اینتلیجنس سرویس و سازمان آن

به‌طور کلی سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی انگلیس صراحت آمریکایی‌ها را ندارند و مخفی‌کاری و علاقه به ناشناخته ماندن در آن‌ها زیاد است. به همین دلیل است که C.I.A یا F.B.I و یا حتی N.S.A آمریکا در سطح جهان شهرت یافته‌اند، ولی سرویس‌های انگلیسی کم‌تر شناخته شده‌اند و عموماً آن‌ها را با واژه مبهم "اینتلیجنس سرویس " که همان "سرویس اطلاعاتی " است، می‌شناسند. تصور نمی‌کنم خاطرات جامعی از رؤسای سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و یا حتی مقامات عالی‌رتبه آن منتشر شده باشد، در حالی‌که از این دست خاطرات تعداد قابل توجهی توسط رؤسای سابق "سیا " و مأمورین رده بالای آن منتشر شده است.
انگلیسی‌ها قدیمی‌ترین سرویس اطلاعاتی جهان را دارند، زیرا اولین بار در زمان الیزابت اول، ملکه انگلیس، یعنی در قرن شانزدهم، به تشکیل یک سازمان به نام "سرویس مخفی علیاحضرت " (Her Majesty's Secret Service) دست زدند. تا سال‌های جنگ دوم جهانی انگلیسی‌ها وسیع‌ترین مستعمرات را در سراسر جهان داشتند و لذا وسیع‌ترین سازمان‌های اطلاعاتی را در سراسر جهان ایجاد کردند و در بسیاری از کشورهای جهان عوامل اطلاعاتی خود را پرورش دادند، آن‌ها را به موقعیت‌های مهم رساندند و رابطه اطلاعاتی را در خانواده آن‌ها موروثی کردند. بنابراین انگلیسی‌ها طی حدود 5/4 قرن در سراسر جهان یک شبکه "اشرافیت اطلاعاتی " ایجاد نمودند، که اعضاء این اشرافیت عموماً مقامات متنفذ و ثروتمند کشورها بودند. تا قرن نوزدهم، تشکیلات فراماسونری جهانی نقش درجه اول را در تشکل این "اشرافیت اطلاعاتی " داشت و لذا مهم‌ترین عوامل انگلیس در سراسر جهان (به‌ویژه در مستعمرات رسمی مانند هندوستان بزرگ و غیررسمی مانند ایران) مؤسسین و فعالین فرامانوسری بودند. ولی در قرن بیستم، به‌خصوص پس از جنگ دوم، انگلیسی‌ها ترجیح دادند که عوامل سرویس‌های خود را از عوامل فراماسونری جدا کنند و لذا فراماسونری بیش‌تر نقش یک سازمان سیاسی و یک مکتب تربیتی دولتمردان و رجال را برای انگلیسی‌ها ایفاء می‌کرد. نمونه‌های این "اشرافیت اطلاعاتی " در ایران، مانند خانواده‌های قوام شیرازی، علم، شیخ خزعل، بختیاری، خان‌اکبر، صارم‌الدوله، قراگوزلو، و غیره غیره را توضیح داده‌ام. تا زمانی که انگلستان مستعمرات داشت اداره این شبکه جهانی توسط وزارت مستعمرات انگلیس بود و در ایران عوامل انگلیس توسط نایب السلطنه هندوستان هدایت می‌شدند.
در سال‌های جنگ دوم، انگلیسی‌ها به ایجاد یک سرویس ویژه فعال دست زدند به نام S.O.E (سرویس عملیات ویژه)، که تابع سازمان اطلاعات نظامی انگلیس بود. کار این سرویس فعالیت در سراسر جهان به منظور ایجاد هسته‌های اطلاعاتی و سیاسی و پارتیزانی علیه آلمان‌ها بود. این سرویس در ایران فعالیت درجه اول داشت و به‌خصوص در مناطق عشایری (قشقائی‌ها و بختیاری‌ها و خوزستان)، که آلمان‌ها سعی در رخنه داشتند، نفوذ جدی به‌دست آورد. همین نفوذ پایه‌ای شد برای فعالیت‌های بعدی سرویس اطلاعاتی انگلیس در ایران.
پس از جنگ، انگلیسی‌ها سازمان جدیدی برای سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی خود ایجاد کردند، زیرا دیگر شرایط جنگی وجود نداشت و باید خود را با شرایط جدید سیاسی جهان تطبیق می‌دادند. لذا، سازمان اطلاعاتی انگلیس شکل فعلی را یافت. در انگلستان پس از جنگ، سیستم متمرکز اطلاعاتی ایجاد نشد، بلکه انگلیسی‌ها به ایجاد ارگان‌های پراکنده دست زدند و وظایف اطلاعات خارجی از وظایف امنیتی و اطلاعات داخلی تفکیک شد:
امنیت داخلی انگلیس به عهده یک سازمان خاص قرار گرفت که در طول جنگ وظایف ضدجاسوسی در داخل کشور را به‌عهده داشت، یعنی اداره پنجم سازمان اطلاعات نظامی، که به همین خاطر این سرویس به MI-5، آن‌طور که من مطلع شد، سازمان وسیعی نیست و پرسنل محدودی دارد که همه تحصیل کرده‌اند و حداقل مدرک تحصیلی اعضاء آن لیسانس است. در ملاقات با رئیس "دفتر ویژه " (سفر اول) او گفت که MI-5 به حدی پنهان است که مردم انگلیس آن را نمی‌شناسند. من گفتم: نه تنها مردم انگلیس بلکه مردم دنیا نیز آن را نمی‌شناسند! این پاسخ من برای او بسیار مفرح بود. به هر حال، MI-5 یک سازمان کاملاً پنهانی و محدود است که زیر نظر نخست‌وزیر وظیفه کنترل فعالیت‌های سیاسی علیه حکومت را به‌عهده دارد. اصل پنهان‌کاری اکید انگلیسی‌ها ایجاب می‌کند که MI-5 در پوشش پلیس (شهربانی مرکزی) عمل کند و لذا برای این کار یک سازمان خاص در شهربانی مرکزی ایجاد شده که در واقع بازوی اجرایی و پوشش علنی MI-5 است. این سازمان "اداره ویژه " نام دارد.
"اداره ویژه " شهربانی در اسکاتلندیار مستقر است. در سفر سوم (به اتفاق ماهوتیان و صمدیانپور) با رئیس آن دیدار داشتیم. چارت سازمان در اتاق رئیس به دیوار زده بود و از روی آن توضیح داد. مشخص شد که در هر استان یک شعبه دارد، که در واقع پوشش سراسری MI-5 است. "اداره ویژه " فعالیت‌های سیاسی کلیه کارمندان دولت رانیز کنترل می‌کند و مانند پلیس مخفی عمل می‌نماید. گفته شد که پرسنل آن محدود و حدود 300 نفر است (صحت و سقم این رقم را مطمئن نیستم) و در مراسم رسمی، مانند مسافرت‌های رؤسای کشورها، ملکه، نخست‌وزیر و غیره در داخل کشور، مأمورین این سازمان با لباس سیویل حضور دارند. علت محدود بودن پرسنل آن چنین توضیح داده شد که بیش از این نیازی نیست.
همان‌طور که مشاهده شد، در واقع MI-5 و "اداره ویژه شهربانی " مجموعاً وظایف F.B.I را انجام می‌دهند و لذا سازمان امنیت انگلیس شباهتی به آمریکا ندارد. F.B.I در واقع پلیس فدرال آمریکاست و وظیفه هماهنگی پلیس ایالت‌ها را به‌عهده دارد، در حالی‌که MI-5 در وظایف پلیسی هیچ دخالتی نمی‌کند و فقط اعضای آن کارت شهربانی را همراه دارند و در پوشش "اداره ویژه " اسکاتلندیار عمل می‌کنند. همین امر سبب شده که در انگلستان MI-5 مانند F.B.I معروفیت نیابد و حساسیت مردم را به خود جلب نکند.
در انگلستان وظایف اطلاعات و ضد اطلاعات نظامی به‌عهده یک سازمان خاص است که اطلاعات دفاعی (D.I.S) نامیده می‌شود و در واقع اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش است. این سازمان تابع ستاد ارتش انگلیس است. کلیه افسران و درجه‌داران واجد شرایط انتخاب و پس از طی دوره 2 ساله آموزش افسر ضداطلاعات می‌شوند. سپس از این افسران و درجه‌داران ضداطلاعاتی سازمان‌هایی تشکیل می‌شود که بزرگ‌ترین واحد آن گروهان ضداطلاعات، رده کوچک‌تر دسته ضداطلاعات و رده کوچک‌تر گروه ضداطلاعات است. این واحدهای ضداطلاعاتی در واحدهای ارتش مأمور می‌شوند (نه منتقل). به یک ارتش، یک گروهان ضداطلاعات، به یک سپاه یک دسته ضداطلاعا و به یک لشکر یا تیپ مستقل یک گروه ضداطلاعات مأمور می‌گردد. این واحدهای ضداطلاعات هم به فرمانده واحد خود گزارش می‌دهند و هم به مرکز ضداطلاعات. این وظایف ضد اطلاعات است. از نظر اطلاعات خارجی نیز سازمان اطلاعات نظامی انگلیس دارای شبکه‌های برون‌مرزی است که از طریق MI-6 عمل می‌کنند.
و اما MI-6. این سازمان در دوران جنگ، اداره ششم اطلاعات نظامی بود که پس از جنگ به صورت یک سرویس مستقل سازمان یافت و لذا به MI-6 معروف شد، که همان "اینتلیجنس سرویس " انگلستان است. برخی کشورها که فعالیت خارجی زیاد دارند (مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه، اسرائیل و امثالهم) سازمان اطلاعات خارجی مستقل دارند، مانند "سیا " آمریکا که در سطح جهان نه فقط وظیفه جمع‌آوری اطلاعات را دارد بلکه برخی سازمان‌های سیاسی خاص را نیز اداره می‌کند که حد اعلای عمل آن براندازی حکومت‌های خالف سیاست آمریکاست. در مورد شوروی چنین نیست و این کشور دو سازمان اطلاعاتی دارد: K.G.B مسئول ضداطلاعات و اطلاعات در خاک شوروی و اطلاعات خارجی است و G.R.U مسئول اطلاعات نظامی چه در خاک شوروی و چه در سایر کشورها، می‌باشد. بنابراین، هر دو سازمان وظایف درون مرزی و برون‌مرزی را توأماً دارند و توسط یک کمیته مشترک زیرنظر پولیت‌بور و هماهنگ می‌شوند. به همین علت در سفارتخانه‌های شوروی همیشه هم تعداد زیادی مأمور K.G.B و هم تعداد زیادی مأمور G.R.U وجود دارد.
در مورد انگلستان، به دلیل نفوذ گسترده‌ای که سرویس اطلاعاتی این کشور، به علت سابقه مستعمراتی در سراسر جهان داشت، طبیعی بود که سازمان اطلاعات خارجی آن، به علت وسعت و تنوع کار، مستقل باشد. هر چند پس از جنگ انگلیس قدرت خود را از دست داد ولی باز نفوذ آن بسیار زیاد بود و به‌خصوص در آفریقا، کشورهای مشترک‌المنافع (مستعمرات سابق) و خاورمیانه عوامل و شبکه‌های اطلاعاتی گسترده داشت. صرف‌نظر از ایران به عراق یا اردن یا مصر توجه شود: انگلستان از زمان عثمانی‌ها نفوذ خاصی در عراق داشت که پس از استقلال عراق حفظ کرد و بسیاری افسران عالی‌مقام، سیاستمداران طراز اول، رؤسای عشایر و طوایف از عوامل انگلیس بودند. مصر و اردن نیز همین وضع را داشتند و اصولاً در کشورهای عربی سابقه نفوذ انگلیسی‌ها دست‌کمی از ایران ندارد.
بنابراین، پس از جنگ جهانی دوم انگلیسی‌ها "اینتلیجنس سرویس " یا MI-6 را سازمان دادند و کلیه شبکه‌ها و عوامل قدیمی خود را زیر پوشش آن گرفتند. ولی با توجه به ورشکست اقتصاد انگلستان در طول جنگ مشخص شد که حفظ این انبوه عظیم شبکه‌ها و عوامل برای MI-6 امکان ندارد و هر چند انگلیسی‌ها از نظر فرهنگی به طور سنتی نسبت به آمریکایی‌ها نظر خوشی ندارند، ولی به‌تدریج روشن شد که چاره دیگری نیست. لذا، بخش اعظم شبکه‌ها و عوامل انگلیس در سراسر جهان به آمریکایی‌ها وصل شدند. زمانی رئیس MI-6 سفارت انگلیس در ایران ضمن بحث خصوصی در منزلش به من گفت: "متأسفانه ما شبکه‌های عظیمی در کشورهای آسیایی و آفریقایی داریم که بسیار پرهزینه است. زمانی حفظ این شبکه‌ها برای ما صرف می‌کرد، ولی امروزه ما علائق چندانی در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی نداریم و لذا نسبت به حفظ این شبکه‌ها نیز بی‌علاقه یا کم‌علاقه شده‌ایم. لذا با "سیا " بحث شد که آیا می‌خواهید از این شبکه‌ها مستقیماً و یا از طریق ما استفاده کنید و آن‌ها پس از بررسی جواب دادند که حتماً می‌خواهیم و گسترش برخی را نیز خواهانیم و کلیه هزینه‌های آن را نیز متقبل می‌شویم. " در نتیجه، در دهه‌های 1950 و به‌خصوص 1960 به‌تدریج بسیاری از شبکه‌ها و عوامل انگلیس به آمریکا وصل شدند و نوعی هماهنگی و همبستگی اطلاعاتی و سیاسی میان MI-6 و C.I.A صورت گرفت. بعدها، با فعال شدن سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، آن‌ها نیز بخشی از هزینه‌های اطلاعاتی انگلیس را متقبل شدند و به صورت یک سازمان بسیار فعال، به‌خصوص در ایران، درآمدند. MI-6 از نظر وظایف شباهت زیادی به "سیا " دارد، ولی فعالیت آن کاملاً مخفی و پنهان است و در انگلستان به جز اعضاء این سازمان و تعدادی مقامات رده بالا که برحسب وظایف با این سازمان تماس دارند یا در جریان کار آن قرار می‌گیرند، بقیه مردم اطلاعاتی از آن و محل کار و فرم کار آن ندارند. این تفاوت اساسی MI-6 با "سیا " است، که حتی ساختمان مرکزی و نام رؤسا و برخی مأمورین بلندپایه آن علنی است. وظایف MI-6 عبارت است از: ایجاد شبکه‌های مأمور در کشورهای هدف، کسب هرگونه اطلاعات، به‌خصوص اقتصادی و سیاسی و نظامی و فعالیت‌هایی که به زیان یا به نفع حکومت مورد نظر صورت می‌گیرد از طریق مأمورین مربوطه، تغییر دولت‌ها و حکومت‌ها در کشور موردنظر با استفاده از امکانات موجود و خلاصه تمام وظایفی که سرویس‌هایی از این نوع به عهده دارند.
سازمان مرکزی MI-6 زیر پوشش وزارت خارجه کار می‌کند ولی استقلال دارد. برخلاف "سیا " رؤسای MI-6 از درون خود سازمان و یا سازمان‌های مشابه و توسط نخست‌وزیر نصب می‌شوند، نامشان پنهان می‌ماند و حتی‌المقدور تغییر نمی‌کنند.
MI-6 در هر کشور هدف یک یا چند پرسنل دارد، که منوط به حجم کار و اهمیت کشور مربوطه است. پرسنل MI-6 نیز، برخلاف "سیا " و "کا.گ.ب " محدود است، در حالی که مسلماً در دوران مستعمراتی پرسنل بسیار زیادی به این امر اشتغال داشته‌اند. برای مثال، تصور نمی‌کنم هیچ‌گاه پرسنل MI-6 سفارت ایران رقمی بیش از 5 نفر بوده است. در حالی‌که ایران برای انگلستان واجد بیش‌ترین اهمیت بود و این در حالی است که طبق گزارش‌های اداره کل هشتم ساواک، دستگاه اطلاعاتی شوروی اعم از K.G.B و G.R.U گاه تا حدود 50 پرسنل فعال داشت. این اجرای همان اصل معروف انگلیسی است که "حداکثر کار با حداقل پرسنل و هزینه ". بعدها من نیز کوشیدم تا این اصل را در سازمان "دفتر ویژه اطلاعات " مراعات کنم. پرسنل MI-6 سفارت فقط وظیفه دارد در کلیات فعالیت‌های خود سفیر را مطلع کند و نه در جزئیات. در برخی موارد حتی لازم می‌شود که سفیر در جریان کلیات نیز قرار نگیرد و مسئله از او مکتوم باشد. لذا چه بسا دیده می‌شود که گاهی MI-6 راهی را بپیماید که مخالف جهت سیاست وزارت‌خارجه و دولت انگلیس است. اصل اساسی فعالیت انگلیسی‌ها این است: "در امور سری کسب اطلاع و دخالت در حد ضرورت، ایجاد تسهیلات در حداکثر و بدون بدبینی نسبت به جوانب مالی موضوع، اعتماد به گزارش زیردست بدون تحقیق! " براساس این اصل سفرای انگلیس نیز معمولاً در امور MI-6 سفارت دخالت نمی‌کنند. MI-6 سفارت وظیفه ندارد دستورات سفیر را اجرا کند مگر از طریق سازمان مرکزی، که در چنین مواردی دستور داده می‌شود که سفیر را مطلع کند و یا دستور او را اجرا نماید. گزارشات نیز مستقیماً برای سازمان مرکزی ارسال می‌شود، در حالی‌که پرسنل خارج از مرکز تحت عنوان کارمند وزارت خارجه فعالیت می‌کنند.
در سازمان مرکزی، هر قسمت از جهان (مثلاً آفریقای شمالی، مرکزی، جنوبی) دارای یک رئیس است هر قسمت جزء (مثلاً آفریقای شمالی) نیز دارای یک رئیس است که تابع فرد فوق می‌باشد. هر کشور دارای یک "شعبه " (Desk) است و اگر کشور کوچک و بی‌اهمیت باشد، چند کشور دارای یک "شعبه " می‌باشد. پرسنل هر "دسک " کارشناسان طراز اول "دسک " مربوطه هستند و باید به زبان کشور مربوطه تسلط پیدا کنند. یک کارمند MI-6 تقریباً 20 سال از خدمتش را در "دسک " می‌گذراند و تغییر شغل برای او بسیار دشوار است و انگیزه‌های لازم نیز ایجاد می‌شود که "دسک " را ترک نکند. بنابراین، به‌تدریج فرد در حوزه کار خود در عالی‌ترین سطح تخصص می‌یابد. این اصل را نیز من بعدها کوشیدم در "دفتر ویژه " و ساواک و بازرسی پیاده کنم، هر چند در ایران بسیار دشوار بود. کارمند در 20 سال خدمت خود در "دسک " هر بار 4 سال در کشور مربوطه خدمت می‌کند (پرسنل در صحنه) و سپس مدتی در ستاد مرکزی "دسک " کار می‌کند. برای مثال، یک کارمند دسک ایران یک دوره 4 ساله در ایران است و پس از مراجعت به انگلستان محل خدمتش دسک ایران می‌باشد. او ممکن است مثلاً پس از 6 سال مجدداً برای یک دوره 4 ساله دیگر به ایران اعزام شود. به این ترتیب، فرد کاملاً بر مسائل دسک مربوطه تسلط و از جمیع جهات شناخت دارد. به همین خاطر برخی از آن‌ها پس از بازنشستگی مشاغل عالی دانشگاهی و تحقیقی پیدا می‌کنند. موارد ارتقاء استثنایی است و ممکن است فرد پس از 20 سال خدمت در دسک ایران رئیس اداره خاورمیانه بشود و 10 سال دیگر هم در این پست خدمت کند. این استثنایی است و معمولاً حداکثر مقامی که یک کارمند سازمان می‌تواند به آن برسد ریاست دسک است و سپس بازنشسته می‌شود. بنابراین، کارمندی که رئیس دسک ایران است یک مقام مهم محسوب می‌شود و افتخار بزرگی برای اوست.
در MI-6 من با تمام رؤسای مربوط به ایران ملاقات داشتم: رئیس کل، رئیس اداره کل (Department) خاورمیانه و خاور نزدیکم و آسیای جنوب شرقی، رئیس اداره (Section) خاورمیانه (که قرار بود بازنشسته شود). رئیس "شعبه " (Desk) ایران و اکثر یا تمام پرسنل "دسک " ایران. ایران در سازمان مرکزی MI-6 یک "دسک " دارد که تمام پرسنل اطلاعاتی آن به زبان فارسی تسلط کامل دارند و هیچ‌گاه پرسنل شعبه عوض نمی‌شود. همیشه حداقل 2 نفر از پرسنل شعبه در صحنه (ایران) کار می‌کنند، که یکی رئیس MI-6 سفارت در تهران است و دیگری معاون او. این 2 نفر با رؤسای شبکه‌ها و عوامل انگلیس در ایران و ارگان‌های دولتی (مانند دفتر ویژه. ساواک، اداره دوم و غیره) تماس داشتند و کلیه گزارشات خود را فقط به شعبه ایران در ستاد مرکزی ارسال می‌داشتند و لاغیر. در سازمان مرکزی نیز فقط پرسنل شعبه ایران و رؤسای مربوطه (تا رده رئیس کل) از گزارشات مطلع می‌شدند و چنین نبود که مثلاً پرسنل دسک مصر در جریان مسائل ایران قرار بگیرند. کلیه بایگانی 300 ساله فعالیت اطلاعاتی انگلیس در ایران (از میکروفیلم تا پرونده‌ها) نیز در اختیار پرسنل شعبه ایران است. پرسنل شعبه ایران پس از 20 سال کار، و در موارد استثنایی مانند رئیس خاورمیانه که دیدم پس از 30 سال، بازنشسته می‌شوند و معمولاً مورد استقبال مجامع دانشگاهی و تحقیقی انگلیس قرار می‌گیرند. آن‌ها پس از بازنشستگی در موارد لازم تجربیات خود را در اختیار پرسنل ایران قرار می‌دهند و همکاری می‌کنند و چنین نیست که ارتباط آن‌ها کاملاً قطع شود. طبق همین اصل، افراد معدودی که در گذشته در وزارتخانه یا سایر مشاغل مسئولیت‌هایی داشته و در رابطه با ایران دوستی ها و ارتباطات خاصی یافته‌اند نیز ممکن است با دسک ایران همکاری افتخاری داشته باشند.
همان طور که گفتم پنهان‌کاری در MI-6 در حد اعلاست. طی 3 مسافرت به انگلیس آن‌ها با من تنها در کلیات صحبت می‌کردند و برخی مطالب فوق را بعدها متوجه شدم. آن‌ها حتی ترتیبی داده بودند که من محل ساختمان مرکزی را یاد نگیرم. به خاطر همین پنهان‌کاری است که مردم انگلیس عموماً از وجود MI-6 اطلاعی ندارند که از آن راضی باشند یا ناراضی! در همین مسافرت‌ها برای من مشخص شد که آمریکایی‌ها در سازماندهی و ایجاد ساواک سیستم علنی خود را پیاده کرده و از تلفیق C.I.A و F.B.I سرویس مشابهی در ایران علم کرده‌اند. برای من امکان به‌هم ریختن این ساختمان میسر نبود و به‌علاوه مقامات ایرانی نیز سیستم موجود ساواک، که تظاهر به قدرت را به همراه داشت، بیش‌تر می‌پسندیدند.
علاوه بر MI-6 ارگان اطلاعاتی مهم دیگر در انگلیس "مرکز ارتباطات دولتی " (G.C.C) است که مشابه "ناسا " (N.S.A) آمریکا می‌باشد. کار این سازمان بیش‌تر جنبه‌های فنی اطلاعات داخلی و خارجی و ایجاد شبکه‌های رادار و استراق سمع و غیره است و یک سازمان فوق‌العاده سری است.
تمام این سیستم اطلاعاتی توسط "کمیته مشترک اطلاعاتی " (J.I.C) هماهنگ می‌شود که در رأس آن یک دبیرخانه به نام "دفتر ویژه " قرار دارد. رئیس "دفتر ویژه " دبیر J.I.C است. در آموزشی که رئیس "دفتر ویژه " به من داد مشخص شد که تمام پرسنل این دفتر بدون استثناء افسر هستند. همتای انگلیس من گفت: "ما طی سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ایم که نظامی‌ها بهتر کار می‌کنند، ولی خود من (رئیس دفتر) سیویل هستم. همیشه چنین است و حتی‌المقدور رئیس دفتر تغییر شغل نمی‌دهد. " او توضیح داد که همه سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی انگلستان توسط J.I.C هماهنگ می‌شوند. که جلسات آن هفتگی است. صورتجلسه این کمیته توسط "دفتر ویژه " تلخیص می‌شود و به امضای همه می‌رسد و یک نسخه آن برای نخست‌وزیر و یک نسخه برای ملکه ارسال می‌گردد. ولی مسئول نخست‌وزیر است و لذا گزارش اول برای او ارسال می‌شود، زیرا موظف به مطالعه فوری صورت‌جلسات و دستور لازم به مقامات مربوطه است. ارسال گزارش برای ملکه جهت آگاهی و گاه بحث و مشورت با نخست‌وزیر است. او قول داد مرا در اولین جلسه J.I.C شرکت دهد تا با فرم کار آشنا شوم، ولی به وعده خود وفا نکرد و احتمالاً سایر مقامات با شرکت من موافقت نکرده بودند. در این جلسات هفتگی رؤسای کلیه ارگان‌های اطلاعاتی و امنیتی شرکت می‌کنند. جلسه توسط رئیس "دفتر ویژه " (دبیر J.I.C) اداره می‌شود. آن‌ها در کارشان جدی هستند و پرونده‌های مربوطه را هر هفته با خود می‌آورند، بیاناتشان ضبط می‌شود و باید در مسائل به توافق برسند و اگر در مواردی به توافق نمی‌رسیدند، نخست‌وزیر مسئله را به نحوی فیصله می‌داد که به توافق برسند. نوار جلسات در "دفتر ویژه " پیاده می‌شد و خلاصه آن برای نخست‌وزیر و ملکه ارسال می‌گردید. سپس، "دفتر ویژه " از این صورت‌جلسات هفتگی صورت‌جلسات تطبیقی 3 ماهه، 6 ماهه و یک‌ساله تهیه می‌کرد، که پس از تأیید آن در جلسه J.I.C برای نخست‌وزیر و ملکه ارسال می‌شد. در فاصله جلسات J.I.C، نیز کلیه گزارشات مهم از ارگان‌های اطلاعاتی و امنیتی کشور به "دفتر ویژه " ارسال و پس از تلخیص در بولتن‌هایی به اطلاع نخست‌وزیر و ملکه می‌رسید. رئیس "دفتر ویژه اطلاعات " انگلیس همچنین درباره کار روزمره دفتر نیز آموزش‌های لازم را داد و توضیح داد که چگونه 200 ـ 300 صفحه گزارش در 2 ـ 3 صفحه تلخیص می‌شود و پرونده‌های حاوی گزارشات خام و گزارشات کار شده را نشان داد.
نکته قابل ذکر این است که رئیس دفتر ویژه انگلستان گفت که در جلسات هفتگی علاوه بر رؤسای اطلاعاتی و امنیتی، وزرای کشور و خارجه و مستعمرات نیز شرکت می‌کنند. من پرسیدم که شما مستعمره‌ای ندارید؟ گفت: "چنین مسئولیتی هست و وی مسائل مستعمرات سابق را پیگیری می‌کند. " او همچنین توضیح داد که در موارد حساس و مهم شورای امنیت کشور نیز تشکیل می‌شود که ریاست آن با نخست‌وزیر است. بنابراین در انگلستان مرکز اطلاعاتی کشور همان J.I.C و ارگان اداره کننده آن "دفتر ویژه " (اسپیشل بورو) است. در بازگشت به ایران سیستم فوق به اطلاع محمدرضا رسید و طبق آن در ایران "شورای هماهنگی " (مشابه J.I.C) و "دفتر ویژه اطلاعات " (مشابه "اسپیشل بورو ") ایجاد شد، که من به‌عنوان رئیس "دفتر ویژه اطلاعات " دبیر "شورای هماهنگی " نیز بودم. در این شورا همه رؤسای ارگان‌های اطلاعاتی، نظامی و انتظامی شرکت داشتند، ولی محمدرضا شرکت وزراء لا لازم ندانست.

*آموزش در اینتلیجنس سرویس

در این‌جا می‌کوشم تا رئوس آموزش‌هایی که طی 3 سفر به انگلستان در اینتلیجنس سرویس فرا گرفتم را بنویسم:
1 ـ آموزش سازماندهی "دفتر ویژه ": این آموزش توسط خود رئیس "دفتر ویژه اطلاعات " انگلیس و دبیر J.I.C داده شد. او نخست، سازمان و پرسنل خود را روی چارت نشان داد و اجازه یادداشت داد و سپس گفت که این فرم در کشور شما ممکن است انطباق کامل پیدا نکند. توضیحاتی خواستم و پاسخ داد. تصور می‌کنم به‌جز شعبه کشورهای مشترک‌المنافع (که در انگلیس وجود داشت) بقیه چارت او با ایران انطباق داشت: شعبه اخبار واصله از سازمان‌های کشوری، شعبه اخبار واصله از ارتش و نیروهای انتظامی، شعبه تحقیق، شعبه اداری و مالی، شعبه امنیتی (که در انگلیس MI-5 و "اداره ویژه " شهربانی بود و در ایران با ساواک انطباق داشت)، شعبه اطلاعات (که در انگلیس MI-6 بود و در ایران با ساواک انطباق داشت) و غیره. او سپس درباره جلسات هفتگی J.I.C صحبت کرد، که اعضاء آن در ایران با رئیس ستاد ارتش، رئیس اداره دوام ارتش، رئیس ساواک، رئیس شهربانی و فرمانده ژاندارمری انطباق داشت. در انگلیس علاوه بر این وزیر خارجه و رئیس سازمان کشورهای مشترک‌المنافع هم شرکت می‌کردند، که در ایران محمدرضا گفت: "صحیح نیست وزیر خارجه را دعوت کنید، او همه مطالب را شخصاً گزارش می‌دهد. " رئیس دفتر ویژه انگلیس همچنین درباره نحوه اداره جلسه شورا توسط دبیر شورا (رئیس "دفتر ویژه ") و نحوه تهیه صورت‌جلسه شورا آموزش‌هایی داد.
2 ـ آموزش تلخیص و ارزیابی خبر: این آموزش مبنای کار "دفتر ویژه " را تشکیل می‌داد که براساس آن باید صدها برگ گزارش روزانه ارگان‌ها ارزیابی و تلخیص و فشرده می‌شد و سپس به اطلاع محمدرضا (در انگلیس به اطلاع نخست‌وزیر و ملکه) می‌رسید.
اصل اول این بود که گزارش "دفتر " بتواند چکیده و خلاصه کلیه گزارشات واصله باشد، به نحوی که هیچ مسئله اساسی حذف نگردد. در خلاصه‌نویسی منظور این نیست که تعدادی جملات حذف شود، بلکه منظور این است که متن تلخیص شده دقیقاً دارای مفهوم متن اصلی باشد. اگر این اصل رعایت نشود نام این کار خلاصه‌نویسی نیست. چندین نمونه توسط استاد مربوطه به من داده شد و فرصت کافی داده می‌شد تا تلخیص کنم. گاهی استاد می‌رفت و مجدداً می‌آمد. چون انگلیسی خوب نمی‌دانستم قبلاً لغاتی را که نمی‌دانستم از او می‌پرسیدم. پس از تلخیص، استاد متن مرا با جوابی که از قبل داشت مطابقت می‌داد. چندبار تصحیح می‌کردم تا بالاخره مورد قبول واقع می‌شد. در بازگشت به ایران و تأسیس "دفتر ویژه "، به‌تدریج افسران دفتر در تلخیص گزارش‌ها تسلط عالی پیدا کردند، به نحوی که بدون تغییر در مفهوم نسخه اولیه خلاصه آن یک "و " اضافه نداشت. با وجود این، تا تصویب نمی‌کردم حق درج آن را در گزارش روزانه نداشتند. من دو کار می‌کردم: گاه خلاصه را خلاصه‌تر می‌کردم و گاهی خلاصه را حذف می‌کردم تا اخبار مهم‌تر در بولتن درج شود. هر افسر دفتر به طور متوسط 10 سال در دفتر می‌ماند و هر روز حدود 15 خبر را خلاصه می‌کرد. ساواک گاه بولتن‌هایی به دفتر ارسال می‌داشت که به 40 ـ 50 صفحه می‌رسید و افسر مسئول آن را به 1 تا 5/1 صفحه تبدیل می‌کرد و من نیز خلاصه را خلاصه‌تر می‌کردم.
اصل دوم، ارزیابی خبر بود. استاد انگلیسی تأکید داشت که خبر بدون ارزیابی بی‌ارزش است. سیستم انگلیسی دو نوع ارزیابی را قبول دارد (صحیح است، صحیح نیست) در حالی‌که در سیستم آمریکایی 4 نوع ارزیابی (کاملاً صحیح است، تا حدی صحیح است، صحیح نیست) وجود دارد. بعدها من در ایران یک سیستم بینابینی را انتخاب کردم و سیستم انگلیسی، منطبق با وضع ایران به نظرم نرسید. چه‌بسا که رئیس یک سازمان در ملاقات با محمدرضا اشاره به خبر ارسالی خود می‌کرد و اگر دفتر نفرستاده بود تولید اشکال می‌نمود. مواردی پیش آمد که به چنین مشکلاتی برخورد کردم زیرا هرکسی هرچه می‌فرستاد انتظار داشت به اطلاع محمدرضا برسد. به هر حال، استاد انگلیسی جزئیات ارزیابی را آموزش داد. سازمانی که خبری را با ارزیابی "صحیح است " می‌فرستد باید بداند که این خبر را که داده، آیا خود او دیده یا شنیده و یا مدرکی را مطالعه کرده؟ اگر خود او منبع اولیه خبر است چگونه خبر را کسب کرده و آیا شرایط کسب خبر صحیح بوده؟ مثلاً اگر شیء ریزی را دیده دقیقاً دیده یا گذرا؟ از فاصله یک‌متری دیده یا 10 متری؟ و اگر خبر را از رفیقش شنیده، خصوصیات این رفیق چیست؟ مورد اعتماد است یا نه؟ دقیق است یا نه؟ و غیره. استاد انگلیسی سپس اخباری را در اختیار من می‌گذارد و من باید با پرسش از او خبر را ارزیابی کنم. یک روز به وی گفتم که سیستم آمریکایی که در دانشگاه جنگ ایران تدریس می‌شود، چنین نیست. گفت: "می‌دانم، ولی غلط است. برای مثال، وقتی فرمانده یک لشکر می‌خواهد به فلان نقطه حمله کند و از سازمان اطلاعاتی خود و یا رده بالاتر می‌پرسد که استعداد نیروهای دشمن در فلان نقطه چیست؟ اگر جواب این باشد که "حدود یک دسته برآورده می‌شود " با ارزیابی "امکان صحت دارد "، در چنین شرایطی تکلیف فرمانده لشکر چیست!؟ اگر او بپذیرد که یک دسته است و یک گروهان تقویت شده برای حمله بفرستد و پس از پیشروی از آتش سلاح دشمن معلوم شود که یک دسته نیست، بلکه یک گروهان است، حمله بدون موفقیت و با تلفات سنگین ناکام می‌ماند. این اشتباهی بود که آمریکایی‌ها در جنگ دوم به کرات مرتکب شدند و علت آن فقط ارزیابی نادقیق بود. پس برای تصمیم گیرنده باید به صراحت گفت که خبر صحیح است یا صحیح نیست. "
3 ـ آموزش حفاظت: این آموزش، حفاظت پرسنل و حفاظت اماکن و حفاظت اسناد را دربرمی‌گرفت. حفاظت پرسنل بدان معنی است که آیا فرد در هر رده، ولو اتاقدار، سوابق مضره سیاسی دارد یا نه؟ خصال و صفات بد او کدامند؟ آیا می‌توان به او اعتماد کرد یا نه؟ همه این اطلاعات در فرم تحقیق چاپ می‌شود و مسئول تحقیق مربوطه باید پر کند. حفاظت اماکن بدان معنی است که سازمان چگونه باید خود را حفظ کند. مسلماً یکی از انواع حفاظت اماکن حفاظت فیزیکی است، مانند نصب میله‌های آهنی پشت پنجره‌ها و نظایر آن. دیگری حفاظت انسانی است، یعنی گماردن نگهبان. سوم حفاظت الکترونیکی یعنی استفاده از دستگاه‌های مخصوص و تلویزیون مداربسته و غیره. در زمینه حفاظت اسناد، استاد انگلیسی آموزش می‌داد که اسناد طبقه‌بندی شده باید در کجا نگهداری شود. صندوق آهنی با قفل رمز بهترین وسیله است و این صندوق نیز باید در اتاق محفوظ با درب و حفاظ آهنی پنجره نگهداری شود و در مواقعی که مسئول مربوطه نیست باید در اتاق قفل باشد و هر هفته نیز رمز صندوق عوض شود و غیره.
4 ـ آموزش تحقیق: چنین آموزش داده شد که وقتی می‌خواهید موضوعی را تحقیق کنید نخست موضوع را دقیقاً، کلمه به کلمه بخوانید و بر روی یک برگ موارد و منابع تحقیق را بنویسید. بدین ترتیب، "طرح اولیه " تحقیق به‌دست می‌آید.براساس این "طرح اولیه " تحقیق را شروع می‌کنید، اسناد را می‌بینید، با اشخاص ملاقات و مصاحبه می‌کنید، اماکن را بازرسی می‌کنید و غیره. در این مرحله از تحقیق سؤالات جدیدی پیش می‌آید. این سؤالات و ابهامات را یادداشت می‌کنید و به همین ترتیب آن‌قدر به تحقیق ادامه می‌دهید تا هیچ نکته مبهمی باقی نماند. بدین‌ترتیب، "طرح نهایی تحقیق " به‌دست می‌آید. ممکن است این راه بسیار طولانی شود، ولی با ارزش است، زیرا هر سؤالی شود پاسخ آن در "طرح نهایی " مندرج است. "طرح اولیه " و گزارش تحقیق باید ضمیمه "طرح نهایی " نگهداری شود ولو از آن رفع نیاز شده باشد.
5 ـ گزارش نویسی: در این زمینه چنین آموزش داده شد: استاد انگلیسی مطالبی راجع به یک موضوع می‌داد و می‌گفت که براساس این مطالب یک گزارش مفصل و جامع تهیه کنید. سپس بسته به مقامی که گزارش برای او تهیه می‌شود، آن را تلخیص نمایید. توضیح داده شد که مثلاً برای ارجاع به مقامات قضائی باید جزئیات در گزارش باشد و کلیه اسنادی که می‌تواند مورد استفاده مقام قضائی قرار گیرد نیز ضمیمه شود.
6 ـ آموزش شبکه‌های پنهانی: در این زمینه رئیس دفتر ویژه انگلیس آموزش و توضیح داد که دفتر ویژه در واقع مغز اطلاعاتی کشور است و باید به طور مستقل از جامعه و از همه ارگان‌ها، حتی ارگان‌های اطلاعاتی و امنیتی کشور و حتی ضداطلاعات ارتش، شناخت و ارزیابی داشته باشد، تا بتواند مرکز سیاسی کشور را در برابر خطرات احتمالی از سوی این ارگان‌ها و نیز فساد و یا انحرافات و غیره مطلع و مصون نگه‌دارد. بنابراین، دفتر ویژه تنها یک مرکز "پاسیف " (منفعل) گردآوری خبر نیست، بلکه در عین حال یک مرکز "آکتیف " (فعال) است. بر این اساس انواع شبکه‌های ضرور و نوع سازماندهی آن آموزش داده شد. در مراجعت به ایران مراتب به اطلاع محمدرضا رسید و بدین ترتیب در اطراف "دفتر ویژه اطلاعات " شبکه‌های مستقل اطلاعاتی (مانند شبکه صفاپور) ایجاد شد. قاعدتاً همین سیستم در انگلیس نیز موجود است و بر دستگاه‌های نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و امنیتی این کشور شبکه‌های پنهان نظارت دارند، زیرا طبق اصل اطلاعاتی انگلیسی‌ها، که آموزش داده شد، "جمع‌آوری اطلاعاتاز یک هدف از یک راه کامل نیست و اگر از 2 یا 3 راه انجام شود کامل‌تر خواهد بود. " آموزش‌های فوق مربوط به سفر اول بود که دوره "دفتر ویژه " را دیدم. در سفرهای دوم و سوم نیز آموزش‌هایی داده شد که ذیلاً می‌نویسم:
7 ـ آموزش استخدام و عضویابی: این آموزش توسط یک مقام کارگزینی MI-6 در دو جلسه داده شد. اجازه یادداشت‌برداری خواستم و با وجودی که برخی موارد از اسرار دستگاه بود، اجازه داد.
در زمینه استخدام چنین آموزش داده شد: در موقع استخدام سن نباید کم‌تر از 22 سال باشد.
برای استخدام، فرد باید 2 معرف از سرویس داشته باشد و معروف‌ها نباید مقام‌شان کم‌تر از رئیس اداره (Section) باشد. افراد پایین‌تر از رئیس اداره می‌توانند پیشنهاد استخدام فردی را ارائه دهند ولی باید او را به رئیس اداره معرفی کنند و اوست که فرد را به سرویس پیشنهاد می‌دهد.
پس از این‌که فرد معرفی شده حائز شرایط کلی ارزیابی شد، کارگزینی دستور تحقیقات کامل سیاسی و غیرسیاسی می‌دهد. در MI-6 اداره کلی مانند اداره کل چهارم ساواک مسئول این تحقیقات است. تحقیقت طبق فرم چاپی انجام می‌شود. استاد انگلیسی یک نمونه از فرم تحقیق را به من داد که موجب شگفتی‌ام شد، زیرا معمولاً انگلیسی‌ها چنین کاری نمی‌کنند و معلوم بود که مجاز به تحویل بوده است. این فرم فوق‌العاده کامل بود و معلوم بود طی ده‌ها سال به‌تدریج کامل شده. در بازگشت به ایران آن را به سروان خداداد، مسئول کارگزینی ساواک دادم و خواستم که طبق آن فرم استخدام شود. به خاطر دارم که تعدادی از مواد مقدور نبود و استخدام را خیلی مشکل می‌کرد و لذا در فرم ساواک حذف شد. اصل فرم در کارگزینی ساواک موجود بود.
فرم مذکور پس از تحقیقات به کارگزینی عودتداده می‌شد و صراحتاً اظهارنظر می‌گردید که "قابل استخدام هست یا نیست ". اگر قابل استخدام بود، فرد به کارگزینی احضار و مدارک لازم اخذ و "استخدام آزمایشی " می‌گردید. مقام تصویب کننده استخدام مانند مدیرکل یکم ساواک بود. دوره استخدام آزمایشی 2 سال است که طی آن، یک سال آموزش می‌بیند و یک سال نیز کارهای متفرقه به او ارجاع می‌شود و مقامات مربوطه درباره نحوه کار او نظر می‌دهند (بد، متوسط، خوب، خیلی خوب). فرد در طول 2 سال آزمایشی موظف است مانند یک کارمند رسمی در اداره حاضر شود و 8 ساعت کار در روز انجام دهد و حقوق کامل رتبه مربوطه را نیز اخذ خواهد کرد.
پس از پایان دوره 2 ساله، پرونده فرد در شورایی مطرح می‌شود و استخدام او تصویب یا رد می‌گردد. اگر رد شد با محاسبه این 2 سال فرد به سازمان دیگری معرفی می‌گردد که موظف به استخدام دائم فرد هستند. در ساواک این دوره آزمایشی عملی نبود و لذا با تصویب شورای‌عالی ساواک اجرا نشد.
در مورد بازنشستگی چنین توضیح داده شد:
در MI-6، سن بازنشستگی 60 سال است، زیرا بازنشستگی پرسنل در این سن شانس بیش‌تری برای استخدام جوانان فراهم می‌آورد. حقوق بازنشستگی دوسوم حقوق زمان خدمت است و از این حقوق 10درصد بابت مالیات کسر می‌شود. بنابراین اگر مثلاً حقوق فردی در زمان خدمت 90 پوند بود. در زمان بازنشستگی با کسر مالیات 54 پوند به وی پرداخت می‌شد. ولی پرسنل پس از بازنشستگی عاطل نمی‌مانند و با کمک سرویس جذب مشاغل عالی می‌شوند. به‌علاوه خود سرویس نیز (در صورت تمایل فرد) برخی خدمات به او محول می‌کند، مانند: سر مأمور در یک کشور با پوشش رئیس شرکت تجاری و غیره. در مورد میهماندارم در سفر انگلیس توضیح دادم که همه مأمورین بارنشسته MI-6 بودند و در مقابل میهمانداری پاداش دریافت می‌کردند. فرد فوق 55 پوند حقوق بازنشستگی دریافت می‌کرد که پس از کسر مالیات 5/49 پوند برایش می‌ماند. لذا همسر او مجبور بود تعدادی کودک را در خانه‌اش آموزش دهد و خود مرد هم از طریق میهمانداری برای MI-6 درآمدی کسب کند. احتمالاً برای هر میهمانداری مبلغی حدود 20 پوند به او پرداخت می‌شد و در مجموع از زندگی خود راضی بود. البته باید توضیح دهم که در کشورهایی مانند انگلیس بیمه‌های مختلف (به‌خصوص بیمه پزشکی) کمک فوق‌العاده‌ای است و به همین دلیل مردم می‌توانند با حقوق کم زندگی کنند. میهماندار من مأمور رده پایین MI-6 بود، ولی رئیس خاورمیانه، که مقام عالی‌رتبه محسوب می‌شد و در آستانه بازنشستگی بود، با خوشحالی می‌گفت که قرار است رئیس یک شرکت بازرگانی در سنگاپور شود. افرادی که ضمن خدمت در MI-6 معلومات گسترده‌ای پیدا می‌کنند جذب دانشگاه‌ها می‌شوند و به‌خصوص آکسفورد از آن‌ها استقبال می‌کند. خانم لمبتون نمونه معروفی است که بزرگ‌ترین ایران‌شناس انگلیسی محسوب می‌شود.
در MI-6 مهره‌های مهم و پنهانی سازمان "eminence grise " خوانده می‌شوند. اصل "موروثی بودن " یک اصل مهم در جذب این مهره‌هاست و کم‌تر به دنبال افراد آزمایش نشده می‌روند. آن‌ها فردی مانند قوام شیرازی را پیدا می‌کنند، که لابد فرد مناسبی برای سیاست روز انگلیسی‌ها بوده، اگر مال و مقام داشته که فبها و اگر نداشته به او می‌دهند و آن‌گاه این نقش در این خانواده موروثی می‌شود. فرمانفرما را در نظر بگیریم که حدود 30 فرزند داشت. اگر هر فرزند او به طور متوسط 2 فرزند داشت در دوران محمدرضا حداقل 90 (60+30) مأمور مسن و جوان انگلیس فقط از نسل او بود که همه متنفذ بودند. و یا خود شاپورجی را درنظر بگیریم که پدر او جاسوس رده اول انگلیس و کسی بود که روی نظراتش حساب می‌شد. و یا خان‌اکبرها را درنظر بگیریم که پدران آن‌ها مأموری طراز اول انگلیس در اواخر قاجاریه بودند. البته انگلیسی‌ها مأمور جدید نیز ـ با معرفی افراد مورد اعتماد ـ جلب می‌کنند و به لیست "اشرافیت اطلاعاتی " خود اضافه می‌کنند. مثلاً، عباس آرام از وابستگان انگلیس مدت‌ها وزیرخارجه بود. موقعی که او سفیر در ژاپن شد هوشنگ انصاری کارمند محلی سفارت ایران بود. آرام تشخیص داد که انصاری فرد مناسبی است و او را به انگلیسی‌ها معرفی کرد. بدین‌ترتیب، انصاری ناگهان وزیر اطلاعات، سفیر ایران در آمریکا، وزیر دارایی، مدیرعامل شرکت نفت شد و جزء کاندیداهای نخست‌وزیری بود که انقلاب رخ داد. شاپورجی از سال 1333 استاد زبان انگلیسی در دانشگاه جنگ بود. چرا او به این کار اشتغال داشت؟ مسلماً برای شناسایی زبدگان ارتش و بنابراین او یک "نشانگر " درجه اول بود. او با افسران مستعد و آینده‌دار طرح دوستی می‌ریخت، به‌دردبخورها را انتخاب می‌کرد، تماس می‌گرفت، آماده می‌کرد، تحقیق می‌کرد و پس از تصویب مرکز MI-6 آن افسر مأمور انگلیسی‌ها می‌شد و به‌تدریج به مقامات عالی می‌رسید. بنابراین، "نشان کردن " نیز از اصول اساسی فعالیت انگلیسی‌ها است، ولی برای اطمینان صددرصد رویة خانوادگی و مهره‌گیری از درون "اشرافیت اطلاعاتی " خود را ترجیح می‌دهند. آن‌چه گفتم به این صراحت در آموزش MI-6 نبود بلکه حاصل صحبت‌های طولانی با شاپورجی و رئیس MI-6 سفارت و سایرین و ثمره تجربه چندین ده ساله من است.
8 ـ آموزش اطلاعات و ضداطلاعات: این آموزش توسط یک استاد انگلیسی داده شد. او می‌گفت که قبلاً مدتی در ایران کار می‌کرده و فقط با اداره کل هشتم ساواک تماس داشته و می‌گفت که از آغاز در همین رشته تخصص داشته است. مفاد این آموزش به شرح زیر بود:
هرجا که به کلمه "اطلاعات " برخورد شد منظور همیشه اطلاعات خارجی است و هرگاه این اطلاعات فقط در زمینه نظامی باشد اطصطلاح "اطلاعات نظامی " به کار می‌رود. کسب اطلاعات (خارجی) از دو طریق انجام می‌شود: از طریق برون مرزی و از طریق پایگاه در کشور هدف. درباره برون مرزی در بحث پیرامون پایگاه‌های برون مرزی اسرائیل در ایران توضیح خواهم داد. پایگاه در کشور هدف تقریباً مانند پایگاه برون مرزی است و باید دارای پوشش باشد، مثلاً یک مغازه در شمال ایران MI-6 چنین پایگاه‌هایی را به وسعت در ایران ایجاد کرده بود که در آینده توضیح خواهم داد. ایجاد پایگاه در کشور هدف می‌تواند از طریق سفارت هم باشد، مثلاً یک وابسته نظامی کشور دوست انگلیس در ایران (مثلاً ترکیه یا پاکستان) ممکن است به ستاد ارتش ایران دعوت شود، پس او محل ساختمان را می‌بیند. ممکن است با مقاماتی در ستاد ملاقات کند، پس نام و مقام و درجه و تا حدودی روحیات آن‌ها را می‌شناسد. ممکن است در رژه نظامی شرکت کند، پس تعداد واحدها، تعداد تقریبی نفرات، انواع سلاح‌ها، وضع افسران، سربازان و غیره را می‌بیند. او به یک میهمانی شام دعوت می‌شود، پس طی میهمانی در جریان بسیاری گفت‌وگوها و بحث‌ها قرار می‌گیرد. همه این‌ها برای وابسته نظامی "اطلاعات " محسوب می‌شود، ولی اطلاعاتی که از طریق علنی کسب می‌کند. به‌علاوه، مطبوعات و رسانه‌ها و مردم کوچه و بازار هم مطالب زیادی دارند که همه و همه "اطلاعات " است، ولی اطلاعات علنی. استاد انگلیسی بر اهمیت این اطلاعات علنی تأکید کرد و گفت که حتی طبق گفته متخصصین طراز بالای "سیا " 95% اطلاعات مورد نیاز "سیا " از همین اطلاعات علنی تأمین می‌شود و تنها 5% اطلاعات طبقه‌بندی شده است. ولی همین وابسته مفروض نظامی اگر بخواهد به یک سند طبقه‌بندی شده ارتش کشور هدف دست پیدا کند و مثلاً یک افسر بومی را با پول تطمیع کند، این عمل او از دید کشور هدف "جاسوسی " است ولو رفتن آن بسیار خطرناک، و شاید ارزش سند طبقه‌بندی شده بسیار کم‌تر از ارزش اطلاعاتی باشد که او از مجاری علنی کسب می‌کند. بنابراین، ربودن مدارک و کسب اطلاعات غیرعلنی فقط باید در مسائل خیلی مهم صورت گیرد.
بنابراین، مأمورین MI-6 که در پوشش وابستگان سفارت انگلیس یا سفارتخانه‌های دوست اعزام می‌شوند، باید دوره اطلاعاتو ضداطلاعات را در ارتش ببینند. دوره اطلاعات به فرم "توجیه " است: نحوه برخورد و دوست‌یابی، شرکت در رژه‌های نظامی یا میهمانی‌ها، به راه انداختن میهمانی و دعوت از مقامات یا دوستان، بررسی دقیق روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون، اطلاع از مسائل مردم کوچه و بازار و بحث‌ها و غیره و غیره. خلاصه، یک مأمور باید بسیار فعال و زیرک و دارای شم قوی و قدرت ارتباط‌گیری بالا باشد. البته همین نوع کسب اطلاعات در برخی کشورها (مانند اروپای شرقی و شوروی) نیز بسیار مشکل است ولی همیشه چیزی عاید می‌شود.
در دوره ضد اطلاعات (که اگر فشرده و خصوصی باشد 3 ماه کافی است ولی اگر از طریق کلاس باشد 9 ماه است) حفاظت (پرسنل و اسناد و ساختمان)، جاسوسی برای به‌دست آوردن مدارک سری (شامل جست‌وجو، نشان کردن، انتخاب، استخدام، توجیه مأمور و تمرین عملی) و ضدجاسوسی آموزش داده می‌شود.
تفاوت ضد اطلاعات و ضدجاسوسی در چیست؟ انگلیسی‌ها، اطلاعات را Intelligence و ضداطلاعات را Counter-Intrlligence، جاسوسی را Espionage و ضدجاسوسی را Counter-Espionage می‌نامند. همه اطلاعاتی که به طریق علنی کسب می‌شود (مانند شرکت در میهمانی‌ها و رژه‌ها و کسب خبر از افواه عمومی و رسانه‌ها) "اطلاعات " است. کسب اطلاعات جنبه تهاجمی دارد،‌ یعنی برای کسب آن باید به محل‌هایی رفت و مشاهداتی نمود. ولی ضداطلاعات جنبه تدافعی دارد، یعنی مجموعه اقداماتی است که برای جلوگیری از درز اطلاعات به دشمن صورت می‌گیرد. دستگاهی است که می‌خواهد اطلاعات کسب کند (هجوم) و دستگاهی است که می‌خواهد مانع درز اطلاعات شود (دفاع). حال چه تفاوتی میان اطلاعات و جاسوسی، ضداطلاعات و ضدجاسوسی است؟ در عمل هیچ! تفاوت در نامگذاری است و در این‌که چه عملی جاسوسی تلقی شود. چه بسا کسب اطلاعات علنی نیز از دید کی کشور جاسوسی باشد، مثلاً اظهارات رئیس یک کشور، که در مطبوعات چاپ شده، اگر توس مأمور سفارت نوشته شد و به دست مأمورین کشور هدف افتاد، عمل او ممکن است جاسوسی تلقی شود.
آموزش دیگری که توسط استاد انگلیسی داده شد، آموزش ضدبراندازی بود. او می‌گفت که بدواً باید نارضایتی عمومی را در پایین‌ترین سطح ممکن نگه‌داشت تا تعداد افرادی که به علت نارضایتی وارد شبکه‌های سازمان‌های منحرف شده‌اند، به حداقل برسند. سپس دستگاه اطلاعاتی باید مأمورین نفوذی را در سازمان‌های منحرف نفوذ دهد، بهترین مأمورین نفوذی کسانی هستند که در سازمان هدف سابقه فعالیت دارند و با روحیات و فرهنگ اعضاء سازمان آشنا هستند. روش‌های دیگر مانند تعقیب و مراقبت، استفاده از ادوات فنی و استراق‌سمع و غیره نیز توضیح داده شد.
استاد انگلیسی همچنین توضیح داد که برای کشورهایی مثل ایران که اطلاعات خارجی آن‌ها را "سیا " یا MI-6 تأمین می‌کند، سازمان مستقل اطلاعات خارجی ضرورتی ندارد. لذا در ساواک تنها 2 اداره کل برای این کار در نظر گرفته شد (اداره کل دوم برای کسب اطلاعات خارجی و اداره کل هفتم برای بررسی اطلاعات خارجی).
یکی دیگر از مفاد آموزش، "جنگ روانی " (Psychological War) بود. آموزش "جنگ روانی " از تجربیات جنگ جهانی دوم اقتباس شده و به صورت آیین‌نامه‌هایی در آمریکا و انگلیس تدریس می‌شود. منظور از "جنگ روانی " تضعیف دشمن از طریق رادیو، مطبوعات، شبکه‌های شایعه‌پراکنی، پخش اعلامیه بر روی مناطق آسیب‌پذیر دشمن و غیره است. هدف این است که روحیه دشمن به حداکثر ممکن تضعیف شود. گفته شد که در جنگ دوم چه بسا "جنگ روانی " اهمیت بیش‌تری از عملیات نظامی ایفاء می‌کرد و لذا در ارتش‌های آمریکا و انگلیس از طریق تعلیم متخصصین "جنگ روانی " تیم‌های ویژه ایجاد شد و معمولاً در رده ارتش و سپاه یک یا چند تیم "جنگ روانی " نیز وارد عمل می‌شدند. MI-6 و "سیا " این تجربیات را وارد فعالیت‌های اطلاعاتی و سیاسی کردند و با آموزش متخصصین "جنگ روانی " در ارتش از آن در عملیات خود بهره می‌گیرند. به‌خصوص در "جنگ سرد " با شوروی "جنگ روانی " اهمیت فوق‌العاده پیدا کرد و جایگاه خاصی در سرویس‌ها کسب نمود.
حال که بحث در مسئله "جنگ روانی " است، مفید است که درباره بنگاه B.B.C انگلستان هم توضیح دهم:
برخلاف تصور رایج، رادیوی B.B.C توسط MI-6 اداره نمی‌شود و اصولاً MI-6 در چنین رده‌ای نیست که B.B.C را اداره کند. B.B.C یک سازمان محدود و تخصصی است که توسط یک کمیسیون عالی اداره می‌شود. در این کمیسیون برجسته‌ترین کارشناسان سیاست خارجی انگلیس (اکثراً در رده نمایندگان مجلس) عضویت دارند. ولی طبعاً این به معنای استقلال ارگان فوق نیست،‌ بکله دقیقاً B.B.C خود یک ارگان مهم سیاست‌گزار در مجموعه نهادهای سیاسی انگلیس است و مسلماً در هماهنگی با MI-6 عمل می‌کند و در کمیسیون عالی آن یک یا دو نماینده MI-6 حضور دارند. در رابطه با هر کشوری که برنامه پخش می‌شود نیزB.B.C دارای کمیسیون تخصصی است. بنابراین اگر گاه تعارض یا ناهماهنگی میان سیاست رسمی دولت، فعالیت‌های MI-6 و مواضع B.B.C مشاهده شود، این به معنای تفاوت نظرهای کارشناسی است. اصولاً سیستم انگلیسی غیرمتمرکز بودن و در حد اعلا تخصصی بودن، به همین معناست که با سیستم کاملاً متمرکز روس‌ها مطابقت ندارد. رادیوی "صدای آمریکا " نیز همین وضع را دارد و یک ارگان تخصصی سطح بالاست. نکته قابل توجه دیگر، که در چارچوب آیین‌نامه "جنگ روانی " قرار دارد، این است که مسلماً در شرایط خاص و در مواردمهم کمیسیون عالی B.B.C اجازه پخش اخبار ساختگی را می‌دهد، چون در سطح جهانی این طرز تفکر را ایجاد کرده‌اند که مطبوعات و رسانه‌ها کاملاً آزادند و مسئول مدیر روزنامه یا نویسنده مقاله است و نه دولت مربوطه.

*انگلیسی‌ها و کودتای قره‌نی

من شخصاً در تمام مدت قریب به 20 سال خدمت در دستگاه اطلاعاتی، یعنی از شروع کار "دفتر ویژه اطلاعات " در سال 1338 تا پیروزی انقلاب در سال 1357، نه از مقامات انگلیسی و نه آمریکایی نشنیده‌ام که فردی را به‌عنوان مخالف محمدرضا به من وسایر مقامات اطلاعاتی ـ مانند رئیس ساواک، رئیس اداره دوم ارتش ـ و حتی به خود محمدرضا معرفی کرده باشند. پس این به‌طور مسجّل رویه سرویس‌های اطلاعاتی است که مخالف رئیس کشور را به او معرفی نکنند و خود از وجود او استفاده کنند. تنها موردی که شاهد لو دادن یک مخالف محمدرضا بودم، در ماجرای سرلشکر قره‌نی بود که توسط MI-6 لو رفت.
سرهنگ قره‌نی از افسرانی بود که در کودتای 28 مرداد 32 شرکت کرد و سپس به علت اعتماد فوق‌العاده آمریکایی‌ها به او با درجه سرلشکری رئیس رکن 2 ستاد ارتش شد. در آن زمان، ساواک وجود نداشت و شهربانی هم از نظر اطلاعات فوق‌العاده ضعیف بود. در این شرایط، رئیس رکن 2 ستاد ارتش مهم‌ترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار می‌رفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی یکه‌تاز میدان بود. آمریکایی‌ها همان‌طور که فرمانداری نظامی تهران و سپس ساواک را به تیمور بختیار سپردند، طبق روحیه خود رکن 2 را نیز به دست فردی سپردند که فوق‌العاده جسور و آماده قمار با زندگی، باهوش و اهل ایجاد باند در ارتش و غیرارتش برای وصول به هدف بود. تماس با بختیار و تأثیرات او نی زبر این روحیات مزید می‌شد و قره‌نی را برای ریسک بزرگ زندگیش مستعدتر می‌ساخت.
پس از کشف ماجرا، مشخص شد که قره‌نی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی بوده، که محمدرضا را برکنار کند و یک حکومت نظامی را سر کار بیاورد. این طرح از مدت‌ها قب به طور کاملاً سرّی تهیه می‌شد و با توجه به شغل قره‌نی استتار آن آسان بود. قره‌نی موفق شده بود که موافقت آمریکایی‌ها را به خود جلب کند. این طرح توسط سفارت آمریکا در تهران هدایت نمی‌شد، بلکه ایستگاه "سیا " در آتن در جریان آن بود. افرادی که مستقیماً در جریان طرح بودند، عده اندکی بودند: قره‌نی، چند افسر مورد اعتماد قره‌نی، اسفندیار بزرگمهر (غیرنظامی) که مدتی رئیس اداره تبلیغات بود (همان سازمانی که بعداً به وزارت اطلاعات و جهانگردی تبدیل شد). واسطه بین قره‌نی و آتن، بزرگمهر بود که مسافرت‌های متعددی بین تهران و آتن انجام می‌داد.
جریان به اطلاع محمدرضا رسید و با ترتیب دقیقی چنان عمل شد که قره‌نی از ماوقع مطلع نگردد. بزرگمهر در یکی از دفعاتی که از آتن مراجعت می‌کرد، در فرودگاه دستگیر شد و به‌نحوی عمل شد که دستگیری او مخفی بماند. با استناد به مدارکی که انگلیسی‌ها در اختیار گذارده بودند، بزرگمهر اعتراف کرد و اسامی اعضاء شبکه را در اختیار گذارد. قره‌نی و سایر افراد دستگیر شدند. محمدرضا به خاطر وساطت آمریکایی‌ها برخورد شدید نکرد. قره‌نی به 3 سال زندان محکوم شد که پس از مدتی با مراجعه خانم او به من و تقاضای من از محمدرضا بخشوده شد، قره‌نی خود را مدیون من می‌دانست و لذا در روزهای بعد از 22 بهمن 1357 دین خود را ادا کرد.
ماجرای فوق باز هم روش می‌کند که در سال‌های اولیه پس از 28 مرداد 32، هنوز آمریکایی‌ها برای محمدرضا اهمیت چندان قائل نبودند. در حالی‌که در مقابل، انگلیسی‌ها چه در صعود محمدرضا به سلطنت در شهریور 1320 و چه در 28 مرداد 1332 سیاستشان در جهت حفظ و تحکیم قدرت محمدرضا بود. این بی‌اعتنایی آمریکایی‌ها به محمدرضا در ماجرای دولت امینی روشن‌تر شد. تنها از زمان جانسون و به‌طور جدی از زمان نیکسون بود که آمریکا به اوج اعتماد و نزدیکی با محمدرضا رسید و او را مهم‌ترین پایگاه و نزدیک‌ترین متحد خود در منطقه محسوب داشت.
به اعتقاد من، ماجرای قره‌نی دو تأثیر داشت: اوّل این‌که محمدرضا کوشید تا هر چه بیش‌تر اعتماد آمریکایی‌ها را به خود جلب کند و ارتباط خود را با مراکز قدرت در آن‌جا بیش‌تر کند، دوم این‌که آمریکایی‌ها فهمیدند که بدون موافقت انگلیسی‌ها در ایران هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و لذا به همکاری اطلاعاتی با انگلیسی‌ها اهمیت بیش‌تر دادند

دسته ها : انقلاب اسلامی
پنج شنبه 1387/12/1 1:42
X