این مقاله با رویکرد نظری و بررسی اسنادی و از منظر جامعهشناختی و با هدف بررسی عوامل گرایش مردم به اصلاحطلبان و نیز رویگردانی مردم از آنان، و علل ظهور و افولشان میپردازد. پس از کندوکاو هویت فکری اصلاحطلبان، عوامل ظهور و افول اصلاحطلبان عبارتند از: مغایرت هویت اصلاحطلبی با اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی، تعمیق شکاف طبقاتی در دولت سازندگی، تکساحتی بودن دولت سازندگی، دوگانگیها و تناقضهای ارزشی در رفتار جریانهای راست سنتی و مدرن، بسترآفرینی فرهنگی و معرفتی روشنفکران، ویژگیهای متمایز خاتمی و حمایت گروهها و احزاب سیاسی از وی، تداوم سیاست تعدیل اقتصادی، تمرکز محض بر دغدغههای سیاسی، ستیز با ارزشهای اسلامی و انقلابی، کشمکش درونی اصلاحطلبان، ناتوانی خاتمی در برآوردن توقعات اپوزیسیون، غوغازیستی و تنشآفرینی اصلاحطلبان، روشنگری آیتاللّه مصباح و امدادهای غیبی و الهی برخاسته از دعای صالحان.
.
مقدّمه
اصلاحطلبان در چهار انتخابات پیدرپی (هفتمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1376، اولین انتخابات شوراهای شهر در سال 1377، ششمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 1378 و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1380) به پیروزی دست یافتند و توجه تحلیلگران مسائل سیاسی و اجتماعی ایران را به خود جلب کردند، اما پس از این، مقبولیت اجتماعی خود را از دست دادند و شکستهای تکاندهنده و مستمری را در چندین انتخابات بعدی (دومین انتخابات شوراهای شهر در سال 1381، هفتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 1382 و نهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384) تجربه کردند.
تحقیق حاضر به تحولات یاد شده از این زاویه مینگرد که ظهور و افول اصلاحطلبان دارای چه علل و ریشههای جامعهشناختی بوده است؟ به بیان دیگر، به دلیل آنکه ظهور و افول جریانهای فکری و سیاسی از قاعدهمندی و نظم معنادار برخوردار است، میتوان با تأمّلی جامعهشناسانه، قواعد و نظمهای اجتماعی آشکار و پنهان حاکم بر تحولات جریان اصلاحطلبی را تشخیص داد و تبیین نمود. از اینرو، این نوشتار برای دستیابی به راهکارها و روشهای جریانسازی فکری و سیاسی در جامعه، شناسایی علل و زمینههای مؤثر بر ظهور و افول جریانها و چارچوبهای سیاسی و اجتماعی و نیز آگاهی از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان تدوین گردیده است.
هدف اصلی پژوهش، تبیین جامعهشناختی علل
ظهور و افول اصلاحطلبان است و هدفهای فرعی نیز عبارتند از: 1. تبیین الگوها و چارچوبهای مسلط بر مشارکت سیاسی و به ویژه رفتار انتخاباتی مردم ایران؛ 2. پیشبینی تحولات سیاسی و اجتماعی از طریق شناخت نگرشها و گرایشهای سیاسی و اجتماعی مردم ایران؛ 3. روشن شدن ماهیت اعتقادی و ایدئولوژیک اصلاحطلبان.
پرسش اصلی تحقیق حاضر این است: چه علل و زمینههایی موجب پیدایش و ظهور اصلاحطلبان در حاکمیت و روی آوردن مردم ایران به آنها در سال 1376 در جریان انتخابات ریاست جمهوری، و افول و روی گرداندن مردم از آنها در انتخابات سال 1384 شد؟
فرضیههای تحقیق به شرح ذیل است:
1. از نظر ماهیت، ایدئولوژی اصلاحطلبان دارای شکاف و فاصله معناداری با ایدئولوژی انقلاب اسلامی بود.
2. علت اصلی و عمده روی آوردن مردم ایران به اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، ناخشنودی و عدم رضایت جمعی آنها از سیاستهای دولت سازندگی در سه حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ بود.
3. جریان اصلاحطلبی از آنرو که نتوانست مطالبات و خواستههای عمومی جمعی مردم ایران را برآورده سازد، و همچنین به سبب برخی عوامل دیگر، از جمله چالشها و تنشهای درونی میان حاملان این جریان،از رونق افتاد و افول کرد.
تحقیق موردنظر دارای دو متغیر اصلی وابسته است: یکی، ظهور اصلاحطلبان و دیگری، افول آنها. معیار و شاخصی که برای تشخیص و سنجش این دو متغیر در نظر گرفته شده، انتخابات (به ویژه انتخابات ریاست جمهوری) است که خود یک فرایند سیاسی قانونی برای تحقق یافتن دگرگونی و تحولات سیاسی و اجتماعی و یا تداوم یافتن روند پیشین میباشد. بنابراین، پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، به عنوان نشانه و شاخص فراز و ظهور آنها معرفی شده، و شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، معیار فرود و افولشان دانسته شده است.
نظریههای جامعهشناختی بر مبنای گرایش به "سطح خرد " (کنش اجتماعی) یا "سطح کلان " (واقعیت اجتماعی) در دو گروه کلی قرار میگیرند. اما هریک از این دو نوع چارچوب، تنها قادر به تبیین بخشهایی از زندگی اجتماعی انسان هستند، به گونهای که یا "کنشگران " را در کانون تبیین و مطالعه خود قرار میدهند و یا "ساختارهای اجتماعی " را اصیل و موضوع کانونی تحقیق میانگارند. از اینرو، در چند دهه اخیر، برخی از برجستهترین نظریهپردازان جامعهشناسی به منظور برطرف ساختن این کاستی و نقص، به "نظریههای تلفیقی " روی آوردهاند که هر دو سطح خرد و کلان را دربر میگیرند. جامعهشناسانی که در این چارچوب نظری کار میکنند، معتقدند: نباید هیچیک از رهیافتهای خردنگرانه و کلاننگرانه را به نفع دیگری کنار گذاشت و برداشتها و تفسیرهای تکبعدی از جامعه به دست داد. در میان نظریههای اجتماعی معاصر، این گروه از نظریات، همخوانی قابل توجهی با منطق علمی و نظری اسلام در حوزه مطالعات اجتماعی دارند. از اینرو، تحقیق حاضر را در بستر و چارچوب نظریههای تلفیقی جامعهشناسی سامان میدهیم.
از سوی دیگر، از آنرو که یکی از موفقترین و دقیقترین نظریهپردازیهایی که در قلمرو نظریههای تلفیقی صورت پذیرفته، نظریه "ساختاربندی " آنتونی گیدنز است، از میان نظریههای تلفیقی، این نظریه را به عنوان چارچوب نظری برمیگزینیم. گیدنز در نظریه خود، معتقد به آزادی کنشگر در بستر شرایط اجتماعی است؛ به این معنا که میان فعالیتها (عملکرد کنشگر) و شرایط، رابطه دیالکتیکی و دوسویه برقرار است. از یکسو، کنشگر شرایط را ایجاد میکند و از سوی دیگر، شرایطْ کنشگر را هم محدود و هم توانا میسازد. نظریه او، هم تاریخی است و هم پویا. علاوه بر این، وی تأکید میکند که موضوع مطالعه جامعهشناسی، بررسی عملکردهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان سامان مییابند. نظام اجتماعی نیز به مثابه یکی از تجلیگاههای ساختار، عملکردهای اجتماعی بازتولید شده است. همچنین نهادهای اجتماعی که خود مجموعهای از عملکردهاست، عبارتند از: نظمهای نمادین، نهادهای سیاسی، نهادهای اقتصادی و قانون.
تاکنون مطالعات و بحثهای گوناگونی درباره اصلاحطلبان صورت پذیرفته و کتابها، مقالات، سخنرانیها و مصاحبههای بسیاری در اینباره منتشر شدهاند، اما به صورت خاص به موضوع و مسئله مورد تحقیق این مقاله پرداخته نشده است. اغلب نوشتهها و گفتهها به موضوعاتی از قبیل اهداف، ماهیت، ضرورت و موانع گفتمان اصلاحات معطوف بوده است، به گونهای که به دشواری میتوان در گوشه و کنار حجم انبوه تولیدات نظری مربوط به گفتمان اصلاحات، یافتهها و نکتهها را درباره تبیین علل ظهور و افول اصلاحطلبان از منظر جامعهشناسی مشاهده کرد. بنابراین، با وجود آنکه پیشینه این موضوع چندان حجیم نیست، اما سعی شده از بخشهایی از منابع موجود که با موضوع یاد شده مرتبط هستند استفاده شود.
در راستای خلق تبیین جامعهشناسانه از علل فراز و فرود اصلاحطلبان، تلاش شده به صورت همزمان از چند روش برای گردآوری دادهها استفاده شود تا زوایا و ابعاد بیشتر و دقیقتری از این پدیده سیاسی و اجتماعی روشن گردد. این روشها عبارتند از: 1. روش مشاهده مستقیم (رویارویی با پدیده)؛ 2. روش دروننگری (تفهم مبتنی بر همدلی و تجربه زیسته)؛ 3. روش اسنادی (کتابخانهای).
توصیف هویت فکری اصلاحطلبان
پیش از بیان علل ظهور و افول اصلاحطلبان، باید دریابیم که هویت فکری اصلاحطلبان چه بوده است؟ اصلاحطلبان چه تعریفی از "اصلاحات " داشته و تلقّی و برداشت آنها بر چه "بنیانهای فلسفی و اعتقادی " استوار بوده است؟ اگر بتوانیم به چنین شناخت و درکی از اصلاحطلبان دست یابیم، آنگاه میتوانیم به این پرسش نیز پاسخ بدهیم که آیا رویکرداصلاحطلباندرامتدادرویکردانقلاباسلامی و امامخمینی قدسسره قرارداشته یاانحرافازآن بوده است؟
نخست باید به این واقعیت توجه کنیم که اصلاحطلبان با وجود اشتراکات و همسوییهای روشن نظری و عملی، در برخی از رویکردها، با یکدیگر اختلافات عمیقی داشتهاند. به بیان دیگر، اصلاحطلبی هیچگاه یک "جریان معرفتی و سیاسی همگون و یکدست " نبوده، بلکه دستکم کنشگران و حاملان اصلاحات، در دو طیف قرار میگیرند: 2
اول. طیف "اصلاحطلبان سنتی " که شکاف فکری کمتری با رویکرد انقلاب اسلامی و امام خمینی قدسسره دارند و عمدتا "مجمع روحانیون مبارز " را دربر میگیرد.
دوم. طیف "اصلاحطلبان سکولاریست " که جریان افراطی و تندرو اصلاحات را تشکیل میدهد و شامل احزابی از قبیل "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی "، "جبهه مشارکت ایران اسلامی " و همچنین بسیاریازروشنفکراناصلاحطلبحلقهکیانمیشود.
اگرچه هر دو گروه در دهه اول انقلاب (دهه شصت)، دارای تفکرات چپگرایانه تندی بودهاند، اما پس از خانهتکانی در اندیشهها و افکار خود در سالهای پایانی این دهه، رویکردهای کاملاً متفاوتی را برگزیدند؛ به ویژه طیف دوم که تندروهای تجدیدنظرطلب، ساختارشکنان، لیبرالهای تندرو، و چپهای جوان نیز خوانده شدهاند. 3 دامنه و عمق تجدیدنظرطلبی خود را در اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی بسیار گسترش دادند و تقریبا در نقطه مقابل تفکرات خود در دهه شصت قرار گرفتند! در این بخش و بخشهای بعدی مقاله، این مدعا به اثبات خواهد رسید.
از سوی دیگر، با وجود اینکه محمد خاتمی عضو "مجمع روحانیون مبارز " بود و در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری، از حمایتهای گروهی و حزبی آنها برخوردار شد، تعلّق خاطر بیشتری به طیف سکولاریستها داشت. وی در طول دوران اصلاحات، همواره از فعالیت روزنامههای زنجیرهای (که وابسته به این طیف بودند) پشتیبانی کرد و در نهمین انتخابات ریاست جمهوری، از کاندیدای آنها (مصطفی معین) دفاع کرد، نه از کاندیدای طیف سنتی (مهدی کروبی). افزون بر این، خاتمی همواره در نشستها و همایشهای گروهها و احزاب سکولاریست شرکت کرد و یا آنها را به دیدار پذیرفت.
نکته دیگر اینکه طیف سکولارها پس از دوم خرداد، به سرعت توانستند این تحول را به نفع خود مصادره کنند و ادعای نمایندگی کلّیت آن را مطرح سازند، به صورتی که طیف سنتی به حاشیه رانده شد. بدین سبب، از زاویه نگاه طیف دوم (طیف اصلاحطلبانسکولاریست)بایداصلاحاتراشناخت.
اصلاحطلبی در یک تعریف کلی عبارت است از: جنبشی اجتماعی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و یا فرهنگی که بر مبنای کنش مشترک و جمعی گروهی از افراد برای دستیابی به هدف یا اهدافی شکل میگیرد. اما این تعریف کلی، مضمون و رویکرد اصلاحطلبی را روشن نمیسازد؛ زیرا اساسا مضمون و رویکرد آن با رجوع به مصادیق عینی و اجتماعی مشخص میشود. بنابراین، برای شناخت مضمون و رویکرد اصلاحطلبان و اصلاحطلبی موردنظر این مقاله، باید دیدگاهها و عملکرد حاملان و عاملان آن را مطالعه نمود.
با اینکه اصلاحطلبان طی هشت سال (1376ـ1384) در حاکمیت سیاسی حضور داشتند و بخشهای مهمی از آن را به تصرف خود درآوردند، اما آنها هیچگاه به صورت دقیق، مشخص نکردند که مراد آنها از "اصلاحات " چیست. حتی پس از سپری شدن این دوره نیز معنای "اصلاحات " در هالهای از ابهام باقی ماند و نظر واحد و رأی روشنی درباره آن ابراز نشد.
هنوز هیچ تعریف مشخص و مشترکی از اصلاحطلبی در میان نیروها و کنشگران مدعی آن، وجود ندارد. این نقیصه بزرگ، آنگاه بیشتر خودنمایی میکند که به یاد بیاوریم بیش از ده سال (یک دهه) از دوم خرداد به عنوان آغاز جنبش اصلاحطلبی مدرن ایران میگذرد، اما در تمام این مدت، هیچ فرد، مقام، دولتمرد، نماینده مجلس، روشنفکر و حزبی، کمترین تلاشی برای ارائه یک تعریف روشن از این واژه و رایزنی برای جلب توافق تمام یا لااقل بخشی از آنهایی که خود را اصلاحطلب میخوانند، بر سر آن انجام نداده و به نظر هم نمیآید چنین ارادهای در درون این جریان وجود داشته باشد.4
اهداف اصلاحطلبان چه بود؟ آیا آنها تنها به دنبال جایگزینی مسئولان و تعویض افراد بودند یا درصدد تغییر ساختار نیز بودند؟ اهداف اصلاحطلبی چه روشهایی را برمیتابید؟ سؤالاتی از این دست، دارای پاسخهای متنوع و متعارضی است؛ چراکه اصلاحطلبان حتی درباره معنای اصلاحطلبی و اصلاحات، با یکدیگر توافق نداشتند!
سعید حجاریان، کسی که او را به عنوان "مغز متفکر اصلاحات " میشناسند، معتقد است:
اصلاحطلبی درجاتی دارد. خیلیها معتقدند که هنوز تعریف دقیقی از اصلاحات ارائه نشده است. در تعریف شخص من، اصلاحات کاملاً با مفهوم دموکراتیزاسیون همپوشانی میکند. اصلاحات دنبال کردن پروژه دموکراتیکسازی است. حالا بعضیها تندتر و عدهای کندتر این اهداف را پی میگیرند.5
وی میگوید:
ما در صد سال اخیر این دو راه را داشتیم: راه جمهوریت و راه مشروطیت. آنها در جایی به هم رسیدهاند که آن دوم خرداد است؛ یعنی دوم خرداد، ترکیبی از آن دو بوده است. از یک طرف، جمهور را به صحنه کشاند با فشار آن بیست میلیون رأی از پایین، و از طرف دیگر هم، نخبگانی پیرامونی شده در مقابل قدرت مطلقه، آلترناتیوی را مطرح کردند.6
بنابراین، غایت اصلاحطلبی ـ دستکم از نظر برخی از اصلاحطلبان ـ معطوف به مفاهیمی از قبیل دموکراسی، جمهوریت و مشروطیت بود. تا اینجا میتوان قضاوت کرد که اصلاحطلبی تنها دربردارنده پاره اندکی از اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی بود و پارههای جدیتر و محوریتر آن را به فراموشی سپرد. اما باید دید که آیا همین هدف تکساحتی (دموکراسیخواهی) نیز از نظر درونمایه و محتوا با تفکر و ارزشهای انقلاب اسلامی همخوان و منطبق بود یا اینکه برداشتهایی از آن عرضه میشد که با تفکر سیاسی انقلاب اسلامی و امام خمینی قدسسره ضدیت داشت؟
بعد از دوم خرداد 76 است که حاکمیت در ایران به طور کامل به دو بخش تفکیک میشود. یک بخش ریشه مشروعیت خود را در خواست و رضایت مردم جستوجو میکند و خود را در مقابل نهادهای مدنی برخاسته از فرایندهای دموکراتیک مسئول میداند و از اینرو، مشارکت خودجوش و از پایین سازمانیافته را در عرصه سیاست جستوجو میکند. این بخش به تدریج توانسته است تمامی نهادهایی را که به طور مستقیم توسط مردم انتخاب میشوند، مانند ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر را در اختیار بگیرد. اما بخش دیگری از حاکمیت، هم در تئوری و هم در عمل، بر انتصاب از سوی شارع تأکید میکند و مشروعیت خود را بر نوعی انشاء نیابت و فرمان حکومتی از جانب معصوم علیهالسلاماستوار میسازد.7
با این بیان، کاملاً روشن میشود که مقصود از اصلاحطلبی و دموکراتیزاسیون، زدودن منشأ و خاستگاه دینی نظام سیاسی و نشاندن تلقّی عرفی و سکولاریستی به جای آن است. در این حال، جمهوری اسلامی از نظر منبع تحصیل مشروعیت سیاسی، وابسته به "مردم " است نه "خداوند ". از اینرو، لازمه تحقق دموکراسی موردنظر اصلاحطلبان، "سکولاریسم " است. ناگفته پیداست که این نظرگاه، کاملاً با آرمان انقلاب اسلامی و تفکر سیاسی امام خمینی قدسسره در تضاد است.8 تفکر اصلاحطلبان دیگر نیز بر سکولاریسم مبتنی بود:
به نظر بنده، مبنای فقهی ـ کلامی ما در مسائل و موضوعهای سیاسی، متعلق به دنیای گذشته است. در آن دنیا، مناسبات سیاسی انسانها مبتنی بر تابعیت مردم از حاکم عادل یا ظالم بوده است. در آن دنیا، حقوق اساسی انسانها مطرح نبوده و ظلم و عدل هم معنای دیگری داشته است. عدل در آن دوران معنایی فردی و مبهم داشته است و عدل به آن معنا، به هیچ وجه نمیتواند اساس سازماندهی اجتماعی و سیاسی دموکراتیک قرار گیرد.9
یکی دیگر از افراد وابسته به این طیف میگوید: "فقه توانایی پاسخگویی به معضلات داخلی و خارجی را ندارد. " 10
اصلاحطلبان به منظور دستیابی به جامعه دموکراتیک و سکولاریستی موردنظر خود، چارهای جز استحاله ماهیت نظام سیاسی نداشتند. از اینرو، به اقدامات ذیل مبادرت ورزیدند:
اول. تلاش کردند تا از انقلاب اسلامی، تفسیری دموکراتیک عرضه کرده و غایت انقلاب اسلامی را ـ که اسلام و اجرای احکام اسلامی بود ـ "دموکراسی " معرفی کنند:
جریان انقلاب 1357 یک جریان دموکراتیک بود و بر اساس آرای مردم، نظام جمهوری اسلامی برقرار شد. [... ]از اینرو، انتخابات 1376، دنباله انقلاب 1357 و واکنشی علیه گرایشهای غیردموکراتیک بود.11
دوم. نظریات سیاسی امام خمینی قدسسره را یا تحریف و تفسیر به رأی کردند و یا آنها را تاریخمند و خاص شرایط اجتماعی و سیاسی دوره حیات ایشان معرفی نمودند.
سوم. اصرار ورزیدند که اصولی از قانون اساسی باید مورد تجدیدنظر قرار بگیرد:
خواسته محوری امروز به عنوان یکی از مهمترین شاخصها و روشهای اصلاحطلبی، همهپرسی درباره قانون اساسی کنونی و اصول آن و اصلاح قانون اساسی است.12
بدینسان، پر واضح است که پروژه اصلاحطلبی، "بازگشت به انقلاب " یا "تکمیل مسیر انقلاب " نبود، بلکه در حقیقت، منحرف ساختن نظام سیاسی و اجتماعی از مسیری بود که انقلاب اسلامی و امام خمینی قدسسره ترسیم کرده بود. تفکر و عملکرد اصلاحطلبان نه تنها در چارچوب اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی قرار نداشت، بلکه به واسطه آراء و عملکرد سکولاریستی اصلاحطلبان در دوره هشتساله حاکمیت ایشان، انقلاب اسلامی متحمل ضربهها و خدشههای دردناکی گردید:
طی این سالها، با بهانههای مختلف، علاوه بر مبانی و اصول انقلاب، از جمله حکومت دینی، ولایت فقیه، قانون اساسی، استکبارستیزی، استقلال و...، ارکان و نهادهای قانونی نظام از رهبری و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام گرفته تا سپاه و بسیج و صدا و سیما و شورای عالی انقلاب فرهنگی در معرض شدیدترین تهاجمات سیاسی و مطبوعاتی جریان تجدیدنظرطلب و رادیکال قرار داشتند.13
معضل نظری و فکری اصلاحطلبان، "اتکای مطلق آنها بر نظریات علوم اجتماعی سکولار غرب " بود.14 همین امر سبب دورافتادگی آنها از واقعیتهای جامعه ایران و سرانجام، ناکامی و سقوط آنها گردید.
تبیین علّی ظهور اصلاحطلبان
در این بخش باید به این پرسش پاسخ دهیم که چه عللی موجب گردید تا اصلاحطلبان بتوانند توجه افکار عمومی را به سوی خود جلب کنند و با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 و انتخابات بعدی، به حاکمیت سیاسی دست یابند؟
نگارنده بر این باور است که "ظهور اصلاحطلبی "، پدیدهای تکعلتی نیست و نباید در تبیین آن، بر روی عامل و علت خاصی متمرکز شد و از علل دیگر غفلت ورزید. اصلاحطلبی و ظهور اصلاحطلبان معلول اثرگذاری علّی (مستقیم یا غیرمستقیم) مجموعهای از عوامل پیچیده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. حتی شاید بتوان دستیابی اصلاحطلبان به قدرت سیاسی را حلقهای و پارهای از فرایند اجتماعی کلانتری تصویر کرد:
به واقع، اصلاحات در آغاز دهه 70 در سه عرصه دنبال میشد. اول، رفرم دینی که نماینده آن دکتر سروش بود. ایشان با نگارش مقاله قبض و بسط و ادامه آن و با بیان این مسئله که سقف شریعت بر ستون معیشت بنا شده است، در جامعه واکنش برانگیخت و آغاز یک رفرم دینی را موجب شد. زمینه دیگر رفرم در زمینه اقتصاد صورت گرفت که رئیسجمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی آن را نمایندگی میکرد. او اعتقاد داشت که اقتصاد ایران بسیار زیاد دولتی است و لذا بازار ملی در چنین بستری نمیتواند شکل بگیرد. از این رهگذر، برنامه تعدیل اقتصادی را مطرح کرد و یک رفرم اقتصادی پیش گرفت. اصلاحات سیاسی نیز زمینه دیگر این رفرم بود که البته کمرنگتر از دیگر زمینهها بود که روزنامه "سلام " و هفتهنامه "عصر ما " و نیز اعضای مرکز تحقیقات استراتژیک آن را دنبال میکردند. این دسته خواستار این بودند که مبانی جمهوریت را در ایران تعیین کنند؛ چراکه احساس میکردند انقلاب از جمهوریت فاصله گرفته است.15
در اینجا به برخی از علل اصلی و عمده در این زمینه اشاره میشود:
1. تعمیق شکاف طبقاتی در اثر سیاست اقتصادی دولت سازندگی
در ابتدا باید به این واقعیت اشاره شود که به نظر بسیاری از صاحبنظران، رویکرد دولت سازندگی در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، یکی از عوامل مؤثر به قدرت رسیدن اصلاحطلبان بود، به گونهای که "نتیجه دولت بازسازی (دولت سازندگی)، به وجود آمدن دولت لیبرال نوسازی (دولت اصلاحات) بود. " 16 در واقع، روی آوردن افکار عمومی به اصلاحطلبان، به معنای "نه " گفتن به سیاستهای دولت سازندگی بود. 17 برخی از اصلاحطلبان نیز این واقعیت را پذیرفتهاند:
واقعیت این است که نمیتوان گفت که تمام بسترهای لازم برای شکلگیری، استقرار و امتداد گفتمان اصلاحی در جامعه فراهم بود. روی آوردن بسیاری به اصلاحات به خاطر نگاه سلبی به گفتمان رقیب بود. بدون اینکه زیربناها و بستر فکری و فرهنگی را فراهم کرده و توانسته باشیم میان انگارههای سنتی و مفاهیم مدرن، رابطهای برقرار کنیم، خواستیم که دنیایینوومدرنداشتهباشیم.18
از جمله سیاستهای دولت سازندگی که موجب شکلگیری نارضایتی عمومی از آن دولت شد، سیاست اقتصادی آن دولت بود. دولت سازندگی به دلیل استقراضهای خارجی فراوان، مجبور به اطاعت از دستورالعملهای اقتصادی برخی نهادهای مالی بینالمللی از جمله بانک جهانی بود. یکی از این سیاستها، سیاست "تعدیل اقتصادی " بود که هسته مرکزی تفکر اقتصادی نخبگان دولت سازندگی را نیز تشکیل میداد. سیاست تعدیل اقتصادی مبتنی است بر سازوکار بازار آزاد و رقابتی که خود دربردارنده ضرورت عدم مداخله دولت در اقتصاد است. ممنوعیت قیمتگذاری توسط دولت یا رهاسازی قیمتها، رفع محدودیتهای تجارت خارجی، آزادی سرمایهگذاری خارجی، حذف یارانهها، خصوصیسازی اقتصاد و واگذاری خدمات و شرکتهای دولتی به بخش خصوصی و... در زمره راهکارهای پیشنهادی این الگوی اقتصادی است. برنامه اول توسعه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران برای مقطع 1368ـ1372 در سال 1368 به تصویب مجلس چهارم رسید، اما پس از مدتی، برنامه تعدیل اقتصادی از سوی دولت، تدوین و از سال 1369 به اجرا گذاشته شد.
اگرچه تلاشهای اقتصادی دولت منجر به بهبود برخی شاخصهای اقتصادی، بازسازی برخی از خرابیهای ناشی از جنگ تحمیلی و ایجاد زیرساختهای اقتصادی در کشور گردید، اما از سوی دیگر، تشدید "شکاف و فاصله طبقاتی "، بزرگترین پیامد منفی اجرای این سیاست بود. 19 در واقع، حلقه مفقوده در سیاست اقتصادی یاد شده، "عدالت " بود:
بعد از جنگ، همان سوسیالیسم [دهه شصت] تبدیل به سرمایهداری وحشتناک شد و یک نوع سرمایهداری مکانیکی به نام تعدیل اقتصادی به وجود آمد؛ یک نوع لیبرالیسم بیسر وته، یک نوع لیبرالیسم افسار گسیخته. [... ]سیاستی که اگر نصف آدمها بمیرند چندان اتفاقی نمیافتد. شرایط طوری شد که یکی از مسئولین سازمان برنامه و بودجه در آن زمان گفت: "تاکنون شهدای جنگی داشتیم و از این به بعد باید شهدای اقتصادی داشته باشیم! " یعنی یک عده از گرسنگی بمیرند! معنای سیاست تعدیل اقتصادی همین بود! [...] در سیاست تعدیل اقتصادی، عدالت عملاً بیمعناست. فقط بحث آزادی اقتصادی است و آزادی تام.20
دلیل گذار از سوسیالیسم در دهه شصت به لیبرالیسم در دهه هفتاد در ایران، رخ دادن همین تحول در سطح جهانی و تک قطبی شدن دنیا بود. 21 در اثر فروپاشی بلوک شرق و زوال قدرت سوسیالیسم، لیبرالیسم به ایدئولوژی یکهتاز در دنیا تبدیل شده بود.
چنین وضعیتی، نارضایتی تودههای مردم، به ویژه طبقات ضعیف را به همراه داشت: "با گرایش به سرمایهداری، حامیان تهیدست در بین طبقات پایین قدیم، پراکنده شدند. مسئولیت انفعال سیاسی اینگونه اقشار را باید در سیاستهای اقتصادی تورمزا و محنتافزای اخیر یافت. 22
2. تکساحتی بودن دولت سازندگی؛ غفلت از فرهنگ
دغدغه اصلی دولت سازندگی، دستیابی به "توسعه اقتصادی " بود، به صورتی که بر اساس تحلیل محتوای انجام شده در گفتارهای رئیسجمهور دولت یاد شده، این مقوله بیشترین فراوانی را در سخنان او دارا بوده است. 23 در اثر قرار گرفتن "اقتصاد " در متن و مرکز دغدغههای دولت سازندگی، حوزههای "سیاست " و "فرهنگ "، حاشیهنشین و پیرامونی شدند. 24
سیاست فرهنگی در این دوره از دوویژگیبرخوردار بود:
اول. امری کماهمیت و فرعی قلمداد میشد.
دوم. بیشتر بر منع و سلب استوار بود تا برنامهریزی اثباتی و خلّاقیت و راهگشایی اسلامی به منظور هدایت فرهنگ عمومی.
اقتصادمحوری و بیتفاوتی نسبت به نهادینهسازی و درونیکردن باورها و ارزشهای اسلامی سبب گردید ذهنیت و ارزشهای افراد جامعه، بخصوص نسل سوم انقلاب، تغییر کرده و سمت و سوی دیگری بیابد. به تدریج، میان نگرشها و گرایشهای بخشهای وسیعی از جامعه و باورها و ارزشهای اسلامی، بیگانگی و فاصله ایجاد شد:
جوانان پس از جنگ به تدریج از تبلیغات و تولیدات فرهنگی دستگاههای رسمی خسته شدند و بیشتر مصرفکننده تولیدات فرهنگی پاپ بودند که در فیلمهای ویدئویی و نوارهای کاست موسیقی منعکس میشد و در بازار داغ و غیررسمی فرهنگ رواج داشت، لذا به رغم تبلیغات و تربیت رسمی، آنان به دنبال سبکهای دیگری از زندگی (یعنی سبکهای دیگری از فکر کردن، حرف زدن، تفریح کردن، لذت بردن، دوست داشتن، لباس پوشیدن و غذا خوردن) رفتند.25
پیدایش اکثریت فکری جدید که از سیاستهای اصلاحطلبانه خاتمی حمایت کردند و او را برگزیدند، ریشه در عوامل فرهنگی و معرفتی متعددی داشت:
در پیدایش این اکثریت فکری تازه، عملکرد سیستم، تعارضهایی که میان عمل و آرمان مشاهده شده، دخل و تصرف در زندگی خصوصی و واکنش به آن، تغافل از نیازهای مختلف، از میان رفتن حالت بسیج سیاسی که به واسطه انقلاب و جنگ پیدا شده بود، پیدایش حالت آنومی و از همگسیختگی به ویژه در میان اقشار جوانتر، کمبها دادن به نقش مردم و اراده عمومی، تحول نظام از تکیه بر ایدئولوژی و مشروعیت بر نظم و امنیت و غیره همگی تأثیر داشتهاند.26
وضعیت فرهنگی نابسامان در دانشگاهها و در میان دانشجویان، نگرانکنندهتر از دیگر موقعیتها و اقشار بود. دانشجویان از یکسو، نسل جوانی بودند که درک و شناخت دقیقی از انقلاب اسلامی و ارزشهای آن نداشتند و از سوی دیگر، متأثر از افکار و نظریات روشنفکران و استادان دگراندیش بودند. همین امر سبب گردید که دانشجویان به یکی از قویترین پایگاههای اجتماعی اصلاحطلبان تبدیل شوند و نقش قابل توجهی در دستیابی آنها به قدرت سیاسی ایفا کنند. دو میلیون دانشجوی مراکز آموزش عالی پراکنده در سطح کشور، گروه مرجع مهمی به شمار میآمدند که میتوانستند در شکلدهی به رأی مردم، نقش بسزایی ایفا کنند. 27
نظام آموزشی در مدارس و دانشگاهها، فاقد سازوکار پرورشی و تربیتی کارآمد و مشخصی بود. در نتیجه، نتوانست ارزشهای انقلاب اسلامی را در ذهن و دل نسل جوان، تثبیت و درونی کند. از اینرو، تغییر هنجارها و ارزشها در میان تحصیلکردگان، به ویژه دانشگاهیان، نباید موجب شگفتی شود. "آرمان جنبش دانشجویی پس از 1368 تحول عمدهای یافت. در حالی که پس از آن بر اسلامگرایی تأکید میرفت، از آن پس عدالتطلبی، قانونگرایی و آزادیخواهی آرمانهای اصلی آن را تشکیل دادهاند. " 28
این در حالی است که در منطق نظری و فکری اسلام، مهمترین رسالت حکومت اسلامی، تلاش در راستای محقق ساختن "فرهنگ اسلامی " (که ارزشهای فکری و رفتاری اسلامی را دربر میگیرد) است. حتی در آنجا که میان فرهنگ اسلامی و رفاه مادی، تزاحم و تعارضی پدیدار میشود، باید برای فرهنگ اسلامی، اولویت و اصالت قایل شد. 29 برخلاف این دیدگاه، دولت سازندگی از یکسو، "توسعه اقتصادی " را در صدر دغدغههای خود نشاند و از سوی دیگر، چاره و اندیشهای ایجابی و عالمانه برای تثبیت و نشر فرهنگ اسلامی نپروراند.
3. دوگانگیها و تناقضهای ارزشی در رفتار کنشگران جریانهای راست سنتی و مدرن
جریان راست سنتی و جریان راست مدرن (مدیران دولت سازندگی و حزب کارگزاران سازندگی)، دستکم در برخی زمینهها، از ملاکها و معیارهای ارزشی انقلاب اسلامی فاصله گرفتند. آنها با وجود انتساب به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، مبتلا به بعضی ویژگیهای نامطلوب نظری و عملی شدند که "رفتار طاغوتی " خوانده میشد. در ذیل به برخی از این موارد اشاره میشود:
1. برتری دادن به تخصص نسبت به تعهد که منجر به استقرار و تثبیت تکنوکراتها و بوروکراتها در نظام سیاسی گردید.
2. رفاهطلبی، تجملگرایی، خوی اشرافی، ثروتاندوزی و اسراف و تبذیر؛
3. فاصلهگیری از تودههای مردم در اثر تفاخر و تکبر؛
4. دستاندازی و خیانت به بیتالمال مسلمانان؛
5. باندبازی، حزبگرایی، سیاسیکاری، تعصب گروهی، تبارسالاری و قوم و خویشگرایی؛
6. خودکامگی و نقدناپذیری؛
7. تأثیرپذیری از سرمایهداران و ترجیح دادن منافع شخصی آنها بر منافع عمومی؛
8. پراگماتیسم و مصلحتسنجی متکی بر منافع شخصی و گروهی.
مفاسدی از این دست، آنچنان گسترش یافت که اندک اندک، "همه ارزشها، ضدارزش شدند! " 30
این چالش درباره مدیران دولتی جدیتر بود. در واقع "بعد از رحلت امام خمینی قدسسره در حوزه مسائل اجرایی از فقه فاصله گرفتیم... حرکت دستگاه اجرایی مابعد فوت امام قدسسرهمنطبق بر فرامین ایشان نبود. " 31
تساهل اخلاقی و بیبند و باری اقتصادی حاکم بر رفتار مدیران دولت سازندگی، موجب اجتماع "قدرت سیاسی " و "قدرت اقتصادی " در آنها و اطرافیانشان شد. "در دولت آقای هاشمی، طبقات بالا، متنعم و بعضا سکولار شکل گرفته بودند و در سیاست با هم چفت شده بودند و پیوند ثروت و سیاست ایجاد شده بود. " 32
در این دوره به دلیل فاصلهگیری مدیران سطوح عالی و میانی و حتی پایین، از تودههای مردم، نوعی بیگانگی میان مردم و دولت شکل گرفت. با وجود اینکه انقلاب اسلامی در پی احیای روابط مردم و دولت و ایجاد نزدیکی و صمیمیت میان آنها بود، امکان دیدار تودههای مردم با یکی از مدیران میانی در دولت سازندگی، تصوری تخیلآمیز انگاشته میشد!
4. بسترآفرینی فرهنگی و معرفتی روشنفکران
فعالیتهای فرهنگی و معرفتی روشنفکران، زمینهها و بسترهای لازم برای گراییدن مردم به تفکر اصلاحطلبی را از سالها پیش فراهم ساخت. این فعالیت به دو صورت تحقق مییافت:
اول. فعالیتهای سازماننیافته که عمدتا مربوط نشر افکار و نظریات لیبرالیستی از طریق تدریس در مراکز دانشگاهی و یا تألیف کتاب را دربر میگرفت.
دوم. فعالیتهای سازمانیافته که مربوط به تشکیل حلقهها و گروههای معرفتی مشخص میشد:
الف. حلقه کیان: پس از تعطیلی مجله کیهان فرهنگی که عبدالکریم سروش و جمعی از روشنفکران همسو با او در آن قلم میزدند، در سال 1369 ماهنامه کیان به راه افتاد و سروش در کانون متفکران آن قرار گرفت. در کیان که مدیرمسئول آن رضا تهرانی و سردبیرش ماشاءاللّه شمسالواعظین بودند، افرادی همچون حجاریان، علوی تبار، گنجی و باقی نیز مقاله مینوشتند. 33 این ماهنامه، افکار و آراء لیبرالیستی بیش از یکصد تن از روشنفکران را منتشر میکرد.
ب. مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری: این مرکز در سال 1368 به ریاست موسوی خوئینیها تشکیل گردید. در معاونت سیاسی آن، حجاریان، علوی تبار، عبدی و دیگران پروژههایی در زمینه "توسعه سیاسی " را دنبال میکردند. 34 این مطالعات علاوه بر آنکه در همان زمان به تدریج انتشار مییافت، بعدها خمیرمایه تفکر اصلاحطلبی را پروراند. نکته جالب اینکه، دگردیسی ایدئولوژیک این افراد نسبت به زیست معرفتی و سیاسیشان در دهه شصت، آنچنان وسیع بود که گویا شخصیت ایدئولوژیک دیگری یافته بودند:
شاید به مخیله هیچکس خطور نمیکرد کسانی که روزگاری خود را پرچمدار انحصاری دفاع از خط امام (ره)، مبارز با آمریکا و حمایت از مستضعفین میدانستند و تمام رقبای سیاسی و سلیقهای خود را با برچسب اسلام آمریکایی از صحنه به در میکردند، طی چند سال دچار آنچنان دگردیسی و تطوری شده باشند که در یک حرکت پاندولی، درست در نقطه مقابل دیدگاهها و نقطه نظرات انقلابی سابق قرار گیرند. 35
5. ویژگیهای متمایزکننده و جذاب خاتمی
علاوه بر تأثیرگذاری زمینهها و عوامل محیطی متنوّع، محمّد خاتمی نیز دارای ویژگیهای متمایزکننده و جذابی بود که در روی آوردن مردم به او نقشآفرین بودند:
اول. کلام و سخن: او در محافل عمومی به شیوهای زیبا و ادیبانه سخنرانی میکرد و از ذوق و قریحه سخنوری برخوردار بود.
دوم. ظاهر و سیما: وی دارای چهرهای دلپسند بود.
سوم. سیادت: او از نظر نسلی، منتسب به خاندان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهبود و روشن است که این امر در جامعه ایران (که مردمانش عمیقا مذهبی و علاقمند به اهلبیت پیامبر علیهمالسلامهستند) در رفتار سیاسی افراد تأثیر جدّی میگذارد.
چهارم. منش: برخلاف بسیاری از نامزدهای دیگر، خاتمی ارتباطی نزدیک و صمیمی با مردم برقرار میکرد. او تلاش میکرد که مؤدبانه و متواضعانه با اقشار مردم تعامل کند.
پنجم. افکار و ایدهها: نظریاتی از قبیل آزادی بیان، جامعه مدنی، توسعه سیاسی، مردمسالاری، آزادی مطبوعات، حقوق شهروندان، جوانگرایی و بها دادن به نسل جوان، تحمل مخالف، دموکراسی، تکثرگرایی، قانونمداری و... برای اقشاری مانند روشنفکران، دانشجویان، جوانان، زنان، طبقات متوسط و دیگران جذاب به نظر میرسید.
ششم. شخصیت فکری و فرهنگی: در کارنامه عملکرد خاتمی، تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ریاست کتابخانه ملی ایران و تألیف کتاب و مقاله به ثبت رسیده بود که میتوانست نظر مساعد دانشگاهیان و طبقه متوسط را (نسبت به چهرههای سیاسی رقیب خود) بیشتر جلب نماید.
6. همگرایی گروهها و احزاب سیاسی متعدد
نمیتوان نقش گروهها و احزاب سیاسی را در هدایت و خطدهی به افکار عمومی انکار کرد. در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1376، گروهها و احزاب سیاسی گوناگونی به دفاع از خاتمی پرداختند که در ذیل به مهمترین آنها اشاره میشود:
ـ "مجمع روحانیون مبارز " در آبان ماه سال 1375، رسما از کاندیداتوری خاتمی حمایت کرد. خاتمی خود عضوی اصلی از این تشکل سیاسی بود.
ـ "دفتر تحکیم وحدت "، انجمنهای اسلامی دانشجویان را در تمام دانشگاههای کشور، به نفع خاتمی بسیج کرد.
ـ "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی " در اسفند سال 1375 به خاتمی روی آورد.
ـ "کارگزاران سازندگی " پس از آنکه جریان راست سنتی از آن فاصله گرفت، راست مدرن خوانده شد و تلاش کرد به جریان چپ نزدیک شود تا بتواند به حیات سیاسی و اقتصادی خود تداوم ببخشد. 36 از اینرو، در فروردین سال 1376، خاتمی را به عنوان نامزد موردنظر خود معرفی کرد. این حزب به عمدهترین پشتیبانی مالی هزینههای تبلیغاتی اصلاحطلبان در این انتخابات تبدیل گردید.
البته شرایط به گونهای بود که جناح چپ نه به امید پیروزی در انتخابات، بلکه به منظور کسب چهار تا پنج میلیون رأی برای چانهزنی با جناح مقابل و وزنیابی سیاسی در کشور به میدان آمده بود، اما نتیجه غیرمنتظرهای تحقق یافت. 37
تبیین علّی افول اصلاحطلبان
در این بخش، زمینهها و عللی را برمیشماریم که موجب بیاعتنایی مردم به اصلاحطلبان و خروج تدریجی آنها از حاکمیت سیاسی شدند.
1. تداوم سیاست تعدیل اقتصادی
جهتگیری اقتصادی هر دو دولت سازندگی و اصلاحات، یکسان بود؛ چراکه آنها سیاست تعدیل اقتصادی را در پیش گرفتند. 38 "اقتصاد دولت نوسازی همان اقتصاد دولت بازسازی بود. مدیران اقتصادی دولت نوسازی همان مدیران اقتصادی دولت بازسازی بودند در قالب همان تئوری اقتصادی. " 39 از اینرو، پیامدهای ناگوار سیاست تعدیل اقتصادی، گریبان اصلاحطلبان را نیز گرفت و طبقات متوسط و ضعیف جامعه را از آنان سرخورده و ناخرسند ساخت.
2. تمرکز محض بر دغدغههای سیاسی و روشنفکرانه
برخلاف دولت سازندگی که قایل به اصالت "توسعه اقتصادی " بود، اصلاحطلبان بر اولویت "توسعه سیاسی " اصرار ورزیدند. آنها مطالبات و خواستههای تودههای مردم را به چند اصطلاح سیاسی و روشنفکرانه تقلیل دادند و نیازهای ضروری و حقیقی مردم را به فراموشی سپردند. در واقع، آنها دغدغهها و علایق گروهی خودشان را فراگیر و عمومی جلوه دادند. 40 میتوان گفت:
از آنجایی که آنها تحولات اجتماعی ایران تا پیدایی حماسه دوم خرداد را تطوراتی در قالب نظریه نوسازی میدیدند، انتخابات سال 76 را تماما به عنوان جنبشی سیاسی، آنهم از نوع تجدّدخواهانه و سکولاریستی آن به حساب میآوردند. [...] از نظر آنها نیاز یا مشکل جامعه ایران، خالصا سیاسی بوده و رأی مردم به حساب آقای خاتمی، رأیی برای پیگیری صرف توسعه سیاسی است.41
سرانجام، "بیتوجهی افراطیون به دغدغههای اصلی مردم "،42 آنها را به جریانی نخبهگرا تبدیل کرد که سعی داشتند "مطالبات خود را به عنوان مطالبات تودهها عرضه کنند. "43
به بیان دیگر:
جنبش اصلاحات از تجمیع قدرتهای کوچک زیر بدنههای اجتماعی و با توسل به میکروفیزیک قدرت و امر اجتماعی شکل گرفت و نه با توسل به قدرتی که در حوزه سیاست وجود دارد. اما بعد از پیروزی، سیاست، سایه سنگین خود را بر اصلاحات انداخت و عقبه اجتماعی به فراموشی سپرده شد و عرصه سیاست بر عرصه اجتماعی، تفوق و ارجحیت پیدا کرد.44
از اینرو، اکنون اصلاحطلبان برای بازسازی هژمونی پیشین خود و بازتولید مقبولیت اجتماعیشان، در پی "بازگشت به عرصه اجتماعی " هستند.
3. ستیز با ارزشهای اسلامی و انقلابی
بدون شک، در هیچ مقطعی از دوران پس از انقلاب اسلامی ـ و شاید هم با چنین صراحتی در پیش از انقلاب ـ همچون سالهای حاکمیت اصلاحطلبان، ارزشهای فکری و رفتاری اسلامی وانقلابی تضعیف نشدند. قطعا سیاهترین و شرمآورترین رویکرد اصلاحطلبان، در این زمینه به چشم میخورد. "[دولت اصلاحات ]منجر به روی کار آمدن تفکری شد که میگفت: اندیشه امام در موزههای تاریخ رفت! یعنی تفکری که انقلاب را تمام شده میدانست! " 45 یکی از اصلاحطلبان در اینباره میگوید:
زیرسؤال بردن تمام گذشته برای جامعهای که از یک مشارکت تودهای برخوردار بوده و در واقع، گذشتهاش به مقدار زیادی همراه با مشارکت زیادی بوده، نگرانکننده است. [...] وقتی در جامعهای که به تناوب چند میلیون نفر در یک جنگ شرکت کردهاند، این اقشار را زیر سؤال میبرید همه اقشار احساس ناامنی جدی میکنند.46
در این حوزه، عملکرد "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی " به شدت نامطلوب بود، به گونهای که مقام معظّم رهبری چندین مرتبه در دیدارهای خود با برخی از مسئولان، آشکارا بر عدم رضایت خود از عملکرد دولت اصلاحات در زمینه فرهنگ تأکید کردند. حتی ماجرا به جایی رسید که بسیاری از علمای حوزه و برخی از مراجع عظام تقلید، تحصن سه روزهای را در اعتراض به عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ترتیب دادند. یکی از شعارهایی که در آن مراسم سر دادند این بود: "ننگ ما، ننگ ما، وزیر فرهنگ ما! " با وجود این، خاتمی تصریح کرد که چنانچه مهاجرانی استعفا بدهد، من نیز استعفا خواهم داد!
مطبوعات زنجیرهای، کتابها، سخنرانیهای عمومی، فیلمها و تولیدات موسیقی از جمله ابزارهایی بودند که در راستای ضدّیت با عقاید و احکام اسلامی و همسویی با فرهنگ و تفکر غربی به کار گرفته شدند. تعدد قرائتها از دین، کثرتگرایی دینی، عرفان و معنویت بدون شریعت و دین، نسبیت معرفت دینی، نسبیت ارزشهای دینی، تاریخمندی برخی از احکام اسلام، تفکیک دین از سیاست، اومانیسم، لیبرالیسم، راسیونالیسم، اسلام منهای روحانیت، استبدادی بودن ولایت فقیه، تساهل و تسامح، ولنگاری اخلاقی، روابط آزاد دختر و پسر، آزادی استفاده از آنتنهای ماهوارهای، مخالفت با جهاد و شهادتطلبی و...، از جمله صدها مقوله متضاد با اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی بود که از سوی اصلاحطلبان بیان و تأیید و ترویج شدند، و ازسوینخبگانبالایکشورموردحمایتقرارمیگرفت.
حتی آنگاه که مجلس ششم در پی در دستور کار قرار دادن طرح "اصلاح قانون مطبوعات " بود، از آنرو که این طرح کاملاً با مصالح فرهنگی و ارزشی جامعه منافات داشت، مقام معظّم رهبری شخصا وارد میدان شده و بر اساس حکم حکومتی، آن طرح را برای همیشه از دستور کار مجلس خارج کردند. همچنین به دنبال حمایت قاطع "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی " از عضو خود هاشم آغاجری که در یک سخنرانی عمومی به مقدسات اسلامی اهانت کرده بود، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، طی بیانیهای با امضای آیتاللّه مشکینی، صریحا این سازمان را "نامشروع " معرفی کرد. دیگر اینکه در حالی کنوانسیون "رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان " به تصویب دولت و مجلس رسید که دستکم، با نود حکم شرعیضدیتداشت!حتیآنگاهکهمراجعتقلید و علمای حوزه به تصویب شدن آن اعتراض کردند، نه تنها دولت اصلاحات از خود واکنشی نشان نداد و عقب ننشست، بلکه به حمایت از چنینلوایحضددینیپرداخت.
4. کشمکش درونی اصلاحطلبان
اصلاحطلبان هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی، دچار تضادها و تقابلهای درونی بودند؛ زیرا برداشت واحدی از روشها و اهداف "اصلاحات " در میان خود نداشتند:
از همین مفاهیم [ساخته و پرداخته شده در تفکر اصلاحطلبی]، خوانشهای مختلفی ارائه شد و خردهگفتمانهای مختلف و گاه متضادی پدید آمد و چون گروهی وجود نداشتند که از این اقتدار برخوردار باشند که خوانششان به عنوان خوانش هژمونیک (برتر) جلوه کند، بر تشتت در درون جنبش اصلاحات افزوده شد و بعد این تشتت از فضای گفتمانی به صحنه عمل سرازیر شد و در فضای تصمیم سیاسی و اجتماعی نیز انشقاقها شروع شد.47
شاید مهمترین اختلاف میان اصلاحطلبان، تلقّیهای متفاوت آنها از معنای اصلاحات بود که موجب ایجاد شکاف و مرزبندی درونی در میانشان گردید:
گفتمان اصلاحطلبی همهشان در این نقطه مشترک بودند که نظام سیاسی ما اصلاحپذیر است، اما هدفشان از اصلاحات فرق میکند. بعضیها دنبال تغییر پرسنل و مسئولان سیاسی بودند، بعضیها علاوه بر پرسنل و مسئولان، دنبال اصلاح در استراتژیها و خطمشیها هم بودند. بعضی از این هم فراتر میرفتند؛ یعنی معتقد بودند که ساختار سیاسی عوض شود.48
5. ناتوانی خاتمی در برآورده کردن مطالبات ساختارشکنانه اپوزیسیون
یکی از پایگاههای اجتماعی خاتمی در جریان انتخابات، اپوزیسیون بود که با توجه به شعارهای تکثرگرایانه خاتمی، انتظار داشت مطالبات و خواستههایش تحقق یابد. اما به دلیل آنکه این مطالبات و خواستهها، در چارچوب قانون اساسی تعریف نشده بود، سازوکارها و ساختارهای حقوقی درون نظام، اجازه دسترسی به آنها را نمیدادند. بدین سبب، خاتمی با وجود تلاشهای بسیار، هیچگاه نتوانست توقعات فراقانونی اپوزیسیون را برآورده سازد. همین امر سبب افول مقبولیت و محبوبیت وی در میان آنها گردید. هرچند وی تلاش بسیاری برای برآورده ساختن مطالبات آنان نمود، حتی لوایحی را نیز برای افزایش اختیارات خویش به مجلس برد.
6. غوغازیستی و تنشآفرینی اصلاحطلبان
تمایل شدید اصلاحطلبان به موضوعات سیاسی و حزبی و تلاش آنها برای جلب کردن توجه جناح رقیب به سوژههای سطحی یا واهی و همچنین انعکاس گسترده چنین مسائلی در مطبوعات زنجیرهای و تریبونهای عمومی، موجب شکلگیری غوغاها و جدالهای مستمر در فضای سیاسی کشور شد، به گونهای که افکار عمومی پی در پی باید منتظر وقوع تنش و یا رخدادی ناگوار در عرصه سیاسی کشور بودند. این وضعیت، به تدریج موجب خستگی و دلزدگی تودههای مردم از حضور اصلاحطلبان در قدرت شد.
تحریم انتخابات، عدم برگزاری انتخابات، تحصن، نامهنگاری به مقام معظّم رهبری، استعفای دستهجمعی، تحریف سخنان شخصیتها و چهرههای انقلاب، مسئله قتلهای زنجیرهای، مسائل مربوط به کوی دانشگاه، تحصن حامیان افراطی اصلاحات در مجلس و... از جمله سوژههای سرگرمکنندهای بودند که اصلاحطلبان برای متشنج کردن فضای سیاسی کشور به آنها پرداختند و موجب فرسوده شدن ظرفیت عصبی و روانی مردم شدند.
7. روشنگریهای اعتقادی و ایدئولوژیک آیتاللّه مصباح
پس از روی کار آمدن اصلاحطلبان در سال 1376 و منتشر شدن دیدگاهها و افکار آنها، آیتاللّه مصباح به سرعت به "هویت فکری التقاطی و انحرافی " آنها در زمینه برداشتها و تفسیرهای دینی و سیاسی پی برد. از اینرو، ایشان که (همچون استاد شهید مرتضی مطهری) از حساسیت بسیار زیادی در مورد ضرورت صیانت از مرزهای عقاید و تفکر اصیل اسلامی برخوردارند، به میدان کارزار ایدئولوژیک و نظری با اصلاحطلبان وارد شدند. حجم تلاش و مجاهدت فکری و فرهنگی ایشان در زمینه روشنگری اعتقادی علیه اصلاحطلبان آنچنان وسیع بود که به جرئت میتوان گفت که در دوران حاکمیت اصلاحطلبان، هیچیک از علمای طراز اول حوزه، همسنگ با استاد مصباح فعالیت نکرد. به همین دلیل، بیشترین میزان تبلیغات تخریبی و تحریفی اصلاحطلبان بر ضد شخصیتهای انقلاب، بر روی ایشان متمرکز شد، آنچنانکه هیچ چهرهای به اندازه ایشان، مورد هجوم رسانهایمستمروقبیلهایاصلاحطلبانقرارنگرفت. 49
برخی از کوششهای معرفتی و ایدئولوژیک استاد مصباح در زمینه شناساندن تفکر التقاطی و ضدّاسلامی اصلاحطلبان به افکار عمومی عبارت بودند از:
اول. سلسله سخنرانیهای "نظریه سیاسی اسلام "، "نظریه حقوقی اسلام " و "انقلاب اسلامی؛ جهشی در فرایند سیاسی جهان " که در طول سالهای 1377ـ1382 در پیش از خطبههای نماز جمعه تهران ایراد شدند. استاد در این سخنرانیها به مناسبتها و اقتضائات مختلف، به کجاندیشیها و التقاطها و انحرافهای اعتقادی اصلاحطلبان تصریح میکرد و هویت فکری حقیقی آنها را افشا مینمود. مضامین سخنرانیهای یاد شده آنچنان برای اصلاحطلبان گران و غیرقابل تحمل میآمد که بارها تلاش کردند تا این سخنرانیها را تعطیل و از حضور ایشان در نماز جمعه، جلوگیری کنند. ناکامی در اینباره و ناتوانی نظری اصلاحطلبان از مواجهه منطقی و فکری با ایشان، سبب گردید که به بیاخلاقی رسانهای روی آورده و به تحریف و وارونه جلوه دادن افکار و آراء ایشان بپردازند تا شاید نگرش اجتماعی و افکار عمومی را نسبت به وی، منفی کرده و از قابلیت اثرگذاری ایشان بکاهند.
دوم. سفرهای متعدد به نقاط مختلف کشور در این دوره و ایراد سخنرانیهای روشنگرانه درباره التقاط و نفاق معرفتی اصلاحطلبان.
سوم. شرکت در مناظره تلویزیونی در سال 1379 با حجتالاسلام حجتی کرمانی که یکی از اصلاحطلبان هوادار خاتمی و منتقد آیتاللّه مصباح بود.
چهارم. برپایی دورههای آموزشی سالیانه "طرح ولایت " برای دانشجویان که منجر به ارتقای معرفت دینی آنها میگردید و در آن، ایشان و جمعی از شاگردانشان به شبهات روشنفکران اصلاحطلب پاسخ میگفتند.
پنجم. انتشار کتابهای عقیدتی متعدد از سوی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدسسره به قلم ایشان و شاگردانشان.
ششم. انتشار هفتهنامه پرتو سخن از سال 1377 که سنگر مطبوعاتی و رسانهای شاگردان استاد بود و در آن، شاگردان ایشان به نقد مواضع و دیدگاههای دینی، فرهنگی و سیاسی اصلاحطلبان میپرداختند و در واقع، از زاویه نگاه تفکر اسلامی، به رصد ناراستیهای فکری و بیراهه روی اصلاحطلبان مشغول بودند.
8. امدادهای غیبی و الهی برخاسته از دعای صالحان
اگرچه در جامعهشناسی سکولار غربی، تنها متغیرها و عوامل ظاهری، محسوس و تجربهپذیر در تبیینهای اجتماعی جای دارند و ردپای خداوند در جامعه و تحولات اجتماعی پاک شده است، اما تفکر اسلامی به ما میآموزد که عوامل مؤثر بر تحولات و تغییرات اجتماعی تنها در دایره امور دنیوی و بشری، محبوس و محدود نیستند، بلکه تدبیرها و تصرّفهایی از ناحیه خداوند نیز در کار است و مؤثر میافتد. در قرآن کریم و روایات اسلامی، بارها از تأثیرگذاری سنتها و قواعد اجتماعی الهی در تدبیر جوامع بشری، نقش ملائکه الهی، خاستگاههای آسمانی نعمتها و نقمتهای جمعی، جهتدهی دعای بندگان صالح به سرنوشت اجتماعات انسانی و غیره سخن به میان آمده است. بنابراین، به هیچروی نمیتوان این سنخ از روابط علّی و معلولی را به این دلیل که در چارچوب حس و تجربه نمیگنجند انکار کرد.
تشدید مفاسد اخلاقی و انحرافات فکری در دوران اصلاحطلبان که از سیاستهای آنها ناشی می شد، دعای متضرّعانه بسیاری از اقشار متدین و علمای راستین را به همراه داشت که خواستار تغییر وضع نامطلوب موجود بودند. آنها میدانستند که تداوم یافتن حضور اصلاحطلبان در نظام سیاسی، انقلاب اسلامی و جامعه ایران را از مسیری که امام خمینی قدسسره برای آن ترسیم کرده بود، منحرف میساخت و به بیراهه فرهنگ و ارزشهای غربی میافکند. در این مقطع، مصادیق متعددی از دعاها و نذورات مشاهده گردید که شاید از نظر میزان خلوص و گستره کمّی تنها با مقطع پیروزی انقلاب اسلامی یا دفاع مقدس قابل مقایسه باشند.
نتیجهگیری
1. انقلاب اسلامی یک رویداد "تدریجی " است نه "دفعی ". آنچه که در بهمن ماه 1357 روی داد، تمام انقلاب اسلامی نبود، بلکه تنها نخستین مرحله از "مراحل تحقق انقلاب اسلامی " بود. پس از سقوط رژیم طاغوت، حرکت اثباتی و ایجابی انقلاب آغاز شد: تشکیل نظام سیاسی اسلامی، تشکیل نظام اجتماعی اسلامی و... . در هر مقطع از این حرکت تکاملی و رو به تعالی، امکان "انحراف " از مسیر اصلی و غایت پیشبینی شده وجود دارد. تحقق کامل انقلاب اسلامی وابسته به پایبندی حاکمان و تودههای مردم به "اصول و ارزشهای اسلامی " است. در غیر این صورت، انقلاب اسلامی گرفتار بازگشت به اصول و ارزشهای جامعه طاغوتی خواهد شد.
2. در طی شانزده سال حاکمیت رویکردهای سازندگی (توسعه اقتصادی) و اصلاحات (توسعه سیاسی)، نظام اجتماعی ایران بر مبنای "تفکر اصیل اسلامی " تدبیر نشد. در رویکرد اول، "تکنوکراتهای پراگماتیست " و در رویکرد دوم، "روشنفکران سکولاریست " به قدرت سیاسی راه یافتند و جامعه را از حاکمیت ارزشهای اسلامی محروم کردند. از اینرو، این دو رویکرد، تفاوتی ذاتی و ماهوی با یکدیگر نداشتند، مگر اینکه در رویکرد اصلاحطلبان، آرمانهای سکولاریستی و لیبرالیستی با شدت فراوانی در عرصه "سیاست " و عرصه "فرهنگ " هم (علاوه بر اقتصاد) دنبال شد. اکنون روشن نیست که انقلاب اسلامی باید تا چند سال یا دهه دیگر تاوان بقایا و پیامدهای نامطلوب سیاستها و عملکردهای گذشته را بپردازد.
3. در تداوم و استمرار انقلاب اسلامی، دو قشر بسیار افزونتر از سایر اقشار میتوانند نقشآفرین باشند: یکی "مسئولان و مدیران نظام سیاسی " و دیگری "عالمان و متفکران نظام حوزوی و دانشگاهی ". اینان هم قادر هستند انقلاب اسلامی را از چالشها و لغزشهای پیشرو رها سازند و هم میتوانند آن را به بیراهه کشانده و تضعیف کنند. تحولات و دگرگونیهای سه دهه پشت سر نهاده شده از حیات انقلاب اسلامی، به روشنی این واقعیت اجتماعی را نمایان ساخته است. بنابراین، برای بازتولید هنجارها و ارزشهای انقلاب اسلامی، باید در پی تربیت نیروهای متفکر و مدیر متعهد به آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی در دو ساحت معرفت و سیاست بود.
4. "فرهنگ " متغیری است که هم تحول و تغییر میآفریند و هم از تحولات و تغییرات، اثر میپذیرد. دولت اصلاحات هم برخاسته از کنش جمعی در درون ساختار فرهنگ جامعه ایران بود، و هم پس از استقرار یافتن، در جهتدهی به فرهنگ نقش مهمی ایفا کرد. مقصود از اشاره به رابطه دوسویه میان فرهنگ و دولت این است که فرهنگ در ایران، واقعیتی سیال و بیشکل نیست، بلکه دارای قواعد و ساختار و سازوکار منظمی است که میتواند موضوع مطالعه جامعهشناسی قرار بگیرد.
5. ناخشنودیها و نارضایتیهای جمعی انباشته شده ناشی از رویکرد دولت سازندگی، نه تنها در دوران حاکمیت اصلاحطلبان رفع نشدند، بلکه حجیمتر و متراکمتر نیز گردیدند. در نتیجه، در انتخابات ریاست جمهوری 1384، مردم گزینهای را برگزیدند که رویکردی کاملاً متفاوت با رویکرد شانزده ساله داشت:
مردم نتایج سیاستهای هر دو دولت [سازندگی و اصلاحات] را لمس کردند و خوب متوجه شدند که این سیر و روال باید قطع بشود؛ چون دچار بحران هویت ارزشی و ملی شدند، ضمن اینکه از دیگر عوارض این سیاستها، از جمله مشکلات اقتصادی هم به ستوه آمده بودند. مطالبه اصلی مردم، شکستن سیر سیاستهای شانزده سال گذشته بود.50
پى نوشت ها
2 ـ حسین کچوئیان، کندوکاو در ماهیت معمایی ایران: جهانیسازی، دموکراسیسازی و جامعهشناسی سیاسی ایران، ص 46.
3 ـ عابدین نورالدینی، "ظهور و سقوط دوم خرداد "، ضمیمه روزنامه ایران، ش 3959، 3 تیر 1387، ص 22.
4 ـ محمّدرضا یزدانپناه، "لزوم تعریف اصلاحطلبی ایرانی "، روزنامه کارگزاران، ش 157، 7 مرداد 1387، ص 8.
5 ـ سعید حجاریان، "اصلاحات، احیای انقلاب بود "، هفتهنامه شهروند امروز، 14 بهمن 1386، ص 62ـ63.
6 ـ سعید حجاریان و پرویز پیران و دیگران، تحلیلهایی جامعهشناسانه از واقعه دوم خرداد، ص 66ـ67.
7 ـ ر.ک. سعید حجاریان، "استراتژی سیاسی در ایران امروز "، ماهنامه آفتاب، ش 12، بهمن 1380، ص 12.
8 ـ مهدی جمشیدی، "تحقیر جمهوریت، تحدید جمهوریت! "، روزنامه رسالت، ش 5782، 2 بهمن 1384، ص 6.
9 ـ محسن کدیور، "دین مدارا و خشونت "، ماهنامه کیان، ش 45، ص 17.
10 ـ اکبر گنجی، "دولت دینی و دین دولتی "، ماهنامه کیان، ش 41، ص 18.
11 ـ حسین بشیریه، عقل در سیاست: سی و پنج گفتار در فلسفه، جامعهشناسی و توسعه سیاسی، ص 756ـ757.
12 ـ عمادالدین باقی، جنبش اصلاحات دموکراتیک ایران، ص 472.
13 ـ بهمن اسماعیلی، انتخابات مجلس هفتم، ص 39ـ40.
14 ـ حسین کچوئیان، کندوکاو در ماهیت معمایی ایران، ص 50.
15 ـ سعید حجاریان، "اصلاحات، احیای انقلاب بود "، هفتهنامه شهروند امروز، ص 62.
16 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 13.
17 ـ عابدین نورالدینی، "ظهور و سقوط دوم خرداد "، ضمیمه روزنامه ایران، ش 3959، ص 22.
18 ـ محمدرضا تاجیک، "بازگشت به نقطه صفر اصلاحات "، روزنامه کارگزاران، 21 خرداد 1387، ص 8.
19 ـ فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد: کوششی در جهت تحلیل انقلاب اسلامی و مسائل اجتماعی ایران، ص 177.
20 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 13.
21 ـ همان.
22 ـ حسین بشیریه، عقل در سیاست، ص 76.
23 ـ محمدعلی حسینزاده، گفتمانهای حاکم بر دولتهای بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی ایران، ص 175.
24 ـ عماد افروغ، چالشهای کنونی ایران معاصر، ص 247ـ248.
25 ـ حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی، ص 246.
26 ـ حسین بشیریه، عقل در سیاست، ص 757.
27 ـ سعید حجاریان و پرویز پیران و دیگران، تحلیلهایی جامعهشناسانه از واقعه دوم خرداد، ص 34.
28 ـ حسین بشیریه، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران: دوره جمهوری اسلامی ایران، ص 140.
29 ـ مهدی جمشیدی، "اهمیت فرهنگ در سلامت و سعادت جامعه "، روزنامه کیهان، ش 18944، ص 12.
30 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 13.
31 ـ همان.
32 ـ حسین کچوئیان، گفتوگو با خبرگزاری ایسنا، 7 تیر 1387، از:
http:/isna.ir/ISNA, News View.aspx?ID=News-1154151.
33 ـ جهاندار امیری، اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب و پدرخواندهها، ص 142ـ143.
34 ـ سعید حجاریان، "توازن میان ستیز و سازش "، روزنامه وقایع اتفاقیه، 27 تیر 1384، ص 3.
35 ـ بهمن اسماعیلی، انتخابات مجلس هفتم، ص 37ـ38.
36 ـ محمّد قوچانی، یقه سفیدها، ص 132.
37 ـ عمادالدین باقی، جنبش اصلاحات دموکراتیک ایران، ص 324.
38 ـ محمد مالجو، "سه دولت: جامعهشناسی دولتهای پس از انقلاب "، هفتهنامه شهروند امروز، 14 بهمن 1386، ص 101.
39 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 17.
40 ـ حسین کچوئیان، گفتوگو با خبرگزاری ایسنا، 7 تیر 1387.
41 ـ حسین کچوئیان، کندوکاو در ماهیت معمایی ایران، ص 49ـ50.
42 ـ همان، ص 49.
43 ـ همان، ص 54.
44 ـ محمدرضا تاجیک، "بازگشت به نقطه صفر اصلاحات "، روزنامه کارگزاران، 21 خرداد 1387، ص 8.
45 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 13.
46 ـ علیرضا علویتبار، "دولت نهم، سوار بر گفتمان اقشار پایین است "، روزنامه اعتماد ملی، 21 آبان 1386، ص 9.
47 ـ محمدرضا تاجیک، "بازگشت به نقطه صفر اصلاحات "، روزنامه کارگزاران، 21 خرداد 1387، ص 8.
48 ـ علیرضا علویتبار، "دولت نهم، سوار بر گفتمان اقشار پایین است "، روزنامه اعتماد ملی، 21 آبان 1386، ص 9.
49 ـ ر.ک. رضا صنعتی، گفتمان مصباح.
50 ـ ابراهیم فیاض، "آرامش و ثبات: نتیجه احیای ارزشها "، روزنامه ایران، 8 اسفند 1386، ص 17.
نویسنده: مهدی جمشیدی
منبع:ماهنامه علمی- تخصصی معرفت -شماره 138
چهارشنبه 1388/10/30 17:30