یکی از عوارض اساسی که دامن‌گیر خواص اهل حق در جامعه اسلامی می‌شود علاوه بر دنیاگرایی و چسبیدن به زخارف حفظ قدرت و دون شان فرض کردن اظهارنظر در مواقع لازم، عدم اقدام لازم و در خور شأن در مواقع ضرورت است.
این عارضه البته در میان خواصی بیشتر بروز می‌کند که می‌توانند تا حدودی دنیا را کنار گذاشته و دل بدان نبندند. بعبارت دقیق‌تر وضعیت آنها نسبت به خواصی که دنیازده شده‌اند آنقدر وخیم نیست اما بهرحال آنچه واقعیت است و بروز و ظهوری در عرصه عمومی می‌یابد، همانا همداستانی ایشان با فتنه‌انگیزان، خواص منحرف شده و گرفتاران در چنبره دنیازدگی است چرا که در جامعه، نتیجه سکوت و عدم اقدام با نتیجه فتنه‌‌انگیزی، تفاوت چندانی نداشته و هر دو مسیر در عدم یاری حق، یک نقطه مشترک دارند.
متأسفانه سال‌هاست که عادت کرده‌ایم هرگاه رهبری معظم انقلاب و مقتدای مظلوم و مقتدر جامعه اسلامی سخنی را با عمق بصیرت و روشنگری در عین وظیفه ‌شناسی و همچنین تعیین وظیفه برای هر بخش از جامعه بیان می‌کنند عده‌‌ای از همین خواص و جریانات تنها به "به‌به " و "چه‌چه " این بیانات پرداخته و بدون آنکه عملی خاص و اقدامی لازم در راستای اجراسازی منویات معظم‌له انجام دهند حتی باعث مشمول شدن این بیانات به قاعده گذشت زمان شده و بتدریج این ارشادات تنها در میان اذهان و آرشیو رسانه‌ها جای خوش می‌کند. گویی ایشان باید هم در مقام مجلس، هم دولت، هم دستگاه قضا، هم دانشگاه و هم پاسبانی امنیتی نظام و هم سوژه یاب رسانه‌ها‌ و...قرار گرفته و دیگران تنها شنوندگان و بینندگانی باشند که از شنیدن سخنان قاطع و روشنگر تنها به حظ و لذت معنوی بسنده ‌کنند. این در حالی است که وظیفه خواص اهل حق در جامعه اسلامی تبیین ، توضیح و تشریح بیانات مقام ولایت است. اساساً این طبقه که اولاً بصیرت لازم در شناخت حق را داشته و ثانیاً زخارف دنیایی آنان را از راه و شناخت مسیر صحیح منحرف نساخته مؤظفند که حلقه‌ای واسط در میان جامعه بوده از یکسو به انتقال بیان حق مقام ولایت به جامعه همت گماشته، از سوی دیگر مسولیت‌های خویش در اجرای فرامین رهبری را عملیاتی کرده و نیز شبهات و ابهامات را برطرف نمایند.
سوگمندانه بایستی اذعان کرد اینک در بخشی از جامعه خواص کشور که دارای ویژگیهای یاد شده بوده و از آنان انتظار می‌رفت که این نقش را عهده‌دار شوند، عارضه‌ای نهفته به گونه‌ای که آنانی که باید دیگران را به حرکت وادارند خود ایستاده و منتظر شنیدن، راهنمایی، هدایت و باصطلاح عوام هُل داده شدن از سوی رهبری جامعه اسلامی هستند.
این رخوت و تن‌آسایی علاوه بر درگیر ساختن بدنه جامعه با انواع و اقسام اختلافات و شبهات، وظایف و شأن و جایگاه ولایت در جامعه را نیز دچار برهم ریختگی خواهد ساخت.
بدین ترتیب مقامی که وظیفه دارد تا خطوط کلی و اساسی حرکت و افق دور و نزدیک حرکت جامعه را تبیین و ترسیم کند، درگیر جزئیاتی خواهد شد که پیش از این وظیفه اجرا، هدایت، تبیین و نظارت بر آنان را دیگرانی از طبقه خواص برعهده داشته‌اند.
علاوه بر آن بایستی دانست که اساساً مقام ولایت بخاطر شأن، رتبه، تقوا، صلابت و جایگاهی که از آن برخوردار است نباید و نمی‌تواند در اموری جزیی و سطحی دخالت کرده و به حل آنان اقدام نماید. این وظیفه بر دوش مالک اشترهایی است که با ایده‌های علوی به خیمه دشمن هجوم برده و با ابتکار و نوآوری، زمینه‌ بسط ید ولایت و حرکت عمیقتر ایشان در جامعه را فراهم آورد. البته ممکن است در این بین خطاهایی نیز بروز کند و یا با توجه به اقتضائات و مستحدثات فرمانی مبنی بر عقب‌گرد یا ایستایی نیز صادر شود اما به یقین ایستایی و عدم تحرک تا صدور بیان جزء به جزء حرکت آتی، جبران‌ناپذیر و غیرقابل بخشش خواهد بود. چه آنکه اولین صدمه چنین اقدامی، قبض ید ولایت و تحمیل‌سازی جبری تقیه بدان جایگاه رفیع خواهد بود.
چنانچه بدون تردید اگر خواص اینچنینی جامعه اسلامی ما تاکنون به وظایف خویش پرداخته و به جای بیان دوباره همان نکاتی که رهبری معظم انقلاب آنرا با بیانی شنواتر، همه‌ فهم‌تر، عمیقتر، علمی‌تر و جذاب‌تر بیان داشته‌اند، تنها و تنها یک گام به جلو برمی داشتند، دیگر جایی برای گلایه چندین باره مقام ولایت در برزمین ماندن مطالبات و رهنمودها، تکرار آنها با بیانهایی متفاوت و البته فراموشی پاره‌ای از آنها در میان افکار عمومی باقی نمی‌ماند.
در این بین اگر بی‌ملاحظه و بدون مسامحه و غمض عین از بزرگان و صاحب منصبان، به صورت قاطع با مفاسد اقتصادی، دانه‌درشت‌ها، آقازاده‌ها و گردن کلفتان در برابر قانون مبارزه می‌شد، اگر کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی در دانشگاهها جدی گرفته می‌شد، اگر به ملزومات جنبش نرم‌افزاری به دقت نگریسته می‌شد، اگر بصیرت‌بخشی به جامعه از سوی خواص صورت می‌پذیرفت، اگر ایده‌های بلند و تابناک رهبری در دستگاه دیپلماسی جدیت یافته و پی‌گیری می‌شد، اگر با تهاجم فرهنگی، شبیخون، فرهنگی و سپس ناتوی فرهنگی مقابله صورت می‌‌گرفت و دهها و صدها اگر دیگر آیا حالا نوبت به هوس‌رانی فتنه‌‌گران مخملی در عرض اندام با نظام پرصلابت اسلامی و براندازی آن، رویارویی با حرکت عمومی مردم، مخدوش‌سازی چهره‌ مشعشع انقلاب و نظام اسلامی و درگیر ساختن آن با جنگ نرم فرهنگی - سیاسی و هتک حیثیت نظام، انقلاب و امام راحل (ره) توسط عده‌ای بی‌ریشه و تهی‌مغز در تحت لوای توهم مخدوش نشان دادن انتخابات، فرا می‌رسید؟
می‌توان به ضرس قاطع عنوان کرد اگر بی‌هویت‌ها، بی‌ریشه‌ها و غبارهای پراکنده در فضایی همچون خاتمی، موسوی، کروبی‌، طرفداران حاکمیت دوگانه و آقازادگان اغتشاشگر آنان امروز همچون پشگانی سبک‌مغز بر درخت تنومند انقلاب نشسته؛ از امام(ره)، انقلاب، شهیدان و مجاهدات بی‌نظیر مردم هویت ، نام ، جاه ، مال و منال یافته و اینک به زعم خود خیال وارد آوردن صدمه به این پیکره الهی و معنوی را در سر می‌پرورانند، بخاطر مسامحه، مجامله، و رخوتی است که خواص اهل حق و مسئولین مربوطه در عدم اجرای فرامین ولایت طی سه دهه پس از انقلاب اسلامی بدان دچار شده بودند.
مردم اما به رغم این خواص تنبل و فرتوت، تاکنون پیش‌برندگانی روشن و تیزبین و گوش به فرمانانی ولایت‌مدار و امتحان پس داده بوده ‌اند. همین عامل قدرت است که سبک وزن‌هایی همچون افراد یاد شده و اربابان بیرونی آنها را در پی‌گیری اهداف شوم‌شان عصبانی و ناامید ساخته است.پاسخ ملت هم بدیشان همان سخن زیبای شهید مظلوم ‌آ‌یت‌الله بهشتی بوده است که: "از این عصبانیت بمیرید ".
یادداشت از: محمدسعید ذاکری

دسته ها : مذهبی
دوشنبه 1388/9/30 9:25
X