وقتي رهبر معظم انقلاب، فرمودند كليد پيشرفت كشور در دست سينماگران است، اهميت اين عرصه بيش از پيش براي همگان روشن گرديد. با اين حال پيشرفت بايد بر اساس آرمانها و ارزشهاي انقلاب اسلامي و اسلام ناب باشد. آيا وضعيت هنر سينما و اساساً عرصهي نمايش اين چنين است؟!
براي اينكه بدانيم بدنهي هنر نمايش كشور از كجا تغذيه ميشود و كليدداران پيشرفت از كجا ميآيند كمي به دالانهاي مغفول مانده از نگاه مسؤولان، نظر ميافكنيم. آن گونه كه از رسانهها و سخنان هنرمندان برميآيد، تأتر، آموزشگاهها و عوامل فعال در اين عرصهها، راه ورود افراد هستند. حال بازيگر، كارگردان، نويسندهي تأتر، فيلم يا سريال، گريمور و ... هر كه ميخواهد باشد از اين وروديها به عرصهي هنر راه مييابد. اكنون بايد بدانيم از هزار دالان هنر كشور، چه عواملي به عرصه معرفي ميشوند.
آن گونه كه «فريدون جيراني» در برنامهي «هفت» گفت، بازيگران دههي 50 سينماي ايران، همان تأتريهاي دههي40 بودند و تاكنون هر نسلي وارد سينما شده، دههي قبل خود را در تأتر گذرانده است. اگر قرار باشد اين شيوه در آينده نيز ادامه داشته باشد، به طور قطع به هوشياري مسؤولان فرهنگي و دل سوزان اين عرصه نياز دارد.
واقعيت اين است كه هنر تأتر ايران در دست كساني قرار گرفته كه سنخيتي با آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي ندارند و هنوز مكبث، آنتيگونه، هملت و از اين قبيل روي صحنهها تكرار ميشود و اگر كسي خارج از اين قاعده، اثري روي صحنه بياورد، بيهنر ناميده ميشود.
گويي هنر نمايش همان است كه پس از رنسانس و بر اساس ادبيات اروپا متولد شده و ديگران حق تغيير آن را ندارند. حتي اگر قصهاي بومي بخواهد تبديل به نمايشنامه شود بايد گرتهاي از ادبيات غرب را داشته باشد و الا به عنوان يك نمايشنامهي استاندارد تلقي نميشود.
مسألهي غربگرا بودن اصحاب تأتر به بازيگران محدود نميشود و نمايشنامه نويسان، كارگردانان و ديگر عوامل را نيز در بر ميگيرد و به همين دليل است كه انبوه نمايشهاي اهانت كننده به ارزشهاي انقلاب اسلامي روي صحنه ميرود و از هيچ مسؤولي، صدا در نميآيد.
با توجه به كوچك بودن سالنهاي نمايش و بومي نبودن قصهي نمايشنامهها، تعداد تماشاگران تأتر بسيار كم است و در عمل اين هنر را به هنري محفلي در ايران تبديل كرده است اما واقعيت اين است كه در اين فضاي محفلي، جوانان از هويت اسلامي خود تهي شده و آن گاه به سينما و تلويزيون معرفي ميشوند تا الگوي ديگر جوانان كشور باشند.
در بهترين شرايط اين افراد كه به عنوان كارگردان، نويسنده، تهيه كننده يا بازيگر به سينما يا تلويزيون ميآيند، كاملاً خنثي هستند و آثاري كاملاً بي اثر را توليد خواهند كرد اما آنچه در 33 سال پس از انقلاب اسلامي، بسيار به چشم ميآيد، توهين عرصهي هنر نمايش، سينما و تلويزيون به ارزشها، آرمانها و شعور تماشاگر مسلمان ايراني است و اگر از كنار اندك آثار خوب و ارزشمند بگذريم، كليت هنر نمايش ايران، قابل عرضه به ديگر كشورهاي اسلامي به عنوان الگو نيست چرا كه بسياري از آثار سينماي ايران كپي دسته چندم آثار هاليوود يا باليوود است كه بر سريالها و فليمهاي تلويزيوني هم اثر گذاشته است. بنابراين صيانت از هنر تأتر و به دنبال آن سينما و تلويزيون و حتي راديو امري ضروري است كه در قدم بعد بايد به انقلابي كردن آثار آن همت گماشت. آيا انقلابي كردن عرصهي هنر نمايش كشور با استفاده از عناصر خنثي يا ضد ارزش، شدني است؟!
در حالي كه يك جريان هنري ـ سياسي تلاش ميكند فضاي هنري كشور را ملتزم به ارزشهاي دههي 50 نگاه دارد و به طور مرتب سينماي دهههاي 50 و 60 را (كه عواملش تأترهاي دهههاي 40 و 50 هستند) به عنوان الگوي هميشگي سينماي ايران جا بيندازد، لازم است كه متدينين عرصهي هنر با كمك مسؤولان و دل سوزان فرهنگي، نسبت به توليد آثار سينمايي، تأتري، تلويزيوني و راديويي متناسب با اهداف بلند انقلاب اسلامي همت گمارند.
اين وظيفه با توجه به موج بيداري اسلامي و آغاز انقلابها و خيزشهاي منطقه، پررنگتر و مهمتر شده است. آن گونه كه رهبر معظم انقلاب فرمودهاند: «اين حركتها به فضل الهي پيروز خواهد شد» اما همانگونه كه اين ملتها در عرصهي انقلابي، اقتصادي و علمي نياز به الگو دارند در صحنهي هنر نيز بايد از جايي الهام بگيرند و آنجا به طور قطع جمهوري اسلامي ايران است. آيا با وضع فعلي هنر تأتر، سينما و تلويزيون كه رنگ و بوي بومي ندارد و مانند كتابهاي ترجمهاي است، ميتوان داعيه دار الگوسازي براي ملتهاي انقلابي منطقه بود؟!
اگر فقط اقتصاد سينما و تأتر را نيز در نظر بگيريم؛ توليد آثاري با رنگ و بوي بومي به ويژه مبتني بر ارزشهاي اسلام ناب كه در كلام امام(ره) و رهبر معظم انقلاب نهفته است و تبديل رهنمودهاي اين دو عزيز به فيلم نامه و نمايش نامه، ميتواند صفهاي طويل در مقابل سالنهاي سينما و تأتر ايجاد كند و مخاطبان تلويزيون را چند برابر نمايد اما با تأتر و سينمايي كه «هدي گابلر» و «يكي از ما دو نفر» را تبليغ ميكند و اباحهگري و اهانت به ارزشها را رسماً به برنامهي خود تبديل كرده، ميتوان به اين اهداف دست يافت؟! نمايش كه بهترين ابزار آموزش خوبيها و نهي بديهاست و ميتواند در خدمت امر به معروف و نهي از منكر در تمامي عرصهها قرار گيرد اكنون به مكاني براي پرورش هنرمندان ضدارزشيهاي بومي، تبديل شده و حتي ادعاي ملي گرايي برخي طيفهاي موجود در آن به دليل گرايش شديد آنان به غرب يا شرق، لطيفهاي بيش نيست.
آيا دردآور نيست كه هنر نمايش در ايران، هنوز گوشهي كوچكي از بزرگترين رخداد قرن 20 (پيروزي انقلاب اسلامي در ايران) را ننمايانده يا از دفاع مقدس جز اندك فيلمهاي خوب، آن چنان اثري برجا نگذاشته، حال آن كه دربارهي قصههاي دختر و پسر، فكاهي هاي بي ارزش يا ضدارزش و حتي آثاري بر ضد نظام، فيلمهاي به مراتب بيشتري ساخته شده است؟! آن گاه مهمترين دستگاه فرهنگي كشور همچنان در حال تقدير از هنرمنداني است كه هنوز ارزشهاي دهههاي 40 و 50 را پاس داشته و تبليغ ميكنند و نه تنها كوچكترين دغدغهاي براي نظام ندارند بلكه گاه به معانداني سنگ انداز تبديل ميشوند كه به تربيت نسلهاي بعدي هنرمند اين كشور، مبتني بر همان ارزشها مشغولاند و عجبا كه هر سال فيلم يا تأترشان با شكست مالي مواجه ميشود اما همچنان در صحنهاند.
آيا تنها با بودجههاي دولتي ميتوان اين گونه در عرصه بود؟! در حالي كه مشكل اساسي هنر نمايشي ايران، متناسب نبودن بدنه و فكر آن با آرمانهاي اسلام ناب است، اكنون كمبود سالن، دستمزدهاي نجومي بازيگران و... به عنوان مشكلات اين عرصه نمايانده ميشود. سخن دربارهي وضعيت نامتناسب عرصهي هنر ايران با ارزشهاي اسلام ناب، بسيار است اما براي اصلاح اين وضع در كوتاه و بلند مدت بايد كارهايي را انجام داد، هرچند بحثهاي جزيي همچون دستمزد بازيگران هم مهم است با اين حال بايد در كوتاه مدت و بلند مدت اقداماتي كرد:
- عناصري كه آشكارا به تبليغ اباحهگري و اهانت به
ارزشها ميپردازند از تأتر، سينما، تلويزيون و راديو حذف شوند.
2- به جاي آنها افراد ارزش مدار و آزمون داده و جوانان مؤمن و البته كاربلد كه در بدنهي هنر نمايشي كشور كم نيستند، تزريق شود. بايد توجه داشت كه تعداد كثيري از هنرمندان، به دليل وضعيت موجود به رفتارهاي مورد خواست يك جريان خاص تن داده و الا اكثريت بدنهي هنري كشور، انسانهاي شريفي هستند. آنها از ترس حذف شدن، گوش به فرمان جريان انحصارگر سينما شدهاند.
3- نسبت به تأسيس مدارس هنرهاي نمايشي با شيوههاي اسلامي و انقلابي همت شود و در اين راه از حزب اللهيهاي عرصهي هنر كه تعدادشان كم هم نيست، استفاده شود. در اين مدارس بايد نمايشنامه، فيلمنامه و سريال نامه نويسي، كارگرداني، بازيگري و ديگر بخشهاي هنري آموزش نظري و عملي داده شود. اين كار، يك هدف بلند مدت است.
4- حمايت از نمايشنامهها و فليمنامههاي ارزشي و خالق اين آثار براي تبديل شدن به تأتر يا فيلم يا سريال.
5- نمايشنامهي ارزشي فقط دربارهي مسايل آييني و مذهبي نيست اگرچه اين سوژهها خيلي مهم است. بايد به موضوعاتي چون انقلاب اسلامي، دفاع مقدس، پيشرفتهاي كشور نيز پرداخته شود.
6- حمايت از پذيرش عوامل حزب اللهي هنر در آثار تلويزيون، سينما و تأتر.
7- رقابت با طيف غربگرا تا زماني كه ارزشها را خدشه دار نكردهاند و در رقابت، از روشهاي غيرحرفهاي استفاده ننمودهاند.
8- خارج كردن وادي هنر از دست يك گروه سياسيـ هنري انحصارگر و جلوگيري از گذشته گرايي افراطي در عرصهي هنر با هدف تربيت بدنهاي با ارزشهاي دهههاي 40 و 50.
9- نقد هنر غربي در تأتر، سينما و تلويزيون حتي با ساخت آثاري با اين مضمون؛ اين نقد بايد در عرصهي پيش فرضهاي هنر غربي، ريشههاي ادبيات نمايشي و ميزان تناسب يا عدم تناسب آن با معيارهاي بومي باشد و هنر متناسب، تدوين و تبيين شود.
10- هنر نمايش در ايران به يك دايره المعارف بومي نياز دارد كه رنگ و بوي الهي داشته باشد. در واقع سينماگران يا اهالي تأتر ايران از عينك غرب به هنر مينگرند و به همين دليل در اكثر موارد موفق به ساخت اثري كه مخاطب بومي را جذب كند، نميشوند. دليل اين امر هم آن است كه المانهاي هنري هر تمدني با تمدن ديگر متفاوت است اما هاليوود با هدف هضم فرهنگها در فرهنگ آمريكايي، ميخواهد هنر جهاني را عرضه كند. اين در حالي است كه ما نمادهاي مخصوص خودمان را در سينما تعريف كنيم و به مرور زمان براي مردم جا بيندازيم كه اين كار، حداقل 30 سال زمان نياز دارد اما بايد بشود.
به طور مثال مردم ايران از هنرهاي پر ديالوگ بيشتر خوششان ميآيد. تعزيهها نوعاً پر ديالوگ هستند و نوع بازيها كاملاً نشان ميدهد كه اين يك نمايش است اما اثرگذاري اين نوع نمايش در متنهاي قوي و حماسي آن است كه مظلوميت شهداي كربلا را آشكار ميسازد.
شايد پرطرفدارترين برنامههاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، راديويي باشند مانند قصهي ظهر جمعه. به همين دليل فيلمهاي پر ديالوگ در ايران بهتر جواب ميدهد حال آنكه سينما و تئاتر هنر نشان دادن است نه حرف زدن. اگر ديالوگهاي بومي با نمادهاي بومي همراه شود و هنرمندان خود را به رعايت آن آلمانها ملتزم كنند ظرف 30 سال، نماهاي سينماي بومي بهوجود خواهد آمد و كم كم ميتوان از ديالوگ فيلمها كاست. چرا كه بر اثر تكرار و توضيح هنرمندان، مردم عادت كردهاند كه فلان نما جاي فلان ديالوگ را گرفته است. اين رابطه اكنون بين تماشاگر و اثر برقرار نميشود چون نماها مطابق با ديالوگهاي بومي نيست.
دربارهي بايدها و نبايدهاي عرصهي هنر نمايشي سخن بسيار است اما هر كدام از مباحث طرح شده در اين نوشتار به بررسي و توضيح بيشتر نياز دارد كه در اين مجال نميگنجد. متأسفانه هنر نمايشي امروز ايران، ميراث خوار هنر نمايشي دوران سياه پهلوي است و تا متناسب شدن با آرمانهاي اسلام ناب فاصلهي زيادي دارد.
آيا وقت آن نرسيده كه براي برپايي هنر اصيل و انقلابي از عمق تا سطح اقدامي بشود.؟! تا كي قرار است تنها ويتريني از انقلابي و اسلامي شدن در هنر نمايشي داشته باشيم اما در پشت ظاهر محجبه يا متدين آن (آن هم فقط در تلويزيون) با موجودي بياعتقاد، ضد ارزش و گاه معاند مواجه باشيم؟! الا اي دل سوزان، به داد تأتر و سينماي انقلاب اسلامي برسيد!(*)
نويسنده:مصطفي بدري شاهد