رضاشاه از سلطنت تا استعفا
رضا، پسر عباسعلی، معروف به "داداش بیگ " افسر قزاق از ایل پالانی، در 24 اسفند ماه سال 1255 هـ. ش در قریه "آلاشت " از توابع سوادکوه مازندران به دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، پدرش درگذشت و مادرش که از مهاجران گرجستانی بود، به علت درگیری و اختلاف خانوادگی به تهران مهاجرت کرد و در خانه برادرش ساکن شد. رضا، دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر دایی‌اش – که خیاط قزاقخانه بود – پسری کرد و به توصیه و وساطت او، در سن چهارده پانزده سالگی وارد بریگارد قزاق شد و به عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید.
نخستین منصب رضا در قزاقخانه، سمت وکیل‌باشی "گروهان شصت‌تیر " بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به "رضاخان شصت‌تیر " شهرت یافت. به تدریج مورد توجه برخی از صاحب‌منصبان و متنفذان قرار گرفت. از جمله عبدالحسین میرزا فرمانفرما که از شاهزادگان معروف و قدرتمند قاجاری بود، مسئولیت اسحله جدیدش – مسلسل ماکسیم – را به او سپرد، از این رو، رضاخان، در میان خانواده فرمانفرما "رضا ماکسیمی " نیز نام گرفت. پس از آن رضاخان به مرور مراتب ترقی خود را طی کرد و در انجام مأموریت‌های مختلف، همچون سرکوب نهضت آزادیخواهانه میرزا کوچک‌خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت تا آن که یک ژنرال انگلیسی به نام "ادموند آیرونساید " ضمن دیدار و گفت و گویی که با او داشت، وی را شایسته اجرای طرح کودتایی یافت که منافع کشورش را در ایران و شبه قاره هند تأمین می‌کرد. رضاخان خود نیز بعدها نزد بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسی‌ها او را سر کار آورده‌اند.[1]
کودتای سوم اسفند 1299 که در آن سیدضیاءالدین طباطبایی به عنوان عامل انگلیسی‌ها به نخست‌وزیری رسید، شروع قدرت‌گیری روز‌افزون رضاخان بود. در کابینه سیدضیاء رضاخان به وزارت جنگ رسید و با ادغام یگان‌های متفرقه نظامی، قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور از این طریق، زمینه نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور فراهم ساخت. پس از ریاست‌الوزرایی رضاخان در سال 1302، زمینه‌های سلطنت وی به تدریج آماده شد و در سال 1304 با پایان دادن به سلطنت قاجارها، سلسله پهلوی را بنیان‌گذاری کرد. دوره سلطنت رضاشاه تا شهریور 1320 تداوم یافت.
با شروع جنگ جهانی دوم و پیشروی آلمان‌ها به سمت شرق و تصرف بخش‌های شرقی شوروی، متفقین که شدیدا تحت فشار آلمان‌ها قرار گرفته بودند، به فکر راه جدیدی برای کمک به نیروهای شوروی و مقابله با نیروهای آلمانی افتادند. به همین دلیل، آنها که تمام راه‌های موجود را مسدود یا مشکل می‌دیدند، به راه مساعدی که از ایران می‌گذشت، چشم دوختند و با وجود اعلام بی‌طرفی ایران. به بهانه وجود اتباع آلمانی و ایتالیایی، خاک ایران را تصرف کردند.
پس از اشغال ایران توسط متفقین، انگلیسی‌ها که به خاطر قدرنشناسی رضاشاه و گرایش او به آلمان، سخت از وی عصبانی بودند، به فکر برکناری او از سلطنت افتادند. شوروی نیز به خاطر آینده ایران، معتقد بود که باید به جای رژیم سلطنتی، یک رژیم جمهوری روی کار بیاید.
در مدت کوتاه پس از اشغال ایران، بحث‌های جدی در سفارت‌خانه‌های متفقین وجود داشته است تا جایی که موضوع بازگشت قاجار نیز در دستور کار قرار گرفت.[2]
انگلیسی‌ها به ولیعهد، محمدرضا نیز بدبین بودند، علت آن هم ضعف و ترس وی و تمایلش به آلمانی بود.[3] اما سرانجام با تلاش برخی از افراد از جمله فروغی که در این زمان نخست‌وزیر بود، محمدرضا به جای شاه به سلطنت رسید و رضاشاه استعفانامه‌ای تنظیم کرد و از سلطنت کناره گرفت.



· تبعید رضاشاه به جزیره موریس
رضاشاه در حالی که فکر می‌کرد به شیلی خواهد رفت، سر از جزیره موریس درآورد. روزنامه اطلاعات روز سیزدهم مهر 1320 گزارش داده بود که پادشاه سابق و خانواده سلطنتی که روز جمعه چهارم مهر ماه از بندرعباس با کشتی بندر را حرکت کرده بودند به بمبئی وارد و قرار است با کشتی دیگری به سوی آمریکای جنوبی رهسپار شوند.[4] جزیره موریس [5] آب و هوایی ناسالم، مرطوب، شرجی، استوایی، گرم و غیرقابل تحمل داشت که بیگانگان را از پای درمی‌آورد.
در راس سازمان اداری جزیره، "سربید کلیفورد "، فرماندار انگلیس جزیره قرار داشت که دولت انگلستان قبلا او را توجیه کرده بود که با شاه برکنار شده، چگونه رفتار کند. محلی که رضاشاه و خانواده او در آنجا زندگی می‌کردند موکا نام داشت.[6]
اقامت رضاشاه در موریس، هفت ماه به طول انجامید. پس از ورود ایران به پیمان اتحاد سه‌گانه در بهمن 1320 شرایط به نحو مطلوبی برای خانواده پهلوی تغییر کرده بود. باب مکاتبه میان ایران و موریس گشوده شد و سیل تلگرام‌ها از تهران به موریس و بالعکس جریان یافت.
تلاش‌های رضاشاه نزد مقامات محلی برای رفتن از موریس و مسافرت به یک نقطه خوش آب و هوا، مثلا کشور کانادا که آنجا هم دومینیون بریتانیا بود، آغاز کرد. در نیمه دوم اسفند ماه 1320 موافقت مقامات انگلستان، برای مراجعت شمس، فاطمه، شاهپور، حمیدرضا، عصمت پهلوی و چند تن از زنان درباری به تهران اعلام شد. عده این افراد دوازده تن بود که فریدن جم نیز از جمله آنها بود. البته علیرضا، غلامرضا، احمدرضا و محمودرضا در جزیره موریس ماندند.[7]
در خلال آخرین روزهای سال 1320، شاه مستعفی که نمی‌توانست بفهمد چرا دولت انگلستان در اعزام او به کانادا مسامحه می‌کند، سخت به تکاپو افتاد تا خود و دیگر فرزندانش را که در موریس مانده بودند از آب و هوای ناسازگار جزیره که همواره از آن شکایت داشت رهایی بخشد.
سرانجام انگلیسی‌ها از فرستادن رضاشاه به کانادا منصرف شده و تنها موافقت کردند او را به آفریقای جنوبی و بندر دوربان یا شهر ژوهانسبورگ بفرستند و او در آنجا مکانی مناسب بیابد. آب و هوای ژوهانسبورگ هم تا حدودی معتدل بود. اما رضاشاه از فرزندش، محمدرضا خواست تا ترتیب انتقال او را به جایی که مناسب باشد بدهد، در تلگرام او آمده است: "... اساسا قصد ما از تغییر محل به علت بدی آب و هوا و ناخوشی دائمی ما همگی می‌باشد، والا با خرابی وضع دریاها ما شیفته رفتن به کانادا نیستیم و هر نقطه دیگری را که از آن بویی از تمدن استشمام شود و هوای آنجا با مزاج ما مناسب باشد و بشود اقلا از منزل خارج شد بر اینجا ترجیح می‌دهیم. "[8]



· عزیمت به ژوهانسبورگ
سرانجام در روز دوم یا سوم فروردین 1321 از طرف فرماندار جزیره موریس، به علی ایزدی، منشی شاه اطلاع داد که تا چند روز دیگر یک کشتی نظامی از موریس به دوربان خواهد رفت و در این کشتی برای رضاشاه و همراهان او جا ذخیره شده است.
شامگاه روز ششم فروردین 1321، رضاشاه و همراهان او از موکا عازم پورت‌لویی شدند و در حالی که یک دسته کوچک از سربازان مستعمراتی جزیره موریس نسبت به میهمان جزیره ادای احترام نظامی می‌کردند، رضاشاه پیشاپیش فرزندان و ملتزمین خود سوار کشتی شد و جزیره را ترک گفت. پس از هشت روز، کشتی باری نظامی به متفقین به دوربان رسید، رضاشاه به اتفاق فرزندان خود، بدون هیچ استقبال و تشریفات نظامی به عنوان مسافران عادی از کشتی پیاده شدند و با تاکسی به طرف خانه‌ای در دوربان عزیمت کردند. مکانی که برای رضاشاه و خانواده او اجاره شده بود بسیار تنگ و کوچک بود و گرمای هوا مزید بر علت شده، شاه مستعفی را به شدت می‌آزرد. دوربان، نقطه بد آب و هوایی بود و دست کمی از جزیره موریس نداشت. وقتی همراهان شاه به مقامات انگلیسی مراجعه می‌کردند و زمان عزیمت به کانادا را جویا می‌شدند آنها نبودن کشتی را بهانه قرار داده و تاریخ مسافرت به کانادا را چهار تا پنج ماه بعد تعیین می‌کردند.
رضاشاه در صدد برآمد به جای اقامت در دوربان تا زمان عزیمت به کانادا، شهر دیگری را پیدا کند و اطرافیان به او اطلاع دادند که شهر ژوهانسبورگ پایتخت آفریقای جنوبی از نظر آب و هوا بسیار معتدل و خوب است و بهتر است طی پنج ماه زمان لازم تا حرکت به کانادا، در آنجا رحل اقامت گزیند. شاه سابق که روز به روز ضعیف‌تر می‌شد از علی ایزدی و دکتر تون‌کینگ و پسرش علیرضا خواست که سه نفری به ژوهانسبورگ عزیمت کرده در آنجا خانه مناسبی برای او بیابند. آنها در بازگشت به شاه اطلاع دادند که جای خالی فقط در هتل پیدا می‌شود.
پس از حدود دو ماه اقامت در دوربان، بالاخره شاه مستعفی تصمیم گرفت به ژوهانسبورگ عزیمت کند و در هتل باشکوه سنگهام که یکی از بهترین میهمان‌خانه‌های آنجا بود، اقامت اختیار کند.


· درگذشت رضاشاه در ژوهانسبورگ
رضاشاه پس از تلاش نافرجام برای رفتن به قاهره، سرانجام بر اثر سکته قلبی در ساعت 5 صبح چهارم مرداد 1323 هـ. ش درگذشت. رسیدن خبر درگذشت شاه به ایران، در آن فضای پر از تشنج،‌ برای کسی مهم نبود. روزنامه‌ها چند سطری دو پهلو نوشتند و گروهی که برای تسلیت به دربار رفتند، با فضای خشک و بی‌حالی رو به رو شدند. در مجلس، سیدمحمدصادق طباطبایی برای آن که تسلیتی به شاه بگوید و نمایندگان را به مجلس ترحیم دربار بفرستد، ابتدا نمایندگان حزب توده و منفردین را خواست و به آن‌ها نصیحت کرد که سخنی علیه شاه نگویند. آنها نیز ترجیح دادند که هنگام طرح موضوع در جلسه نباشند. مجلس ترحیم رضاشاه، در حالی که پسرش، پادشاه بود، حتی گرمی ترحیم محمدعلیشاه مخلوع را نداشت.[9]


· انتقال جنازه رضاشاه به مصر
در حالی که مخابره تلگرام‌ها به مقصد ژوهانسبورگ ادامه داشت، بحث پیرامون این موضوع که جنازه چگونه حمل شود، به کجا حمل شود و در چه مکانی دفن گردد، آغاز شد. در دربار تهران سه نظریه مطرح شد:
اول این که جنازه در اسرع وقت با هواپیما یا کشتی به تهران حمل شود و در محل کارخانه ساخته نشده ذوب آهن کرج دفن گردد.
دوم جنازه در تالار بزرگ قصر مرمر زیر گنبد مینایی که نمونه هنر و ابداع معماران ایرانی بود مدفون شود و قصر مرمر به آرامگاه رضا شاه تبدیل شود.
سوم جنازه به مشهد مقدس حمل گردد و در جوار آستان قدس به خاک سپرده شود.
از نظر دولت انگلستان در این زمینه تا نشر نامه‌ها و اسناد رسمی بریتانیا اطلاعی در دست نیست. اما تصور می‌شود جدا از نظر نه چندان مساعد دو دولت انگلستان و شوروی که در این زمان هنوز کشور را در اشغال داشتند، انگیزه‌های دیگری هر سه تصمیم را فسخ کرد و نتیجه کار موکول شد به انتقال جنازه مومیایی شده به مصر و امانت گذاردن در مسجد الرفاعی قاهره و صبر و انتظار تا نه سال بعد اساسی‌ترین علل انصراف خاطر دربار از حمل جنازه به ایران، داغ بودن آتش وقایع دوران بیست ساله بود. خشم و تنفر بسیاری از ستمدیدگان، داغدیدگان، خانواده جان باختگان و مال باختگان هنوز فروکش نکرده بود و دادگاه رسیدگی به وقایع جنایی و سیاسی دوران مزبور همچنان بود.
انگیزه مهمی که تشییع جنازه شاه متوفی را به تعویق افکند تمسک به گذشت زمان و پوشیده شدن وقایع در غبار دوران بود. این احتمال که مخالفین سلطنت، ستمدیدگان، یتیمان، بستگان اعدام شدگان دوران بیست ساله، آوردن جنازه شاه را به ایران فرصت مناسبی برای تظاهرات علیه دربار تشخیص دهند و با تجدید خاطرات ناخوشایند گذشته موجودیت سلطنت شاه جوان را هم زیر سوال برند، علت و عامل اصلی برای به دست نسیان سپردن موضوع تشییع جنازه بود.
زمینه اعتراض و مخالفت کاملا مهیا بود و در مقابل یک مقاله و گفتار ضعیف به نفع سرسلسله، دهها مقاله مخالف و کوبنده در مطبوعات به چاپ می‌رسید.
بنا به دلایل مختلف تصمیم گرفته شد جنازه مومیایی شود و به جای ایران به مصر حمل گردد.
در حقیقت از روز فوت رضاشاه تا زمان انتقال جنازه او به مصر، 90 روز طول کشید. در 23 شهریور 1323 برابر 14 سپتامبر 1944، دولت مصر موافقت خود را با صدور ویزا و پاسپورت برای سپردن رضاشاه و همراهان آنان که باید جسد را با کشتی به مصر انتقال می‌دادند، اعلام داشت و مراتب توسط سفارت ایران در قاهره به ژوهانسبورگ اطلاع داده شد.
بدین ترتیب جنازه رضاشاه مستعفی به صورت مومیایی و به طور موقت در خاک مصر نگهداری شد تا در فرصت مقتضی به ایران انتقال یابد.[10]



· مرده‌ای که شمشیرش را بردند
پس از منتفی شدن انتقال جنازه رضاشاه به تهران و انتقال آن به قاهره، مراسم تشییع جنازه رسمی در قاهره به عمل آمد. برای این مراسم، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگ‌های گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیأت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بی‌نتیجه ماند.
ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال 1953 در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته است.[11]



· انتقال جنازه رضاشاه به ایران
در فروردین 1329 منصورالملک پس از سقوط دولت ساعد، به نخست‌وزیری رسید. نارضایتی آمریکا از سیاست‌های یک طرفه حکومت ایران که در بند طرفداران انگلیس اسیر بود، دولت ساعد را ساقط کرد. با دیدار محمدرضا شاه از آمریکا، یک بار دیگر کفه ترازوی سیاست داخلی به سود آمریکا چربید. منصور کابینه‌ای آمریکایی از ترکیب درباریان و کسانی که مورد تأیید آمریکا بودند، تشکیل داد. طرفداران انگلیس با نگرانی شاهد تحولاتی بودند که به سود آمریکا در جریان بود. در همین ایام، آیت‌الله کاشانی نیز از تبعید بازگردانده شد و در میان استقبال مردم وارد ایران شد. مجلس سنا نیز نخستین دوره خود را آغاز می‌کرد.
در چنین فضایی شاه جرت کرد تا جنازه مومیایی شده پدرش را به وطن بازگرداند. رزم‌آرا در ترتیب مراسم تشییع جنازه از خود قدرتی نشان داد. ناصرالدوله قشقایی در خاطرات خود در این باره می‌نویسد: "دوشنبه چهارم اردیبهشت ]1329[: چندی است که صحبت آوردن جنازه رضاشاه از مصر است به ایران، به تمام رؤسای عشایر و غیره فشار آورده‌اند که باید حتما بیایند برای تشییع جنازه. اتفاقا غالب این اشخاص که احضار می‌شوند، همان‌هایی هستند که چندین سال به امر پهلوی تبعید و حبس بوده و یا کسان آنها کشته شده‌اند... "[12] همچنین در خاطرات روز شانزدهم همین ماه می‌نویسید: "این روزها خبری جز آوردن نعش رضاشاه از مصر نیست ".[13]
فروردین ماه 1329، اعلامیه دربار شاهنشاهی در مورد آیین تشییع جنازه رسمی رضاشاه انتشار یافت و در اردیبهشت ماه، شاهپور علیرضا پهلوی به ریاست هیئتی برای انتقال جنازه رضاشاه به ایران، عازم قاهره شدند.
هواپیمای حامل جنازه رضا شاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد.
سرانجام هفدهم اردیبهشت 1329، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و در حالی که از جانب شاه، اعضای خاندان سلطنت، هیئت دولت، هیئت‌های فوق‌العاده کشورهای جهان و سایر مقامات لشکری و کشوری مورد تجلیل قرار گرفت! در آرامگاهی که در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم (ع) در شهرری برای او ساخته شده بود، به خاک سپرده شد.
شاه در پیامی خطاب به ملت ایران از احساسات پاک و بی‌آلایش و حق‌شناسی مردم نسبت به رضاشاه و شرکت آنها در مراسم تشییع جنازه ابراز قدردانی کرد!‌این در حالی بود که سی سال طول کشید تا پس از پیروزی انقلاب، احساس واقعی مردم نسبت به رضاشاه و در جریان تخریب مقبره وی به خوبی آشکار شود.
تقی‌زاده رئیس مجلس سنا نیز ضمن بیاناتی، خدمات رضاشاه را ستود و به احترام وی جلسه سنا را تعطیل کرد.
البته قبل از دفن جنازه رضاشاه در آرامگاه وی در شهر ری، جریانات دیگری اتفاق افتاد که به آنها اشاره خواهد شد.

نویسنده: حسین کاوشی

دسته ها : انقلاب اسلامی
چهارشنبه 1388/2/30 9:31
X