به رغم مدعياني كه منع عشق كنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
«حافظ»
شهيد آيت الله سيدحسن مدرس قله رفيعي از فضيلت، معرفت، خرد ودانش است كه تمامي مسلمانان علاقهمند و شيعيان شيفته حق شخصيتوالاي او را به عنوان ستارهاي درخشان نظارهگرند. سخن گفتن ازاين مجتهد گرانقدر جنبه فردي ندارد; زيرا خلق و خوي، شجاعتمعنوي و كمالات ملكوتياش فرهنگي را شكل ميدهد كه از اسلام عزيزمنشا گرفته است. در واقع با تجليل از مدرس ما به همه ارزشهاييارج مينهيم كه در وجود اين اسوه فضيلت تجلي داشت.
زندگي سياسي آن فقيه نامدار در ميان دو جريان استبدادي قرارداشت. دستگاه ستم پيشه قاجار در باتلاق ستم و استبداد دست و پاميزد و نفسهاي واپسين را ميكشيد كه مدرس از افق ديانت طلوع كردو در صحنه مبارزه هويدا گشت. دراين دوران علف هرزي نيز رشدسرطاني يافت; علف هرزي كه سرانجام مدرس را در محاق بيداد خويشقرار داد و نگذاشت درخشندگي و فروزندگياش براي جامعه كاملا روشنشود. در اين عصر پراختناق، آزادي مختصري كه مشروطيت ايجاد كردهبود در مصاف با استبداد بيجان شد و تيرگيهاي جفا دوباره به ناممشروطه برجامعه چيرگي يافت.
درآن دوران، حضرت امام خميني(رحمت الله عليه) كه سنين جواني را سپريميكرد. باآن هوش و درك فوقالعاده كه با فروغ ايمان و نورمعرفتبه دست آورده بود، اوضاع سياسي اجتماعي روزگار را كاملازير نظر داشت. او اين حقيقت را دريافته بود كه مدرس تنها شخصيتمومني است كه ميتواند برديانت اصرار ورزد، مانع تجاوز و ستمشود و هويت راستين جامعه را حفظ كند. او چنان مشتاق مدرس بودكه از قم به تهران رفت تا وي را ملاقات كند و از نزديك شاهدتلاشهاي پربارش باشد.
امام در فرازي از سخنانش ميفرمايد: «... من آن وقت مجلسميرفتم... براي تماشا ... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرسنبود مثل اين كه يك چيزي در آن نيست، مثل اين كه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن ... قباي كرباسي وقتي وارد ... مجلس ميشد. طرحهايي كه در مجلس داده ميشد، آن كه مخالف بود، مدرس مخالفت ميكرد...»
در جاي ديگر فرموده است: «... من مجلس آن وقت راهم ديدهام. كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد. با اين كه با او بد بودندولي مجلس... احساس نقص ميكرد. وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس ميآمدمثل اين كه يك چيزه تازهاي واقع شده(است)... »
امام به مدرس و محل بحثهاي علمي مدرس هم تشريف برده، از آنجايگاه چنين ياد ميفرمايد: «... من درس ايشان يك روز رفتمميآمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهري استحالا، درسميگفت. من يك روز رفتم درس ايشان مثل اين كه هيچ كاري ندارد. فقط طلبهاي است دارد درس ميگويد. اين طور قدرت روحي داشت. درصورتي كه آن وقت در كوران آن مسايل سياسي بود كه بايد بروندمجلس و آن بساط را درست كند، از آنجا پيش ما رفت مجلس...»
حضرت امام به شدت تحت تاثير شخصيت مدرس بود و تقاضا داشتزندگي آن شهيد در ابعاد گوناگون تبيين شود; زيرا مخالفان ومعاندان تبليغ كرده بودند كه روحانيتبايد كنج مدارس و مساجدبرود، مسايل شرعي بگويد و كاري با سياست و اجتماع نداشته باشدتا معنويتخود را از دست ندهد. امام خميني (ع) مدرس را به عنواننمونهاي معرفي ميفرمايد كه در مقابل استبداد و استعمارايستادگي كرد و در صحنههاي گوناگون اجتماعي سياسي حضور فعال،همه جانبه، موثر و كارآمد داشت و در عين حال به مقامات معنويهم دستيافت و معنويت و حالات اخلاقياش در اوج بود. حضرت امامميفرمايد:
«مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست. علماي مااين طور نبودند كه منعزل از سياستباشند. مساله مشروطيتيكمساله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن دخالت داشتند و آنرا تاسيس كردند. مساله تنباكو يك مساله سياسي بود كه مرحومميرزاي شيرازي انجام داد. در زمانهاي اخير، هم مدرس و همكاشاني مردسياسي و مشغول كار بودند.»
به همين دليل، امام خميني(رحمت الله عليه)شناختشهيد مدرس را امري لازمدانسته، خاطرنشان ساخت كه: «اينك كه مدرس با سربلندي از بينما رفت، برماست كه ابعاد روحي و بينش سياسي و اعتقادي او راهرچه بهتر بشناسيم، زيرا كه او زنده است و الگوي تمامي مبارزاناستحقجوست...»
پارساي پايدار
شهيد آيت الله مدرس با آن جنبههاي پرجاذبه و نقش ارزندهاي كه در مقطعيتاريخي و حساس به عهده داشت، درتاريخ نهضت معاصر بسيار غريببود و رگههاي مظلوميت او در سيرهاش قابل مشاهده است. آن كه نامو ياد و شيوه فكري فرهنگي اين شهيد والامقام را احيا كرد،امام رضوان الله تعالي عليه بود. ايشان به طور شگفت انگيزيمجذوب مدرس بود.
وقتي طرح نخستين اسكناس جمهوري اسلامي ايران را خدمت امامبردند، امام ذيل تصوير آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است كهاولين اسكناسي كه در ايران به طبع ميرسد عكس اولين مرد مجاهددر رژيم منحوس پهلوي باشد.»
اين كه حضرت امام(ره)در ميان علماي شيعه و خصوصا معاصران، بهآيت الله مدرس عنايتخاصي داشت، صرفا به جنبههاي سياسي ويارتباط ندارد; و بيترديد تربيتهاي الهي، انگيزههاي خالصانه واخلاق و رفتار مدرس مورد توجه آن روح قدسي قرار داشته است: «...(مدرس)يك چنين مرد قدرتمندي بود، براي اين كه الهي بود،براي خدا ميخواست كار كند، نميترسيد...»
در بياني ديگر ميفرمايد: «... اسلام ميخواهد انسان درست كند،ميخواهد آدم درست كند يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درستشودميبينيد كه يك مدرس از كار در ميآيد...»
حضرت امام درفرمايش ديگري ضمن آنكه از بياعتنايي مدرس بهمقام و صراحتبيان و طلاقت لسانش در برابر ستمگران سخن گفتهاست: «نه اين كه اين را در غياب ميگفت. درحضورشان هم ميگفت. اين جوري بود وضعش. اين چه بود؟ براي اين كه وارسته بود. وابسته به هواي نفس نبود.»
در قسمتي از پيام امام خميني(ره)براي بازسازي مرقد آن شهيددر تاريخ 28 شهريور 1363 مدرس به عنوان مجتهدي عظيم الشان،متعهدي برومند و عالمي بزرگوار معرفي شده كه از اظهار حق وابطال باطل دريغ نمينمود و در فرازي از آن آمده است: «اينعالم... با جسمي نحيف و روحي بزرگ و شاداب از ايمان، صفا وحقيقت و زباني چون حيدركرار رويارويشان ايستاد، فريادكشيد، حقراگفت، جنايت را آشكار كرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راهاسلام عزيز و لتشريف نثار كرد و به دست دژخيمان ستم شاهي درغربتبه شهادت رسيد و به اجداد طاهرينش پيوست.»
حضرت امام در اين سخنان شجاعت، شهامت و اقتدار مدرس را بهديانت پرهيزگاري و پارسايي او مربوط ميداند و شيوه مبارزاتياشرا به روش نخستين امام حضرت علي(ع) تشبيه ميكند; به ديگربيان، اين كه امام يادآور شده است: «ملت ما مرهون مدرس است.» به خاطر آن است كه اين شهيد، با كرامت، عزت نفس و علم واجتهادي كه داشتبه عنوان اسلام شناس مسلط برمصالح ديني وفرهنگي جامعه مطرح شد. بزرگمردي كه در تاريخ معاصر تحول پديدآورد، روح اتكا به هويت اصيل و اعتماد به نفس را در امت مسلمانايران احيا كرد و زمينه لازم براي گام نهادن به جاده استقلال وآزادي واقعي را فراهم ساخت. در دورهاي كه زمام امور ملت در دستافرادجاه طلب و دنيازده بود و عوامل استعمار و استكبار خود راقيم مردم تصور ميكردند، اين مرد متدين باتاثيرپذيري از حقايقو مسلمات قرآن و عترت براي رضايتخداوند قيام كرد و يك تنه دربرابر سلطه ايستاد اين خصوصيات سبب شد تا امام مدرس را بهعنوان شخصيت پويا و الگو در تمامي اعصار معرفي كند و بفرمايد: «مدرس حالاهم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند.»
... سعي كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد، البته مثل مدرسكه به اين زوديها پيدا نميشود. شايد آحادي مثل مدرس باشند...
مايه مباهات
در مورد مدرس، برخي شرح حال نگاران و مورخان معاصر به سطحينگري روي آورده، چهره اين شخصيت را چنان ترسيم كردهاند كه اگررضاخان و عواملش را حذف كنيم، عظمت وي بسياركم رنگ ميگردد. حماسهآفريني، شجاعت، فداكاري و ساير ويژگيهاي رفتاري اخلاقيمدرس در اين نوشتهها همچون چهره افرادي است كه فردوسي درشاهنامه به معرفي آنها پرداخته است; اشخاص مثبتي چون سياوش وسهراب درشاهنامه بدون افراسياب و رستم چيزي نيستند و خوبها دركنار بدها ظاهر ميشوند; اما حقيقت زندگي مدرس فراتر از اينمسايل بود و در عرصههاي گوناگون، جبهه مبارزه را گشود. او بااستكبار به مقابله برخاست، از دشمنان دوست نما متنفر بود،روشنفكران خودباخته و بيمار را سخت مورد ملامت قرار داد، درمقابل نمايندگان فرمايشي مجلس ايستادگي كرد و از تمامي اينميادين پيروز و سرفراز بيرون آمد.
نكته ديگر اين كه گروهي به جاي پرداختن به سيماي مدرس و كسبمعرفت درباره او به مدح وثناي بيدليلش پرداختهاند و شعر وشعارو بازي باواژهها را برمفهوم پردازي برتري دادهاند. اين گروهميكوشد ستاره درخشان مدرس را به اسطورهاي افسانهاي تبديل كند;اسطورهاي دور از دسترس كه در هالهاي از تمجيدهاي پررنگ واقعميشود و جز اهل تخيل كسي قادر نيست وي را الگوي خويش قرار دهد! پس بايد مدرس را از اين راهروهاي تنگ تاريخي بيرون آورد و آنچنان كه بود و زيست معرفي و ارائه كرد.
برخي ديگر شخصيتخويش را به اين بزرگمرد تاريخ تحميل ميكنندو گروهي هم متاسفانه اتهامات ناروايي به وي وارد ساخته، مطالبنابخردانهاي در ترسيم چهره مدرس آوردهاند. اينان افرادي چوننصرهالدوله فيروز را دوست مدرس معرفي كرده، گفتهاند: مدرس ازشيخ خزعل دفاع كرد و تمايل داشتشاهان و شاهزادگان او را طرفمشورت قرار دهند!
غناي قناعت
در مقابل اين شيوه نامطلوب و تاريخ نويسي ناميمون، سيرهواقعي مدرس نكات ارزندهاي را پيش چشم ما مينهد كه هركدامميتواند درسي هدايتگر براي جامعه اسلامي باشد و سند افتخار تشيعو روحانيتشيعه به شمار آيد. حضرت امام خميني(ره)علاقه مندان رابه آن ويژگيها توجه داده است; ويژگيهايي كه ساده زيستي، قناعتو اعراض از مطامع دنيوي بخشي از آنها است. امام ميفرمايد: «منزلش يك منزل محقر از حيثساختمان و زندگي يك زندگي مادونعادي كه در آن وقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسي كهبايد از خود ايران باشد ميپوشيد... »
«... ايشان باگاري آمد تهران، از قراري كه آدم موثقي نقلميكرد، آنجا هم يك خانه مختصري اجاره كرد و من منزل ايشان مكرررفتم، خدمت ايشان رضوان الله عليه مكرر رسيدم...»
مدرس از همان نخستين روزهاي حيات فكري، فرهنگي و سياسي،زندگي ساده و بيتكلف را برراحت طلبي و رفاه ترجيح داد تابتواند بدون تعلق خاطر به ماديات، رسالتي كه احساس ميكرد بهانجام برساند. تختخوابش حصير، بالشش عمامه، لحافش عبا، لباسشيك پيراهن كرباس و غذايش نان و ماست و آبگوشتبود. در واقع اومبارزه را ازخود شروع كرد و ديو نفس را سركوب ساخت. او ميدانستراهي كه برگزيده ترور، تبعيد، زندان، شكنجه و شهادت دارد. بنابراين، از همه چيزگذشت تا موفق گرديد ازجان خود در راهجانان بگذرد. آري، او ستيز با اميال خود را در راس برنامههايشقرار داد تا بتواند در ميدان مبارزه بيروني تا آخرين نفساستقامت كند. مدرس خود ميگويد:
«اگر من نسبتبه بسياري از اسرار آزادانه اظهار عقيده ميكنمو هر حرف حقي را بيپروا ميزنم براي آن است كه چيزي ندارم و ازكسي هم نميخواهم اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كمنمائيد، آزاد ميشويد...»
آيت الله مدرس و مبارزه با ستمگران
در بعد اجتماعي مدرس عقيده داشت تشكيلاتي كه مبناي خود را برزور و ديكتاتوري قرار ميدهد هيچ خير و صلاحي نصيب جامعه و مردمشنميسازد. او به خوبي ميدانست كه از خود بيگانگي، جهالت و هراسنيروي مولد رشد را متوقف ميكند و جامعه را نوميد و سرخوردهميسازد. به همين دليل از موضع ديانت و مجتهدي پرهيزگار در جهتهويت مذهبي ملت و ايجاد اتكا و اعتماد به نيروي خود در ميانمردم كوشيد و در جهت نفي هرگونه سلطه از صحنه روابط انسانهامردانه مبارزه كرد.
امام خميني(رحمت الله عليه)در اين باره ميفرمايد: «آن كه درمجلس(باستم)مخالفت ميكرد، جبهه ملي نبود، مدرس بود، نهضت آزادينبود، مدرس بود كه ميايستاد و برخلاف آنجا، اينها آن وقت چيزينبودند، كاري نداشتند با اين كارها...»
شجاعت و شهامت
مدرس استواري، استحكام، رشد و ترقي جوامع را در ارتباطمستقيم با امنيت آنان ميدانست و از مدافعان آن بود. او برايدستيابي به امنيت در سياستخارجي، شعار موازنه عدمي را مطرحكرد. مدرس در برابر هر قدرتي كه ميخواستبه قلمرو اسلامي وجامعهمسلمانان تعدي كند، ميايستاد و شرق و غرب و داخلي و خارجيبرايش تفاوت نداشت. دولت روسيه اولتيماتومي براي ايران فرستادكه اسارت كشور در آن نهفته بود. آنان ميگفتند بايد اين طرح ذلتآور به تصويب مجلس بگذرد. نمايندگان مجلس مردد بودند چه كنند.
مدرس اين اوضاع آشفته و هراس آلود را با سخنان خود از بين برد.
او در سخنراني خويش گفت: حالا كه بناست از بين برويم چرا خودمانخويشتن را از بين ببريم.
امام خميني به اين ماجرا اشاره ميكند و ميفرمايد: «(مدرس)راي مخالف داد، بقيه جرات پيدا كردند و راي مخالف دادند. ردكردند اولتيماتوم را، آنها هيچ غلطي نكردند.... يك روحاني بودكه در مقابل يك چنين قدرت بزرگ ايستاد... ديگران هم جراتكردند...»
اگر شرايط آن زمان درست ترسيم شود، ارزش پايداري مدرس مشخصميگردد; زيرا ارتش روسيه به قزوين رسيده بود و دولتيان و اكثرنمايندگان در مقابل دشمن كه در چند كيلومتري مركز حكومت قرارداشت. خود را يافته، آماده پذيرش اولتيماتوم بودند. مدرس باشهامتي كه در ايمان و اتكال به خداوند داشت، هراس را نفي كرد;به استقلال و تماميت ارضي ايران انديشيد; با تكيه بر اعتقاداتقوي و قلب سليم بهترين روش را ارائه داد و براي روحانيتشيعهعظمت و افتخار آفريد; افتخاري كه حتي مورخان غربي و نويسندگانروسي بدان اشاره كرده، تاكيد كردهاند كه آذرخش گفتار مدرس درآن كوير وحشت روشني آفريد و در قلب متجاوزان رعب افكند. اينگونه مقاومتها از سوي مدرس موجب شد تا محبوب مردم گردد و اهاليتهران در دوره بعدي مجلس به وي راي دهند.
از سوي ديگر، وقتي رضاخان سر سختيهاي مدرس را ديد، نابودساختن وي را در راس برنامه خود قرار داد.
امام خميني در اين باره مينويسد:
«او (رضاخان) با مرحوم مدرس روزگاري گذراند و تماس خصوصيداشت و فهميد كه با هيچ چيز نميتوان او را قانع كرد نه باتطميع و نه با تهديد... از او حال علماي ديگر را سنجيد و تكليفخود را براي اجرا كردن نقشههاي اربابهاي خود فهميد...»
نفي نيرنگ
مدرس از اينكه قدرتهاي داخلي و خارجي دور از عقل و منطق باسلاحهاي مخرب نظامي و فرهنگي به مردم ستم ميكنند و اجازهنميدهند آنان مسير ايماني و عقلاني خويش را طي كنند، بسيارمتاسف بود. امام خميني در اين مورد چنين ميفرمايد: «مرحوممدرس رحمهالله عليه آن طوري كه من شنيدم كه ايشان گفتند كهشيخ الرئيس ميگفته است كه من از گاو ميترسم براي اين كه شاخدارد و عقل ندارد اين يك مسئله است... گاو شاخ دارد و عقلندارد، قدرت دارد، عقل ندارد. اينهاييهم كه در دنيا الان فسادراه مياندازند از همان سنخ هستند كه شاخ دارند و عقل ندارند،قدرت دارند. انسانيت ندارند...»
حضرت امام خميني، ضمن تاكيد بر اينكه بايد از حوزههاي علميهيك عالم به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز انسان سازي دراين جايگاه و دانشگاه باشد، ميفرمايد: «انسان حاضر نميشود كهكشور خودش را تسليم كند به غير...، حاضر نميشود كه تحت ذلتبرود و اسارت. آنها هم از انسان ميترسند.... رضاخانازمدرسميترسيد براي اينكه انسان بود...»
رضاخان رقيب خودش را مدرسميدانست كه وقتي كه ميايستاد و صحبتميكرد، متزلزل ميكرد همه را، يك انسان بود...»
در جاي ديگر ميفرمايد: «آن روزي كه رضا شاه آمد و آن همهكارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توي مجلس، به اسم مدرسرحمهالله عليه مقابلش ايستاد و ميگفت كه نه. هيچ كس نبود،مدرس بود و چند نفر هم كه اطراف او بودند. ديگر در تمام مملكتهيچ قدرتي در مقابل او نميايستاد.»
امام تاكيد ميفرمايد وقتي شخصي مطابق تعليمات قرآني پرورشيابد و به دستورهاي ديني عمل كند، چون مدرس تربيت ميشود:
«....يك مدرس مثل يك گروه است جلوي قدرت رضاخان... باپيرمردي خودش ميايستد جلويش را ميگيرد و جلو شوروي (سابق) كهميخواستند به ايران حمله كنند ميگيرد. »
جمهوري خواهي آرزوي موهوم و فريبندهاي بود كه در ذهن مخدوشرضاخان ريشه دوانيد و با دست استعمارگران انگليس آبياري شد. ويبه ظاهر خود را خادم مردم معرفي ميكرد، ولي در باطن ميخواستبانام جمهوري راه را براي نفوذ بيگانگان هموار كند. شهيد مدرسزودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد، در پي چاره بر آمد. ايننيرنگ را خنثي كرد.
رضاخان كه خود را تنها و درمانده ديد.در 18 فروردين 1303 مفتضحانه به بومهن رفت. افرادي چون مصدق وعلي دشتي دوباره وي را به صحنه سياست آوردند تا به ظلم و خيانتخويش ادامه دهد. امام در خصوص اعتراض مدرس به جمهوري رضاخانيميفرمايد: «پيشترها مجلس شوراي ملي آقايان اگر يك كلمه از طرفدولت انگلستان اشاره ميشد كه بايد فلان كار را انجام بدهيد،احتمال اين كه مخالفتبكنند نداشتند... رضاخان ميخواست كهجمهوري درست كند و مدرس مخالفت ميكرد. ميدانست كه ميخواهد حقهبزند و مردم را بچاپد. فقط مدرس ايستاد و جلوي او راگرفت....»
امام خميني درباره روابط مدرس و رضاخان به خاطرهاي جالباشاره ميكند و ميفرمايد: «....يك وقتي (رضاشاه) در يك سفررفته بود، يك سفري كه مورد خطر شايد بود. مرحوم مدرس رحمهاللهعليه كه آن روز مخالف با رضا شاه بود و جانش را هم سر همانمخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كهسالم برگرديد. خيلي خوشحال شده بود كه مدرس (به عنوان مخالفاو) به او دعا كرده. گفت: دعا كرديد؟ خوب ايشان گفته بود آخرنكته دارد. اين است كه اگر تو در اين سفر مرده بودي، همه اموالما (ملت ايران) از بين رفته بود. ميخواهم زنده باشي تااموالمان را پيدا كنيم.»
در سال 1361، امام خطاب به هيات وزيران فرمود: «تاريخمرحوم مدرس را ديدهايد كه يك سيد خشكيده لاغر با لباس كرباسي يكهمچو آدمي در مقابل آن قلدري كه هر كس وقت را درك كرده باشدميداند كه زمان رضاشاه غير زمان محمد رضا شاه بود.... در مقابلاو همچو ايستاد در مجلس و در خارج مجلس كه يك وقت گفته بود:
سيد! چه از جان من ميخواهي؟ گفته بود كه: ميخواهم تو نباشي.»
مخالفت مدرس با رضاخان به سبب استبداد و قلدري رضاخان نبود،او در اعماق اعمال رضاخان نكته خطرناكتري ميديد كه از اين اموربسيار وخيمتر بود. به نظر وي، رضا خان مزدور خارجي بود وانگليس ميخواستبه وسيله وي سلطه خود را بر ايران تحكيم بخشد ودر مقابل شوروي ديروز كمربند امنيتي ايجاد كرده، منافع غرب رادر منطقه تامين كند. آنها مذهب و علماي شيعه را سد راه ايننقشه خطرناك ميديدند و بر آن بودند به وسيله رضاخان تقدس زداييكرده، به ارزشها هجوم برند و روحانيت را تضعيف كنند.
مدرس خوددرباره مقابله با رضاخان ميگويد: «اختلاف من با رضاخان بر سركلاه و عمامه و اين قبيل مسائل جزئي مثل نظام اجباري نيست. مندر حقيقتبا سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصداستعماري خود در ايران قرار داده مخالفم. من با سياستهايي كهآزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد ميكند، مبارزهميكنم. راه و هدف خود را ميشناسم. در اين مبارزه هم پشتسر خودرا نگاه نميكنم كه شما يا كسان ديگر همراهي ميكنيد يا نه. لازمهمبارزه در اين راه از خود گذشتگي و فداكاري است...»
تنها در تنگنا
مدرس پاكدامن، ثابت قدم و تهي از كينه جويي بود و هيچ وقتاحساسات را در سياست دخالت نميداد.اين ويژگي سبب ميشد رفتاري حساب شده با قدرتمندان داشتهباشد.
آيتاللهحاج شيخ محمد رضا طبسي ميگويد: «يك روز عيد غديراز قم به تهران رفتم و خدمت مرحوم آيه الله مدرس رسيدم. ايشاننشسته بودند و مردم فوج فوج براي ديدن و دستبوسيشان ميآمدند وعيد را تبريك ميگفتند. در اين بين، يك شخص عينكي از طرف حكومتآمد و گفت: دستور دادهاند دو نفر دو نفر براي ديدن شما بيايندكه اينجا شلوغ نشود. مرحوم مدرس با تندي به خدمتكار خودفرمودند: عموغلي! اين شخص را بيرون كن. بعد فرمودند: او غلطكرده چنين گفته است. بعد رو كردند به ما و گفتند:
او(رضاخان)براي سردار سپه خوب است نه براي شاهي.
او همانگونه كه فروتني را درجاي مناسب اعمال ميكرد، هركجالازم ميديد غرور و نخوت حكومتيان و قدرتمندان را به بازيميگرفت; براي مثال وقتي فرمانفرما باآن موقعيتسياسي كه دردستگاه حكومت داشت. نزد مدرس ميرفت، قليان دستش ميداد وميگفت: شما آبش را بريز تامن آتشش را درست كنم!
همين رفتار ساده به فرمايش حضرت امام خميني(ره)موجب شكستغرور فرمانفرما ميشد. امام، پس از نقل ماجراي مذكور، ميافزايد:
«... اين براي اين بود كه برخورد با اين مغزهاي فاسد، گاهيبايد طوري باشد كه اول طمع نكنند به آن طرف. اگر چنانچه باتواضع و خضوع و آن طوري كه آن وقتها متداول بود رفتار ميكردند،او طمع ميكرد كه اگر چنانچه مطلبي دارد تحميل كند. اما وقتيبرخورد اين طوري بود، ساده ولي كوبنده، ديگر نميتوانستبه اوتحميل كند مطلبي را...»
آنچه در مبارزات شهيد مدرس با استبداد و استكبار به عنوان يكواقعيت تلخ مطرح است، تنهايي او است.
روزي از مدرس پرسيدند: شما كه چنين تنها شدهايد و همواره زيرنظريد، با چه دل و جراتي با اين شدت با رضاخان مخالفت ميكنيدو مشتبه سندان ميكوبيد؟!
پاسخ داد: من در تمام عمرم هر تصميمي گرفتم دنبالش رفتم ووظيفه خود ميدانم كه با هرگونه حكومتي كه موازين اسلامي رامراعات نكند، مبارزه كنم.
آيتالله حاج شيخ محمدرضا طبسي در باره تنهايي مدرس ميگويد:
«مرحوم مدرس در مدرسه سپهسالار(شهيد مطهري كنوني)در شبستان زيرساعت تدريس ميفرمودند. من هم گاهي موفق ميشدم از قم به درسايشان ميرفتم. روزي در جلسه درس نامهاي خدمت ايشان آوردند، آنرا ملاحظه كردند و با آگاهي از مضمونش به گوشهاي پرت نمودند وفرمودند: اعتنا نكنيد. گويا اين نامه از سوي دستگاه حكومتياخود رضاخان بود. بعد با يك دنيا تاسف فرمود: چكار كنم؟ اگرپنج نفر مثل خودم ميداشتم، با اين كفش دهانش را خرد ميكردم.»
البته قاطعيت و صراحت مدرس موجب نميشد به كسي توهين كند.
امام خميني(ره)ضمن تاييد سياست مدرس در آن دوران، روشانفعال سياسي ديگران در مقابل رضاخان را مورد انتقاد قرارداده، ميفرمايد: «... در همان زمان يكي از اشتباهات اين بودكه مردم يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند پشتيباني از مدرسنكردند. مدرس، تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد وايستاد و مخالفت كرد...
در آن وقتباز جناحهايي ميتوانستند كهپشتسر مدرس را بگيرند و پشتيباني كنند و اگر پشتيباني كردهبودند، مدرس مردي بود كه با منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت وهمه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقتشر اينخانواده(خاندان پهلوي)كنده بشود و نشد.»
امام خميني(ره)به تنهايي مدرس در نبرد با رضاخان چنين اشارهميكند: «... آن روزي كه رضاشاه آمد و آن همه كارها را كرد يكآخوند بود توي مجلس به اسم مدرس كه مقابل (رضاخان) ميايستاد وميگفت كه نه. هيچكس نبود. مدرس بود. چند نفري هم اطراف اوبودند. ديگر هيچ قدرتي در تمام مملكت در مقابل وينميايستاد.(اما)مدرس در مقابل رضاشاه و نه گفت...»
امام(ره)معتقد بود كه هيچ كدام از گروههاي ملي و مذهبي حمايتلازم را از مدرس به عمل نياوردند و تنهايي مدرسموجب شد رژيمپهلوي به رشد سرطانياش ادامه دهد. افزون براين، حضرتامام(ره)يادآور ميشود مدرس نهتنها در مبارزه بلكه در نوع تفكرنيز تنها بود: «...اگر در هر شهري و استاني چند نفر موثر،افكار مثل مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع وصحيح پيش ميرفت و قانون اساسي با متمم آن كه حاج شيخ فضلالله در راه آن شهيد شد. دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتيكه در آن شد، نميگرديد و اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آنرنجهاي طاقت فرسا را نميكشيدند...»
فرجام فداكاري
جو اختناق و سركوبي شديد آن زمان ارتباط شهيد مدرس را بامردم بسيار كاهش داد. رژيم رضاشاه سرانجام در 27 رمضان سال1356 ه .ق. مصادف با دهم آذر 1316 ه’ .ش آن مجتهد بزرگ را بهشهادت رساند.
تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مزار شهيد مدرس در كاشمر درهالهاي از غربت زيارتگاه عاشقان حقيقتبود. در طول سالهاياختناق، تنها يك ستون آجري كه به وسيله مردم برپا شده بود.نشان دهنده آرامگاه اين سيد بود.
در اين سالهاي هراس و وحشت،مردم به پيروي از زندگي ساده و بيپيرايه شهيد مدرس كه غالبروزها نان وماست ميخورد. بعد از ظهر روزهاي چهارشنبه در مزارشنان و ماست توزيع ميكردند و زير سايباني كه در دهه 1330ه . شساخته شده بود، يادش را گرامي ميداشتند.
با پيروزي انقلابشكوهمند اسلامي، بزرگداشتشهيد مدرس در راس برنامههاي اساسينظام جمهوري اسلامي قرار گرفت.
حضرت امام خميني(ره)توليت وقتآستان قدس رضوي را مامور تعمير و احياي مقبره آن شهيد والامقام ساخت. در فرازي از حكم امام(ره) چنين آمده است: «...اميداست ايشان(آيتالله واعظ طبسي)به وجهي مناسب با شخصيت آنبزرگوار اين خدمت را... به اتمام برسانند و موجب رضايتخداوندمتعال و خشنودي حضرت رضا(ع)و فرزند عزيزش حضرت بقيهاللهارواحنالمقدمه الفداء را فراهم نمايند...»
بدين گونه تلاشي ارزشمند براي گرفتن غبار از مرقد غريب اينمبارز نستوه آغاز گرديد و عمليات اجرايي ساختمان اصلي آرامگاهشروع شد.(در سال 1363)درسال 1367 اين محل شامل نه رواق و محلاصلي به دست مبارك مقام معظم رهبري كه در آن زمان رئيسجمهوري اسلامي ايران بود. مورد بهره برداري قرار گرفت و تحويلاوقاف شد.
به دليل مشكلات موجود، ائمه جماعات، خصوصا امام جمعه كاشمر ومردم اين سامان، اصرار داشتند، توليت آرامگاه به آستان قدسرضوي تفويض گردد. حضرت آيتالله خامنهاي خواست آنان را اجابتفرمود و در چهارم مرداد 1373 آيتالله واعظ طبسي را به توليتآستانه و آرامگاه شهيد مدرس منصوب فرمود. با اين حكم طرح جامعآرامگاه آغاز شد.
اكنون آرامگاه مدرس با بارگاه مشهورترين امامزادگان كشوربرابري ميكند. وقتي انسان در آن مجموعه قرار ميگيرد، به ياداين جمله وي ميافتد كه خطاب به رضاخان گفت: «قبر من هرجا كهباشد زيارتگاه مردم ميشود اما تو در جايي ميميري كه نه آب باشدو نه آباداني.»
منبع: سايت كوثر