تحولات اخير جهان عرب و سرعت وقوع آنها نشان از تحولي بزرگ در اين جهان دارد. قيام‌هاي مردمي در تونس و مصر اگرچه در ظاهر به دنبال خودسوزي يك جوان بر اثر مشكلات اقتصادي و به دليل بدرفتاري پليس تونس صورت گرفت، اما شعله‌هاي اين آتش تا دوردست‌ها اثر خود را برجا نهاد و تاكنون موجب سرنگوني دو ديكتاتور (زين العابدين بن علي در تونس و حسني مبارك در مصر) شده و پايه‌هاي اقتدار ديكتاتورهاي ديگر اين جهان مانند "معمر قذافي " در ليبي و "علي عبدالله صالح " در يمن و "حمد بن عيسي آل خليفه " در بحرين را به شدت به لرزه درآورده است.

*اسلام و بيگانه‏ستيزي قوه محركه قيام‌هاي مردمي

بي‌شك وقايع جاري در جهان عرب بسيار گسترده‌تر از آن چيزي است كه بتوان آن را در مسائل تونس، مصر و كشورهاي بحران‎زده ديگر منطقه ملاحظه كرد. هويت‌يابي اسلامي و بيگانه‌ستيزي در جهان عرب واقعيتي است كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت و به‎جرأت مي‌توان گفت به‎لطف اين دو عامل، يعني هويت‌يابي اسلامي، و بيگانه‌ستيزي بود كه جنبش‌هاي سياسي و اجتماعي جهان عرب به حركت درآمدند.

به همين دليل اگر جريان‌هاي اسلام‎گراي منطقه بتوانند، دو عامل هويت‌يابي اسلامي و بيگانه‌ستيزي را در جوامع خود مديريت كنند و هم‌زمان اصلاحات ساختاري و سيستمي كشورهاي خود را به سوي اسلام‌مداري سوق دهند، در آن زمان مي‌توان گفت، امكان چرخش كشورهاي منطقه به سمت حكومت اسلامي جدي‌تر دنبال خواهد شد.

*جهان عرب در پي گمشده خود

به بيان ديگر جهان عرب طي يك‌ قرني كه از فروپاشي امپراطوري عثماني مي‌گذرد، همواره جولانگاه غربي‌ها به‎ويژه انگليس، فرانسه، آمريكا بوده و شكل‌گيري رژيم صهيونيستي در كانون اين جهان تحقير و توهين بزرگتري بوده كه به آن صورت گرفت. اعراب در طول اين يك‎صد سال به هر عامل هويتي شناخته شده‌اي متوسل شدند، نتوانستند خود را از چنگال استعمار نجات دهند اما اكنون كه ملاحظه مي‌كنند، اسلام در ايران چه نظام سياسي موفقي را ارائه كرده است، به نظر مي‌رسد هويت گمشده خود يعني اسلام را يافته‌اند.

* نفرت ملت‌هاي منطقه از تحقير در قبال غرب

يك قرن تحقير از سوي بيگانگان غربي كينه‌اي در جهان عرب به‏وجود آورد كه تبديل به دملي چركين شد و سال 2011 نشان داد كه زمان سر باز كردن اين دمل فرارسيده است. هم‎اكنون آتشفشان خشم و غضب جوانان عرب فوران كرده و درحال آزادسازي انرژي عظيم خود است كه با آن مي‌توان ده‌ها انقلاب نرم و سخت در جهان عرب رقم زد و اين نكته همان عامل بيگانه‌ستيزي در جهان عرب است.

جنبش‌هاي اجتماعي جهان عرب با تمسك به اسلام اندك اندك هويت خود را بازمي‌يابند و خود را آماده ستيز با بيگانگان و مستكبرين مي‌نمايند، اولين نمودهاي اين بيداري را بايد از وقايع دي ماه سال جاري در جهان عرب ملاحظه كرد كه با سقوط ديكتاتوري "زين‌العابدين بن علي " در تونس و فرار او به عربستان، كانون حكومت‌هاي خودكامه وهابي آغاز گرديد.

*سقوط دولت غرب‎گراي لبنان

پس از آن نوبت به سقوط دولت 14مارس به نخست‌ وزيري سعد حريري در لبنان رسيد. جريان غرب‌گراي 14 مارس در لبنان كه پس از ترور مشكوك رفيق حريري با استفاده از دكترين شوك (حاصل از ترور مشكوك حريري) و بهت (حاصل از اتهام انجام آن ترور از سوي سوريه و گروه‌هاي لبناني طرفدار آن) روي كار آمد، اكنون با فرونشستن شوك آن ترور و فروكاستن از پيامدهاي دوره بهت ترور مزبور روز به روز بي‌رمق‌تر مي‌شود. لذا لبنان در سال جاري كه آخرين روزهاي آن را سپري مي‌كنيم، آيينه هويت‌يابي اسلامي و بيگانه‌ستيزي و فروريختن دولتي بود كه در برابر مستكبرين جهان عرب (مانند عربستان) و جهان غرب (مانند آمريكا و اسرائيل) بيشترين انعطاف را داشت.

* تجزيه جنوب سودان

اما سومين نقطه تحول را بايد در سودان جستجو كرد، سوداني كه با يك انتخابات آمريكايي به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم شد. منطقه جنوب سودان بيش از 80 درصد منابع نفت اين كشور را در اختيار دارد. واقعه تجزيه سودان كه مبتني بر قاعده تفرقه بينداز و حكومت كن و با استفاده از يك دهه اعمال دكترين هويج و چماق بر دولت عمر البشير در خارطوم صورت گرفت، بخش عظيمي از بغض و كينه اعراب آفريقا را نسبت به بيگانگان غربي برانگيخت. البته تجزيه سودان به منطقه جنوب ختم نمي‌شود. منطقه دارفور، بخش ديگري است كه بلافاصله پس از تجزيه جنوب، در دستور كار غرب قرار خواهد گرفت.

* سقوط فرعون مصر

چهارمين نقطه تحول و شايد بزرگترين و مهمترين آن در جهان عرب را بايد در انقلاب مصر ملاحظه كرد، كشوري كه در 30 سال اخير همواره سايه يك فرعون غرب‌گرا و ديكتاتور را بالاي سرخود داشته، به‏پا خاست و با تكيه بر هويت اسلامي و بيگانه‌ستيزي خويش كه از صفات نهادينه مردم مصر است، طومار رژيم مبارك را كه در برابر مستكبرين اسرائيلي – آمريكايي بيشترين انعطاف و در برابر مستضعفين مصري – فلسطيني بيشترين صلابت را نشان مي‌داد، درهم پيچيد.

* قيام مردم ليبي عليه قذافي

اما اوضاع در ليبي ديگرگونه است. وقتي مردم رنج‎كشيده و ستم‌ديده ليبي كه بيش از 4 دهه ديوانگي‌هاي مردي بدوي به نام "معمر قذافي " را تحمل مي‌كنند، خواستار اصلاحات و آزادي و قانون اساسي شدند (قانون اساسي كه از زمان به قدرت رسيدن قذافي در اين كشور وجود خارجي نداشته و همه‎چيز از جمله قانون اساسي در قذافي خلاصه مي‌شود)، به خاك و خون كشيده شدند.

با اين حال مردم ليبي ثابت كردند با اينكه تحت سخت‌ترين فشارها و سركوب‌ها به‎سر مي‌برند و به شدت از زمين و هوا توسط نيروها و مزدوران قذافي بمباران مي‌شوند، هدف خود را كه آزادسازي ليبي از قبضه فساد و تباهي قذافي و خاندان آن است، تا تحقق خواسته‌هايشان دنبال مي‌نمايند.

* موج بيداري اسلامي به يمن، بحرين، عربستان و اردن كشيده شد

اما موج بيداري ملل عربي به ليبي ختم نمي‌شود، بلكه انقلاب‌هاي مردمي در يمن و بحرين و اعتراضات مردمي در عربستان، عمان، كويت، قطر، مغرب و حتي موريتاني نشان مي‌دهد كه ماه‌ها و سال‌هاي آتي آبستن حوادث بزرگ ديگر و امواج بيداري ديگري در جهان عرب و اسلام هستند و بايد همچون دومينو در انتظار فروپاشي حكومت‌هاي سست و غرب‌گراي جهان عرب يكي پس از ديگري باشيم كه حاصل خيزش جهان عرب در نتيجه روند رو به رشد بيداري اسلامي در اين جهان است و اين نكته بي‌شك براي غرب كابوس و براي جهان اسلام نويد آغاز دوره جديدي از بازگشت به خويش و بيداري اسلامي است.


دسته ها : سیاست
چهارشنبه 1389/12/25 13:38
X