعد رو كردند به ما و گفتند:
او(رضاخان)براي سردار سپه خوب است نه براي شاهي.
او همانگونه كه فروتني را درجاي مناسب اعمال مي‏كرد، هركجالازم مي‏ديد غرور و نخوت حكومتيان و قدرتمندان را به بازي‏مي‏گرفت; براي مثال وقتي فرمانفرما باآن موقعيت‏سياسي كه دردستگاه حكومت داشت. نزد مدرس مي‏رفت، قليان دستش مي‏داد ومي‏گفت: شما آبش را بريز تامن آتشش را درست كنم!
همين رفتار ساده به فرمايش حضرت امام خميني(ره)موجب شكست‏غرور فرمانفرما مي‏شد. امام، پس از نقل ماجراي مذكور، مي‏افزايد:
«... اين براي اين بود كه برخورد با اين مغزهاي فاسد، گاهي‏بايد طوري باشد كه اول طمع نكنند به آن طرف. اگر چنانچه باتواضع و خضوع و آن طوري كه آن وقتها متداول بود رفتار مي‏كردند،او طمع مي‏كرد كه اگر چنانچه مطلبي دارد تحميل كند. اما وقتي‏برخورد اين طوري بود، ساده ولي كوبنده، ديگر نمي‏توانست‏به اوتحميل كند مطلبي را...»
آنچه در مبارزات شهيد مدرس با استبداد و استكبار به عنوان يك‏واقعيت تلخ مطرح است، تنهايي او است.
روزي از مدرس پرسيدند: شما كه چنين تنها شده‏ايد و همواره زيرنظريد، با چه دل و جراتي با اين شدت با رضاخان مخالفت مي‏كنيدو مشت‏به سندان مي‏كوبيد؟!
پاسخ داد: من در تمام عمرم هر تصميمي گرفتم دنبالش رفتم ووظيفه خود مي‏دانم كه با هرگونه حكومتي كه موازين اسلامي رامراعات نكند، مبارزه كنم.
آيت‏الله حاج شيخ محمدرضا طبسي در باره تنهايي مدرس مي‏گويد:
«مرحوم مدرس در مدرسه سپهسالار(شهيد مطهري كنوني)در شبستان زيرساعت تدريس مي‏فرمودند. من هم گاهي موفق مي‏شدم از قم به درس‏ايشان مي‏رفتم. روزي در جلسه درس نامه‏اي خدمت ايشان آوردند، آن‏را ملاحظه كردند و با آگاهي از مضمونش به گوشه‏اي پرت نمودند وفرمودند: اعتنا نكنيد. گويا اين نامه از سوي دستگاه حكومت‏ياخود رضاخان بود. بعد با يك دنيا تاسف فرمود: چكار كنم؟ اگرپنج نفر مثل خودم مي‏داشتم، با اين كفش دهانش را خرد مي‏كردم.»
البته قاطعيت و صراحت مدرس موجب نمي‏شد به كسي توهين كند.
امام خميني(ره)ضمن تاييد سياست مدرس در آن دوران، روش‏انفعال سياسي ديگران در مقابل رضاخان را مورد انتقاد قرارداده، مي‏فرمايد: «... در همان زمان يكي از اشتباهات اين بودكه مردم يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند پشتيباني از مدرس‏نكردند. مدرس، تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد وايستاد و مخالفت كرد...
در آن وقت‏باز جناح‏هايي مي‏توانستند كه‏پشت‏سر مدرس را بگيرند و پشتيباني كنند و اگر پشتيباني كرده‏بودند، مدرس مردي بود كه با منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت وهمه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقت‏شر اين‏خانواده(خاندان پهلوي)كنده بشود و نشد.»
امام خميني(ره)به تنهايي مدرس در نبرد با رضاخان چنين اشاره‏مي‏كند: «... آن روزي كه رضاشاه آمد و آن همه كارها را كرد يك‏آخوند بود توي مجلس به اسم مدرس كه مقابل (رضاخان) مي‏ايستاد ومي‏گفت كه نه. هيچكس نبود. مدرس بود. چند نفري هم اطراف اوبودند. ديگر هيچ قدرتي در تمام مملكت در مقابل وي‏نمي‏ايستاد.(اما)مدرس در مقابل رضاشاه و نه گفت...»
امام(ره)معتقد بود كه هيچ كدام از گروههاي ملي و مذهبي حمايت‏لازم را از مدرس به عمل نياوردند و تنهايي مدرس‏موجب شد رژيم‏پهلوي به رشد سرطاني‏اش ادامه دهد. افزون براين، حضرت‏امام(ره)يادآور مي‏شود مدرس نه‏تنها در مبارزه بلكه در نوع تفكرنيز تنها بود: «...اگر در هر شهري و استاني چند نفر موثر،افكار مثل مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع وصحيح پيش مي‏رفت و قانون اساسي با متمم آن كه حاج شيخ فضل‏الله در راه آن شهيد شد. دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتي‏كه در آن شد، نمي‏گرديد و اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن‏رنجهاي طاقت فرسا را نمي‏كشيدند...»

فرجام فداكاري


جو اختناق و سركوبي شديد آن زمان ارتباط شهيد مدرس را بامردم بسيار كاهش داد. رژيم رضاشاه سرانجام در 27 رمضان سال‏1356 ه .ق. مصادف با دهم آذر 1316 ه’ .ش آن مجتهد بزرگ را به‏شهادت رساند.
تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مزار شهيد مدرس در كاشمر درهاله‏اي از غربت زيارتگاه عاشقان حقيقت‏بود. در طول سالهاي‏اختناق، تنها يك ستون آجري كه به وسيله مردم برپا شده بود.نشان دهنده آرامگاه اين سيد بود.
در اين سالهاي هراس و وحشت،مردم به پيروي از زندگي ساده و بي‏پيرايه شهيد مدرس كه غالب‏روزها نان وماست مي‏خورد. بعد از ظهر روزهاي چهارشنبه در مزارش‏نان و ماست توزيع مي‏كردند و زير سايباني كه در دهه 1330ه . ش‏ساخته شده بود، يادش را گرامي مي‏داشتند.
با پيروزي انقلاب‏شكوهمند اسلامي، بزرگداشت‏شهيد مدرس در راس برنامه‏هاي اساسي‏نظام جمهوري اسلامي قرار گرفت.
حضرت امام خميني(ره)توليت وقت‏آستان قدس رضوي را مامور تعمير و احياي مقبره آن شهيد والامقام ساخت. در فرازي از حكم امام(ره) چنين آمده است: «...اميداست ايشان(آيت‏الله واعظ طبسي)به وجهي مناسب با شخصيت آن‏بزرگوار اين خدمت را... به اتمام برسانند و موجب رضايت‏خداوندمتعال و خشنودي حضرت رضا(ع)و فرزند عزيزش حضرت بقيه‏الله‏ارواحنالمقدمه الفداء را فراهم نمايند...»
بدين گونه تلاشي ارزشمند براي گرفتن غبار از مرقد غريب اين‏مبارز نستوه آغاز گرديد و عمليات اجرايي ساختمان اصلي آرامگاه‏شروع شد.(در سال 1363)درسال 1367 اين محل شامل نه رواق و محل‏اصلي به دست مبارك مقام معظم رهبري كه در آن زمان رئيس‏جمهوري اسلامي ايران بود. مورد بهره برداري قرار گرفت و تحويل‏اوقاف شد.
به دليل مشكلات موجود، ائمه جماعات، خصوصا امام جمعه كاشمر ومردم اين سامان، اصرار داشتند، توليت آرامگاه به آستان قدس‏رضوي تفويض گردد. حضرت آيت‏الله خامنه‏اي خواست آنان را اجابت‏فرمود و در چهارم مرداد 1373 آيت‏الله واعظ طبسي را به توليت‏آستانه و آرامگاه شهيد مدرس منصوب فرمود. با اين حكم طرح جامع‏آرامگاه آغاز شد.
اكنون آرامگاه مدرس با بارگاه مشهورترين امامزادگان كشوربرابري مي‏كند. وقتي انسان در آن مجموعه قرار مي‏گيرد، به ياداين جمله وي مي‏افتد كه خطاب به رضاخان گفت: «قبر من هرجا كه‏باشد زيارتگاه مردم مي‏شود اما تو در جايي مي‏ميري كه نه آب باشدو نه آباداني.»

منبع: سايت كوثر


دسته ها : سیاست
دوشنبه 1390/3/9 16:25
X