جهان غرب از قرن هفدهم و حتى پیش از آن، از دوره رنسانس (Renaissance) به این سو، در جهت غیر دینى کردن نگاه و نگرش مردم و سست کردن علایق دینى در زندگى روزمره ایشان تلاش کرده است. جهان غرب در این دوران به نام اومانیسم (Humanism) و فردگرایى (Individualism) به مخالفت با استیلاى دین به طور کلى برآمد.

در جهان غرب بعد از جنگ جهانى دوم و مخصوصا از دهه 1960 به این‏سو، شمار زیادى گروههاى مذهبى غیر متداول خارج از چارچوب ادیان سنتى و قدیمى به‏وجود آمده است که هدف آنها دنیوى و سکولار نمودن دین است؛ هر چند بنیانگذاران این نهضتها خود را به عنوان معلّمان روحانى و دینى معرفى مى‏کنند. این گروههاى غیر متداول را گاه کشیشهایى که از یک کلیساى سنتى موجود گسسته و درصدد ایجاد «ادیانى» خاصّ خودشان بوده‏اند، تأسیس کرده‏اند. ظهور این پدیده در غرب تا حدود زیادى برخاسته از ترویج مرموزات و علوم غریبه (Occultism) بوده و طى چند دهه اخیر کارهایى همچون سحر و جادو که از سوى کلیساهاى سنتى تحریم شده بود، مجددا رشد یافته است و طرفداران سحر و جادو در آمریکا و اروپا، از ادیان کهن پیش از مسیحیت اروپا، همچون ادیان درویدها (Druids)و سلتها (Celts) ترویج مى‏کنند. این آیینها که به عنوان «جنبشهاى جدید دینى» (New Religious Movements) به خصوص در ایالات متحده آمریکا، کانادا و اروپاى شمالى معروف شده‏اند، با تضعیف ادیان سنتى در این کشورها نفوذ مى‏کنند(1). در آمریکا و اروپا از این آیینهاى جدید به عنوان Cult (گروههاى مذهبى بیگانه و غیر متداول) یاد مى‏کنند.

تنها در انگلستان بعد از جنگ جهانى دوم تا سال 1987م، بیش از چهارصد گروه از این گروههاى بیگانه مذهبى به‏وجود آمده‏اند که تعداد آنها در ایالات متحده آمریکا بیش از انگلستان مى‏باشد(2). رهبران این گروههاى غیر متداول مذهبى ترویج مى‏کنند که هیچ کتاب مقدّس در جهان ابدى نیست و انسان این شایستگى را دارد که دینى جدید را خلق نماید. از دیدگاه آنها روشهاى عقلى مانع کشف و حصول حقایق دینى مى‏باشد و رستگارى بشر با کنار گذاشتن روشهاى عقلى و پیروى مطلق از بنیانگذاران این گروهها حاصل خواهد شد. این گروههاى مذهبى بر محور شخصیت رهبران و بنیانگذاران خود استوارند و از این رو بیشتر آنها با مرگ بنیانگذارانشان محو و نابود شده‏اند(3). اکثر بنیانگذاران این گروهها ترویج مى‏کنند که انسان با پیروى مطلق از رهبران این گروههاى مذهبى بیگانه مى‏تواند «خدا» شود. بیشتر بنیانگذاران این گروهها از تحولات نهایى در هزاره سوم سخن مى‏گویند و چنین تبلیغ مى‏نمایند که دنیا به پایان خود رسیده است و آنها منجى جامعه بشرى در آخرالزمان هستند و انسانیت با پیروى از آنها به رستگارى خواهد رسید(4).


علل پیدایش این گروهها

امروزه در غرب رویکرد به دین نسبت به گذشته، رشد قابل توجهى یافته است و این عمدتا برخاسته از درهم شکستن و فرو ریختن بسیارى از ایدئولوژیهاى ذهنى جهان غرب است که از بطن اندیشه قرون هجدهم و نوزدهم اروپا سربرداشته و جاى دین در تمدن مدرن غرب را گرفته بود. این ایدئولوژیهاى غربى به تدریج رنگ باختند و خطر و قدرت تخریبشان به گونه‏اى بى‏سابقه هویدا گشت.

امروزه در جهان غرب با برچیده شدن بساط مکاتب فلسفه جدید (Modern Philosophical Schools) توسط پُست مدرنیسم (Post-Modernism) که با شالوده شکنى (Deconstructionalism) و منهدم کردن همه ساختارهاى معنایى موجود از قبل، مکاتب فلسفه جدید غرب را به پایان خود رسانده است، بیشتر فلاسفه معاصر در غرب معتقدند که دوران مشغله فلسفى، به آن معنایى که تاکنون در غرب فهمیده مى‏شده، پایان یافته و دیگر، مکاتب فلسفه جدید غرب نمى‏توانند گره‏اى از کار غرب و انسانهاى تشنه و نیازمند هدایت معنوى در آن سامان بگشایند.

تمدّن غرب براى مردم جهان، تناقضاتى بى‏شمار پدید آورده است که انواع بى‏عدالتیها در جامعه و تخریب محیط زیست از آن جمله است. براى جوانان در غرب زندگى معناى خود را از دست داده است و آنان به بیراهه طلب لذتهاى آنى جسمانى از طریق روابط جنسى یا استفاده از مواد مخدر و یا گاهى خشونت و جنایت افتاده‏اند.

از این‏رو، بعد از جنگ جهانى دوم مخصوصا در ربع قرن گذشته، جنبشى در آمریکا و اروپا براى کسب تجارب روحانى و معرفت دینى به‏وجود آمده است. قدرتهاى سکولار در جهان غرب که تاکنون به نام تجدّد و رنسانس، با دین مبارزه مى‏کردند و در همین راستا مکاتب اومانیسم، لیبرالیسم و فردگرایى را به‏وجود آوردند، احساس خطر کردند که مردم غرب براى نجات خود به دین مبین اسلام گرایش پیدا مى‏کنند؛ چرا که در درون مسیحیت معنویتى وجود ندارد و مسیحیت در مقابل یورش گرایشهاى دنیاگرایانه سکولار عقب‏نشینى کرده و حتى آموزه‏هاى مسیحیت که اساس اندیشه دینى آن را تشکیل مى‏دهد، بر اثر اصلاحات و نوسازى به‏وجود آمده در آن، به تدریج غیر دینى شده است.

براى جلوگیرى از گرایش مردمِ تشنه حقیقت و معنویت در غرب به دین اسلام، بعد از جنگ جهانى دوم و به ویژه در ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه از این گروههاى بیگانه و غیر متداول به نام گروههاى مذهبى در آمریکا و اروپا به‏وجود آمده است(5).

بیشتر این گروههاى غیر متداول مذهبى به نام معنویت و رستگارى، پیروان خود را به‏انجام‏کارهاى مبتذل و غیراخلاقى وادار نموده‏اند و در حقیقت، این مکاتب غیر متداول مذهبى حفظ و امتداد سکولاریسم و اباحى‏گرى در جهان غرب مى‏باشند.

در این راستا، در ربع قرن گذشته افرادى از هند به نام «گورو» (Guru) در آمریکا و اروپا تبلیغاتى گسترده انجام مى‏دهند و به نام ترویج عرفان هندوئیسم پیروان را به سوى خود جذب مى‏نمایند. همچنین بعضى از مرشدهاى صوفى از کشورهاى اسلامى نیز تعالیم افراطى صوفیانه را در جهان غرب آموزش مى‏دهند که آنها هم از سوى دولتها و رسانه‏هاى گروهى در کشورهاى غربى حمایت مى‏شوند. قدرتهاى استکبارى و استعمارگران نو براى جلوگیرى از نفوذ اسلام در جهان غرب از این گروههاى مذهبى غیر متداول ترویج مى‏کنند؛ چرا که دین اسلام امروزه سریع‏ترین رشد را در میان ادیان در جهان غرب، آفریقا و برخى از مناطق شناخته شده دیگر جهان دارد.

چنان که یاد شد، این گروههاى غیر متداول و نوظهور، بنیادهاى اعتقادى و عملى خود را به شکلهاى گوناگون از ادیان سنّتى بزرگ اخذ و اقتباس کرده، به شکل تحریف شده آن را عرضه مى‏نمایند. این گروهها را در انگلیسى «Pick & Mix» (مخلوط) مى‏نامند که ویژگیهاى نسبى‏گرایى، هیچ انگارى، شالوده شکنى، فردگرایى، سکولاریسم و اباحى‏گرى را که بر جوامع مدرن غربى حاکم است، در پوششى از مسائل معنوى و عرفانى معرفى مى‏نمایند و آن را به عنوان معنویت فردگرایى و یک مذهب خصوصى عرضه مى‏کنند(6).

طالع‏بینى، جادوگرى، غیب‏گویى، ورزشهاى معنوى، ارتباط با ارواح و موجودات سایر سیارات، روشهاى درمانى و معالجه بیماریها با داروهاى طبیعى یا اعمال با مواد بلورین، کارکردهاى این گروههاى غیر متداول مذهبى را شکل مى‏دهد(7).

این گروهها شمارى از مؤسسات فرهنگى و تجارى را در جهان غرب تأسیس کرده، کتب و مجلات متعددى را منتشر مى‏کنند. بیشتر این گروهها با مرگ بنیانگذاران آنها منقرض مى‏گردند و با گذشت زمان تضعیف و محو مى‏شوند. تمامى افعال و مناسک ظاهرا مذهبى آنها در جهان غرب توسط روان‏شناسان و جامعه شناسان برجسته و علماى مسیحیت شدیدا تکذیب و ابطال گردیده است.

بیشتر رهبران این گروهها به تشکیلات فراماسونها (Freemasons) وابسته‏اند. بر اساس آمار، در جهان 33700 مکان برگزارى جلسات (Lodges) فراماسونها وجود دارد. قبل از دهه 1980م، فراماسونها این مطلب را تبلیغ مى‏کردند که «خدا مرده است»، لیکن در ربع قرن گذشته، با آغاز جنبش احیاى دینى در سراسر جهان، فراماسونها ـ که با صهیونیستها مخصوصا گروه مرموزى در میان آنها به نام قباله (Kabbalah) رابطه‏اى بسیار نزدیک دارند ـ در راستاى اهداف گروههاى بیگانه و غیر متداول مذهبى تبلیغ مى‏کنند که پیروان این گروهها با اطاعت از رهبرانشان مى‏توانند خدا شوند(8)! اعتقادات این گروههاى بیگانه بر رموز و اسرار استوار است و آنها جوانان هجده تا بیست و پنج سال را هدف تبلیغات سازمان یافته خود قرار مى‏دهند.


ویژگیهاى برجسته این گروهها

چنان که یاد شد، در یک ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه از این گروههاى غیر متداول به نام دین در ایالات متحده آمریکا و اروپا به سرعت به‏وجود آمدند. این گروهها تغییراتى اساسى در اعتقاداتشان به‏وجود آوردند تا خود را با فرهنگ حاکم بر جامعه غربى کاملاً تطبیق نمایند. روش این گروهها آن است که اعضاى خود را ـ که بیشتر از جوانان جذب مى‏نمایند ـ با شست و شوى مغزى (Brain-Washing) زیر نفوذ روانى رهبر گروه قرار مى‏دهند. بعد از جذب کامل اعضا، از آنها خواستار پرداخت پول مى‏شوند و حتى آنها را براى گردآورى اعانه (Fund Raising)استخدام مى‏کنند. از آنجا که شمار اعضاى این گروهها خیلى محدود مى‏باشد روابط و تعامل عاطفى میان آنها به‏وجود مى‏آید و اکثرا روابط نامشروع جنسى در بین اعضاى این گروهها گزارش شده است.

این گروهها با توزیع مجلات، کتب، نوارهاى سمعى و بصرى و ایراد سخنرانى در هتلها و مراکز شهرى از ایده خود ـ که مسائل مادى و روانى را تشکیل مى‏دهد ـ با روشهاى متعدد درمانى ترویج مى‏کنند(9). گفتنى است این گروهها مسائل روانى و درمانى را که با واقعیت قطعى علوم پزشکى و روان‏شناسى ناسازگار است، به عنوان حقیقت علمى القا مى‏کنند، که نتایج زیانبار و معکوسى براى اعضاى آنها در پى داشته است(10).

بیشتر این گروهها به باورهاى مذهبى تمدّنهاى قدیم جهان به ویژه دوران فراعنه مصر توجّه خاص دارند و در کشورهاى اروپا و آمریکا که کلیسا و مسیحیت در آنها تضعیف شده است، نفوذ مى‏کنند(11). این گروههاى بیگانه فرهنگ حاکم بر جوامع غربى را منعکس مى‏نمایند و بدین سبب نتوانسته‏اند حتى با تبلیغات گسترده خود، تأثیرى در جوامع غربى داشته باشند(12). گروههاى مزبور به دلیل در اختیار نداشتن معیارى معین و به خاطر ویژگى التقاطى آن همواره از درون خود تجزیه و شاخه شاخه مى‏گردند. این گروهها فقط به خواهشهاى فردى توجّه دارند و مسائل و تحولات اجتماعى را کاملاً نفى مى‏کنند(13).

پروفسور برایان ویلسون استاد برجسته جامعه‏شناسى دانشگاه آکسفور انگلستان ـ که مطالعاتى گسترده درباره گروههاى بیگانه دینى انجام داده است ـ این گروهها را مظهر فردگرایى، اصالت فایده و تضادهاى درونى مى‏داند(14). پروفسور استیو بروس استاد جامعه‏شناسى دانشگاه ابردین اسکاتلند بریتانیا ـ که آثارى درباره سکولاریسم در جهان غرب نوشته است ـ اظهار مى‏دارد که این گروهها اعتقاداتى روشن و مشخص ندارند و در حاشیه جوامع غربى قرار گرفته، ابعاد جوامع سکولار معاصر غربى را تأویل معنوى مى‏نمایند(15).

بیشتر پیروان این گروهها قبلاً عضو یکى از این گروهها بودند(16). بنیانگذاران و رهبران این گروهها بر پیروان خود تسلّط و کنترل مطلق دارند و خود و پیروانشان را خیر مطلق و دیگران را گمراه و شر مطلق معرفى مى‏کنند(17). دهه 1960م را در جوامع غربى دهه هپى Hippie(اباحى‏گرى) مى‏نامند و از اوائل دهه 1970م بیشتر اعضاى سابق هپى‏ها ـ که به دلیل اباحى‏گرى و تضعیف روابط خانوادگى در جوامع غربى از جامعه گسسته بودند ـ عضو این گروههاى نوظهور دینى گردیدند و با عضو شدن در این گروهها احساس عضویت در یک خانواده مصنوعى پیدا کردند. بجز اینها افرادى که مبتلا به شرابخوارى و استفاده از مواد مخدّر و سرخورده از زندگى خانوادگى و محصول خانواده‏هاى متلاشى شده طلاق هستند، عضو این گروههاى غیر متداول دینى مى‏شوند(18).

از ویژگیهاى این گروهها آن است که رهبرانشان این عقیده را ترویج مى‏نمایند که پیروان آنها از ارتکاب گناه و خلاف نباید در خود هیچ گونه احساس حقارت و ندامت کنند و براى جذب جوانان در رده‏بندى تشکیلاتى گروه از زنان بهره مى‏گیرند. در جوامع غربى، زن در رسانه‏هاى عمومى براى فروش کالا به عنوان یک ابزار استفاده مى‏شود و گروههاى غیر متداول دینى هم براى جذب جوانان از وجود زن استفاده مى‏نمایند. بعضى از این گروهها ـ که فقط جادوگرى را ترویج مى‏کنند ـ اکثر زنانى را که طرفدار نظریه فمینیسم مى‏باشند در این گروههاى خود جذب مى‏نمایند و این گروهها را Witchcraft (زنان جادوگر) مى‏نامند و عمل جادوگرى براى زنان را فمینیسم معنوى (spiritual feminism) مى‏نامند(19). در غرب پیروان این گروه جادوگرى را ویکا (Wicca) هم مى‏نامند که توسط یک نویسنده انگلیسى به نام جرالد گارنر (1964-1884م) در اواخر دهه 1940م ترویج گردید. وى یک فراماسون بود و در موضوع جادوگرى دو کتاب با عنوان جادوگرى امروز(20) و کتاب سایه‏ها(21) را تألیف نمود. فراماسونها براى مبارزه با دین همیشه از خرافات به عنوان جنبه‏هاى معنوى ترویج نموده‏اند و در این زمینه «باشگاه آتش جهنم» را در قرن هیجدهم میلادى در سراسر انگلستان تأسیس کرده بودند که در آن، اعمال منافى عفت توسط اعضاى آن صورت مى‏گرفت(22).


رابطه تمدّن سکولار غرب و گروههاى یاد شده

مصرف‏گرایى به عنوان یک اصل، در زندگانى جوامع غربى حاکم مى‏باشد و بر این اساس کالاهاى مصرفى براى فروش توسط رسانه‏ها تبلیغ مى‏شوند. گروههاى غیر متداول دینى نیز افکار خود را در جوامع غربى به عنوان کالاهاى مصرفى و مطابق فردگرایى حاکم بر این جوامع ترویج مى‏کنند. جوانان این جوامع هم براى یک تغییر و تجربه جدید در این گروهها جذب مى‏شوند، چرا که این گروهها از جهاتى با ادیان سنّتى تشابه دارند(23).

دانشمندان غربى این گروههاى نوظهور غیر متداول مذهبى را شبه دین (Quasi-religion) مى‏نامند که مانند کالاها در جوامع غربى خرید و فروش، عرضه و مصرف مى‏شوند و رهبران آنها مى‏کوشند افرادى را که به این گروهها جذب شده‏اند با هر وسیله ممکن در گروه خود حفظ نمایند(24).

این گروههاى نوظهور فاقد هرگونه تعلیمات دینى مى‏باشند و فعالیتهاى آنها بر محور رهبرانشان انجام مى‏شود که تسلّطى کامل بر اعضاى خود دارند. اعضاى این گروهها بعد از عضو شدن در تشکیلات از خانواده و جامعه خود کاملاً منقطع مى‏شوند و در اختیار این گروهها قرار مى‏گیرند. در ایالات متحده آمریکا گروههاى یاد شده خود را به عنوان گروه دینى معرفى مى‏نمایند تا از تسهیلات و معافیت در پرداخت مالیات به دولت استفاده نمایند(25). این گروهها حتى برنامه‏هاى اساسى براى تعامل بین خود ندارند. اکثر این گروهها اعضاى خود را در بخشهاى اختصاصى سکونت مى‏دهند، تا از این راه آنها کاملاً تحت کنترل تشکیلات سازمان خود باشند. بیشتر این گروهها لباس متحدالشکل براى پیروان خود دارند و مراسم ویژه گروهى خود را در محلهاى اختصاصى برگزار مى‏نمایند و کوشش آنها این است که اعضاى گروه خود را از جامعه دور نگه دارند(26).

در پروژه سکولار نمودن جوامع جهانى، این گروههاى غیر متداول مذهبى را که جدیدا ظهور نموده‏اند، به عنوان ادیان جایگزین (Alternative Religions) معرفى مى‏نمایند و دکتر پیتر کلراک، استاد فلسفه دین در دانشگاه لندن این گروهها را به اسبهاى تروجان (Trojan Horses) (حمله از درون) تشبیه مى‏کند که هدف آنها سکولار نمودن تمامى ادیان در جهان از درون مى‏باشد(27).

بیشتر اعضاى این گروهها مورد سوء استفاده و استثمار رهبران و افراد مخصوص رهبران خود قرار مى‏گیرند، ولى به دلیل شرم و ترس از آنها آن را آشکار نمى‏کنند. با این حال، فسادهاى جنسى و مالى از سوى بنیانگذاران این گروهها سبب جدایى شمار زیادى از اعضاى این گروهها شده است.

اکثریت مطلق این گروهها از نظام سرمایه‏دارى، خصوصى سازى، فرضیه نسبى‏گرایى (Relativism)، مکتب وحدت وجود (Monism) و فلسفه کلیت (Holism)ترویج مى‏کنند و باورهاى دینى آنها تلفیقى از عقاید ادیان مختلف با یکدیگر است و بر این اساس پیروان خود را در فانتزى (خیالبافى) غوطه‏ور مى‏نمایند(28). بیشتر پیروان این گروهها از مواد مخدّر و مدیتیشن (meditation) براى به‏وجود آوردن حالت خلسه و نشاط بهره مى‏گیرند که این باعث ایجاد تضاد میان تعقل و احساسات و انشعاب در شخصیت فرو مى‏گردد.

بعضى از این گروهها ریاضتهاى سخت و برخى از لذت‏جویى‏هاى افراطى را براى پیروان خود تجویز مى‏کنند و بدین‏سان پیروان خود را از دستیابى به حقیقت ابدى باز مى‏دارند. این گروهها ادعا دارند که ادیان جدید در «عصر نو» مى‏باشند، ولى اکثریت مطلق آنها از مکاتب دینى قبل از مسیح در دوران وحشى‏گرى قاره اروپا پیروى مى‏کنند و این اعتقادات را با بعضى از افکار مذهبى ادیان آسیاى دور تلفیق مى‏نمایند. افکار شبه عرفان (Pseudo-mysticism)که در این گروهها ترویج مى‏گردد، به خودپسندى در میان این افراد انجامیده است(29).


مخالفت شدید علیه این گروهها

چنان که گذشت، استراتژى این گروهها جذب جوانان بوده، موفق شدند تعداد زیادى از جوانان را در این کشورها با تبلیغات گسترده خود جذب نمایند. جوانانى که عضو فعال این گروهها شدند، شغل و کار خود را رها کرده، تمام وقت در اختیار گروه خود قرار گرفتند. با اوج گرفتن فعالیتهاى این گروهها در اواخر دهه 1970 م شمارى از مؤسسات براى مبارزه با این گروهها در ایالات متحده آمریکا به‏وجود آمدند که فعال‏ترین آنها بنیاد آزادى شهروندان(30)، بنیاد خانواده آمریکایى(31)، شبکه بیدارى از این گروهها(32)، «مؤسسه تحقیقات مسیحیت»(33)، «بنیاد لیوجى ریان»(34) و «پروژه معنویت جعلى»(35) مى‏باشند. این مؤسسات، از سوى والدینى که فرزندان خود را با جذب در این گروهها از دست داده بودند، به‏وجود آمد. این مؤسسات، مراکزى را براى برگرداندن فرزندان و اعضاى این گروه به حالت اولیه و سر و سامان دادن به آنها به‏وجود آورده‏اند. در این مراکز، جوانان با مشاوره و گفت و گو از گروه‏هاى مزبور جدا مى‏شوند و به درون جامعه باز مى‏گردند. این مؤسسات با تحقیقات علمى خود اثبات کرده‏اند مراسم عبادى و زندگى در داخل گروههاى یاد شده بر اساس شست و شوى مغزى انجام مى‏شود و از این رو، با کمک این مؤسسات، اعضاى سابق این گروهها چندین شکایت را به دادگاههاى ایالات متحده آمریکا ارائه کرده‏اند(36).

انجمن روان‏شناسى آمریکا(37) ـ که بزرگ‏ترین مؤسسه روان‏شناسان ایالات متحده آمریکا مى‏باشد ـ در سال 2002م این گروهها را تخریب کار و ایجادکننده تنفر در میان اعضاى خود علیه جامعه معرفى کرد(38). در ایالات متحده آمریکا در حال حاضر، بیش از یک هزار نفر از محققان درباره تأثیر مخرّب این گروهها تحقیقات انجام مى‏دهند(39).

در کشور کانادا نیز چندین مؤسسه براى مقابله با این گروهها به‏وجود آمده است(40).

گفتنى است گروههاى غیر متداول مذهبى در کشورهاى غربى که مسیحى پروتستان مى‏باشند بیشتر نفوذ کردند؛ چرا که در پروتستانتیسم به نام تفسیر انجیل و انجام اصلاحات در اعتقادات، تاکنون 1300 فرقه به‏وجود آمده است. این گروهها تا حدى هم توانستند در دیگر کشورهاى مسیحى کاتولیک نفوذ کنند و دلیل آن دورى کلیسا از سیاست بوده که باعث کاهش قدرت اجتماعى آنها شده و نسبى‏گرایى و ناامیدى از آینده باعث بحرانهاى اجتماعى در جهان غرب شده است(41). حضور مسیحیان در کلیساى کشورهاى پروتستان در شمال اروپا رو به کاهش است، لیکن در ایالات متحده آمریکا به خاطر تبلیغات گسترده ایوانجلیستها در دو دهه گذشته رو به افزایش است(42). در کشورهاى مسیحى ارتدوکس بعد از فروپاشى نظام کمونیستى، رابطه خیلى نزدیکى بین دولتها و کلیساى این کشورها به‏وجود آمده و سبب شده است جلو نفوذ و تبلیغات این گروههاى غیر متداول مذهبى گرفته شود(43).

در سه دهه بعد از جنگ جهانى دوم، ایالات متحده آمریکا و کانادا شاهد به‏وجود آمدن گروههاى جدید مذهبى بودند که در طول تاریخ این کشورها بى‏سابقه بود(44). هر چند تنها پنج درصد از کلّ جمعیت این دو کشور در فعالیتهاى مذهبى این گروهها، شامل عضویت براى مدتى کوتاه یا انجام مراسم مذهبى شرکت داشتند، با گسترش فعالیتهاى متناقض و غیر متداول آنها به نام دین، احساسات شدید مردمى علیه این گروهها به‏وجود آمد و باعث شد که توسط مردم، مؤسسات و تشکیلات قدرتمندى براى افشاى فعالیتهاى غیر متداول آنها در این دو کشور پدید آید(45).

در این مدت، تعداد سه هزار مرکز از مراکز اقامتى متعلق به این گروهها در ایالات متحده آمریکا به‏وجود آمد که در آنها کارهاى غیر متداول و لذت‏جویى جنسى به نام افعال عرفانى توسط این گروهها انجام مى‏گیرد! نویسندگان آمریکایى همانند چارلز فراشیا(46) و بنیامین زابلوکى(47)، کارهایى را که این گروهها در مراکز خود انجام مى‏دهند در کتب خود شرح داده‏اند.

گاردن ملتن در دائرة المعارف ادیان آمریکایى، 484 گروه از گروههاى غیر متداول را وصف کرده است که از بین آنها 68 گروه در دهه 1950م و 184 گروه در دهه 1960م در ایالات متحده آمریکا به‏وجود آمدند(48). دائرة المعارف انجمنها(49) چاپ سال 1983م، بیش از پانزده هزار انجمن غیر انتفاعى ملى در ایالات متحده آمریکا را معرفى کرده که در میان آنها 700 گروه غیر متداول دینى وجود دارد و 147 گروه از آنها در دهه 1960م در این کشور به‏وجود آمدند.

در دهه 1970م سازمانهاى متعددى براى مقابله با این گروههاى غیر متداول دینى در این کشور تأسیس گردید؛ به ویژه بعد از خودکشى گروهى 917 نفر از اعضاى گروه معبد مردم (Peoples Temple)به رهبرى جیم جونس در 21 نوامبر 1978م در جونس تاون کشورگویان در منطقه کرائیب، تنفر شدیدى در میان مردم آمریکا علیه این گروهها به‏وجود آمد؛ چرا که تعدادى از اعضاى این گروه تبعه این کشور بودند(50).

اولین سازمانى که علیه این گروهها در ایالات متحده آمریکا در سال 1972م به‏وجود آمد، فرى کاگ(51) نام داشت و هدف آن رهایى جوانان از گروه «فرزندان خدا»(52) بود که توسط موزس دیوید برگ (Moses David Berg) در اوائل دهه 1970م در کالیفرنیا تأسیس شده بود. اعضاى این گروه طرفدار آزادى و بى‏بندبارى جنسى بودند و جوانان اکثریت اعضاى این گروه را تشکیل مى‏دادند. والدین اعضاى این گروه که فرزندانشان را با جذب در آن گروه از دست داده بودند، براى نجات آنها مؤسسه «فرى کاگ» را تشکیل دادند و موفق شدند تعداد زیادى از فرزندان خود را نجات دهند(53).

در ایالات متحده آمریکا بیش از صد مؤسسه براى مبارزه با گروههاى غیر متداول مذهبى فعالیت دارند که بعد از آغاز دهه 1970م در این کشور به‏وجود آمدند. در برخى از دانشگاهها و حوزه‏هاى دینى مسیحیت این کشور مراکز مطالعات درباره این گروهها به‏وجود آمده است که کتابهاى بسیارى در نقد و بررسى این گروهها منتشر کرده‏اند. استاد برجسته جامعه‏شناسى در ایالات متحده آمریکا پروفسور رونالد اینرات(54) در دهه 1970م دو عنوان کتاب در نقد این گروهها تألیف نمود که در افشاى چهره واقعى آنها نقشى بسزایى داشته است. عناوین این دو کتاب جوانان، شست و شوى مغزى و گروههاى افراطى(55)، چاپ سال 1977م و فریب گروههاى غیر متداول(56)، چاپ سال 1979م مى‏باشد.

مجله «قدرتهاى اجتماعى» در شماره دسامبر 1997م، 75 مقاله علمى را معرفى کرده است که در آنها دانشمندان غربى تأثیرات مخرّب و زیانبار وارد شده به اعضاى این گروهها را بر اثر انجام مراسم عبادى غیر عادى بررسى علمى نموده‏اند. مراسم عبادى بیگانه و غیر عادى که اعضاى این گروهها انجام مى‏دهند شاید در مرحله اول، آرامش نسبى احساس کنند، ولى در دراز مدت آنها به اضطراب، ترس، رغبت به خودکشى، از دست دادن انگیزه زندگى و ضربه روحى دچار مى‏شوند(57).

افرادى که جذب این گروهها مى‏شوند اکثرا افراد آشفته و مغشوش مى‏باشند و رهبران آنها با افعال و روشهاى خاص، براى تسلّط کامل بر اعضاى خود مى‏کوشند. رهبران این گروهها با پولهایى که از اعضاى خود به دست مى‏آورند، زندگى بسیار تجملى و مرفه دارند. در دو دهه گذشته، موارد فراوانى از رسوایى و فساد مالى و جنسى رهبران آنها گزارش شده و حتى گاه مسائل مالى و جنسى بین رهبران و اعضاى آنها به درگیریهاى خشونت‏آمیز هم انجامیده است(58).

یکى از روان‏شناسان معروف ایالات متحده آمریکا به نام پروفسور مارگارت سینگر از اعضاى برجسته «انجمن روان‏شناسى آمریکا» پس از تحقیقات خود درباره 300 نفر از اعضاى سابق این گروهها نتیجه‏گیرى نمود که آنها به دلیل عضویت در این گروه و انجام افعال غیر متداول دچار اضطراب، ترس، امراض قلبى، سکته و زخم معده شدند و بیش از 90 درصد آنها به همین دلیل از گروههاى خود جدا مى‏شوند. پروفسور سینگر روشهاى این گروهها را «متقاعدسازى اجبارى»(59) قلمداد مى‏کند(60).

یکى از خصوصیات این گروههاى غیر متداول ـ که به نام دین فعالیت مى‏کنند ـ ترویج معنویت منهاى عبادت خدا مى‏باشد؛ چرا که آنها عبادت خدا را به عنوان خالق کائنات منکر مى‏باشند. اکثر این گروهها مراسم عبادى مرموزى را انجام مى‏دهند و از مواد مخدر استفاده مى‏نمایند و این باعث انواع فساد و تجربه تلخ براى اعضاى این گروهها شده است. این گروهها فقط در شهرهاى بزرگ فعالیت مى‏نمایند و این یک پدیده کاملاً شهرى است. رهبران این گروهها انتقاد از خود توسط پیروانشان را برنمى‏تابند و بدین سبب اعضاى آنها مورد سوء استفاده‏هاى مختلف قرار مى‏گیرند(61).


ارتباط با فراماسونها

یکى دیگر از ویژگیهاى این گروه، برقرارى رابطه نزدیک با فراماسونها مى‏باشد. در دوران جنگهاى صلیبى و بعد از فتح بیت‏المقدس، یک گروه مذهبى و نظامى براى حفاظت از زائران مسیحى به بیت المقدس در سال 1118م تشکیل گردید که به عنوان نائت تیمپلر (The Knight Templar) شهرت یافت. این گروه در دوران جنگهاى صلیبى ثروت زیادى به دست آورد و در دوران اقامت خود در بیت‏المقدس با گروه یهودى به نام قباله ارتباط برقرار کرده، اعتقادات مذهبى مردم مصر دوران فرعونیان را جزء باورهاى دینى خود قرار دادند.

آنها را مى‏توان از بنیانگذاران نظام سرمایه‏دارى در دوران قرون وسطى در اروپا نامید که نظام بانکدارى جدید را که بر مبناى معاملات ربایى استوار است طراحى کردند(62).

آنها مراسمى که با دین مسیحیت کاملاً بیگانه بود انجام مى‏دادند، ولى بعد از پایان جنگهاى صلیبى، این گروه در کشورهاى اروپا مخصوصا در فرانسه با ثروت خود قدرت سیاسى را به دست آوردند. این گروه به دستور پاپ کلیمنت پنجم توسط امپراتور فرانسه در سال 1312م سرکوب شدند. تعدادى از آنها از فرانسه گریختند و در منطقه اسکاتلند بریتانیا پناهنده شدند. آنها در اسکاتلند عقاید و مراسم دینى مصر باستان دوران فرعونیان را با عقاید مذهبى کاهنان جادوگر اقوام سلتى (Celtic) ادغام نموده، به عنوان فراماسونها ظاهر شدند(63). فراماسونها خدا را به عنوان خالق کائنات انکار مى‏کنند و اعتقاد دارند کائنات به خودى خود به‏وجود آمده‏اند. آنها در اعتقادات خود ادعاى انسان مدارى و انسان محورى دارند. این گروه با تشکیلات مرموز خود تاکنون با خداپرستى مبارزه شدید نموده‏اند. از قرن هیجدهم میلادى آنها حضور خود را از بریتانیا به ایالات متحده آمریکا گسترش دادند و فعلاً نیمى از مراکز آنها در این کشور وجود دارد(64).

فراماسونها فقط به سرمایه‏داران و سیاستمداران برجسته حق عضویت در گروه خود را مى‏دهند. در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا توسط فراماسونها گروههایى با عقاید مرموز به‏وجود آمده است که آنها را روسى کروسین (Rosicrucian) مى‏نامند و فقط اعضاى برجسته فراماسونها حق عضویت در این گروهها را دارند. این گروهها ادعا مى‏کنند که از بُعد عرفانى موجود در تمامى ادیان پیروى مى‏نمایند، ولى مراسم عبادى آنها را جادوگرى تشکیل مى‏دهد(65).

در قرن بیستم در انگلستان گروههاى دیگرى به نام «جامعه روشنایى درون» (The Society of Inner Light) به‏وجود آمدند که عرفان واقعى را حداکثر بهره‏مند شدن از لذات جنسى و مادى مى‏دانستند و اعتقاد داشتند در بهره‏مندى از هرگونه لذت جنسى و مادى هیچ گونه ملامت روحى و ندامت نباید در شخص به‏وجود آید(66).

در ایالات متحده آمریکا با حمایت فراماسونها گروههاى جدید با عنوان «مشرکان جدید» (Neo-Pagans) به‏وجود آمده است که اعتقادات و سنتهاى بومیان قاره آمریکا را با اعتقادات و مراسم عبادى کاهنان جادوگر اقوام سلتى تلفیق نموده‏اند. این گروهها در ایالات متحده آمریکا در سال 1991م «فدراسیون جهانى مشرکان» را به‏وجود آورده‏اند و مراسم عبادى آنها شامل پرستش خدایان زن است که ابتذال جنسى را در پى دارد(67).

دسته ها : سیاست
شنبه 1387/12/17 19:45
X