"جورج واكر بوش "، رييس جمهور پيشين آمريكا از جمله شخصيتهايي است كه در زمان وي و بعضاً بهواسطه خودش اتفاقات بسيار مهمي در عرصه جهان بهوقوع پيوست. شايد حوادث 11 سپتامبر مهمترين اين اتفاقات باشد كه خود بعدا منشأ تحولات بسيار مهمي در عرصه بينالمللي از جمله دو جنگ در منطقه خاورميانه شد.
اين تحولات و شخصيت خود بوش كه عده بسيار زيادي او را مستحق رياست جمهوري آمريكا نميدانستند و بهعلاوه نفرت زيادي كه در افكار عمومي جهان در زمان وي از آمريكا بهوجود آمد، سبب شد .
بههرحال اين كتاب، بيان مسايل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولي شخصيت بوش و خاطرات وي ميتواند از جمله اسنادي باشد كه به محققان و مخاطبان علاقهمند به اين حوزه كمك فراواني كند.
*عراق درسال 2006 در حال از هم گسستن بود
در همان سال 2006 بود كه اوضاع در عراق به طرز چشمگيري به وخامت گراييد. خشونتهاي فرقهاي در حال از هم گسستن كشور بود. در اوايل پاييز دونالد به من گفت كه نياز است به مشكل عراق با "ديد تازه " بنگريم.
من نيز قبول داشتم به تغييرات نياز است، بخصوص از زماني كه بطور جدي به فكر پياده كردن راهبرد جديدي در عراق يعني طرح افزايش نيروها بودم. اما هنوز ذهنم درگير اين مسئله بود كه بتوانم جايگزين مناسبي براي وزير دفاع پيدا كنم.
*يكي از دوستان دوران دبيرستانم گيتس را براي تصدي وزارت دفاع معرفي كرد
غروب يكي از روزهاي پاييزي سال 2006 بود كه مشغول گفتوگو با يكي از دوستان و همكلاسيهاي قديمي دوران دبيرستان به نام "جك موريسون " بودم. او را به سمت رياست هيئت مشورتي اطلاعات خارجي رئيس جمهوري (PFIAB) منصوب كرده بودم.
نگران وخيم شدن اوضاع در عراق بودم و در گفتوگوي خود با موريسون حرف از توصيه دونالد رامسفلد به اين كه به ديدگاه تازه نياز داريم، به ميان آوردم.
جك گفت: ايدهاي دارم. نظر شما درباره "باب گيتس " چيست؟ و ادامه داد كه به تازگي و در راستاي امور كاري هئيت مشورتي با گيتس ديدار داشته است.
چرا خودم به باب فكر نكرده بودم؟ او مدير سازمان سيا در دولت پدر و معاون مشاور امنيت ملي رونالد ريگان بود. او سازمان دانشگاه "اي اند ام تگزاس " را با موفقيت مديريت كرده بود. او همچنين عضو كميسيون تحقيقاتي دوحزبي "بيكر-هميلتون " بود. اين كميسيون مشكلات عراق را بررسي ميكرد. گيتس بهترين گزينه براي اين مقام بود.
*مطمئن شدم فرد مناسبي را براي وزارت دفاع انتخاب كردهام
بلافاصله با استيو هادلي تماس گرفتم و از او خواستم كه نظر باب را جويا شود. سال قبل از آن سعي كرده بوديم گيتس را براي پست مدير امنيت ملي به كار گيريم اما از پذيرفتن آن امتنع كرده بود چرا كه او كارش را به عنوان رئيس "اياند ام تگزاس " دوست داشت. استيو روز بعد با اين پاسخ نزد من آمد كه گيتس علاقهمند به پذيرفتن اين شغل است.
*همه چيز را به بعد از انتخابات كنگره موكول كردم
كاملا مطمئن بودم كه فرد مناسبي را براي اين شغل پيدا كردهام اما نگراني من درباره زمانبندي كار بود. ما تنها چند هفته تا آغاز انتخابات ميان دورهاي فاصله داشتيم. اگر قرار بود در آن روزها وزير دفاع را تغيير دهم، اينگونه به نظر ميرسيد كه من با مقاصد سياسي، تصميمات در زمينه امور نظامي را اتخاذ كردهام. از اين رو تصميم گرفتم اين كار را به بعد از انتخابات موكول كنم.
*مي دانستم ديك چني تصميماتم را نخواهد پسنديد
آخر هفته قبل از انتخابات مياندورهاي، باب از منطقه محل دانشگاه تا مزرعه كرافورد تگزاس را با خودرو خود طي كرد. ما در دفترم همديگر را ملاقات كرديم. دفتر من يك ساختمان يك طبقه بود كه نيم مايل تا منزل اصلي فاصله داشت.
خيالم درباره باب راحت بود. او آدم رك و بيادعايي بود. به او قول دادم هر موقع لازم باشد ميتواند به من دسترسي داشته باشد. بعد به او گفتم كه بايد پيش از تصدي پست وزارت دفاع ميبايد از نكاتي مطلع باشد. به او گفتم كه ميدانم او زندگي خوبي در دانشگاه اياندام داشته اما كشور به او نياز دارد. او هم همانجا پيشنهاد تصدي وزارت دفاع را پذيرفت.
*از چني خواستم خبر تعيين وزير دفاع جديد را به دوستش رامسفلد برساند
ميدانستم ديك چني تصميماتم را نخواهد پسنديد. او يكي از دوستان نزديك دونالد رامسفلد بود. مثل هميشه آنچه در سرش بود را به من گفت: من با تصميم شما موافق نيستم. به نظرم دونالد كارش را خوب انجام ميدهد. با اين حال تصميم با شما است. شماييد كه رئيس جمهور هستيد.
من از ديك خواستم كه خبر را به دوستش دونالد برساند، كاري كه اميد داشتم از ناراحتياش كم كند.
دونالد رامسفلد اين تغييرات را همچون يك فرد حرفهاي پذيرفت و نامهاي گيرا به اين شرح برايم نوشت: در حالي كنار ميروم كه براي شما و نقش شما در هدايت كشور در يكي از پرچالشترين دورههاي كشورمان، احترام زيادي قائلم... در زندگي طولانيام باعث افتخار من بود تا بتوانم در چنين برهه حساس از تاريخ كشورم خدمت كنم.
*تغيير رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد
جايگزين كردن وزير دفاع يكي از دو تغييرات دشواري بود كه من در سال 2006 در تركيب پرسنل دولت خود انجام دادم. تصميم دشوار بعدي، تغيير رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد بود. در آن زمان جو موجود در دولت آمريكا به سوي حساسيت بيشتر پيش ميرفت.
اندي كارد [رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد] همواره به من يادآور ميشد كه تنها برخي از پستها هستند كه تغيير در كادر پرسنلي آن ميتواند به عنوان گام مهم تلقي شود. شغل خود او يكي از آنها بود. در اوايل 2006، اندي همواره از امكان خروجش سخن به ميان آورده بود و به من ميگفت: شما ميتوانيد اين كار را خيلي راحت انجام دهيد و اين كار ميتواند مباحثات را تغيير دهد. مديون خواهيد بود اگر اين تغيير را مدنظر قرار ندهيد.
*اوضاع كاخ سفيد حسابي به هم ريخته بود
همان زمانها بود كه "كلي جانسون " از من درخواست ملاقات كرد. كلي از همان روزهاي اولي كه من تصدي فرمانداري تگزاس را در سال 1995 در دست گرفتم، همراه من بود. وقتي آن روز نشستيم تا با هم ناهار بخوريم، از من پرسيد نظرم درباره نحوه عملكرد كاخ سفيد چيست؟ به او گفتم كه اندكي از روند كار ناراضي هستم. من شكايتهايي از كاركنان شنيده بودم. از زماني كه به رياست جمهوري رسيدم، به سختي ميشد گفت اين شكايتها نشانه نارضايتي مختصر در كاركنان است يا اين كه مشكلي جدي در كار وجود دارد.
كلي به گونهاي به من نگاه كرد كه معلوم بود شكي در وجود مشكل ندارد. بعد خودكارش را از جيب درآورده و دستمال كاغذي را پهن كرد و جدول سازماني كاخ سفيد را روي آن ترسيم كرد. افتضاح واقعي بود. حدود اختيارات در هم تداخل پيدا كرده و برخي از اختيارات افراد مشخص نبودند. نكتهاي كه سعي در گفتنش داشت خيلي واضح بود: اين وضعيت منشاء اصلي نابسامي است. كلي بعد از آن رو به من كرد و گفت: من تنها كسي نيستم كه اين نظر را دارد.
*برخي از كاركنان كاخ سفيد حاشيه امن براي خود ساخته بودند
حق با كلي بود. سازمان خيلي حجيم شده بود. برخي افراد حاشيه امني براي خود داشتند و دقت در كار كه زماني از ويژگيهاي عملكردي دولت ما بود، كمرنگ شده بود. بهترين راه براي برطرف كردن اين مشكل آن بود كه تغييرات از ردههاي بالايي شروع شود. از اين رو تصميم گرفتم پيشنهاد اندي كارد مبني بر اعلام آمادگي براي كنارهگيري را بپذيريم.
درك اين امر سخت بود. اندي كارد از افراد وفادار و مورد تحسين من بود. كسي كه توانسته بود كاخ سفيد را در روزهاي سخت هدايت كند. بهار آن سال و در سفر كوتاهي كه به كمپ ديويد داشتم در كوچه بولينگ به ديدار اندي كارد و همسرس "كتي " رفتم. آنها از آن دسته از زوجهاي هستند كه عشقشان نسبت به هم خيلي زبانزد است.
آنها ميدانستند من براي بازي بولينگ نزدشان نرفتهام. رنگ رخسار من از ناراحتياي كه در دل داشتم، خبر ميداد. من حرفهايم را با تشكر از اندي بخاطر خدماتش آغاز كردم. او حرفم را قطع كرده و گفت: "آقاي رئيس جمهور! قصد داريد تغييري ايجاد كنيد ". تلاش كردم برايش توضيح دهم اما او اجازه اين كار را به من نداد. همديگر را در آغوش گرفتيم و او تصميم مرا پذيرفت.
*مدير سياستگذاري ستاد انتخاباتي خود را به سمت رئيس ستاد كاخ سفيد برگزيدم
از اين امر اجتناب داشتم كه پيش از تعيين جايگزين، خلاء بزرگ در كار ايجاد كنم. از اين رو پيش از آن كه حرفهايم را با اندي بيان كنم از "جاش بولتون " خواستم براي ملاقات من مراجعه كند. من براي جاش و همقطارانش احترام فراواني قائل بودم. از زمان حضور او به عنوان مدير سياستگذاري ستاد انتخاباتي من او به عنوان معاونت رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد در امور سياستگذاري و مدير دفتر مديريت و بودجه فعاليت كرده بود. او به اندازه ديگران از اولويتهايي كه من مدنظر داشتم، خبر داشت. اعتماد كاملي به او داشتم.
*چراغ سبز لازم را براي تغييرات ساختاري و پرسنلي در كاخ سفيد نشان دادم
وقتي از جاش درباره تمايلش به اين كه رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد باشد، سوال كردم او بلافاصله از پيشنهاد من استقبال نكرد. مانند بسياري از افرادي كه در كاخ سفيد بودند او نيز اندي كارد را ميستود و ميدانست كه شغلش تا چه اندازه ميتواند دشوار باشد. بعد از اين كه اندكي درباره آن پيشنهاد فكر كرد، پذيرفت كه كاخ سفيد نياز به بازسازي ساختاري و احياء دارد. از من پرسيد آيا ميتواند اقدام به اين بازسازي بزند يا خير. او انتظار داشت چراغ سبز لازم براي اعمال تغييرات پرسنلي را داشته باشد و حدود مسئوليتها و اختياراتش معلوم باشد. در پاسخ به گفتم كه اين كار [تغيير ساختاري] دقيقا همان چيزي است كه من از او انتظار دارم كه انجام دهد. جاش نيز اين مسئوليت را پذيرفت و تا پايان كار با من باقي ماند. اين امر موجب شد او يكي از نخستن افراد من از همان ابتداي رقابتهاي انتخاباتي باشد و در عين حال آخرين فردي باشد كه در دفتر رياست جمهوري با من بود يعني دورهاي در حدود ده سال.
*جاش بولتون فوراً تغييرات در ساختار كاخ سفيد را آغاز كرد
اندكي بعد از تصدي پست رياست ستاد كاركنان كاخ سفيد، جاش شروع به اعمال تغييرات كرد از جمله جايگزيني "توني اسنو " سخنگوي كاخ سفيد بود. اسنو يكي از مجريان برنامههاي راديو و تلويزيوني بود كه بعد از ورود به كاخ سفيد و تا زماني كه در سال 2008 و در مبارزهاي سخت با سرطان جان خود را از دست داد، يكي از دوستان نزديك من بود. خاصترين اقدامي كه جاش انجام داد، تغيير پست "كارل راو " بود.
بعد از انتخابات سال 2004، اندي كارد از كارل راو خواسته بود به عنوان معاون رئيس ستاد كاركنان كاخ سفيد در امور سياستگذاري فعاليت كند. اين پست بالاترين شغل در زمينه سياستگذاري در كاخ سفيد به شمار ميرود. من منطق اندي كارد را براي اين انتخاب درك ميكردم. كارل چيزي بيش از يك مشاور سياسي بود. او يك آدم باسواد سياسي با تمايلات شديد براي كسب علم و ايدههاي عملي بود. از اين رو با ارتقاي شغل كارل راو موافقت كردم چون ميخواستم از تخصصها و توانمنديهاي كارل بهره گيرم. اندي كارد در عين حال بر اين امر تاكيد بود كه كارل نميتواند در نشستهاي امنيت ملي شركت كند.
*با شروع انتخابات كنگره حملات ناجوانمردانه عليه "كارل رو " آغاز شد
در اواسط سال 2006، جمهوريخواهان در انتخابات مياندورهاي آن سال به دردسر افتادند و جريانات مخالت دولت در اقدامي ناجوانمردانه انتخاب كارل راو به اين پست جديد زير سوال برده و اعلام كردند كه اين اقدام سياسي كردن تصميماتي است كه در زمينه سياستگذاري اتخاذ ميشود. اما جاش بعد از تصدي رياست كاركنان از كارل راو خواست كه روي انتخابات مياندورهاي تمركز كرده و اطلاعات راهبردي را در اختيار ما بگذارد. جاش براي تصدي امور سياستگذاري، معاون خود در دفتر مديريت و بودجه به نام "جول كاپلان " را كه يك فرد با استعداد فارغ التحصيل از دانشكده حقوق دانشگاه "هاروارد " بود، به اين سمت برگزيد. كاپلان نيز از سال 2000 در تيم من مشغول به فعاليت بود.
نگراني من از اين بود كه كارل راو چه برداشتي از اين تغيير شغل خواهد داشت. با وجود اين كه در دوره حضور در واشنگتن سرد و گرم روزگار را چشيده بود اما آدم مغرور و حساسي بود كه بسياري از حملات تندي كه به سمت من روانه ميشد را دفع كرده بود. بخاطر وفاداري كارل و مهارت مديريتي جاش آنها توانستد تا روزي كه كارل كاخ سفيد را در اوت 2007 ترك كرد به نحوي كار كنند كه ساختار جديد از عملكرد لازم برخوردار باشد.