به نظر مي‌رسد در اين برهه تاريخي حركت عقلاني انقلاب اسلامي بر عموم متفكرين تيزبين روشن شده باشد كه بخشي از علوم انساني موجود ريشه در ارزش‌هاي غربي داشته و بنابراين رابطه منطقي بين علوم انساني رايج در فضاي دانشگاهي ايران ـ در همه حوزه‌هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي ـ و ارزش‌هاي ايماني پذيرفته شده از سوي توده‌هاي ميليوني مردم مسلمان ايران زمين، آنچنان كه بايد و شايد برقرار نيست. روشن است كه در چنين شرايطي تعارضات آشكاري بين باورهاي اجتماعي و نظريه‌هاي رايج در حوزه‌هاي مختلف علوم انساني بروز خواهد كرد.
شدت اين تعارضات به حدي است كه شايد برخي افراد عالم عرصه علوم اجتماعي را دچار نوعي تضاد شخصيتي نمايد؛ حتي ممكن است در صورت بي‌توجهي به اين تعارض امواج اجتماعي متناسب با هر جبهه، سر به صخره جبهه مقابل كوبيده و حتي در بدترين شرايط ـ و با كاتاليزور مكر دشمنان در كمين نشسته عظمت اسلام و انقلاب و ايران ـ در بلندمدت وحدت اجتماعي مردم عزيز اين مملكت ـ كه ارزشمندترين پشتوانه استراتژيك نظام اسلامي است ـ دچار آسيب‌هاي خانمان برانداز شود.
به نظر مي‌رسد امروز نيز نشانه‌هايي از اين تعارض "ارزش‌هاي اسلامي " و "دانش‌هاي غير اسلامي " و حتي "ضد اسلامي " در برابر چشمان حيرت‌زده برخي نخبگان جلوه‌گر باشد. جان كلام اينكه علت اصلي اين تعارض عدم توليد علوم انساني بومي بر پايه ارزش‌هاي بومي است.
بديهي است در چنين شرايطي وقتي دولتمردي بر مصدر امور اجرايي كلان كشور قرار مي‌گيرد. سه راه پيش رو دارد:
راه اول اين كه تكيه به "راه طي شده " تمدن غرب كرده و گام در راه توسعه به سبك غربي و شرقي بگذارد. تكيه‌گاه عقلانيت كارشناسان چنين سيري خواه ناخواه به علوم انساني غربي ـ كه برخواسته از ارزش هاي همان‌هاست ـ خواهد بود. طبيعتاً در چنين حالتي باورهاي ايماني توده‌هاي مسلمان ايران نه تنها مورد بي‌اعتنايي قرار خواهد گرفت، بلكه حتي معارضه با آنها خدمت به ساختن ايران و سازندگي و در مسير توسعه سياسي و اقتصادي و فرهنگي حركت كردن ارزيابي خواهد شد. اين اتفاقي است كه نزديك به دو دهه در اين سرزمين در حال وقوع بود. اكنون نيز اگرچه ضربات جدي از واكنش طبيعي مردم خورده، ولي همچنان تا حدود زيادي جايگاه عقلاني خود را حفظ نموده است.
راه دوم نفي عقلانيت جاري در علوم انساني مبتني بر پيش‌فرض‌هاي الحادي و التقاطي و تكيه بر باورهاي ايماني امت مسلمان است. رويكردي كه در چند سال اخير وجهه اصلي همت دولتمردان اين سرزمين شده است؛ درست مانند سال هاي اول انقلاب.
ولي اين راه نيز يك اشكال اساسي دارد. آن اشكال مهم نيز اين است كه اگر چه جهت‌گيري اصلي منطبق با جهت‌گيري صحيح مردم مومن و جهت حركت تاريخي تمدن‌ساز اين انقلاب در دنياي اسلامي شده، ولي از اين پرسش بسيار اساسي غفلت شده كه اگر علوم انساني مبتني بر عقلانيت و اعتقادات غير بومي مورد طرد و دفع واقع شوند، پس بايد انديشيد كه چه علمي مورد طلب است و چه نيازي به آن علم وجود دارد؟ روشن است كه دست برداشتن از علوم انساني موجود به اين راحتي نيست. علم، قدرت است و پيشرفت بدون علم ـ به ويژه علوم انساني ـ خيالي خام است. تكيه كردن به باورهاي ايماني كه جاري در عقلانيت بومي نشده باشد نظام را در معرض تهمت پوپوليسم و غير كارشناسي و لحظه‌اي عمل كردن و بي‌برنامگي و روزمرگي قرار خواهد داد. تهمتي كه به نظر مي‌رسد اصلي‌ترين خنجر دشمنان مغرض و دوستان غافل عليه نظام شده است. حال چه بايد كرد؟ و راه حل كجاست؟
به نظر مي‌رسد راه حل همين راه سوم است. راهي كه رهبر انقلاب نيز در سال هاي اخير پيوسته بر آن تاكيد دارند. راه سوم اين است كه اگر چه تا اينجا مسير انقلاب درست پيموده شده. يعني هم در سال هاي ابتدايي كه بنا به ضرورت تكيه به مدل‌هاي غربي در مسير توسعه شد و هم در سال هاي اخير كه بي‌محابا تمام تمدن به بن بست رسيده غرب توسط ادبيات عزت مندانه انقلاب به چالش كشيده شده راه درست بوده ولي از اين به بعد اگر چه بايد از باورهاي اسلامي ـ ايراني مردم قدرشناس ايران اسلامي تمام قد دفاع كرد و با بلندترين صدا شعارهاي عدالت‌خواهانه و آزادي طلبانه اين انقلاب را در عرصه جهاني فرياد كرد و تمامي كفر را به چالش كشيد در عرصه تفكر نيز بايد انقلابي عقلاني مبتني بر باورهاي يومي را آغاز نمود. زيرا امروز مشكل اصلي در مسير جريان شعارهاي اسلام و انقلاب نه افراد كه افكار كارشناسان مدهوش علوم انساني غرب است.
هم از اين روست كه مقام معظم رهبري نيز در گردباد فتنه‌هاي آخر زمان عقبه استراتژيك جريان فتنه و عمق استكباري آنها را نشانه رفت و حكم به "جنگ نرم " با سلاح "صبر " و "بصيرت " عليه "علوم انساني غربي " نموده است. راه نجات همين جاست.
راه سوم توليد علوم انساني مناسب و متناسب با فرهنگ و اعتقادات نجات‌بخش اسلام است. به شرطي كه بدانيم و بفهميم كه مشكل اصلي در مسير اجراي عدالت نه كوتاهي دولتمردان و مسئولان زحمت‌كش كه نارسايي اين مدل‌هاي كارشناسي بر آمده از علوم انساني مبتي بر ارزش‌هاي غير بومي است. ارزش‌هايي كه عدالت اسلامي در ميان آنها هيج جايي ندارد و اين مدل ها هرگز جهت جريان عقلاني عدالت اسلامي در ساختارهاي اجتماعي تاسيس نشده‌اند.

نويسنده:علي ميثمي تهراني

منبع: سايت بنياد انديشه اسلامي


دسته ها : عمومی
سه شنبه 1390/1/30 10:19
X