اسپانيا طي هفتههاي گذاشته دستخوش تحولات گستردهي سياسي بود. اعتراضهاي مردمي در اندك زماني سراسر اين كشور را فراگرفت و مناسبات سياسي اسپانيا را پس از سه دهه به كلي برهم زد.
تظاهراتكنندگان تحت عنوان «جنبش ناراضيان» به خيابانها ريختند، در ميدان اصلي شهر و روبروي مراكز اصلي چادر برافراشتند و در خيابانها ماندند و به منزل نرفتند تا اينكه در انتخابات شوراهاي محلي، پس از 22 سال، طعم تلخ شكست را نصيب حزب سوسياليست حاكم بر اين كشور كردند.
براساس نتايج انتخابات اخير، حزب سوسياليست، قدرت خود را در 11 ايالت از مجموع 13 ايالت اسپانيا از دست داد. اين وضعيت يك پيروزي بزرگ براي حزب راستگراي «مردم» بود.
گرچه رسانههاي اسپانيا و ديگر كشورهاي غربي همچنان تلاش ميكنند خاستگاه حركت مردمي در اسپانيا را مسائل اقتصادي معرفي كنند ولي اين همهي ابعاد ماجرا نيست.
در تحليلهاي خبري از اسپانيا، همواره براين نكته تأكيد شده كه اين كشور با ركود اقتصادي شديد، خيل بيكاران و كسري بودجه مواجه است. اين حقايق اقتصادي در مورد اسپانيا كاملاً صادق است و ترديدي در آن نيست. مردم اسپانيا نيز به طور قطع از وضعيت اقتصادي اين كشور راضي نيستند ولي جنبهي اقتصادي يكي از ابعاد مهم خيزش مردم اسپانيا محسوب ميشود و اين حركت مردمي قطعاً داراي ابعاد ديگري هم است، عمدتاً تحليلهاي سياسي و خبري در مسائل اسپانيا مغفول مانده است.
در شعارهاي عمومي جنبش مردم اسپانيا اين جملات خطاب به سياستمداران اين كشور بر روي پارچه نوشتهها در همه جاي شهر به چشم ميخورد: «شما نمايندگان ما نيستيد». «فرقي نميكند چه كسي را انتخاب كني، همه سرت كلاه ميگذارند»، «به ما احترام نميگذارند، دولت به ما خيانت ميكند»، «اين دموكراسي نيست»، «صلح اجتماعي در حال اتمام است».
اين جملات به خوبي نشان ميدهد كه جنبش اخير مردم اسپانيا صرفاًً بر محور اقتصاد نيست؛ اگرچه مسائل اقتصادي يكي از ابعاد مهم آن است. روشن است كه مردم اسپانيا از دست سياستمداران خود به ستوه آمدهاند و آنان را نمايندگان واقعي خود نميدانند. مردم اسپانيا با حركت اخير خود به وضوح نشان دادند كه ساختار سياسي كنوني اين كشور را به هيچ روي بر پايه دمكراسي نميدانند و نسبت به اين سياستها انتقادات جدي دارند.
آنچه در اسپانيا تحت عنوان جنبش ناراضيان روي داد به واقع حكايت از بروز يك بحران شديد در اروپا است.
از ديدگاه ناظران سياسي و كارشناسان، «بياعتمادي شهروندان غربي به سياستمداران» و «عدم انطباق سياستهاي جاري در كشورهاي غربي با اصول دمكراسي» دو محور عمدهاي است كه سبب شده شهروندان اسپانيا و برخي كشورهاي ديگر اروپايي در برابر آن بپاخيزند و واكنش جدي نشان دهند.
شهروندان اروپا مدتهاست كه به وضوح شاهد دوگانگي در رفتار سياستمداران خود هستند. سياستمداراني كه از يك سو داعيهي دمكراسي دارند و از سوي ديگر در لشكركشي به كشورهاي مختلف جهان مشاركت ميكنند.
بياعتمادي شهروندان اروپايي به سياستمداران مختص اسپانيا نيست و اين ويژگي در بيشتر كشورهاي اروپايي نظير فرانسه، آلمان، پرتغال و ... آشكارا به چشم ميخورد.
سياستهاي نادرست دولتهاي غربي در مواجه با مسائل مختلف محلي و بينالمللي موجب شده كه شهروندان اين كشورها، روند اداره امور خود را منطبق با اصول دمكراسي ندانند و نسبت به آن انتقاد جدي داشته باشند.
ادامه اين روند موجب خواهد شد كه غرب با بحران جدي در هويت سياسي خود مواجه شود و آنچه به نام دمكراسي در آن تبليغ ميشود به چالش كشيده شود.
اخيراً امواج اين خيزش مردمي از مرزهاي اسپانيا عبور كرده و به فرانسه نيز رسيده است. تظاهرات گروههايي از جوانان فرانسوي طي روزهاي گذشته كه به بهانههاي مختلف در اين كشور برگزار شد حكايت از آن دارد كه اروپا به زودي شاهد دگرگونيهاي سياسي عمدهاي خواهد شد.
آنچه كه طي هفتههاي گذشته در اسپانيا روي داد، بياختيار، ذهن را به حوادث اين كشور و اروپا در گذشتهاي دور پيوند ميدهد؛ زماني كه اسلام در ابتداي قرن هشتم ميلادي به اسپانيا رسيد و تا مرزهاي فرانسه پيش رفت.
نويسنده:محمدرضا عرفانيان؛ كارشناس مسائل استراتژيك