تهران - سال 1332
سایه سرد و سربى کودتاى ساخته و پرداخته مثلث شوم سیا، اینتلیجنت سرویس و پنتاگون، بر آسمان آفتابى قلب‏الاسد ایرانِ شورش گر، حکم فرما شده است. بازیگران اصلى خیمه‏شب‏بازى ننگین "عملیات آژاکس " با نام مستعار قیام ملى 28 مرداد یعنى؛ " کیم روزولت، ژنرال نورمن شوارتزکف و اردشیر زاهدى " به پشت صحنه خزیده‏اند و اینک، صحنه سیاست کشور، جولانگاه قدّاره ‏بندان دار و دسته شعبان بى‏مُخ‏ها، چکمه‏پوشانِ حکومت نظامى سپهبد زاهدى‏ها و زنان آزاده! شاه‏پرست از قماش پرى آژدان‏قزى‏ها شده است.
مردم تلخ کام، در سوگ شکست نهضتى نشسته‏اند که بانیان فناى آن، سران نهضت بوده‏اند و حال، دوره، دوره سورچرانى غارت گران آمریکایى - انگلیسى بر خوانِ یغماى ثروت‏هاى مادى و معنوى کشور ماست. محمدرضا پهلوى در گذر سه روز از فرار مفتضحانه خود به غرب، اینک به امر اربابان ازرق چشم یانکى- انگلیسى به تهران بازگشته است؛ بازگشتى شوم براى اعمال 25 سال استبداد اهریمنى، اسلام‏ستیزى و زدن چوب حراج به هست و نیست ملت مظلوم ایران.
آرى، مقارن با همین سال سیاه و غم‏بار است که در محله " امام‏زاده سید اسماعیل " خیابان مولوى تهران، نوزادى چشم بر جهان مى‏گشاید که ولادتش، کاشانه کوچک خانواده مؤمن و زحمت‏کش متوسلیان یزدى را غرق در نور و سرور مى‏کند. در گوش نو رسیده کوچک، اذان و اقامه مى‏خوانند و او را " احمد "مى‏نامند.
مادر رنج‏کشیده احمد مى‏گوید:

"... احمد کلاً بچه ساکتى بود. مثل پسر بچه‏هاى هم‏سن و سال خودش نبود و شرّ و شورى نداشت. از همان کوچکى خیلى گوشه‏گیر بود و همیشه یک گوشه‏اى تنها براى خودش مى‏نشست. سه - چهار ساله بود که فهمیدیم این بچه نارسایى قلبى دارد. مشکل از رگ قلبش بود. به همین خاطر خیلى لاغر و نحیف بود و ما همیشه نگران سلامت او بودیم. بعدها ناچار شدند قلبش را عمل کنند. "

احمد متوسلیان، دوران تحصیلات ابتدایى خود را در دبستان اسلامى "مصطفوى " سپرى کرد. او از همان عهد خردسالى، طعم شیرین کار شرافتمندانه را چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه، در مغازه شیرینى‏فروشى پدرش - قنادى متوسلیان یزدى - واقع در بازار تهران، کارگرى کوشا و زحمت‏کش بود. پس از خاتمه تحصیلات مقطع ابتدایى، در "هنرستان صنعتى شماره 5 تهران " ثبت نام کرد و در کلاس‏هاى شبانه این هنرستان مشغول به تحصیل در رشته برق صنعتى شد. به گفته خواهر ارجمندش:

"... اصولاً احمد به مسائل فنّى خیلى علاقه‏مند بود. به همین دلیل هم وارد هنرستان صنعتى شد. در تحصیل جدّیت به خرج مى‏داد و یک هنرجوى فنّى مستعد بود. "

پس از خاتمه تحصیلات متوسطه به سال 1353، احمد در سن نوزده سالگى موفق به اخذ مدرک دیپلم فنى گردید.
در شانزدهم آبان سال 1353 به خدمت زیر پرچم احضار گردید. پس از اعزام به خدمت، در مرکز زرهى شیراز، دوره تخصصى تانک را با موفقیت طى کرد و متعاقب خاتمه دوران آموزشى، با درجه گروهبان سوّمى و رسته سازمانى فرمانده تانک در گردان سوار - زرهى 265 تیپ یکم لشکر 81 زرهى کرمانشاه، به شهر مرزى سر پل ذهاب در غرب کشور اعزام شد.
به رغم فضاى سراسر خفقان حاکم بر ارتش طاغوت، گروهبان سوّم زرهى احمد متوسلیان، از کمترین فرصت‏ها براى افشاى ماهیت ضداسلامى و اجنبى‏پرست رژیم در بین سربازان هم قطار خود، به نحو احسن استفاده مى‏کرد.
در جلسات نیمه مخفى که به ابتکار خود او برپا مى‏شد، به قدر مقدور، از دلایل مخالفت اقشار میلیونى مردم با رژیم سرکوبگر آریامهرى و حقانیت مبارزه و راه حضرت امام(ره) با سربازان سخن مى‏گفت. هوشیارى و ذکاوت احمد در شناسایى و گزینش سربازان مخالف دستگاه طاغوت و انتخاب محل مناسب براى تشکیل این جلساتِ ضدامنیتى(!) موجب شده بود تا عناصر اطلاعاتى حفاظت و رُکن 2 ارتش، به رغم حساسیتى که نسبت به "گروهبان متوسلیان " به عنوان سربازى کاملاً مذهبى داشتند، نتوانند کوچک‏ترین مدرکى از فعالیت‏هاى سیاسى - تبلیغى وى در ارتش به دست آورند. پس از خاتمه خدمت سربازى در 16 آبان 1355 و طى آزمون سراسرى، وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد. رشته تحصیلى انتخابى احمد، مهندسى الکترونیک بود. هم‏زمان، با تشکل‏هاى مکتبى سیاسى پیرو خط امام(ره) دانشگاه علم و صنعت نیز رابطه تنگاتنگى برقرار کرد.
یکى از دوستان احمد در مورد فعالیت‏هاى مبارزاتى وى در این بُرهه مى‏گوید:

"... جسته و گریخته مى‏دانستم که ایشان در سال‏هاى آغازین دهه پنجاه، با بعضى از گروه‏هاى مکتبى معتقد به ولایت فقیه که علاوه بر کار تبلیغاتى ضدرژیم بعضاً کار مسلحانه محدود هم مى‏کردند ارتباط داشته... در آن زمان، احمد آموزش تئوریک و تا حدودى عملىِ مبانى کار مسلحانه را یاد گرفته بود. البته به دلیل شرایط خاص آن سال‏ها، بیشتر این جور آموزش‏ها شامل یک رشته اصول کلى مبانى "جنگ چریک شهرى " بود تا فراگیرى یک دوره کامل نبرد پارتیزانى؛ به‏معناى دقیق کلمه. ضمن آن که احمد با دانشجویان مذهبى مبارز دانشگاه علم و صنعت هم ارتباط داشت و در آن سال‏ها، بچه‏هاى این دانشگاه از جمله فعال‏ترین عناصر دانشجویى مخالف رژیم طاغوت محسوب مى‏شدند. "

به‏دنبال درج مقاله موهن ساواک در روزنامه اطلاعات - دى ماه 56 - و توهین به ساحت مقدس امام خمینى(ره) و خیزش‏هاى اعتراضى مردم قم و تبریز در 19 دى و 29 بهمن 1356 نسبت به این اقدام رذیلانه رژیم، به زودى امواج خروشان نهضت، سراسر کشور را فرا گرفت. با توجه به همین زمینه مساعد، احمد بر آن شد تا دامنه فعالیت‏هاى مبارزاتى خود را به دیگر نقاط کشور گسترش دهد. در این دوران، احمد علاوه بر تحصیل، در یک شرکت مهندسى الکترونیک به نام "شرکت همکارى " مشغول به کار شده بود.
در بهار سال 1357، احمد به بهانه مأموریت شغلى در خارج از مرکز، راهى شهرستان خرم‏آباد شد و به منظور عادى‏سازى تحرکات خود در سطح مناطق استان لرستان و سهولت فعالیت نیمه‏مخفى خود، به‏عنوان یک تکنیسین برق صنعتى، آغاز به کار کرد.
او به محض استقرار در محل، تماس با نیروهاى مبارز محلى و تشکل‏هاى خودجوش مردمى را در دستور کار مبارزاتى خویش قرار داد. خیلى زود، توجه عوامل جاسوس و خبرچین نهادهاى امنیتى رژیم به تحرکات مشکوک این برق‏کار ناشناس و پرجنب‏وجوش جلب شد و کلیه ترددهاى او، خصوصاً هدایت تظاهرات بى‏سابقه مردم خرم‏آباد علیه رژیم در روز دوشنبه سیزدهم شهریور 1357، به شیوه غیرمحسوس، تحتِ تعقیب و مراقبت قرار گرفت.
سرانجام دو روز پس از تظاهرات عظیم خرم‏آباد، در ساعت 14 روز چهارشنبه پانزدهم شهریور سال 57، احمد حین تکثیر دو برگ اعلامیه ضدرژیم، توسط مأمورین اکیپ گشتى دایره اطلاعات شهربانى لرستان دستگیر و بلافاصله مورد بازجویى قرار گرفت.
در جریان بازجویى، علاوه بر بازجویان دایره اطلاعات، سرهنگ معدوم "فضائل احمدى " رییس شهربانى استان لرستان نیز حضور داشت و به شهادت یکى از همرزمان احمد، شخصاً آستین‏ها را بالا زده و احمد را مورد ضرب و شتم و هتاکى‏هاى سفیهانه قرار مى‏داد.
در عوض، احمد براى گمراه ساختن بازجویان دایره اطلاعات شهربانى لرستان، از شیوه "تجاهل و کتمان " در پاسخ به سوالات ایشان استفاده مى‏کرد. آنچه در پى مى‏خوانید، متن بى‏کم و کاست صورت جلسه نخستین دوره بازجویى احمد توسط دژخیمان رژیم تمدن بزرگ ! است. در حاشیه، این نکته را بایستى به خاطر داشت که این بازجویى در شرایطى از احمد به عمل آمد که هم‏زمان او به شدت مورد ضرب و شتم مأموران امنیتى قرار داشت:

وزارت کشور
شهربانى کشور شاهنشاهى‏
برگ بازجویى و صورت مجلس‏
دایره اطلاعات شهربانى لرستان‏
به تاریخ: 15 شهریور 1357
س: خود را معرفى نمایید. مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحى قانون آیین دادرسى کیفرى به شما تفهیم مى‏شود. مواظب اظهارات خود باشید.
ج: نام احمد، نام خانوادگى متوسلیان، فرزند غلام‏حسین، سن 25 سال، شغل قناد، محل کار تهران، بازار سیداسماعیل، قنادى متوسلیان، با سواد، اهلِ تهران، مقیم تهران، ساکن بازار سید اسماعیل، بازار چهل تن، پلاک 8/1. مذهب اسلام. تبعه ایران. پیشینه محکومیت کیفرى ندارم. بدون عیال و اولاد هستم و از مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحى قانون آیین‏دادرسى کیفرى مطلع شدم. هر وقت اقامت‏گاه خود را تغییر دادم، اطلاع مى‏دهم، مواظب اظهارات خود هستم. [امضاء] متوسلیان.
س: چند وقت است که از تهران به خرم‏آباد آمده‏اید؟
ج: امروز صبح، ساعت حدود 6 صبح وارد شدم و با اتومبیل شخصى کرایه آمدم [امضاء] متوسلیان.
س: شما چند نفر بودید که به خرم‏آباد آمدید؟
ج: من یک نفر بودم که از تهران به خرم‏آباد آمدم. [امضاء ]متوسلیان.
س: علت مسافرت شما از تهران به خرم‏آباد چه بود؟
ج: به علت صحبت‏هایى که در جمع خانواده راجع به مردى و مردانگى در خرم‏آباد مى‏شد، تصمیم به سفر به خرم‏آباد گرفتم و آمدم تا دو عدد اعلامیه را که در تهران به مغازه پدرم انداخته بودند، پخش کنم. [امضاء] متوسلیان.
س: چه کسى به شما نشانى داد که به مغازه فتوکپى کیومرث جهت تکثیر اعلامیه‏ها مراجعه نمایید؟
ج: در خیابان مى‏گشتم تا یک مغازه فتوکپى پیدا کنم که مالک آن به قیافه‏اش بخورد که از اعلامیه سر در نمى‏آوَرَد. لذا به مغازه وى رفتم و از وى درخواست تکثیر 50 برگ از اعلامیه‏ها را کردم. وى بدون خواندن متن آن، مشغول کپى گرفتن شد و من هم کپى‏ها را تا کردم. [امضاء ]متوسلیان.
س: گرفتن 50 برگ فتوکپى از اعلامیه را با صاحب مغازه چند قیمت کرده بودید و پول آن را چه کسى مى‏خواست پرداخت نماید؟
ج: هر یک برگ 15 ریال و چون وى به پول دادن من اطمینان نداشت، گفت اول پول را بده. من هم پول را دادم و بعد، وى مشغول کپى گرفتن از اعلامیه‏ها شد. [امضاء] متوسلیان.
س: برابر اظهارات صاحب مغازه فتوکپى، شما هر برگ را 15 ریال با او طى کرده بودید، ولى به او پولى پرداخت نکرده‏اید، در این باره چه مى‏گویید؟
ج: من تعداد 2 عدد اسکناس 100 تومانى به او دادم. منظورم به صاحب مغازه است. [امضاء ]متوسلیان.
س: به طورى که اظهار نموده‏اید، ساعت 6 صبح امروز وارد خرم‏آباد شده‏اید. از آن ساعت تا زمان دستگیرى چه کردید و با چه کسانى در شهر تماس گرفته‏اید؟
ج: ابتدا صبحانه خوردم و در شهر گشتم. ناهار خوردم تا شب بشود و بتوانم اعلامیه‏ها را توزیع کنم. [امضاء] متوسلیان.
س: پس از تکثیر اعلامیه‏ها، قصد داشتید آنها را چه کنید؟
ج: تصمیم داشتم آنها را آخر شب به خانه‏ها بریزم. [امضاء ]متوسلیان.
س: در کار پخش اعلامیه‏ها، چه کسانى مى‏خواستند به شما کمک نمایند و چه محل‏هایى را براى پخش آنها در نظر گرفته بودید؟
ج: خودم مى‏خواستم این کار را بکنم. محل‏ها هم عبارت بودند از خیابان ششم بهمن، دور میدانِ نزدیک به مغازه فتوکپى کیومرث. [امضاء] متوسلیان.
س: اظهارات خود را چگونه گواهى مى‏کنید؟
ج: امضاء مى‏کنم. [امضاء] متوسلیان.
بازجویان کهنه‏کار رژیم که طبعاً از جواب‏هاى احمد خام نشده بودند، موقتاً کار را به خشونت و شدت عمل بیشتر کشاندند. این که در وقفه چند ساعته موجود تا ادامه بازجویى چه بر سر احمد آمد، رازى است که تنها خدا مى‏داند و بس.
سرانجام احمد که فهمیده بود با دادن جواب‏هاى سردستى و ساده به سوالات بازجویان قادر به گمراه کردن آنان نیست، بر آن شد تا با ارائه "اطلاعات سوخته " و فاقد ارزش به آنان، لااقل کمى از شدت عمل دژخیمان و شرایط غیرانسانى حاکم بر فضاى بازجویى بکاهد:
س: در صورتى که اظهارات دیگرى دارید، بنویسید.
ج: من تکنیسین برق و در شرکت همکارى شاغل مى‏باشم. حدود پنج ماه و نیم است که در اینجا کار مى‏کنم. چندى پیش - حدود یک هفته پیش - جهت مرخصى به تهران رفته بودم. در آنجا به "حسینیه ارشادیه ابوالفضل(ع) " مى‏رفتم. در آنجا اعلامیه‏هایى از طریق زنان پخش مى‏شد که دو برگ از آنها به دست من رسید. بعد از بسته شدن حسینیه توسط مأمورین، به خرم‏آباد مراجعت کردم. به علت تأثیرات قبلى (در حسینیه) تصمیم به تکثیر آن دو اعلامیه گرفتم. به مغازه فتوکپى کیومرث رفتم و مشغول تکثیر شدم. وقتى که دیدم یک نفر ملبّس به پیراهن خارجى، دو - سه بار رفت و به مغازه برگشت، من به صاحب مغازه گفتم کرکره مغازه را پایین بکش. صاحب مغازه تازه متوجه ماجرا شد و شروع به فریاد زدن کرد و با تکثیر اعلامیه‏ها مخالفت شدید مى‏کرد. در همین موقع مأمورین به آنجا رسیدند و مرا گرفتند. [امضاء ]متوسلیان.
س: برابر اطلاعات واصله، شما در تظاهرات روز دوشنبه 13 شهریور 57 خرم‏آباد شرکت داشته‏اید. در این مورد چه مى‏گویید؟
ج: بله، بودم و جمعیت را کنترل مى‏کردم تا کسى سنگ بر ندارد. [امضاء ]متوسلیان.
س: با توجه به این که مدت پنج ماه و نیم است در خرم‏آباد سکونت دارید، آدرس دقیق منزل و معاشرین خود را نام ببرید؟
ج: خرّم‏آباد، میدان شقایق، خیابان دوم، درب اول. معاشرتى با کسى نداشته‏ام، مگر براى کار شرکت. [امضاء] متوسلیان.
س: آیا تا به حال موفق به پخش اعلامیه شده بودید یا خیر؟
ج: خیر، فقط براى پخش اعلامیه اطراف میدان ششم بهمن را در نظر گرفته بودم. [امضاء] متوسلیان.

در پایان همین جلسه بازجویى، خبر رسید که مأمورین اعزامى به محل سکونت احمد، در آنجا مقادیر معتنابهى اسناد و مدارک مضرّه! یافته‏اند. هم از این روى، سرهنگ احمدى با تنظیم نامه‏اى خطاب به رییس ساواک لرستان، بر آن شد تا متهم را به همراه مدارک جُرمِ مکشوفه از منزلش، روانه سیاه چال‏هاى قرون وسطایى ساواک کند. در پرونده کلاسه 6443 دایره اطلاعات شهربانى خرم‏آباد، سندى مَمهور به مُهر "خیلى محرمانه "، به شرح ذیل مى‏خوانیم:

وزارت کشور شماره:318-28-57
شهربانى کشور شاهنشاهى تاریخ: 16/6/57
شهربانى استان لرستان پیوست: دارد
خیلى محرمانه‏
از: شهربانى استان لرستان (اطلاعات)
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت - ساواک - استان لرستان‏
در مورد: احمد متوسلیان فرزند غلامحسین‏
ساعت 2 روز 15/6/59 اطلاع رسید که شخصى در خیابان پهلوى، چهارراه بانک، مغازه فتوکپى کیومرث، مشغول تکثیر اطلاعیه مضّره ]![مى‏باشد که بلافاصله [به‏]وسیله مأمورین مربوطه دستگیر گردید. على هذا، ضمن ارسال 9 برگ پرونده متشکله، نامبرده بالا [به ساواک‏] اعزام و معرفى مى‏گردد.
ضمناً تعداد 94 برگ اعلامیه و 2 عدد کتاب مضره و تعداد 56 عدد نوار قابل بررسى، از منزل وى کشف و ارسال مى‏گردد.
رییس شهربانى استان لرستان‏
سرهنگ فضائل احمدى‏
در این ماجرا، علاوه بر احمد، دو تن از همرزمان او نیز دستگیر شدند. همین واقعه، خود به عرصه‏اى جهت بروز روح پرفتوت احمد مبدل گردید. به روایت مادر بزرگوارش:
"... توى یک شرکت خصوصى کار مى‏کرد و رفته بود خرم‏آباد. آنجا درگیر کار پخش اعلامیه بود که او را با دو نفر دیگر از دوستانش مى‏گیرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همین خاطر، به محض دستگیرى، احمد تمام مسؤولیت چاپ و تکثیر اعلامیه‏ها را یک‏تنه به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبک‏تر کند. "
آغاز دوران اسارت احمد در زندان مخوف فلک‏الافلاک خرم‏آباد، در حقیقت به مثابه ورود او به میدان آزمون دشوار وفادارى به آرمان الهى انقلاب و حفظ اسرار نهضت به شمار مى‏رفت. او قریب به 2 ماه مشقت‏بار از این دوران تلخ و مردآزماى را به صورت ممنوع الملاقات، در سلولى انفرادى محبوس بود. بازجویان ساواک براى درهم شکستن روح مقاوم او، از پیشرفته‏ترین شیوه‏هاى شکنجه جسمى و روحى استفاده مى‏کردند.

یکى از هم زنجیران احمد در ساواک گواهى مى‏دهد:

"... به جرأت مى‏توانم بگویم تا آن روز ندیده بودیم کسى را مثل احمد شکنجه بدهند. او را در حلقه محاصره بازجویان قرار مى‏دادند و بعد بى‏وقفه چندین ساعت با کابل و باتوم بر سر تا پایش مى‏کوبیدند. جاى سالمى در بدن احمد نگذاشته بودند. شیوه دیگر شکنجه‏اى که در مورد احمد اعمال مى‏شد، بستن دست‏هایش با دستبند به شیوه قپانى و آویزان کردن او از سقف اتاق بود. خود ساواکى‏ها از این سبک شکنجه با عنوان مضحک "جوجه کباب کردن زندانى " یاد مى‏کردند. در بعضى روزها حتى تا سیزده - چهارده ساعت احمد را به صورت قپانى از سقف آویزان مى‏کردند. البته در تمام آن لحظات براى خرد کردن روحیه‏اش هر چه دشنام رکیک و ناسزاى ناموسى و عقیدتى هم که اربابان آریامهرى‏شان به آنها یاد داده بودند، نثار احمد مى‏شد. واقعاً بایستى صبر ایوب و ایمان حضرت ابراهیم را مى‏داشتید تا کم نمى‏آوردید و ضعف نشان نمى‏دادید. احمد نه کم آورد و نه خودش را جلوى آن از خدا بى‏خبرها کوچک کرد. مثل کوه محکم ماند و مقاومت نشان داد. "

در گذر 50 شبانه‏روز شکنجه لاینقطع، احمد با جسمى در هم شکسته و دردمند، همچنان به پایدارى مظلومانه خویش در برابر توحش عنان گسیخته بازجویان ساواک ادامه داد. شکنجه‏گران آریامهرى که از این همه سرسختى او به ستوه آمده بودند، خشمناک و مستأصل بر میزان و حجم شکنجه‏هاى خویش افزودند. عکس‏العمل احمد در برابر این سفاکى بى‏حد و حصر، رویکرد به شیوه مؤثر مقاومت منفى بود. در اعتراض به شرایط غیرانسانى مراحل بازجویى، دست به اعتصاب غذا زد و در این راه، تا پاى مرگ ایستادگى کرد. سرانجام، مقاومت مؤمنانه احمد، بازجویان ساواک را به زانو درآورد و آنان، عاجز از کسب کمترین اطلاعاتى از او، به ناچار وى را به بند عمومى زندان شهربانى منتقل کردند. مادرِ دریادل احمد از اولین ملاقاتى که با فرزند در بند خود داشته، مى‏گوید:

"... اولین بار بود که اجازه مى‏دادند به ملاقاتش بروم. این بچه توى زندان اعتصاب غذا کرده و خیلى ضعیف شده بود. موقع ملاقات دیدم مُچِ دست‏هاى او متورم و خیلى کبود و سیاه شده‏اند. گفتم: احمد، مُچِ دست‏هایت چرا اینطور شده؟ خندید و گفت: مادر، چیزى نیست.
گفتم: نه، راستش را بگو، اینها با تو چه کار کرده‏اند؟ نمى‏خواست بگوید . آخر سر وقتى قسمش دادم، گفت: این کبودى‏ها جاى دستبندهایى است که به دو طرف بالاى تخت شکنجه وصل است. آنها را محکم دور مچ دست‏هایم مى‏بستند، بعد با کابل شلاقم مى‏زدند. براى اینکه طاقت درد شلاق را بیاورم و فریاد نزنم، روى تخت خیلى تقلا مى‏کردم و دستبندها بدجورى به مچ‏هاى دست من فشار مى‏آوردند.
براى همین، یک خورده مچ‏هایم کبود شده؛ ولى مادر، شما نگران نباشید. اینها خیلى زود خوب مى‏شوند. "

یکى از رزم‏آوران سپاه مریوان، از تأثیرات ماندگار آثار شکنجه ساواک بر بدن احمد مى‏گوید:

"... در اولین روزهاى آمدنم به سپاه مریوان بود که همراه برادر احمد و چند نفر از بچه‏ها براى استحمام به گرمابه عمومى رفتیم. توى رختکن، همه، لباس‏هایمان را در آوردیم؛ به جز برادر احمد که داشت با مسؤول حمام صحبت مى‏کرد. هر چه اصرار کردیم او هم لباس‏هایش را در آورد و بیاید، طفره رفت... ما که از حمام خارج شدیم، دیدیم لباس‏هایش را به سرعت پوشیده و دارد با حوله سرش را خشک مى‏کند. اصلاً نفهمیدیم کى وارد شد و کى زد بیرون. این موضوع براى ما شده بود معما... تا اینکه یک بار که بنا شد به حمام برویم، من یکى، پشت در، پا سُست کردم. بچه‏ها همه داخل حمام رفتند و بعد از چند لحظه، از لاى در رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول در آوردن لباس‏هایش شده... یا امام زمان! هیچ وقت آنچه را که دیدم فراموش نمى‏کنم. تمام بدنش پر از آثار شکستگى و جراحت و سوختگى بود... تا متوجه حضور من شد، با لحن گله‏مندى گفت: برادر سعید! کار خوبى نکردید... آنچه دیدى بین خودمان بماند. باشد؟
اشکم را در آورد. قول دادم دیده را نادیده فرض کنم. "

با خاتمه یافتن مراحل بازجویى و شکنجه، چنین به‏نظر مى‏رسید که شاید دشوارترین مرحله اسارت احمد نیز سپرى شده باشد؛ لکن گویا مصائب این کوه درد، پایانى نداشت؛ چرا که به گفته خواهر بزرگوارش:

"... وضع ایشان خیلى بحرانى بود. عوامل ساواک رژیم حساسیت عجیبى نسبت به او نشان مى‏دادند. مأموران رژیم مى‏گفتند به خاطر مقاومتى که از خودش نشان داده، باید منتظر دریافت خبر اعدامش باشیم و مدت‏هاست که احمد به قول معروف زیر اعدام است و از این جور حرف‏ها.
راستش، دیگر براى خانواده ما شهادت او قریب‏الوقوع و قطعى به نظر مى‏رسید. "

احمد دوران اقامت در بند عمومى زندان را؛ به رغم وضعیت بلاتکلیف و بحرانى خود، با روحى نستوه و قلبى مطمئن به الطاف پروردگار و عنایات معصومین‏u سپرى کرد.
پس از طى 70 شبانه روز شکنجه و اسارت، روز چهارشنبه 24 آبان سال 1357 احمد را براى بازپرسى در معیت مأمورین مسلح ساواک به پادگان بدرآباد لرستان منتقل کردند. در سند شعبه 2 دادسراى اداره دادرسى ارتش شاهنشاهى - شعبه لرستان - مى‏خوانیم:

شماره قرار: 346
24/8/1357
تعداد برگ‏پرونده:
29 برگ و کلیه مدارک‏
به شرح صورت جلسات‏
مضبوط در پرونده‏
شعبه: 2
سرگرد قضایى: رضا یزدانى‏
ستاد بزرگ ارتشتاران‏
اداره دادرسى ارتش‏
بازپرسى شعبه 2
پرونده زندانى دارد
موضوع: غیرنظامى احمد متوسلیان فرزند غلام‏حسین‏
اقدام علیه امنیت کشور
با اعاده عین پرونده اتهامى به شماره کلاسه فوق که به این شعبه ارجاع گردیده است، به شرح ذیل مبادرت به صدور قرار نهایى مى‏نماید:
الف- مشخصات متهم: غیرنظامى احمد متوسلیان فرزند غلامحسین متولد 1332 داراى شناسنامه شماره 397 صادره از تهران، مسلمان، تبعه ایران، میزان تحصیلات: دیپلم، شغل تکنیسین برق، ساکن خرم‏آباد میدان شقایق خیابان دوم منزل مهندس قدم‏لى، فاقد سابقه اتهامى و پیشینه محکومیت کیفرى از نظر ضدامنیتى، مجرد، بازداشت از تاریخ 15/6/57.
ب- موضوع اتهام: اقدام علیه امنیت کشور.
ج گردش کار و نتیجه تحقیقات: برابر محتویات پرونده در ساعت 14 مورخه 15/6/57 به سرپاسبان یکم ماشاءاللَّه شجاع‏پور اطلاع مى‏رسد که مغازه فتوکپى کیومرث واقع در خیابان پهلوى خرم‏آباد مشغول تکثیر اعلامیه‏هاى مضره مى‏باشد. لذا مأمورین به محل مزبور مراجعه نموده و صاحب مغازه به نام کیومرث عبدى و متهم را همراه با تعدادى اعلامیه مضره دستگیر و به شهربانى خرم‏آباد دلالت مى‏نمایند. سپس متهم به ساواک لرستان اعزام مى‏شود و حَسَبِ اعلام سازمان مزبور، نامبرده با قرار بازداشت صادره از این بازپرسى در روز 16/6/57 بازداشت مى‏گردد.
در جریان تحقیقاتى که از متهم در محل سازمان اطلاعات و امنیت - ساواک - لرستان به عمل آمده، مشارالیه بیان داشته که دو نوع اعلامیه مضره را از داخل مسجد ارشادیه ابوالفضل تهران به دست آورده و با تصور این که با تکثیر و پخش آنها مى‏تواند کار مثبتى در جهت صلاحِ مملکت و آرامش منطقه انجام داده باشد، یک بار آنها را در تهران، در حدود 50 نسخه تکثیر کرده و پس از انتقال به خرم‏آباد روى در مغازه‏ها و دیوار منازل نصب کرده است. چون مانعى براى این کار به نظر نرسیده و با گمان به این که کار درستى انجام مى‏دهد، مشارالیه تصمیم گرفت مجدداً اعلامیه‏هاى مذکور را تکثیر و توزیع کند و در جست‏وجوى یک محل تکثیر مطمئن، سرانجام به مغازه فتوکپى کیومرث مراجعه کرد. از صاحب مغازه خواست تا براى او تعدادى را تکثیر کند که صاحب مغازه قبول نمود و مشغول به تکثیر شدند. لیکن در همین هنگام مأمورین شهربانى متوجه این کار شدند و وى را دستگیر و به شهربانى هدایت کردند.
در تحقیقاتى که امروز طى این بازپرسى از متهم به عمل آمد، وى ضمن انکار اتهام تکثیر اعلامیه مضره، مى‏گوید: اصلاً براى اخذ فتوکپى از کارت پایان خدمت وظیفه خود به مغازه فتوکپى مزبور مراجعه کرده بود که توسط مأمورین دستگیر و در شهربانى تحت شکنجه‏هاى سخت و شنیع و در ساواک نیز شکنجه و تهدید شده و مطالب دیکته شده [توسط بازجویان‏] را [در صورت‏جلسه‏هاى بازجویى‏] نوشته است. لیکن وى دلیل و مدرکى دال بر صحت ادعاهاى خود ارائه نداده است و اینک به علت تکافوى تحقیقات انجام شده، بازپرسى شعبه دوم به شرح ذیل مبادرت به اظهار نظر نهایى مى‏نماید:
د- نظریه بازپرس: با توجه به محتویات پرونده و تحقیقات انجام شده و مندرجات گزارش و صورت‏جلسه تنظیمى مأمورین شهربانى؛ به شرح اوراقِ مضبوط در پرونده و نحوه اظهارات کیومرث عبدى (متصدى مغازه فتوکپى کیومرث به شرح 13 برگ بازجویى) و اقرار متهم در مرحله رسیدگى اولیه و مندرجات گزارش و نظریه سازمان اطلاعات و امنیت لرستان (ساواک) در برگ 23 پرونده، و مدارک مکشوفه از متهم، این بازپرسى اتهام انتسابى به متهم؛ اقدام علیه امنیت کشور را وارد دانسته و عمل ارتکابى متهم از درجه جنایى محسوب و منطبق است با بند 2 ماده 310 اصلاحىِ قانونى دادرسى کیفرى ارتش که به استناد ماده مذکور، قرار مجرمیت متهم صادر و اعلام مى‏گردد.
ضمناً دادگاه در مورد اعلامیه‏هاى مضرّه مکشوفه از متهم و نیز کُتُب و نوارهاى به دست آمده از محل سکونت وى، به شرحِ مندرج در صورت جلسات مضبوط در صفحات 12 و 14 پرونده، حکم مخصوص صادر خواهد نمود.
ه - تاریخ و محل وقوع بِزِه: شهریور ماه 57، خرم‏آباد، لرستان.
بازپرس شعبه 2 دادسراى خرم‏آباد
سرگرد قضایى رضا یزدانى‏
بدین‏سان، روند تکمیل پرونده ضدامنیتى! "غیرنظامى؛ احمد متوسلیان " سپرى شد و روز 29 آبان سال 1357، در شرایطى که ارکان رژیم به شدت دستخوش تزلزل ناشى از قیام‏هاى پى‏درپى مردم در سرتاسر کشور شده بود، احمد را براى محاکمه به دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى دادگاه خرم‏آباد فرستادند.
احمد در جریان این محاکمه از پذیرش "وکیل تسخیرى " معرفى شده توسط بیدادگاه شاهنشاهى امتناع ورزید و امر دفاع از خود را، شخصاً به عهده گرفت.
خوشبختانه متن مکتوب دفاعیه احمد در 8 برگ دستنویس محفوظ مانده است. دفاعیه‏اى که از نوع نگرش عقیدتى و باورهاى آرمانىِ جوانى 25 ساله، همراه با اوج ذکاوت و کیاست وى در امر گمراه ساختن قضات نظامى رژیم و انکار از بیخ و بن اتهامات وارده، براساس اصل مکتبى "تقیه " حکایت‏ها در خود دارد:

بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم‏
بسم‏اللَّه القاصم الجبّاربن، مُبیر الظالمین، بسم‏اللَّه الرّبّ المستضعفین، بسم‏اللَّه الواحد القهّارِ الجبّار المنتقم، بسم‏اللَّه الحىّ القیوم، بسم‏اللَّه الاَحَدِ الصَّمَد، اَلَّذى لَم یلد و لَم یولَد وَلَم یکُنْ لَهُ کفواً اَحَد.
واژه شیعه از ریشه "شَیعَ "، به معناى پیرو هدفى مشخص مى‏باشد. اولین ندایى که در صدر اسلام علیه مقام‏پرستى و خودکامگى‏هاى خلفاى بعد از پیغمبر(ص) بلند شد، نداى شیعه بود. مکتبى که به پیروى از عدالت، تواضع و خشوع على‏u نسبت به مظلومان، مسیر خود را تعیین کرده و این خط مشى، تاکنون نیز به وسیله پاسداران حقیقى مذهب حَقّه شیعه ادامه یافته و امتیاز خود را نسبت به مذاهب مقام‏پرست، استعمارگر یا استعمار شده - چه اسلامى و چه غیراسلامى - حفظ کرده است.
رخدادهاى تاریخ و حقایقى که در طول زمان تا به اکنون به وقوع پیوسته‏اند، همگى شاهد بر این مدعایند که رهبران حقیقى شیعه همواره حتى اندک زمانى فرصت زورگویى و استثمار را به مقام‏پرستان معاصر خود نداده‏اند و با نداىِ اِنّ الحَیاة عَقیدَةٌ و جَهاد، پوزه آنان را به خاک فلاکت مالیده‏اند و همواره در این راه، پیروز واقعى بوده‏اند.
بلى، شیعه بدین ترتیب از همان اولین قدمِ زور و توطئه، حق را گفته، و حق را خواسته، و به حق عمل کرده و در این راه شهیدانى داده تا به وجود ظلم، شهادت دهند. هدف شیعه در اصرار براى برانداختن ظلم و حُبّ جاه و مقام، اصلاح جامعه و جایگزین کردن عدل و فراهم نمودن محیطى سالم جهت کلیه افراد جامعه است. چون ریشه فساد همانا مظالم، مقام‏پرستى‏ها، نیرنگ‏بازى‏ها، گزارش‏هاى کذب، بورکراسى‏هاى مزوّرانه و پرونده‏سازى‏هاى دروغین با هدف کسب یا ارتقاء پایه شغلى، درجه و امثالهم است.
یکى از خصلت‏هاى شیعه، برانداختن فساد و فاسد و جور و جبار مى‏باشد. آنان که براى گرفتن ستاره(3) به آسمان مى‏پرند و بعد از به دست آوردن آن و فرود آمدن، مظلومان و ستم‏دیدگان و مستضعفین را زیر پاى خود خرد مى‏کنند، از جمله فاسدان و جباران مى‏باشند. قرآن به صراحت در سوره شورا، آیه 41 درباره اینان مى‏فرماید: اِنَّما السَبیلُ عَلى الذین یظلِمُونَ النّاسَ وَ یبغُونَ فىِ‏الارضِ بِغَیرِ الَحقّ اُولئِکَ لَهُم عَذابٌ اَلیم.
یعنى: تنها راه مؤاخذه، بر آنانى است که به مردم ظلم مى‏کنند و در زمین به ناحق فساد برمى‏انگیزند، بر آنان در دنیا، انتقام و در آخرت، عذاب دردناک است.
و در آیه 43 همین سوره مى‏فرماید: وَ مَن یضلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ وَلىٍّ مِن بَعدِه وَ تِرىَ الظالِمینَ لَما رَأ وُ العَذابَ یقُولُونَ هَل اِلى مَرَّدٍ مِن سَبیل؟
یعنى: هر که را خدا گمراه کند، دیگر جز خدا براى او یاورى نباشد و ستم‏کاران را بنگرى که چون عذاب قیامت را به چشم ببینند، در آن حال با حسرت و پشیمانى گویند: اى خدا، آیا راهى براى بازگشت به دنیا براى ما هست؟
و آیه 44 همین سوره مى‏فرماید: وَ تَریهُم یعَرضوُنَ عَلَیها خاشِعینَ مِنَ الذُّلِّ ینظُروُنَ مِنْ طَرفٍ خَفّىٍ وَ قالَ الذَّینَ آمَنوُا اِنّ الخاسِرینَ الَذّینَ خَسَروُا اَنفُسَهُم و اَهلیهم یومَ القِیامَه اَلا اِنَّ الظّالِمینَ فى عَذابٍ مُقیم.
یعنى: و آن ظالمان را بنگرى که به دوزخ مى‏نگرند و در آن حال، مؤمنان گویند:
آرى، زیانکاران آنانند، آنان کسانى هستند که خود و خانواده خود را در روز قیامت به زیان افکنده‏اند وَ اِى مردم! بدانید که ستم‏کاران عالم به عذاب اَبَدى گرفتارند.
قرآن همچنین ما را به رفع فساد و ظلم و از بین بردن آنها در سوره انبیاء، آیاتِ 12، 13 و 14 فرا مى‏خواند و مى‏فرماید: لا تَرکُضُوا وَارجِعُوا اِلى ما اُثرِفتُم فیهِ وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلون * قالوُا یا وَیلَنا اِنا کُنَّا ظالِمین * فَما زالَت تِلکَ دَعویهُم حَتَّى جَعَلناهُم حَصیداً خامِدین.
یعنى: مگریزید که گریز، فایده ندارد، بلکه رو به خانه‏هاى خود آرید و به اصلاحِ فساد کارهاى خویش که ممکن است روزى درباره آنها بازخواست شوید بپردازید. در آن هنگام، ظالمان از سر حسرت و ندامت گفتند: واى بر ما که سخت ستمکار بودیم و پیوسته همین گفتار حسرت‏بار بر زبان‏شان بود تا آن‏که همه را طعمه شمشیر مرگ و هلاکت ساختیم.
آیا سزاى رجعت از فساد به نیکى و اصلاح و از ظلم به عدالت و از زور به مساوات آن است که افراد بیگناه که تنها به اتهامات دروغین متهم شده‏اند، در دادگاه محاکمه شوند؟ اگر معنى آن همه این است، دیگر حرفى براى گفتن نیست و قرآن در آیاتى که ذکر شد، سرنوشت فاسدین و ظالمین را مشخص کرده، ولى اگر بخواهیم قدمى سازنده در راه اصلاح برداریم، باید فاسدان و ظالمان را بشناسیم و حیله‏ها و نیرنگ‏هاى داهیانه آنها را دریابیم. براى این مقصود و مِن بابِ نمونه، توصیه من این است که به پرونده پر از اتهاماتِ کذب اینجانب مراجعه شود. این اتهام‏ها، تماماً دروغ و عارى از حقیقت هستند و اینان [بازجویان و شکنجه‏گران رژیم‏] با اِعمالِ شکنجه‏هاى سخت و طاقت‏فرسا و اَعمالِ شنیعِ ضدانسانى که به جرأت مى‏توانم بگویم حتى در حیطه حیوان هم جایز نیست، سعى کرده‏اند براى اثباتِ آنها از من اعتراف بگیرند.
مگر یک انسان چقدر قدرت تحمل دارد که به همان صورت که گفته شد، شکنجه شده و به او انواع توهین‏هاى رکیکِ ناموسى و عقیدتى بشود؟! من که دیگر حتى تحملِ اندیشیدن به تبعاتِ قبول خواسته‏هاى آنان را هم نداشتم، با خودم فکر کردم که با پذیرش این اعتراف‏هاى تحمیلى هر بلایى را که بر سرم خواهند آورد، عیبى ندارد، ولى در مقابلم، به دین و عقیده و ناموس و حیثیتم توهین‏هاى سفیهانه نشود. از این لحاظ، چیزهایى را که آنان دیکته کردند، من نوشتم و حال، از آن ریاست محترم تقاضا دارم تا جهت روشن شدن موضوع - حتى براى خودم - آن مدارکى را که به اصطلاح از من گرفته شده و به عنوان مدرک جرم من در پرونده درج گردیده، در حضور دادگاه ارائه شود تا در این مورد، به دفاعیات شفاهى ادامه دهم.

در خاتمه، با توجه به ایمانى که به وعده خداوند دارم که فرموده: وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَى الَذّینَ استُضعِفُوا فى‏الارضِ وَ نَجْعلَهُم اَئِمةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارثین. یعنى: و مى‏خواهیم منت بگذاریم بر کسانى که در زمین ضعیف نگه داشته شده‏اند و آنان را پیشوایان و وارثین قرار دهیم، از ریاست محترم و قضاتى که در این دادگاه حضور دارند تقاضامند است تا واقع‏بینانه و از روى عدل و حکمِ وجدان بیدار و بى‏نظرى کامل در این مورد قضاوت نمایند.
اِنَّ اللهَ یدافِعُ عَنِ الذینَ آمَنوُا اِنّ اللهَ لا یحِبُّ کُلَّ خوَّانٍ کَفوُر.
یعنى: همانا خداوند از ایمان‏آورندگان به حقیقت دفاع مى‏کند و خداوند هرگز خیانت‏کار و ناسپاس را دوست ندارد.
وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى وَ دینِ الحقّ(4)
متوسلیان‏

در پاییز سال 1357، با اوج‏گیرى تظاهرات اعتراضى ملت مسلمان ایران و شکست سیاست مشت آهنین رژیم - که عملاً با اعلام ناگهانى مقررات حکومت نظامى در تهران و هفده شهر کشور و کشتار مردم در میدان ژاله(5) سابق تهران در هفده شهریور 1357 آغاز شده بود - کارگزاران دستگاه طاغوت، به منظور مهار امواج گدازان آتشفشان انقلاب و تضمین بقاى حاکمیت نامشروع خاندان پهلوى، دست به کار اجراى خیمه شب‏بازى جدیدى شدند. این بار، عفریت "عارى از مهر "، شعبده‏اى دیگر آغاز کرد و وعده داد که در صدد آزاد کردن زندانیان سیاسى است. حیله‏اى که به زعم اربابانِ آمریکایى دیکتاتور، مى‏توانست ضمن جلب رضایت افکار عمومى مردم، جزیره ثباتِ حکومت جیمى کارتر در منطقه خلیج فارس را از خطر غرق شدن در دریاى انقلاب خمینى مصونیت بخشد.
خواهر نستوه احمد مى‏گوید:

"... رژیم دچار وحشت عجیبى شده بود. اوایل انقلاب، یکى از شعارهاى مردم، درخواست آزادى زندانیان سیاسى بود و طاغوت به خیال این که با آزاد کردن زندانى‏ها مى‏تواند دهان مردم را ببندد و بعد از چند وقت، آبها که از آسیاب افتادند، دوباره بگیر و ببند را شروع کند، رسماً اعلام کرد که مى‏خواهد زندانیان سیاسى را آزاد کند.
اتفاقاً اسم احمد جزو فهرست اول اسامى زندانى‏هایى بود که قرار شد آنها را آزاد کنند... من هنوز بریده خبر روزنامه‏هایى که اسم او را جزو زندانى‏هاى آزاد شده چاپ کرده بودند، دارم. "

احمد بعدها در مصاحبه‏اى در مورد ماجراى آزادى خود از زندان طاغوت، به اختصار گفته است:

"... بعد از آن چند ماه زندان، بالاخره در زمان دولت نظامى ازهارى، آزاد شدم. "

در هفتم آذر سال 1357، احمد از زندان رهایى یافت و به آغوش پُر مهر ملت مسلمان و مبارز ایران بازگشت. یکى از زندانیان سیاسىِ لرستانىِ همزنجیر احمد از آن روز با شکوه، این‏گونه روایت مى‏کند:

"... وقتى داشتیم از در زندان خارج مى‏شدیم، از احمد پرسیدم: خب، حالا مى‏خواهى چه کار کنى؟ گفت: معلوم است، برمى‏گردم تهران، کانون مبارزه آنجاست. فقط از شما یک خواسته‏اى دارم.
گفتم: بفرما، هر چه بخواهى اگر در توان من باشد انجام مى‏دهم. احمد گفت: این رژیم دیگر رفتنى شده، مى‏خواهم به من قول بدهى هر وقت این نهضت پیروز شد و براى محاکمه عوامل جنایتکار رژیم شاه دادگاهى در لرستان تشکیل دادند، حتماً مرا هم با خبر کنى تا بیایم و علیه جانیان ساواک لرستان شهادت بدهم.
گفتم: به روى چشم.
احمد همان روز سوار اتوبوس شد و به تهران رفت. "

روزهاى سراسر رنج و شکنجه زندان، روح حقیقت‏جوى احمد را به خوبى صیقل داد و خصائل کریمه‏اى همچون صبر و اخلاص را در وجود سرشار از خشم و خروش مقدس او علیه بیداد آریامهرى، شکوفا کرد. پولاد وجود احمد، در کوره گدازانِ دوران اسارت مشقت‏بار قوام یافت و آب‏دیده شد. یکى از یاران دیرینه احمد، درباره خصائل و اخلاق مبارزاتى او روایت مى‏کند:

"... احمد در مورد سوابق مبارزاتى قبل از انقلاب خودش، اصلاً اهل خودنمایى و تفاخر نبود...
خیلى خوب مى‏دانستم که دوران اسارت این مرد در زندان شاه، از جمله سخت‏ترین روزهاى زندگى‏اش بوده. یک‏بار که از او درباره مبارزات سیاسى آن دوران و قضایاى زندان رفتنش سوال کردم، یک نگاه عمیقى به ما انداخت و گفت: تو چه کار به گذشته‏ها دارى؟ حال را دریاب. ببین حالا دارم چه کار مى‏کنم.
از این جواب مختصر و مفیدى که داد، فهمیدم آدمى نیست که اهل جار زدن خودش به عنوان زندان رفته و سیلى خورده باشد؛ آن هم با سابقه‏اى آن همه درخشان! ".

پس از فرار ذلت‏بار شاه معدوم، همزمان با گسترش تظاهرات مردمى و فرار روزافزون نظامیان مسلمان از پادگان‏ها، احمد بلافاصله نقش رابط و هماهنگ‏کننده تظاهرات مردمى در محلات جنوبى شهر تهران را بر عهده گرفت؛ ضمن آن که با حرکت‏هاى مکتبى محافل دانشجویى دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران نیز رابطه‏اى تنگاتنگ برقرار کرده بود. در پى بازگشت پیروزمندانه رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) به تهران، احمد نیز به‏سان دیگر فرزندان معنوى امام(ره)، روند مبارزه با پس‏مانده‏هاى طاغوت فرارى را شدت بخشید و در جریان رویارویى مردم با چکمه‏پوشان حکومت نظامى تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت.
در جریان درگیرى‏هاى مسلحانه روزهاى سرنوشت‏ساز 21 و 22 بهمن 1357، همیشه و همه جا مى‏شد احمد را دید که بى‏پروا و خستگى‏ناپذیر، معرکه گردان مصاف مردم مسلح با نیروهاى روحیه باخته ساواک و گارد مزدور شاهنشاهى است.
پیروزى انقلاب اسلامى در عصر آفتابى 22 بهمن 1357 و فروپاشى ارکان رژیم طاغوت، مبشّر آغاز عصر نوینى در تاریخ حیات معنوى و اجتماعى ملت ایران بود. در پى سرنگونى رژیم، بلافاصله محاکم انقلابى تشکیل شدند و مجازات عوامل جنایت‏پیشه و فاسد دیکتاتورى پهلوى را در دستور کار خود قرار دادند. همرزم روزهاى اسارت احمد مى‏گوید:

"... بعد از پیروزى انقلاب، مردم رفتند سروقت عناصر فاسد و جبار رژیم شاه. در لرستان رییس فاسد و جنایتکار شهربانى استان، سرهنگ فضائل احمدى، دستگیر شد و در حالى که از آن همه سطوت و جبروت پوشالى کمترین نشانى در احوالاتش به چشم نمى‏خورد، به حکم دادگاه انقلاب محاکمه و تیرباران شد. احمدى معدوم، کسى بود که بدترین شکنجه‏ها و توهین‏ها را در حق "احمد متوسلیان " روا داشت. یادم هست بعد از اعدام سرهنگ احمدى و موقعى که مى‏خواستند عوامل سفّاکِ دایره اطلاعات شهربانى خرم‏آباد و بازجوهاى اداره سوم ساواک لرستان را محاکمه کنند، بنابر قولى که به احمد داده بودم، تلفن زدم تهران و به او گفتم: روز تقاص پس دادن جلادهاى طاغوت فرا رسیده، کى مى‏آیى لرستان تا در دادگاه علیه‏شان شهادت بدهى؟!
شاید حدود یک دقیقه سکوت کرد و جوابم را نداد. دوباره سؤالم را تکرار کردم. صداى او را از پشت خط شنیدم که با لحنى اندیشناک جواب داد: من به خرم‏آباد نمى‏آیم. شوکه شدم. پرسیدم: آخر براى چه؟ گفت: هرکسى خودش باید درباره اعمال خودش جوابگو باشد. اگر تو دوست دارى، برو و در دادگاه علیه آن ناجوانمردها شهادت بده، ولى من از حق خودم گذشتم. واگذارشان مى‏کنم به خدا. بدترین کیفر براى آنها همین ذلت و نکبتى است که حالا دارند توى آن دست و پا مى‏زنند. اصلاً باورم نمى‏شد. هر چقدر به احمد اصرار کردم، حرف او دو تا نشد.
فقط گفت: من از آنها گذشتم برادر. "

احمد دیگر به گذشته‏ها پشت کرده بود و تنها به آینده روشنى چشم دوخته بود که منادى آن، مردى پاک از سُلاله رسولان الهى بود.


دسته ها : فرهنگی
دوشنبه 1389/3/31 10:49
X