مرحوم شيخ علياكبر نهاوندي(ره) در كتاب عبقريالحسان حكايتي را از قول مرحوم محمدباقر وحيد بهبهاني(ره) نقل ميكند كه: روزي بالاي منبر حديثي از كتاب الخرائج مرحوم راوندي براي مردم خواندم كهاي مردم! خوش به حال شما كه امام زمان غايب است! چون با ظهور آن حضرت، بساط عيش و نوش برچيده ميشود... همانطور كه حديث را تفسير ميكردم، ديدم چهرهها در هم شد و عدهاي به كنار دستيشان نگاهي مياندازند و كم كم همهمه و زمزمه بالا گرفت و من از خوف، از منبر پايين آمدم و به منزل رفتم. مدتي كه گذشت، ديدم كسي به شدت در ميزند و با صداي بلند مرا ميخواند. از ترس گوشه در را باز كردم، ديدم هماني است كه سجادهام را در مسجد پهن ميكند و بعد از نماز بر ميچيند. سجاده را به داخل حياط انداخت و گفت: بايد نمازهايمان را قضا كنيم كه پشت سر چون تويي نماز گذارديم! و رفت. متحير ماندم كه چه شد و چرا چنين سخناني بر زبانم جاري شد. تا اينكه پاسي از شب گذشت و بعد از ساعاتي متوجه شدم كسي در را ميكوبد و با اصرار و خواهش و التماس از من ميخواهد در را باز كنم. در را كه گشودم ديدم خود را به دست و پاي من انداخت و بوسه ميزد و عذر ميخواست... تا اينجا را داشته باشيد تا بعد.
ياران آماده در مرتبه اصحاب بدر، و نيز آمادگي جهاني براي پذيرفتن حكومت مهدي(عج) دو شرط مهم ظهور است. حوادث منطقه و بيداري اسلامي و مبارزه با استكبار جهاني و رسوايي تئوري دهكده جهاني مك دونالد، همه نشان از اين آمادگي دارد. همچنان كه در مركزيت حكومت كفر جهاني نيز گاه شاهد تظاهرات اعتراضآميز و خستگي مفرط مردم از نوع حكومتشان هستيم.
با اينهمه نمونه كوچكي از آن حكومت الهي در ايران اسلامي به بركت ظهور و حضور امام خميني(ره) محقق شد و آن چيزي جز حكومت اسلامي با محوريت ولايت مطلقه فقيه نيست.
كساني كه در عهد رسول خدا(ص) عليرغم نزول «فلا و ربك لا يؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (نساء،65) به خود اجازه عرض اندام در مقابل رسول خدا را دادند و در صحنههاي تاريخ مانند نبرد صفين در برابر امام معصوم ايستادند و مالك را از سراپرده معاويه برگرداندند، نشان از عدم آمادگي پذيرش حكومت ديني بود. هر چند در سويي ديگر، افرادي چون مقداد و سلمان و ابوذر و ميثم و حبيب و... بوده و هستند، اما مهم، آمادگي براي حكومت بود كه فراهم نبود.
در عصر حاضر، ولايت مطلقه فقيه نمونه كوچكي از ولايت اهل بيت(ع) است. روشن است كساني كه در مقابل چنين حكومتي- با هر عنوان و اسمي- پرچم ديگري بلند ميكنند، در واقع همان كساني هستند كه- اگر بودند- در مقابل اميرالمؤمنين(ع) ميايستادند. البته هر كس در شأن خود؛ هر كس قدرت قومي و قبيلهاي و ثروت بيشتري داشته باشد، دامنه مخالفتش هم بيشتر و آن كس كه از اين پشتوانه بيبهره و محروم باشد، مخالفتش هم اندك و كماثر است.
خوشبختانه در طول سي و سه سالي كه از انقلاب اسلامي ايران گذشته، توده مردم ايران پيروي و اطاعت مطلق خود را از رهبري و ولايت نشان دادهاند و بايد اين نكته را همواره به كساني كه خود را برخوردار از حمايت مردمي و قومي و قبليهاي و ثروت مادي ميدانند گوشزد نمود؛ چرا كه در طول دوران حكومت ايران اسلامي، مخالفان و قد علم كنندگان در مقابل ولايت اعم از عالم ديني و روشنفكر و رئيس جمهور و وزير و وكيل، سرانجام نيكي نيافتند. چرا كه اندك غفلتي براي انسان صعود يافته، موجب سقوط و هلاكتش است.
نشانه قبولي در آزمون ولايتمداري خواص را ميتوان به خوبي در پيامها و نامهها و سخنان رهبري رديابي كرد كه متاسفانه در برخي مواقع نشان ميدهد ما در امتحانات عصر غيبت همچنان مردود ميشويم. اگر نه چه عرصهاي مانند اطاعت مطلق از ولي فقيه براي اثبات آمادگي ظهور سراغ داريد؟ آري؛ تا از گلدان نتوانيم مراقبت كنيم، يك گلستان را به دست ما نميدهند!
و اما ادامه مطلب پيشين... سجاده بردار گفت: وقتي از نزد شما به خانه برگشتم و وقتي خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم حضرت وليعصر ظهور كردهاند و من در محضر ايشان هستم. فرمودند فلاني! عباي تو از اموال فلان شخص است و تو ندانسته آن را از ديگري گرفتهاي. حال بايد آن را به صاحبش بدهي. من هم عبا را به صاحب اصلياش دادم. سپس حضرت دستور دادند لباسهاي ديگرم را نيز به مردم بدهم. بعد نوبت به خانه و ظروف و فرشها و چهارپايان و زمينها و ساير چيزها رسيد و براي هر يك مالكي معين كردند و به او رد نمودند. سپس فرمودند: همسري كه داري خواهر رضاعي توست و تو ندانسته با او ازدواج كردهاي، بايد او را هم به خانوادهاش رد كني. اين كار را هم كردم. كار به فرزندم رسيد كه فرمود اين پسر هم چون از همسرت متولد شده حرام است... در اينجا غضبناك شدم و گفتم به خدا قسم تو سيد هم نيستي، چه رسد به اين كه صاحبالزمان باشي! همين كه اين سخن را گفتم از خواب پريدم و فهميدم كه ما طاقت اطاعت و فرمان برداري از آن حضرت را نداريم (عبقريالحسان في احوال مولانا صاحبالزمان، ج2، ص163 نقل از: بركات حضرت ولي عصر، ص391- 393).
نويسنده: هادي قطبي
منبع: سايت قبس