مطالعات‌ مختلف‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ علی‌رغم‌ این‌که‌ سرانه‌ بهداشتی‌ افراد در دنیای‌ حاضر به‌ بیشترین‌ حد خود در مقایسه‌ با تاریخ‌ بشر رسیده‌ است‌، اما انسان‌ امروز در مقایسه‌ با اجداد خود، بیمارتر گردیده‌ است‌. از سوی‌ دیگر برخلاف‌ تبلیغات‌ پزشکان‌ و شرکت‌های‌ دارویی‌ در مورد پیشرفت‌های‌ خود، تحقیقات‌ اخیر نشان‌ داده‌ که‌ با در نظر گرفتن‌ مواردی‌ چون‌ کاهش‌ مرگ‌ و میر نوزادان‌، دسترسی‌ به‌ آب‌ بهداشتی‌، سیستم‌های‌ نوین‌ رفع‌ فاضلاب‌ و شرایط‌ بهتر زندگی‌، طول‌ عمر مورد انتظار افراد در قرن‌ بیستم‌، در مقایسه‌ با گذشته‌ تغییر محسوسی‌ نکرده‌ است‌. از سوی‌ دیگر، ناتوانی‌ پزشکی‌ معاصر - که‌ به‌ دستیار صنعت‌ قدرتمند، پرزرق‌ و برق‌، ستیزه‌جو و ثروتمند داروسازی‌ تبدیل‌ شده‌ است‌ - در درمان‌ بیماری‌هایی‌ نظیر بیماری‌های‌ قلبی‌، دیابت‌، آرتروز و سرطان‌، عدم‌ توجه‌ به‌ روش‌های‌ طب‌ سنتی‌ و تمسخر دستاوردهای‌ آن‌، درمان‌ علایم‌ بیماری‌ و نه‌ علت‌ آن‌ و چندین‌ عامل‌ دیگر، باعث‌ گردیده‌ که‌ امروزه‌ پزشکان‌ به‌ یکی‌ از تهدیدهای‌ زندگی‌ تبدیل‌ شوند.

پزشکان‌ و پرستاران‌ امروز، باید یک‌ برچسب‌ اعلام‌ کننده‌ «خطر تهدید سلامتی‌» را بر پیشانی‌ خود نصب‌ کنند. هر بیمارستان‌ نیز باید یک‌ تابلوی‌ اعلام‌ «تهدید سلامتی‌» در ورودی‌ خود داشته‌ باشد.

اما سیاست‌مداران‌ ما - به‌ دلیل‌ وحشت‌ داشتن‌ در مورد صحبت‌ درباره‌ صنعت‌ پزشکی‌ - کاری‌ جهت‌ بهبود کیفیت‌ مراقبت‌های‌ بهداشتی‌ ارائه‌ شده‌ به‌ بیماران‌ انجام‌ نداده‌اند. این‌ سیاست‌مداران‌ با عقب‌نشینی‌ و بی‌تفاوتی‌ خود، صنایع‌ دارویی‌ را شادمان‌ کرده‌اند. دولت‌های‌ موفق‌ نیز در جهت‌ حفظ‌ حقوق‌ بیماران‌ کاری‌ انجام‌ نداده‌اند.

ابتلا به‌ بیماری‌هایی‌ که‌ به‌ دست‌ خود پزشکان‌ به‌ وجود می‌آید، امروزه‌ در دنیای‌ غرب‌ گسترش‌ یافته‌ است‌. البته‌ تردیدی‌ نیست‌ که‌ پزشکان‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ (اگر نگوییم‌ بزرگ‌ترین‌) عوامل‌ بیماری‌ در اکثر کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ هستند. بیش‌ از یک‌ میلیون‌ بیمار در هر سال‌ در بیمارستان‌های‌ انگلیس‌، به‌ دلیل‌ امراض‌ ناشی‌ از تجویز پزشکان‌، پذیرش‌ می‌شوند.

* ضرری‌ بیش‌ از منفعت‌

این‌ واقعیت‌ که‌ پزشکان‌ مردم‌ را می‌کشند، چیز جدیدی‌ نیست‌؛ پزشکان‌ همیشه‌ اشتباه‌ می‌کنند و همیشه‌ مریض‌هایی‌ بوده‌اند که‌ به‌ دلیل‌ جهالت‌ و یا عدم‌ لیاقت‌ در سنجش‌ درمان‌، فوت‌ کرده‌اند. اما علی‌رغم‌ این‌که‌ ما هزینه‌ بیشتری‌ به‌ نسبت‌ گذشته‌ در بخش‌ مراقبت‌های‌ بهداشتی‌ انجام‌ می‌دهیم‌ و حرفه‌ پزشکی‌ علمی‌تر و مجهزتر از گذشته‌ شده‌ است‌، طنزی‌ بی‌رحمانه‌ در این‌ واقعیت‌ وجود دارد که‌ ما اینک‌ به‌ نقطه‌ای‌ رسیده‌ایم‌ که‌ در یک‌ موازنه‌ کلی‌، پزشکان‌ با حسن‌ نیّت‌ که‌ آموزش‌های‌ زیادی‌ را گذرانده‌اند، به‌ همراه‌ متخصصان‌ بیمارستان‌ها که‌ امکانات‌ زیادی‌ را در اختیار دارند، ضرر بیشتری‌ به‌ نسبت‌ منفعت‌ می‌رسانند.
گسترش‌ بیماری‌ iatrogenic که‌ همیشه‌ افراد را از معالجات‌ پزشکی‌ فراری‌ می‌دهد، به‌ تدریج‌ وضعیتی‌ بدتر یافته‌ است‌ و امروزه‌ اکثر ما و در بیشتر اوقات‌، بدون‌ حضور یک‌ پزشک‌، سلامتی‌ بیشتری‌ خواهیم‌ داشت‌.

من‌ تردید دارم‌ کسی‌ بداند، چه‌ میزان‌ آسیب‌ از تجویز بیش‌ از حد دارو و واکسن‌های‌ تجویزی‌ (که‌ بسیاری‌ از آن‌ها ارزشی‌ مشکوک‌ دارند)، بر سیستم‌ ایمنی‌ انسان‌ها وارد می‌شود.

بیش‌ از یک‌ میلیون‌ بیمار در هر سال‌ در بیمارستان‌های‌ انگلیس‌، به‌ دلیل‌ امراض‌ ناشی‌ از تجویز پزشکان‌، پذیرش‌ می‌شوند.
در پاره‌ای‌ اوقات‌، پزشکان‌ و شرکت‌های‌ داروسازی‌ از اشتباهات‌ خود عذرخواهی‌ نموده‌ و به‌ صورت‌ موفقیت‌آمیزی‌، توجه‌ عموم‌ را از موضوع‌ عدم‌ لیاقت‌ منحرف‌ می‌کنند و بحث‌ در مورد این‌که‌ تلاش‌های‌ آن‌ها در قرن‌ گذشته‌ (قرن‌ بیستم‌) به‌ بهبود باثبات‌ و تحسین‌برانگیز طول‌ عمر مورد انتظار افراد منجر شده‌ را پیش‌ کشیده‌اند.

واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ در قرن‌ گذشته‌، پزشکان‌ و شرکت‌های‌ دارویی‌، پرزرق‌ و برق‌تر، ستیزه‌جوتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر گردیده‌اند اما متوسط‌ طول‌ عمر مورد انتظار افراد، بالاتر نرفته‌ است‌.

بهبود امکانات‌ بهداشتی‌ به‌ این‌ معناست‌ که‌ تعداد مرگ‌ و میر نوزادان‌ و مادران‌ باردار، به‌ صورت‌ فزاینده‌ای‌ کاهش‌ یافته‌، اما طول‌ عمر افراد بالغ‌ افزایش‌ نیافته‌ است‌.

من‌ برای‌ اثبات‌ نظریاتم‌، لیستی‌ شامل‌ 111 نفر از افراد معروف‌ و سرشناس‌ دنیا را آماده‌ کرده‌ام‌ که‌ همگی‌ پیش‌ از این‌ قرن‌ می‌زیسته‌اند. سپس‌ طول‌ عمر همه‌ آنان‌ را به‌ دست‌ آوردم‌. در این‌ آمار نکته‌ مهمی‌ وجود دارد. میانگین‌ طول‌ عمر افراد که‌ اینک‌ در کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ بین‌ 75-70 سال‌ است‌، در قرن‌ بیستم‌ افزایش‌ نیافته‌ است‌.

اسامی‌ 111 نفر در این‌ لیست‌ وجود دارد که‌ سن‌ متوسط‌ مرگ‌ آنان‌ 39/72 سال‌ است‌ و به‌ صورت‌ میانگین‌، 433 سال‌ از مرگ‌ آنان‌ می‌گذرد. نتیجه‌ ساده‌ است‌: علی‌رغم‌ همه‌ جار و جنجال‌های‌ پزشکی‌ مدرن‌، طول‌ عمر مورد انتظار افراد در قرن‌ بیستم‌ افزایش‌ نیافته‌ است‌.

لذا هرگونه‌ بهبود و پیشرفت‌ در افزایش‌ طول‌ عمر افراد در قرن‌ اخیر، با توسعه‌ حرفه‌ پزشکی‌ و یا رشد صنعت‌ بین‌المللی‌ داروسازی‌ مرتبط‌ نیست‌ بلکه‌ افزایش‌ iatrogenesis با این‌ دو عامل‌ مرتبط‌ است‌.

البته‌ روشن‌ است‌ که‌ کاهش‌ سریع‌ آمار مربوط‌ به‌ بیماری‌های‌ قلبی‌ در آمریکا، به‌ دلیل‌ بهبود عادات‌ غذایی‌ مردم‌ (به‌ ویژه‌ کاهش‌ مصرف‌ غذاهای‌ پرچرب‌) و نه‌ بهبود خدمات‌ بخش‌ پزشکی‌ آمریکا است‌. از هر 5 نفر انسان‌ کره‌ خاکی‌، 4 نفر در کشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ زندگی‌ می‌کنند ولی‌ چهار پنجم‌ داروها در کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ مصرف‌ می‌گردد.

من‌ تردید دارم‌ کسی‌ بداند، چه‌ میزان‌ آسیب‌ از تجویز بیش‌ از حد دارو و واکسن‌های‌ تجویزی‌ (که‌ بسیاری‌ از آن‌ها ارزشی‌ مشکوک‌ دارند)، بر سیستم‌ ایمنی‌ انسان‌ها وارد می‌شود.

کسانی‌ که‌ معتقدند، پزشکان‌ مسئول‌ هرگونه‌ بهبود در طول‌ عمر مورد انتظار افراد هستند، باید توجه‌ کنند که‌ از آغاز حیات‌ انسانی‌ تا دورة‌ رنسانس‌ و تا دهه‌های‌ اولیه‌ قرن‌ بیستم‌، نرخ‌ مرگ‌ و میر نوزادان‌ تا حد زیادی‌ بالا بوده‌ و این‌ ارقام‌ باعث‌ کاهش‌ طول‌ عمر مورد انتظار افراد شده‌ بود. بیمارستان‌ «فوند لینگ‌» دوبلین‌ در سال‌های‌ 1769-1775 میلادی‌، 272/10 کودک‌ را پذیرش‌ نموده‌ بود که‌ تنها 45 کودک‌ از میان‌ آن‌ها زنده‌ ماندند. در بریتانیا، مرگ‌ و میر نوزادان‌ زیر یک‌ سال‌ در قرن‌ بیستم‌، 85% کاهش‌ یافته‌ است‌. این‌ آمار حتی‌ در بین‌ بچه‌های‌ بزرگ‌تر نیز با رشد بسیاری‌ همراه‌ بوده‌ است‌. در سال‌ 1890، از هر 4 کودک‌، یک‌ نفر قبل‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ 10 سالگی‌ فوت‌ می‌کرد، اما امروزه‌ از هر 85 کودک‌، 84 نفر از آن‌ها 10 سالگی‌ خود را جشن‌ می‌گیرند.

این‌ بهبود وضعیت‌ واقعاً به‌ بخش‌ پزشکی‌ و پرستاران‌ مربوط‌ نیست‌ بلکه‌ نتیجة‌ شرایط‌ بهتر زندگی‌ است‌. در سال‌ 1904، یک‌ سوم‌ از کل‌ دانش‌آموزان‌ مدرسه‌های‌ انگلیس‌ دچار سوءتغذیه‌ بودند. رژیم‌های‌ ناکافی‌ غذایی‌ به‌ این‌ معنا بود که‌ کودکان‌ و بچه‌های‌ کوچک‌، ضعیف‌ بوده‌ و به‌ سهولت‌ بیمار می‌شوند.
هنگامی‌ که‌ ما بهبود در ارقام‌ مرگ‌ و میر کودکان‌ را از این‌ معادله‌ خارج‌ نماییم‌، روشن‌ می‌شود که‌ مطمئناً طول‌ عمر مورد انتظار افراد بالغ‌ ساکن‌ در کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ پزشکان‌ و شرکت‌های‌ دارویی‌ مدعی‌ آن‌ هستند، افزایش‌ نیافته‌ است‌.

* دانش‌ یا سیاه‌کاری‌ (Black Art)

در گزارشی‌ که‌ اخیراً منتشر شده‌ است‌، چنین‌ نتیجه‌گیری‌ می‌شود که‌ 85% درمان‌های‌ پزشکی‌ و جراحی‌ هرگز به‌ صورت‌ کامل‌ مورد آزمون‌ و بررسی‌ قرار نگرفته‌اند. از وقتی‌ که‌ شرکت‌های‌ دارویی‌ آگاه‌ شده‌اند که‌ درمان‌ بیماری‌های‌ مهلک‌، فراتر از توانایی‌های‌ آنان‌ است‌، تلاش‌ بیشتری‌ برای‌ یافتن‌ داروهایی‌ برای‌ بهبود زندگی‌ بیماران‌ (از طریق‌ روش‌های‌ مبهم‌)، می‌نمایند. (و البته‌ این‌ سؤال‌ به‌ وجود می‌آید که‌ شرکت‌های‌ دارویی‌ که‌ درآمد خود را از طریق‌ افراد بیمار به‌ دست‌ می‌آورند، چرا باید مردم‌ را بهبود بخشند؟)

واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ در قرن‌ گذشته‌، پزشکان‌ و شرکت‌های‌ دارویی‌، پرزرق‌ و برق‌تر، ستیزه‌جوتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر گردیده‌اند اما متوسط‌ طول‌ عمر مورد انتظار افراد، بالاتر نرفته‌ است‌.

در مورد صحت‌ مطالب‌ مطرح‌ شده‌، تردید اندکی‌ وجود دارد؛ چرا که‌ مدیرکل‌ سازمان‌ جهانی‌ بهداشت‌ (WHO) نیز کاملاً بر آن‌ تأکید نموده‌ است‌. وی‌ گفته‌ است‌: «صنعت‌ داروسازی‌، این‌ اصلی‌ترین‌ و پرهزینه‌ترین‌ بخش‌ از دانش‌ پزشکی‌ که‌ امروزه‌ همه‌گیر شده‌ است‌، به‌ صورت‌ رضایت‌ بخش‌ترین‌ قسمت‌ برای‌ صاحبان‌ حرفه‌های‌ بخش‌ سلامت‌ جامعه‌، در مقایسه‌ با منافع‌ مصرف‌ کنندگان‌ خدمات‌ مراقبت‌های‌ سلامتی‌ درآمده‌ است‌».

شواهد و دلایل‌ نیز قویاً این‌ رویکرد بدیع‌ و حیرت‌آور و روشن‌ را تأیید می‌نمایند. سودآوری‌ و نه‌ بهبود مریض‌ها، هدایت‌ کننده‌ اصلی‌ جریانی‌ است‌ که‌ عملکرد، انگیزش‌ و جاه‌طلبی‌های‌ صاحبان‌ مشاغل‌ پزشکی‌ را راهبری‌ می‌نماید.

به‌ نظر من‌، تنها دلیل‌ اصلی‌ این‌که‌ چرا شاغلان‌ بخش‌ درمان‌، افراد زیادی‌ را می‌کشند، به‌ دلیل‌ وابستگی‌ آن‌ها با صنایع‌ داروسازی‌ است‌. این‌ افسانه‌ که‌ ما طول‌ عمر زیادی‌ داشته‌ و زندگی‌ سالم‌ ما به‌ لطف‌ صنایع‌ داروسازی‌ و شاغلان‌ بخش‌ درمان‌ می‌باشد، انتظارات‌ ما را بالا برده‌ است‌. ما انتظار بیمار شدن‌ را نداریم‌. ما در هنگام‌ بیماری‌، در انتظار یک‌ راه‌حل‌ جادویی‌ هستیم‌. ما برای‌ حفظ‌ سلامتی‌ خویش‌، زحمتی‌ به‌ خود نمی‌دهیم‌؛ زیرا آموخته‌ایم‌ که‌ ایمان‌ داشته‌ باشیم‌، در صورت‌ ابتلا به‌ بیماری‌، کادر پزشکی‌ و درمانی‌، ما را درمان‌ خواهند نمود. به‌ صورتی‌ گسترده‌ این‌ نظریه‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌ که‌ اکثر بیماری‌های‌ ما، نیازمند درمان‌های‌ دارویی‌ نیستند. اکثر بیمارانی‌ که‌ به‌ مطب‌ پزشک‌ می‌روند، نه‌ خواهان‌ و نه‌ انتظار دریافت‌ درمان‌های‌ دارویی‌ را دارند، اما حداقل‌ از هر ده‌ نفر مریض‌ که‌ از سوی‌ پزشک‌ عمومی‌ مورد معاینه‌ قرار می‌گیرند، 8 نفر نسخه‌ای‌ دریافت‌ می‌کنند. لذا آمار بیمارانی‌ که‌ داروهای‌ تجویز شده‌ خود را مصرف‌ نمی‌کنند، رشد فزاینده‌ای‌ یافته‌ است‌.

سودآوری‌ و نه‌ بهبود مریض‌ها، هدایت‌ کننده‌ اصلی‌ جریانی‌ است‌ که‌ عملکرد، انگیزش‌ و جاه‌طلبی‌های‌ صاحبان‌ مشاغل‌ پزشکی‌ را راهبری‌ می‌نماید.

* مریض‌تر از همیشه‌

ما بیشتر از اجدادمان‌ زندگی‌ نمی‌کنیم‌ و مطمئناً از آنان‌ سالم‌تر نیستیم‌. ما نه‌ زندگی‌ طولانی‌تر و نه‌ سالم‌تری‌ نسبت‌ به‌ گذشتگان‌ خود داریم‌. از سوی‌ یگر، اگر امروزه‌ به‌ نسبت‌ هر دوره‌ دیگر تاریخی‌، بیمار هستیم‌.

در هر یک‌ از کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ که‌ به‌ دلخواه‌ برگزینیم‌، همه‌ روزه‌ بیش‌ از نیمی‌ از جمعیت‌ آن‌، حداقل‌ یک‌ نوع‌ دارو مصرف‌ می‌کنند. ما بیش‌ از گذشته‌ برای‌ سلامت‌ خود هزینه‌ می‌کنیم‌، اما هیچ‌کس‌ نمی‌تواند ادعا نماید که‌ ابتلا به‌ بیماری‌ در جامعه‌ ما کاهش‌ یافته‌ است‌.

* شیادان‌ و شارلاتان‌ها

اگرچه‌ کلینیک‌های‌ مدرن‌ ممکن‌ است‌ از تکنیک‌های‌ علمی‌ بهره‌ جویند، اما همیشه‌ شیاد و شارلاتان‌ هستند؛ زیرا همچنان‌ به‌ نظرات‌ موجود سودآور اما اثبات‌ نشده‌ وفادارند و در برابر تکنولوژی‌ها و تکنیک‌های‌ نوین‌ که‌ ممکن‌ است‌ مؤثر و ثابت‌ شده‌ باشند، مقاومت‌ نشان‌ می‌دهند.

این‌ یک‌ واقعیت‌ است‌ که‌ اگر پزشکی‌ از یک‌ روش‌ علمی‌ در کار خود بهره‌ گیرد، او دانشمند نخواهد بود؛ همچنان‌ که‌ یک‌ حروف‌چین‌، در صورت‌ استفاده‌ از رایانه‌ جهت‌ حروف‌چینی‌، متخصص‌ کامپیوتر نخواهد بود. تکنولوژی‌ در دسترس‌ پزشکان‌ ممکن‌ است‌ عالی‌ باشد، اما مشکل‌ این‌ است‌ که‌ کاربرد تکنولوژی‌ علمی‌ برای‌ همه‌ مریض‌ها کاری‌ ناشیانه‌ و آزمون‌ نشده‌ و غیرعلمی‌ خواهد بود. یافتن‌ مثال‌هایی‌ که‌ غیر اثربخش‌ بودن‌ دانش‌ پزشکی‌ مدرن‌ را روشن‌ می‌نماید، مشکل‌ نیست‌.

پزشکان‌ در درمان‌ بیمارانشان‌ از هرگونه‌ شیوه‌ای‌ که‌ بیشترین‌ شانس‌ را برای‌ بیمار به‌ همراه‌ داشته‌ باشد، بهره‌ می‌گیرند. پزشکان‌ از روش‌های‌ علمی‌ خود جهت‌ مقایسه‌ اثربخشی‌ روش‌های‌ مرسوم‌ پزشکی‌ (نظیر جراحی‌، دارو و رادیولوژی‌) با اثربخشی‌ سایر روش‌های‌ غیرموسوم‌ در درمان‌ بیماران‌ (نظیر رژیم‌های‌ غذایی‌ و طب‌ جایگزین‌) استفاده‌ نمی‌کنند. هنگامی‌ که‌ بیماران‌ سرطانی‌ پس‌ از معالجات‌ مرسوم‌ پزشکی‌ ] نظیر انجام‌ یک‌ یا بیش‌ از یکی‌ از روش‌های‌ سه‌ گانه‌ جراحی‌، دارو و پرتونگاری‌ [ تا حدودی‌ بهبود می‌یابند، پزشکان‌ بدون‌ استثنا و همواره‌ چنین‌ ادعا می‌کنند که‌ بیمارانشان‌ به‌ دلیل‌ این‌گونه‌ درمان‌های‌ ارائه‌ شده‌، بهبود یافته‌اند و البته‌ در چنین‌ مواردی‌، هر بیماری‌ که‌ برای‌ 5 سال‌ زنده‌ بماند، گفته‌ می‌شود که‌ وی‌ درمان‌ گردیده‌ است‌. پزشکان‌ همواره‌ و در صورت‌ امکان‌، به‌ سرعت‌ ادعای‌ کسب‌ وجهه‌ و اعتبار می‌کنند. به‌ هرحال‌، جامعه‌ پزشکی‌ در هنگام‌ رویارویی‌ با بهبودی‌ بیماران‌ به‌ وسیله‌ روش‌های‌ طب‌ جایگزین‌ و غیرمعمول‌، بسیار شکاک‌ هستند. هنگامی‌ که‌ بیماران‌ سرطانی‌ به‌ وسیله‌ روش‌های‌ طب‌ جایگزین‌ نظیر رژیم‌ غذایی‌ بهره‌ می‌گیرند، معمولاً پزشکان‌ چنین‌ ادعا می‌کنند که‌ بهبودی‌ این‌ بیماران‌، غیرقابل‌ توضیح‌، خود به‌ خود و یا ناشی‌ از تشخیص‌های‌ نادرست‌ گذشته‌ بوده‌ است‌. (هیچ‌ بیماری‌ در طول‌ تاریخ‌، بهبود غیرقابل‌ توضیح‌ و یا خود به‌ خودی‌ پس‌ از استفاده‌ از درمان‌های‌ مرسوم‌ پزشکی‌ نداشته‌ است‌. پزشکان‌ به‌ بیمارانی‌ که‌ پس‌ از گذشت‌ 5 سال‌ از درمان‌های‌ جایگزین‌، زنده‌ باقی‌ مانده‌اند، می‌گویند که‌ این‌ بهبودی‌ موقتی‌ بوده‌ و در انتظار ظهور مجدد بیماری‌ باشند.)

ما بیشتر از اجدادمان‌ زندگی‌ نمی‌کنیم‌ و مطمئناً از آنان‌ سالم‌تر نیستیم‌. ما نه‌ زندگی‌ طولانی‌تر و نه‌ سالم‌تری‌ نسبت‌ به‌ گذشتگان‌ خود داریم‌. از سوی‌ دیگر، اگر چه‌ ما مقادیر بیشتر و بیشتری‌ دارو در مقایسه‌ با گذشته‌ مصرف‌ می‌نماییم‌، اکثر ما امروزه‌ به‌ نسبت‌ هر دوره‌ دیگر تاریخی‌، بیمار هستیم‌.

اگرچه‌ پزشکان‌ امروز، همواره‌ متخصصان‌ درمان‌های‌ جایگزین‌ را به‌ دلیل‌ تجویزهای‌ انفرادی‌ در مورد هر بیماری‌ و تشریح‌ تاریخچه‌ بیماری‌ هر فرد به‌ صورت‌ مجزا، مورد تمسخر قرار می‌دهند، این‌ مورد دقیقاً همان‌ امری‌ است‌ که‌ خود پزشکان‌ فعلی‌ از آن‌ استفاده‌ می‌نمایند.

امروزه‌ در یک‌ ژورنال‌ پزشکی‌، به‌ هیچ‌ وجه‌ غیرمعمول‌ نیست‌ که‌ مقالات‌ و یا نامه‌هایی‌ بر مبنای‌ تجارب‌ یک‌ پزشک‌ بر روی‌ یک‌ و یا شاید دو بیمار منتشر گردد. (ضمناً من‌ موافقم‌ که‌ این‌ تجارب‌ ممکن‌ است‌ ارزشمند باشد.) آنچه‌ من‌ می‌گویم‌، در مورد دورویی‌ پزشکانی‌ است‌ که‌ شواهد و دلایل‌ تشریح‌ شده‌ توسط‌ متخصصان‌ طب‌ جایگزین‌ را رد می‌نمایند. نهادهای‌ پزشکی‌ همواره‌ تمایل‌ دارند که‌ در برابر هر چیز جدید که‌ تهدید کننده‌ وضعیت‌ فعلی‌ آنان‌ باشد، مخالفت‌ نمایند. هنگامی‌ که‌ طرح‌ این‌ مباحث‌ نو در مورد درمان‌ یک‌ بیماری‌ نظیر سرطان‌ باشد، نهادهای‌ پزشکی‌ از معرفی‌ این‌ موضوعات‌ جدید به‌ عنوان‌ یک‌ فریب‌کاری‌ و حقه‌بازی‌ نام‌ می‌برند. به‌ عنوان‌ مثال‌، علی‌رغم‌ وجود درمان‌های‌ غیردارویی‌ فاقد جراحی‌ و پرتو نگاری‌ در مورد بیماری‌ سرطان‌، همواره‌ این‌ روش‌ها حتی‌ جهت‌ بررسی‌ و مطالعه‌ بیشتر، کنار زده‌ شده‌اند، درمان‌های‌ ارائه‌ شده‌ به‌ وسیله‌ پزشکان‌، اغلب‌ فقط‌ روش‌هایی‌ هستند که‌ بیماران‌ چیز کمی‌ درباره‌ آن‌ می‌دانند، زیرا یا از انتشار روش‌های‌ غیرمعمول‌ و موفقیت‌آمیز، جلوگیری‌ گردیده‌، یا مورد ریشخند قرار گرفته‌ و مسخره‌ شده‌اند که‌ در نهایت‌، دیگر هیچ‌کس‌ اعتبار آن‌ها را تأیید نمی‌کند.

در هر یک‌ از کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ که‌ به‌ دلخواه‌ برگزینیم‌، همه‌ روزه‌ بیش‌ از نیمی‌ از جمعیت‌ آن‌، حداقل‌ یک‌ نوع‌ دارو مصرف‌ می‌کنند. ما بیش‌ از گذشته‌ برای‌ سلامت‌ خود هزینه‌ می‌کنیم‌، اما هیچ‌کس‌ نمی‌تواند ادعا نماید که‌ ابتلا به‌ بیماری‌ در جامعه‌ ما کاهش‌ یافته‌ است‌.

به‌ هرحال‌، متقاعد کننده‌تر از همه‌ این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ فیزیوتراپ‌ها و پزشکان‌ همواره‌ برنامه‌های‌ درمانی‌ خود را بر مبنای‌ تجارب‌ شخصی‌ و نظرات‌ خویش‌ (که‌ معمولاً کاملاً غیر علمی‌ هستند) و در راستای‌ ارائه‌ آنچه‌ برای‌ یک‌ بیمار معین‌ بهتر خواهد بود، پایه‌گذاری‌ می‌کنند. به‌ عنوان‌ مثال‌، علی‌رغم‌ در دسترس‌ بودن‌ دلایل‌ روشنی‌ در مورد کارایی‌ مواردی‌ نظیر رژیم‌های‌ غذایی‌، کنترل‌ استرس‌، تمرینات‌ ورزشی‌ معمولی‌ و همچنین‌ پرهیز غذایی‌ در درمان‌ بیماری‌های‌ قلبی‌، اکثر پزشکان‌ هنوز هم‌ بر درمان‌ کلیه‌ بیماران‌ خود به‌ وسیله‌ جراحی‌ و یا دارو درمانی‌ تأکید می‌کنند و علی‌رغم‌ وجود سایر گزینه‌های‌ منطقی‌، اکثر پزشکان‌ هنوز هم‌ بر این‌ عقیده‌ پافشاری‌ می‌کنند که‌ تنها راه‌ درمان‌ سرطان‌، حمله‌ به‌ آن‌ از بیرون‌، در مقایسه‌ با کمک‌ به‌ بدن‌ انسان‌ مریض‌ جهت‌ محافظت‌ و بهبود خویش‌ است‌.

اگر طب‌ امروزی‌ واقعاً علمی‌ بود، پس‌ باید بیمارانی‌ با علایم‌ مشابه‌ همگی‌ درمان‌های‌ مشابه‌ دریافت‌ می‌کردند، اما این‌ طور نیست‌ و تقریباً به‌ ازای‌ هر پزشک‌ شاغل‌ در این‌ بخش‌، برنامه‌های‌ درمانی‌ مختلف‌ وجود دارد. اگر مریضی‌ که‌ یک‌ نوع‌ مشخص‌ از بیماری‌ سرطان‌ وی‌ تشخیص‌ داده‌ شده‌ است‌، به‌ سه‌ پزشک‌ مختلف‌ مراجعه‌ کند، می‌توان‌ شرط‌بندی‌ نمود که‌ 3 برنامة‌ کاملاً متفاوت‌ برای‌ درمان‌ وی‌ تجویز می‌گردد.

نهادهای‌ پزشکی‌ همواره‌ تمایل‌ دارند که‌ در برابر هر چیز جدید که‌ تهدید کننده‌ وضعیت‌ فعلی‌ آنان‌ باشد، مخالفت‌ نمایند.

بسیاری‌ از برنامه‌های‌ «رسمی‌» ضدسرطان‌ را که‌ توسط‌ نهادهای‌ پزشکی‌ پذیرفته‌ شده‌اند، می‌توان‌ با دلایل‌ موجه‌، به‌ عنوان‌ برنامه‌هایی‌ غیرعقلانی‌ و غیرمنطقی‌ توضیح‌ داد. گاهی‌ اوقات‌، زنده‌ ماندن‌ پاره‌ای‌ بیماران‌ را باید تنها با شانس‌ و نه‌ در نتیجه‌ رویکردهای‌ علمی‌ مرتبط‌ دانست‌.

پزشکان‌ به‌ سادگی‌ متوجه‌ نمی‌شوند که‌ چرا از دو مریضی‌ که‌ تحت‌ یک‌ درمان‌ قرار می‌گیرند، یک‌ نفر فوت‌ می‌کند و دیگری‌ زنده‌ می‌ماند. پزشکان‌ هرگز به‌ این‌ فکر نمی‌افتند که‌ فاکتورهای‌ دیگری‌ نیز دخیل‌ بوده‌ و مرگ‌ این‌ مریض‌ و زنده‌ ماندن‌ دیگری‌، ممکن‌ است‌ کاملاً با درمانی‌ که‌ به‌ فرد ارائه‌ شده‌ است‌، غیرمرتبط‌ باشد.

رویکرد منطقی‌ - علمی‌ به‌ هر مسأله‌، همیشه‌ هدف‌ گرفتن‌ «دلیل‌» مسأله‌ به‌ نسبت‌ «علایم‌» آن‌ است‌. اگر خودرو شما یک‌ شیلنگ‌ رادیاتور سوراخ‌ دارد، منطقی‌ است‌ که‌ لوله‌ سوراخ‌ را تعویض‌ کنیم‌ و نه‌ این‌که‌ رادیاتور را پر آب‌ نماییم‌. اگر سقف‌ خانة‌ شما چکه‌ می‌کند، منطقی‌ است‌ که‌ آن‌ سوراخ‌ را تعمیر کنید و نه‌ این‌که‌ سطلی‌ را جهت‌ جمع‌آوری‌ قطرات‌ آب‌ در زیر سقف‌ بگذارید. البته‌ پزشکان‌ خوب‌ از این‌ رویکرد منطقی‌ بهره‌ می‌گیرند؛ ولی‌ تعداد پزشکان‌ بد بیش‌ از پزشکان‌ خوب‌ است‌ و هنگامی‌ که‌ یک‌ دکتر بد، مریضی‌ را به‌ دلیل‌ سوء هاضمه‌ معاینه‌ می‌کند، به‌ سادگی‌ یک‌ داروی‌ ضد اسید تجویز می‌کند و می‌داند که‌ این‌ دارو می‌تواند موقتاً علایم‌ بیماری‌ را از بین‌ برده‌ و بیمار را مرخص‌ می‌کند. در مقابل‌، هنگامی‌ که‌ یک‌ دکتر خوب‌ با همین‌ بیماری‌ روبرو می‌شود، او خواهان‌ آن‌ است‌ که‌ بفهمد چرا سوء هاضمه‌ به‌وجود آمده‌ است‌. او رژیم‌ غذایی‌ بیمار و سایر عادات‌ زندگی‌ وی‌ را بررسی‌ نموده‌، تا دلیل‌ بیماری‌ را بفهمد؛ او خواهان‌ برخورد با دلایل‌ بروز بیماری‌ و نه‌ علایم‌ آن‌ است‌.

تست‌ شده‌ها و اثبات‌ شده‌ها؟
احتمالاً اکثر بیماران‌ چنین‌ فرض‌ می‌کنند که‌ هنگام‌ پیشنهاد یک‌ پزشک‌ در مورد استفاده‌ از یک‌ درمان‌ متداول‌ جهت‌ غلبه‌ بر یک‌ بیماری‌، او از درمانی‌ استفاده‌ خواهد نمود که‌ آزمون‌ شده‌، مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ و در نهایت‌ اثبات‌ گردیده‌ است‌. اما این‌ حقیقت‌ نیست‌. ژورنال‌ پزشکی‌ بریتانیا (BMS) در اکتبر 1991 گزارشی‌ از سردبیر خود به‌ چاپ‌ رسانید. ] احتمالاً 000/30 ژورنال‌ طب‌ زیستی‌ در سراسر دنیا وجود دارد و تعداد این‌ نشریات‌ از قرن‌ 17 میلادی‌ با رشد آرام‌ 7% در سال‌ افزایش‌ یافته‌ است‌.فقط‌ حدود 15% مطالب‌ این‌ نشریات‌ به‌ وسیله‌ دلایل‌ محکم‌ علمی‌ قابل‌ اثبات‌ است‌ و فقط‌ 1% مقالات‌ ژورنال‌های‌ پزشکی‌ از لحاظ‌ علمی‌ سودمند است‌. [ در ژورنال‌ مذکور آمده‌ است‌:

علی‌رغم‌ وجود درمان‌های‌ غیردارویی‌ فاقد جراحی‌ و پرتو نگاری‌ در مورد بیماری‌ سرطان‌، همواره‌ این‌ روش‌ها حتی‌ جهت‌ بررسی‌ و مطالعه‌ بیشتر، کنار زده‌ شده‌اند.

این‌ چه‌ نوع‌ دانشی‌ است‌؟ چگونه‌ پزشکان‌ می‌توانند خود را به‌ عنوان‌ متخصصان‌ دانش‌ پزشکی‌ قلمداد نمایند؛ در حالی‌که‌ از هر 7 رژیم‌ غذایی‌ تجویز شده‌ جهت‌ درمان‌، 6 مورد آن‌ها به‌ وسیله‌ شواهد علمی‌ تأیید نمی‌گردد و 99% مقالاتی‌ که‌ مبنای‌ تصمیمات‌ درمانی‌ قرار می‌گیرد، از لحاظ‌ علمی‌ غیرسودمند است‌؟

آزمایش‌ها و بررسی‌هایی‌ نیز که‌ توسط‌ پزشکان‌ جهت‌ تشخیص‌ استفاده‌ می‌شود، غیرقابل‌ اتکا هستند و احتمال‌ این‌که‌ یک‌ دکتر دقیقاً نتیجة‌ یک‌ بیماری‌ را پیش‌بینی‌ کند، اغلب‌ بیش‌ از پنجاه‌ - پنجاه‌ نیست‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، در مطالعه‌ای‌ که‌ دو آسیب‌شناس‌ انجام‌ داده‌اند، چنین‌ گزارش‌ گردیده‌ است‌ که‌ پس‌ از انجام‌ 400 کالبد شکافی‌، آنان‌ دریافته‌اند که‌ در بیش‌ از نیمی‌ از بیماران‌، تشخیص‌ طبی‌ اشتباه‌ بوده‌ است‌. این‌ امر احتمالاً چنین‌ معنا می‌دهد که‌ در بیش‌ از نیمی‌ از بیماران‌، درمان‌های‌ اشتباه‌ به‌ آنان‌ داده‌ شده‌ است‌ و از هنگامی‌ که‌ درمان‌های‌ مدرن‌ بی‌شک‌ قدرتمندتر شده‌اند، احتمالاً به‌ این‌ معناست‌ که‌ یک‌ بخش‌ بزرگ‌ از آن‌ بیماران‌، نه‌ به‌ دلیل‌ بیماری‌ خود که‌ به‌ دلیل‌ درمان‌ انجام‌ شده‌، فوت‌ کرده‌اند. همچنین‌ آنان‌ چنین‌ گزارش‌ کرده‌اند که‌ از هر 7 بیمار دارای‌ بیماری‌های‌ غیرقابل‌ علاج‌، بیماری‌ یک‌ نفر به‌ اشتباه‌ غیرقابل‌ علاج‌ تشخیص‌ داده‌ شده‌ است‌.

آنان‌ دریافتند که‌ از 134 مورد بیماری‌ ذات‌الریه‌، نوع‌ بیماری‌ 65 نفر تشخیص‌ داده‌ نشد. به‌ علاوه‌، از 51 بیمار مبتلا به‌ حمله‌ قلبی‌ نیز نوع‌ بیماری‌ 18 مریض‌ توسط‌ پزشکان‌ تشخیص‌ داده‌ نشده‌ است‌.

علی‌رغم‌ در دسترس‌ بودن‌ دلایل‌ روشنی‌ در مورد کارایی‌ مواردی‌ نظیر رژیم‌های‌ غذایی‌، کنترل‌ استرس‌، تمرینات‌ ورزشی‌ معمولی‌ و همچنین‌ پرهیز غذایی‌ در درمان‌ بیماری‌های‌ قلبی‌، اکثر پزشکان‌ هنوز هم‌ بر درمان‌ کلیه‌ بیماران‌ خود به‌ وسیله‌ جراحی‌ و یا دارو درمانی‌ تأکید می‌کنند.
هنگامی‌ که‌ آزمایش‌ها و تشخیص‌ها باید نادیده‌ گرفته‌ شوند

دو مشکل‌ اساسی‌ در مورد آزمایش‌ها و تشخیص‌های‌ پزشکی‌ وجود دارد: در پاره‌ای‌ اوقات‌، افراد علی‌رغم‌ این‌که‌ تست‌های‌ پزشکی‌ آن‌ها فاقد هرگونه‌ مشخصه‌ غیرمادی‌ است‌، احساس‌ می‌کنند که‌ چیزی‌ غیرعادی‌ وجود دارد و نیازمند درمان‌ هستند.

در سایر موارد و در مورد پزشکان‌ اصلاً غیرعادی‌ نیست‌ که‌ به‌ دلیل‌ نتایج‌ «مثبت‌ اشتباه‌» در آزمایش‌ها، برنامه‌های‌ درمانی‌ مضر، دردناک‌ و عذاب‌آوری‌ برای‌ بیماران‌ تجویز گردد. (آزمایش‌ «مثبت‌ اشتباه‌» هنگامی‌ رخ‌ می‌دهد که‌ آزمایش‌ها به‌ اشتباه‌ نشانگر وجود مشکلی‌ هستند، در صورتی‌ که‌ واقعاً مشکلی‌ وجود ندارد.)
من‌ همیشه‌ معتقدم‌ که‌ یکی‌ از اصول‌ اولیه‌ و مبنایی‌ هر پزشکی‌ این‌ است‌ که‌ او باید در تجویز دارو این‌ امر را در نظر گیرد که‌ درمان‌های‌ پزشک‌ برای‌ بیمار و نه‌ آزمایش‌های‌ آزمایشگاه‌ صورت‌ می‌گیرد و این‌ امر نگران‌کننده‌ است‌ و امروزه‌ به‌ آن‌ توجهی‌ نمی‌شود.

البته‌ آزمایش‌ها و تشخیص‌ها می‌توانند مفید باشند. اما به‌ نظر من‌ این‌ کار سلب‌ مسئولیت‌ حرفه‌ پزشکی‌ است‌ که‌ اجازه‌ می‌دهد نتایج‌ آزمایش‌ بر علایم‌ و وضعیت‌ بیمار اولویت‌ یابد. شاید پزشکان‌ باید در مورد قضاوت‌ها و خواسته‌های‌ خود، تعهد بیشتری‌ داشته‌ باشند.

* چه‌ اتفاقی‌ افتاد؟

چه‌ اتفاقی‌ افتاد؟ چرا به‌ این‌ میراث‌ قدرتمند اندیشه‌ علمی‌ اجازه‌ داده‌ شد که‌ منحرف‌ گردد؟ چرا پزشکی‌ قرن‌ بیستم‌ به‌ سوی‌ جادوگری‌ و سیاه‌ کاری‌ کشیده‌ شد؟ پاسخ‌ ساده‌ است‌. در قرن‌ گذشته‌، حرفه‌ پزشکی‌ غالباً دستیار صنایع‌ داروسازی‌ و سایر جنبه‌های‌ صنعت‌ گسترده‌، قدرتمند و بی‌اندازه‌ سودآور مراقبت‌های‌ بهداشتی‌ بوده‌ است‌.

اگر طب‌ امروزی‌ واقعاً علمی‌ بود، پس‌ باید بیمارانی‌ با علایم‌ مشابه‌ همگی‌ درمان‌های‌ مشابه‌ دریافت‌ می‌کردند، اما این‌ طور نیست‌ و تقریباً به‌ ازای‌ هر پزشک‌ شاغل‌ در این‌ بخش‌، برنامه‌های‌ درمانی‌ مختلف‌ وجود دارد.

پزشکی‌ دیگر یک‌ حرفه‌ مستقل‌ نیست‌، پزشکان‌ متعهد به‌ نجات‌ زندگی‌ هزاران‌ فروشنده‌، شرکت‌های‌ دارویی‌ و بازاریابان‌ آن‌ها و نه‌ بهبود بیماران‌ گردیده‌اند. پزشکان‌ چیزی‌ بیش‌ از یک‌ ارتباط‌ دهنده‌ بین‌ صنعت‌ داروسازی‌ و مصرف‌ کنندگان‌ نیستند. نتایج‌ نهایی‌ این‌ تراژدی‌ مدرن‌، درد و رنج‌ بیماران‌ است‌. تجویز بیش‌ از حد، جراحی‌های‌ غیرضروری‌، آزمایش‌های‌ خسته‌کننده‌ و بی‌پایان‌ در تشخیص‌ نوع‌ بیماری‌، همه‌ و همه‌ بیماران‌ را ضعیف‌ نموده‌ است‌، به‌ سیستم‌ ایمنی‌ آن‌ها آسیب‌ رسانده‌ و بخت‌ آنان‌ را برای‌ بیماری‌، افزایش‌ می‌دهد.

آیا پزشکان‌ باید یک‌ تابلوی‌ هشدار سلامتی‌ حمل‌ نمایند؟
دو پزشک‌ ایرلندی‌ اخیراً گزارش‌ را در ژورنال‌ پزشکی‌ بریتانیا منتشر کردند. در این‌ گزارش‌ عنوان‌ گردید که‌ 20% بیماران‌ بریتانیایی‌ مبتلا به‌ بیماری‌ فشار خون‌، به‌ صورت‌ غیرضروری‌ تحت‌ درمان‌های‌ دارویی‌ قرار گرفته‌اند.

امروزه‌ پزشکان‌ بیماری‌های‌ جدّی‌ بیشتری‌ را به‌ نسبت‌ سرطان‌ و یا بیماری‌های‌ قلبی‌ به‌ وجود می‌آورند. از هر شش‌ مریض‌ بیمارستان‌، یک‌ نفر به‌ دلیل‌ بیماری‌های‌ حاصل‌ از پزشک‌ مراجعه‌ نموده‌ است‌. (اگر شما به‌ دنبال‌ شواهد این‌ ادعاهای‌ کاملاً دقیق‌ اما مبهوت‌ کننده‌ هستید، به‌ کتاب‌ من‌ با عنوان‌ «خیانت‌ آدمیان‌» که‌ از سوی‌ ژورنال‌ پزشکی‌ اروپا منتشر شده‌، مراجعه‌ کنید.)

در آمریکا، «گروه‌ پژوهشی‌ سلامتی‌ شهروندان‌» اعلام‌ نمود که‌ بیش‌ از 000/10 نفر در هر سال‌ به‌ دلیل‌ مراقبت‌های‌ مسامحه‌ کارانه‌ پزشکی‌، آسیب‌ دیده‌ و یا فوت‌ می‌کنند. عدد حقیقی‌ احتمالاً بالاتر از این‌ عدد است‌ و تردید اندکی‌ وجود دارد که‌ بسیاری‌ از مصدومیت‌ها و مرگ‌ و میرها، تنها به‌ دلیل‌ بی‌لیاقتی‌های‌ ساده‌ و قابل‌ فهم‌ و نه‌ به‌ دلیل‌ بدشانسی‌ و مشکلات‌ غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ به‌وجود آمده‌اند.

بسیاری‌ از بیماران‌، بدون‌ شک‌ با فهمیدن‌ این‌که‌ تعداد زیادی‌ از برنامه‌های‌ درمانی‌ کنونی‌ هرگز کاملاً مورد آزمایش‌ قرار نگرفته‌، سلامت‌ آن‌ها تأیید نشده‌ و کارکرد مطمئن‌ آن‌ها مشخص‌ نگردیده‌ است‌، متعجب‌ خواهند شد (و البته‌ به‌ وحشت‌ خواهند افتاد).

در قرن‌ گذشته‌، حرفه‌ پزشکی‌ غالباً دستیار صنایع‌ داروسازی‌ و سایر جنبه‌های‌ صنعت‌ گسترده‌، قدرتمند و بی‌اندازه‌ سودآور مراقبت‌های‌ بهداشتی‌ بوده‌ است‌.

داروهای‌ تجویز شده‌، خطری‌ برای‌ سلامتی‌
من‌ اعتقاد دارم‌ که‌ بیشترین‌ ضررهای‌ پزشکان‌، هنگام‌ تجویز داروها و یا دادن‌ شوک‌ به‌ وجود می‌آید. براساس‌ «نشریه‌ جامعه‌ و پزشکی‌ آمریکا»، بروز کلی‌ عکس‌العمل‌های‌ وارونه‌ دارویی‌ در میان‌ بیماران‌ اینک‌ به‌ 7/6 درصد رسیده‌ است‌ که‌ منجر به‌ مرگ‌ 32/0 درصد از بیماران‌ بستری‌ شده‌ بیمارستان‌ها می‌گردد. این‌ نشریه‌ تخمین‌ می‌زند که‌ در سال‌ 1994 به‌ تنهایی‌ 000/216/2 بیمار بستری‌ شده‌ در آمریکا، عکس‌العمل‌های‌ شدید دارویی‌ وارونه‌ داشته‌اند که‌ این‌ عکس‌العمل‌های‌ وارونه‌ در 000/106 بیمار، منجر به‌ مرگ‌ آنان‌ گردیده‌ است‌. براساس‌ مطالب‌ همین‌ نشریه‌، این‌ ارقام‌ نشانگر این‌ است‌ که‌ عکس‌العمل‌های‌ وارونه‌ دارویی‌ در بیماران‌، اینک‌ به‌ عنوان‌ چهارمین‌ یا ششمین‌ دلیل‌ مرگ‌ در میان‌ بیماران‌ به‌ شمار می‌رود.

در تدوین‌ این‌ داده‌ها، این‌ نشریه‌ مجموعة‌ این‌ عوامل‌ را شامل‌ خطا در مدیریت‌ تجویز دارویی‌، عدم‌ رعایت‌ اصول‌ تجویز دارو، مصرف‌ بیش‌ از اندازه‌، استفاده‌ غیرمجاز از دارو، ناتوانی‌ در شناسایی‌ بیماری‌ و عکس‌العمل‌های‌ احتمالی‌ وارونه‌ داروها می‌داند. عکس‌العمل‌های‌ وارونه‌ دارویی‌ جدّی‌، از جمله‌ مواردی‌ است‌ که‌ منجر به‌ درمان‌ فرد در بیمارستان‌، معلولیت‌ دائمی‌ و یا مرگ‌ می‌شود.

اگر داروها تنها به‌ صورت‌ معقولی‌ تجویز شده‌ و این‌ تجویز در زمانی‌ باشد که‌ احتمالاً یک‌ بیماری‌ به‌ صورت‌ بالقوه‌ زندگی‌ بیمار را تهدید می‌کند، آن‌گاه‌ ریسک‌های‌ مرتبط‌ با استفاده‌ از آن‌ داروها می‌تواند مورد پذیرش‌ قرار گیرد. اما همة‌ شواهد نشان‌ می‌دهد که‌ پزشکان‌ خطرات‌ ناشی‌ از داروهایی‌ را که‌ به‌ دفعات‌، به‌ صورتی‌ نامناسب‌ و بیش‌ از حد تجویز می‌نمایند، نمی‌دانند. بسیاری‌ از مرگ‌های‌ مرتبط‌ با استفاده‌ از داروها، تنها به‌ دلیل‌ عدم‌ نیاز به‌ مصرف‌ روی‌ می‌دهند.

به‌ دلیل‌ مخفی‌ نگه‌داشتن‌ ارقام‌ واقعی‌ خطرات‌ داروها، اکثر بیماران‌ چنین‌ فرض‌ می‌کنند که‌ علاوه‌ بر ایمن‌ بودن‌ دارو، آن‌ها روشی‌ مؤثر و قابل‌ پیش‌بینی‌ را انتخاب‌ نموده‌اند که‌ حایز کیفیت‌ و استانداردهای‌ معین‌ می‌باشد. هیچ‌ یک‌ از این‌ فرضیات‌ صحیح‌ نیست‌ و هیچ‌کدام‌ از داروهای‌ در دسترس‌، این‌ وضعیت‌ها را تأمین‌ نمی‌کنند. بیمارانی‌ که‌ دارو مصرف‌ می‌کنند، ریسکی‌ را متحمل‌ می‌شوند و ممکن‌ است‌ با مصرف‌ داروها وضعیتی‌ بدتر در مقایسه‌ با عدم‌ مصرف‌ آن‌ پیدا نمایند. هیچ‌کس‌ دقیقاً نمی‌داند که‌ با مصرف‌ یک‌ دارو چه‌قدر ریسک‌ نموده‌ است‌. همه‌ داروها سموم‌ بالقوه‌ای‌ هستند که‌ می‌توانند بهبودی‌ بخشیده‌ و یا منجر به‌ مرگ‌ شوند.

حیرت‌آور است‌ که‌ با وجود خطرات‌ ناشی‌ از مصرف‌ دارو، این‌ مواد در مقایسه‌ با هر ماده‌ غیرقابل‌ تصور به‌ جز غذا، در مراحل‌ توسعه‌، تولید، تبلیغات‌ و فروش‌، با کنترل‌های‌ کمتری‌ همراه‌ هستند.

همه‌ صاحبان‌ مشاغل‌ پزشکی‌ صنایع‌ داروسازی‌ و دستگاه‌های‌ نظارتی‌ پذیرفته‌اند که‌ تنها زمانی‌ همة‌ خطرات‌ مربوط‌ به‌ استفاده‌ از یک‌ دارو شناخته‌ می‌شود که‌ این‌ دارو در یک‌ دوره‌ قابل‌ توجه‌ زمانی‌، به‌ تعداد زیادی‌ از بیماران‌ داده‌ شود. حیرت‌آور است‌ که‌ با وجود خطرات‌ ناشی‌ از مصرف‌ دارو، این‌ مواد در مقایسه‌ با هر ماده‌ غیرقابل‌ تصور به‌ جز غذا، در مراحل‌ توسعه‌، تولید، تبلیغات‌ و فروش‌، با کنترل‌های‌ کمتری‌ همراه‌ هستند.

همه‌ ساله‌ در هر یک‌ از کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ حداقل‌ 1 نفر از هر 250 نفر به‌ دلیل‌ مصرف‌ بیش‌ از حد داروها، در بیمارستان‌ها پذیرش‌ می‌شوند و از هر 50 نفر آنان‌ نیز 1 نفر می‌میرد. مورد وحشتناک‌تر این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ همه‌ روزه‌ هزاران‌ نفر در بیمارستان‌ها، نه‌ به‌ دلیل‌ مصرف‌ بیش‌ از حد دارو که‌ به‌ دلیل‌ مصرف‌ مقادیر تجویز شده‌ دارو که‌ علایم‌ جدّی‌ و یا محتمل‌ تهدید کننده‌ مرگ‌ را به‌ وجود آورده‌، پذیرش‌ می‌شوند. علی‌رغم‌ این‌که‌ پزشکان‌ به‌ ندرت‌ در هنگام‌ وقوع‌ تأثیرات‌ وارونه‌ دارویی‌، این‌ اتفاقات‌ را گزارش‌ می‌کنند، محتمل‌ است‌ که‌ ارقام‌ واقعی‌ بسیار بیشتر از این‌ باشد.

یکی‌ از دلایل‌ اصلی‌ وقوع‌ مشکلات‌ فجیع‌ در استفاده‌ از داروها، این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ آزمون‌های‌ کلینیکی‌ اولیه‌ انجام‌ شده‌، پیش‌ از ساخت‌ داروهایی‌ که‌ جهت‌ تجویز همه‌ پزشکان‌ عمومی‌ به‌ کار می‌روند، به‌ ندرت‌ بر روی‌ بیش‌ از چند صد نفر آزمون‌ می‌شوند. تعدادی‌ از داروها ممکن‌ است‌ تنها بر روی‌ شش‌ نفر آزمون‌ گردند. به‌ هرحال‌ امروزه‌ مشخص‌ شده‌ است‌ که‌ اغلب‌ مشکلات‌ سخت‌، تنها پس‌ از استفادة‌ حداقل‌ 000/50 بیمار در طول‌ چند ماه‌ و یا چند سال‌ از یک‌ دارو، مشخص‌ می‌شوند. به‌ همین‌ دلیل‌ ممکن‌ است‌ تلفات‌ زیادی‌ در طول‌ سال‌ها به‌ وجود آید. سازمان‌های‌ کنترل‌ دارو اعلام‌ نموده‌اند که‌ پس‌ از ارائه‌ یک‌ داروی‌ جدید، هیچ‌کس‌ واقعاً نمی‌تواند نتایج‌ و یا تأثیرات‌ جانبی‌ آتی‌ آن‌ را پیش‌بینی‌ کند.

اگرچه‌ صنعت‌ داروسازی‌ را می‌توان‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ انجام‌ آزمون‌های‌ کافی‌ در مورد داروهایی‌ که‌ به‌ بازار عرضه‌ می‌کند، ملامت‌ نمود، اما این‌ تنها پزشکان‌ هستند که‌ باید به‌ دلیل‌ تجویز بیش‌ از حد و یا نامناسب‌ دارو نکوهش‌ شوند.

به‌ نظر می‌رسد شرکت‌های‌ داروسازی‌ و پزشکان‌، از عموم‌ مردم‌ در یک‌ برنامه‌ آزمایش‌ همیشگی‌ و گسترده‌ استفاده‌ می‌کنند. واقعیت‌ خوفناک‌ این‌ است‌ که‌ افراد بیشتری‌ نتیجة‌ مصرف‌ داروهای‌ تجویزی‌، به‌ نسبت‌ مصرف‌ مواد و داروهای‌ غیرمجاز نظیر هرویین‌ و کوکایین‌ می‌میرند.

درمان‌ بسیاری‌ از بیماری‌های‌ معمول‌ نظیر آرتروز، کمردرد و حساسیت‌هایی‌ نظیر تب‌ یونجه‌ و اگزما، معمولاً تسکین‌ لازم‌ را فراهم‌ ننموده‌ و اغلب‌ تأثیراتی‌ وارونه‌ و به‌ مراتب‌ بدتر از دردهای‌ اولیه‌ فراهم‌ می‌کند.

اگرچه‌ صنعت‌ داروسازی‌ را می‌توان‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ انجام‌ آزمون‌های‌ کافی‌ در مورد داروهایی‌ که‌ به‌ بازار عرضه‌ می‌کند، ملامت‌ نمود، اما این‌ تنها پزشکان‌ هستند که‌ باید به‌ دلیل‌ تجویز بیش‌ از حد و یا نامناسب‌ دارو نکوهش‌ شوند.

البته‌ در پاره‌ای‌ موارد دارو - درمانی‌ می‌تواند زندگی‌ فرد را نجات‌ دهد. تجویز داروی‌ پنی‌سیلین‌ به‌ فرد مناسب‌ و در زمان‌ مناسب‌، به‌ سادگی‌ زندگی‌ فرد را نجات‌ می‌بخشد.

اگر شرکت‌های‌ داروسازی‌ برای‌ سودآوری‌ تنها بر پزشکانی‌ که‌ گاه‌ به‌ گاه‌ داروهای‌ نجات‌ زندگی‌ را تجویز می‌کنند، تکیه‌ نمایند، این‌ سود بسیار کم‌ خواهد بود. لذا شرکت‌های‌ داروسازی‌ همیشه‌ پزشکان‌ را به‌ مصرف‌ داروهایی‌ با ارزش‌ مشکوک‌ و ایمنی‌ سؤال‌ برانگیز، برای‌ تعداد زیادی‌ از بیماران‌ تشویق‌ می‌نمایند.

ورنون‌ کلمن‌
----------------
منبع‌: www .Vernoncoleman.com به تقل از سیاحت غرب - شماره


دسته ها : تندرستی
دوشنبه 1389/4/7 11:7
X