تعداد بازدید : 4529224
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
بدون تردید نام امامخمینى با تاریخ معاصر جهان آمیخته است و به ویژه براى مسلمانان نامى آشنا و محبوب است. امامخمینى، مرد قرن و احیاگر میراث عظیم اسلامى در جهان امروز است. با وجود سیطره تمدن غربى بر جهان امروز و شیفتگى بسیارى به زرق و برق آن، امامخمینى کسى بود که راه جدیدى را براى انسان امروز ارائه نموده و به تعبیر اندیشمند پسامدرن فرانسوى، میشل فوکو، منادى معنویت و روحى جدید براى جهان بىروح در عصر حاضر گردید. پایدارى، تلاش و مجاهدت خستگىناپذیر او در طول بیش از سه دهه میراث گرانبهایى براى مسلمانان و شیفتگان وى بر جاى گذارد و سنتى نو و مکتبى اصیل براى احیاى ارزشها و اصول اسلامى در جهان امروز ارائه کرد. مکتب سیاسى وى، مبتنى بر اصول و ارکانى بنیادین است و آرا و اندیشههاى وىراهنماى اندیشه و تفکر اصیل اسلامى است. با گذشت بیش از دو دهه از ارتحال امامخمینى اندیشهها و آراى وى مورد تفسیرها و دیدگاههاى گوناگون و گاه متعارض قرار گرفته است. در این نوشتار کوتاه سعى کنید تا اصول بنیادین مکتب امامخمینى را شناسایى کرده، شیوه صحیح کشف آن را توضیح دهید.
راههاى مختلفى براى شناسایى آرا و اندیشههاى سیاسى یک اندیشمند وجود دارد. یک راه مناسب براى شناخت امامخمینى، شناسایى اصول مکتب سیاسى امامخمینى است. مکتب سیاسى، عبارتست از مجموعه دیدگاهها و آراى یک اندیشمند یا مجموعه اندیشمندان که یک دیدگاه نظام مند در عرصه سیاسى را عرضه مىنمایند. شاید بتوان راه دقیقتر دیگرى را نیز در این باب، تحلیل گفتمان اندیشه و عمل امامخمینى بدانیم. هر چند نظریه گفتمان تحلیلهاى گفتمانى، به چرخش پسامدرن تعلق داشته، بر اصولى چون نسبیت گرایى، ضد مبناگرایى و احتمال مبتنىهستند، اما مىتوان فارغ از مبناى نظرى تحلیل گفتمان، به گفتمان به مثابه یک روش نگاه کرد و بدین جهت تلاش نمود دقایق و نشانگان مفصل بندى گفتمانى امامخمینى را توضیح داد. در این نوشتار سعى خواهد شد با روش تحلیل گفتمانى، مکتب سیاسى امامخمینى را بررسى نموده، در عمل به گونهاى بین دو روش مکتب شناسى و تحلیل گفتمان ترکیب نماییم.
در یک تعریف اجمالى، گفتمان عبارتست از مجموعهاى از احکام، گزارهها و نشانههایى که سازنده یک نظام معنایى متمایز از دیگر گفتمانها هستند. گفتمانها در واقع منظومههایى از معانى هستند که در آنها نشانهها با توجه به تمایزى که با یکدیگر دارند، هویت و معنا مىیابند. گفتمانها تصور و فهم ما از واقعیت و جهان را شکل مىدهند. در عمل، این چگونگى مفصل بندى نشانهها در یک گفتمان است که نظام معنایى گفتمان را شکل مىدهد. "هوارث " معتقد است که مفصل بندى، به گردآورى عناصر مختلف و ترکیب آنها در هویتى نو مىپردازد. به بیان دیگر، هر عملى که میان عناصر پراکنده در درون یک گفتمان ارتباط برقرار کند، به نحوى که هویت این عناصر اصلاح و تعدیل شود، مفصل بندى نامیده مىشود. طبیعى است که معانى واژگان و نشانههاى به کار رفته در یک مفصل بندى گفتمانى، متناسب با نظام معنایى کلان یک گفتمان، از دیگر گفتمانها متفاوت خواهد بود. عنصر اساسى در هر مفصلبندى گفتمانى نیز دال برتر است. دال برتر عبارتست از نشانگان مرکزى یک گفتمان که همانند یک میدان مغناطیسى، دیگر مفاهیم و نشانگان را تحت تأثیر خود قرار مىدهد.
بر این اساس، مىتوان مهمترین مفاهیم و نشانگان به کار گرفته شده در مکتب سیاسى امامخمینى و دال مرکزى آن را شناسایى کرد و به اصول مکتب سیاسى امامخمینى پى برد. مهمترین نوآورى و کانون مکتب سیاسى امامخمینى، ترکیب سنت دیرپاى شیعى با یافتههاى عقلانى دنیاى جدید است. بدون تردید، تفکر سیاسى امامخمینى ریشه در سنت عقل گراى شیعى دارد و نظریه سیاسى وى نیز مبتنى بر نظام سیاسى امامت شیعى مىباشد. اگر ولایت فقیه را به عنوان جانشین امام معصوم علیهالسلام در کانون مکتب سیاسى امامخمینى بدانیم، بدون تردید فقهاى شیعى از همان آغاز عصر غیبت کبرى، با تمسک به احادیث و کلام معصومین علیهمالسلام ولایت فقیه را طرح نمودهاند و دانشمندانى چون شیخ مفید، سید مرتضى، سلار، محقق کرکى و صاحب جواهر بر ولایت عامه فقیهان در عصر غیبت تأکید کرده بودند. نوآورى اساسى امامخمینى را علاوه بر احیاى نظریه ولایت فقیه در برابر سیطره تفکر مدرنیسم غربى، باید در طرح و ترکیب برخى از عناصر فکرى جدید، مانند جمهوریت خواهى و تأکید بر نقش مردم و قانون اساسىو انتخابات در نظریه ولایت فقیه بدانیم. تأکید امامخمینى بر جمهورى اسلامى - نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر - کانون نظریه سیاسى امامخمینى را شکل مىدهد. از این جهت، دال برتر و مرکزى مفصل بندى گفتمان سیاسى امامخمینى را مىتوانیم همان "جمهورى اسلامى " بدانیم که اسلامیت محتواى آن و جمهوریت شکل آن است.
طبق آن چه که در مجموعه آثار باقى مانده از امامخمینى درباره جمهوریت مىتوان یافت، طرح جمهورى اسلامى براى نخستین بار در مصاحبه با خبرنگار فیگارو مىباشد. وى در پاسخ به این سوال خبرنگار که "عمل شما داراى چه جهتى است و چه رژیمى را مى خواهید جانشین رژیم شاه کنید؟ "، براى اولین بار از جمهورى اسلامى سخن گفتند. ایشان در این مصاحبه با اشاره به اینکه شکل حقوقى رژیم نیست که اهمیت دارد، بلکه محتواى آن مهم است، جمهورى اسلامى را مطرح ساختند و اظهار داشتند "قبل از هر چیز ما به محتواى اجتماعى رژیم سیاسى آینده خود دل بستهایم " . وى در جاى دیگر با توصیف اجمالى ویژگىهاى آن گفت: "ما خواستار جمهورى اسلامى مىباشیم. جمهورى، فرم و شکل حکومت را تشکیل مى دهد و اسلامى یعنى محتواى آن فرم که قوانین الهى است. " از نظر امامخمینى، "جمهورى " بهترین قالبى است که ما را به "محتواى اجتماعى رژیم سیاسى آینده و ترقى جامعه " مىرساند و نسبت به تشکیل حکومت اسلامى امیدوار مىنماید. او خود اذعان مىکرد که "جمهورى اسلامى " نظیرى در جهان سیاست ندارد.
تجلى اسلامیت نظام، همان نظریه ولایت فقیه است که وى به صورت اجمالى آن را ابتدا در کشف الاسرار - در سال 1323 - و بعد در مباحث فقه استدلالى و فتوایى مطرح کرد و سرانجام در سخنرانىها و مصاحبههاى مختلف و نامه هایى که در پاسخ استفتائات یا اشکالات نوشته بود، آن را تبیین کرد.
بدیهى است که نشانه جمهوریت در آموزه "جمهورى اسلامى " معناى خاصى در مفصل بندىگفتمانى امامخمینى دارد که با گفتمان مدرنیسم متفاوت است. غرب مدرن بر اساس آموزههایى چون اومانیسم، سکولاریسم، عقلانیت خود بنیاد و قرائت کلان پیشرفت، تفسیرى از جمهوریت ارائه داده است که در آن تمامى مشروعیت نظام سیاسى از قرارداد اجتماعى و خواستههاى بشرى سرچشمه گرفته است و دین و آموزههاى الهى در آن کاملا از عرصه سیاسى کنار گذاشته شدهاند. غرب با سیطره فکرى و تمدنى خویش و تحمیل دیدگاههاى خویش بر دیگران - به ویژه بر ملل جهان اسلام - چنین وانمود کرده است که معنا و مفهومى متفاوت براى جمهوریت و جود ندارد و تنها معناى صحیح آن همان قرائت غربى آن است. از این رو، برخى نیز در کشور ما هنگام طرح این نظریه توسط امامخمینى، تحت تأثیر نگرش غربى بر تناقض آمیز بودن آن اعتقاد داشتهاند. اما چنین تفسیرى از میراث سیاسى امامخمینى نادرست است و غرب مدرن را معیار داورى قرار مىدهد.
باید توجه داشت که هنر امامخمینى فرا رفتن از سیطره و هژمونى غرب است و به تعبیر سامىزبیده "امامخمینى چنان سخن مىگوید که گویى غرب وجود ندارد ". بابىسعید نیز به خوبى در اثر ارزشمند خود نشان داده است، نوآورى امامخمینى شکست سیطره و مرکزیت غربى است. وى مىنویسد:
"اسلام گرایى تلاشى است براى تبیین مدرنیتهاى که حول اروپامدارى ساخته نشده است. از این منظر، اسلامگرایى آن گونه که خود اسلامگرایان نیز ادعا مىکنند، جنبشى آشکار براى انکار غرب به حساب مىآید؛ البته رد غرب را نباید به معناى تلاش براى استقرار جوامع کشاورزىسنتى دانست. انجام این کار، به معناى گفتوگوى مجدد با هویت مدرنیته و هویت غرب است. این نوع نگرش، تلویحا در پارهاى از بحثهاى اخیر راجع به رابطه بین مدرنیته و پست مدرنیته یافت مىشود ".
از این منظر، تنها زمانى مىتوان اسلام گرایى معاصر را که امامخمینى مصداق بارز آن است، درک کرد که از غرب مرکزیت زدایى شده باشد و غرب نیز همانند مرکزى بین دیگر مراکز باشد.
"منطق اسلامگرایى، مستلزم منطقهاى شدن غرب و جا دهى مجدد آن به عنوان مرکز در میان سایر مراکز است. دیگر تلقى یک شکلبندى فرهنگى که فرهنگهاى دیگر لزوما در صدد تقلید از آن باشند، وجود ندارد. ظهور اسلامگرایى تنها در فضایى قابل فهم است که در آن غرب مرکز زدا شده باشد ".
پس از شناسایى دال مرکزى گفتمان سیاسى امامخمینى، جامع ترین توصیف درباره مکتب سیاسى امامخمینى، در کلام مقام معظم رهبرى است. آیةالله خامنهاى که شاگرد مبرز امامخمینى بود و در مراحل انقلاب نیز همواره از یاران نزدیک و ملازمان خاص ایشان بوده است، در مراسم بزرگداشت ارتحال امامخمینى در 14 خرداد 1383ش. در بهشت زهرا توصیف جامع و فراگیرى از مکتب سیاسى امامخمینى ارائه کرد. وى با اشاره به جایگاه امامخمینى در جهان معاصر، خطوط اساسى و برجسته مکتب سیاسى امامخمینى را در پنج ویژگى اساسى اعلام کردند. آنچه در پى مىآید گزیدهاى از عبارات اوست که مستندات آن از کلام امامخمینى، پس از نقل دیدگاههاى وى ذکر شده است. این ویژگىها عبارتند از:
1. پیوند معنویت و سیاست
در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده شده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال مىکرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همه رفتارها و همه مواضع امام، حول محور خدا و معنویت دور مىزد. امام به اراده تشریعى پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینىِ او اعتماد داشت و مىدانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مىکند، قوانین و سنتهاى آفرینش کمک کار اوست.
امامخمینى در نخستین نوشتههاى خویش بر مسئله پیوند دین و سیاست تأکید نمودهاند. جدایىدین از سیاست از نظر ایشان فکرى است که ابتدا از سوى بنى امیه در صدر اسلام و سپس از سوى استعمارگران مطرح شده است. استعمارگران "تبلیغ کردند که اسلام دین جامعىنیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است ". چنین شعارى از نظر امامخمینى، شاخصه اسلام آمریکایى است. "... اسلام آمریکایى این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند چه کار دارند به سیاست؛ با صراحت لهجه مىگفتند... ".
2. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیینکننده بودن اراده انسان. در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در اداره سرنوشت بشر و یک جامعه، آراى مردم باید نقش اساسى ایفا کند؛ لذا مردمسالارى در مکتب سیاسى امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردمسالارىِ حقیقى است؛ مثل مردمسالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نیست. مردم با رأى خود، با اراده خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مىکنند؛ مسئولانِ خود را هم انتخاب مىکنند. از طرف دیگر، امام با اتکا به قدرت رأى مردم معتقد بود که با اراده پولادین مردم مىشود در مقابل همه قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد.
سامى زبیده تفکر سیاسى امامخمینى را بدان جهت به عصر جدید متعلق مىداند که مردم در آن نقش مهمى دارند. بارزترین نمونههاى سخنان امامخمینى را در باب نقش مردم، مىتوان در گزاره معروف زیر دانست: "میزان رأى ملت است ". ایشان در جاى دیگر ضمن تأکید بر ولایت فقیه اظهار داشته است " ... تولى امور مسلمین و تشکیل حکومت، بستگى دارد به آراى اکثریت مسلمین که در قانون اساسى هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر مىشده به بیعت با ولىمسلمین ".
3. رویکرد بین المللى و جهانى
شاخص سوم از شاخصهاى مکتب سیاسى امام، نگاه بینالمللى و جهانىِ این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده سیاسى خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران، این پیام را به گوش جان شنید؛ پایش ایستاد؛ برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را بهدست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همه بشریت است. مکتب سیاسى امام، این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همه امت اسلامى و همه بشریت مىخواهد. این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان.
امامخمینى در موارد مکرر بر پیام انقلاب اسلامى براى تمامى جهان و نیز الگو بودن آن براىتمامى مردم ستمدیده تأکید کردهاند. در کلامى مىفرمایند: " امید است انقلاب اسلامىملت بزرگ ما و پیروزى عظیم آنان بر دشمنان اسلام و مملکت، راهنمایى براى سایر ملل ستمدیده و تحت سلطه قرار گیرد و با اتحاد و همبستگى، شرّ همه سلطهگران و بخصوص آمریکا را از خود کوتاه نموده در تحت تعالیم مقدسه اسلام، عظمت از دست رفته خود را باز یابند. " در جاىدیگرى نیز بر الگو گیرى دیگر مسلمانان از مردم ایران اشاره نموده است: " ملتهاى مسلمان از فداکارى مجاهدین ما در راه استقلال و آزادى و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند، به پیش به سوى آزادگى و زندگى انسانى بروند. "
4. پاسدارى از ارزشها و ولایت فقیه
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، پاسدارى از ارزشهاست که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسئله ولایت فقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کردهاند مسئله ولایتفقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشتهاى خلاف واقع و دروغ و خواستهها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار.
ولایت فقیه در کانون تفکر سیاسى امامخمینى قرار دارد. از نظر ایشان، "ولایت فقیه از موضوعاتىاست که تصور آنها موجب تصدیق مىشود و چندان به برهان احتیاج ندارد؛ به این معنا که هر کس عقاید و احکام اسلام را، حتى اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بىدرنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضرورى و بدیهى خواهد شناخت "؛ اما شاید بتوان مهمترین توصیه امامخمینى را در پاسدارى از این ارزش در کلام معروف وى بدانیم که فرمودند: " پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبى به این مملکت نرسد " .
5. عدالت اجتماعى
عدالت اجتماعى یکى از مهمترین و اصلىترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همه برنامههاى حکومت - در قانونگذارى، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکافهاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد. اینکه ما بگوییم کشور را ثروتمند مىکنیم؛ یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مىبریم؛ اما ثروتها در گوشهاى به نفع یک عده انبار شود و عده کثیرى هم از مردم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمىسازد.
امامخمینى هدف اساسى خود را برقرارى عدالت اسلامى معرفى کردهاند؛ "عدالت اسلامى را مىخواهیم در این مملکت برقرار کنیم... یک همچو اسلامى که در آن عدالت باشد؛ اسلامى که در آن ظلم هیچ نباشد؛ اسلامى که در آن شخص اول با آن فرد آخر، همه على السواء در مقابل قانون باشند ". در جاى دیگر فرمودهاند: " حکومت اسلامى، جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر کنید. با عدل اسلامى، همه و همه در آزادى واستقلال و رفاه خواهند بود ".
نتیجهگیرى
مکتب سیاسى امامخمینى مبتنى بر اصولى است که امامخمینى در طول دوران مبارزاتى خویش از نخستین اثر خویش - در سال 1323ش. در کتاب کشف الاسرار - تا آخرین مکاتبات خویش در سال 1368ش. آنها را ارائه کرده است. هر چند پس از امامخمینى در تفسیر این اصول، اختلاف نظرهایى شکل گرفته است و دیدگاههاى مختلفى در جزئیات تفکر سیاسى امامخمینى ظاهر شده است، اما به نظر مىرسد که اصول مکتب سیاسى امامخمینى را مىتوان با مراجعه به آثار مکتوب و شفاهى وى تدوین کرد. یکى از روشهاى توضیح تفکر سیاسى امامخمینى نگرش گفتمانى است که طبق آن سعى مىشود دال برتر و محورى یک اندیشه شناسایى شده و به دنبال آن چگونگى جایگزینى نشانهها در آن و مفهوم آنها مورد بررسى و مطالعه قرار گیرد. "حکومت اسلامى " در قالب نظام جمهورى اسلامى که خود متشکل از دو مؤلفه اسلامیت یا (ولایت فقیه) و جمهوریت (نقش مردم) است، کانون تفکر سیاسى امام خمینى است. بدیهى است که نشانههایى چون مردم، آزادى، عدالت، مجلس، انتخابات و بسیارى دیگر، در این نظام مفصل بندى یا همان مجموعه نشانهها، متفاوت از مفاهیم و نشانههاى به کار گرفته شده در گفتمان غرب خواهد بود. عدم توجه به این نکته، موجب سوء فهم نسبت به گفتمان سیاسى امامخمینى گردیده است.
نویسنده: دکتر غلامرضا بهروزلک