تعداد بازدید : 4526223
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
جمعه 1 تا چهارشنبه 6/12/48: ...موضوع مهم دیگر، تصمیم عجیب و شدید دولت سویس است که عربها را دیگر به سویس راه ندهند، چون مردمان وحشی هستند! معلوم و ثابت شد که هواپیمای سویسی که روی زوریخ منفجر شد، کار چریکهای عرب بود که بمبی در داخل آن گذارده بودند. هواپیمایی را در فرودگاه وین خواستند منفجر کنند، که بمب در دماغه آن ترکید و هواپیما مجدداً سالم به زمین نشست و کسی کشته نشد. ولی در هواپیمای اولی 45 نفر منجمله 13 نفر اسراییلی کشته شدند... اتفاق دیگری در تهران افتاد که خیلی باعث ناراحتی شد. آن این که به عذر اضافه کردن خطوط کمربندی اتوبوسرانی، یک دفعه ترتیب کار را طوری دادند که کرایه اتوبوس سه برابر ترقی کرد، تمام مردم ناراحت شدند و در نتیجه دانشگاهها اعتصاب کردند و دانشجویان به بلوا پرداختند و شروع به شکستن در و پنجره اتوبوسها نمودند. کار داشت بالا میگرفت، زیرا همه مردم طرفدار دانشجویان بودند. تا این که شاهنشاه امر دادند نرخ به صورت اولیه برگشت. اول که بلوا شروع شد، گویا به پیشنهاد دولت شاهنشاه فرموده بودند به بلوا که نمیشود تسلیم شد، باید سرکوبی شود! من اتفاقاً آن شب در لوزان... بودم. با تهران صحبت کردم، بعد با سنتموریتز صحبت کردم و سرهنگ وزیری هم به من گفت غائله را امر دادند قوای انتظامی خاموش کنند. من فوری تلفنی به شاه عرض کردم. عرض کردم آن وقت که غائله را با زور خاموش کردیم (من نخستوزیر بودم و غائله پانزدهم خرداد به اغوای بختیار و آخوندها و کمونیستها پیش آمده بود، برعلیه اصلاحات شاهنشاه)، یک عده را برای منافع بزرگ ملی پایمال میکردیم و همه مردم طرفدار عمل ما بودند، و حالا قضیه برعکس است. امر فرمایید قطعاً این تصمیم دولت لغو شود، قبول فرمودند. خدا رحم کرد... من مکرر عرض کردهام اجازه بفرمایید هیئتهای مشاورینی درست کنیم و همه امور را مطالعه نمایند، بعد شاهنشاه تصمیم اتخاذ فرمایند. میفرمایند این که دولت در دولت میشود، من دستگاههای مطالعاتی در ساواک وقسمتهای نظامی دارم، کافیست. عرض کردم همه رؤسای کشورهای بزرگ چنین هیئتهایی دارند. با مشاورین رییسجمهور آمریکا هم که خودتان ملاقات فرمودهاید که به کلی سوای دستگاههای دولتی هستند. ولی شاهنشاه از این امر خوششان نمیآید، چه باید کرد؟ اما من میترسم که روزی تاوان این کار را بدهیم.(صص385-384)
-جمعه 8/12/48: ...آیتالله حکیم مریض است. تلگرافی به شاهنشاه عرض کردم اگر اجازه فرمایند طبیب برای او بفرستیم. جواب فرمودند اگر طبیب ایرانی برود و او بمیرد تکلیف چیست؟ با این رابطة ما با عراقیها، هزار پیرایه بر آن خواهند بست. این جواب که آمد من با نخستوزیر مشورت کردم، نظر خوبی داد. گفت چون مرضش معلوم است (مرض کلیه و پرستات)، خوب است متخصص خارجی برایش بفرستیم. به شاهنشاه عرض کردم، تصویب فرمودند. به وزارت خارجه گفتم فوری اقدام بنمایند.(ص386)
-شنبه 9 تا سهشنبه 12/12/48: ...در تهران مشغول کارها و دید و بازدید بودم. چه قدر آدم- آدم که چه عرض کنم، جنس دو پا به ملاقات من (که خودم هم آدم نیستم) آمده است، خدا میداند... سفیر انگلیس خواست تقاضا کند گزارش مسئله بحرین به مجلس، که قرار بود پیش از عید وسیله نخستوزیر داده شود، به بعد از عید موکول شود... در خصوص تغییر در مقررات ورود نفت به آمریکا به نفع کشورهای خاورمیانه و به خصوص ایران که قصد دارد هر دلاری از این راه حاصل کند در آمریکا جنس آمریکایی بخرد، متأسفانه به علت مسائل داخلی و امنیتی آمریکا به جایی نرسیده است... در خصوص مذاکرات با شرکتهای نفتی برای بهرهبرداری بیشتر از منافع ایران نیز حدود اختیارات و مقدورات رییسجمهور محدود است (میدانیم که رییسجمهور آمریکا، آن هم رییسجمهور جمهوریخواه، وسیله شرکتهای بزرگ انتخاب میشود، در حقیقت بازیچه دست آنهاست، تا فرمانروای آنها).(صص387-386)
-چهارشنبه 13/12/48: امروز شاهنشاه از مسافرت 45 روزه اروپا مراجعت فرمودند. بالاخره آن صدمهای که نباید به کشور وارد شود، در اثر تشریف نداشتن شاه به کشور وارد آمد. یعنی همان تصمیم درباره افزایش قیمت بلیت اتوبوس و بعد هم برگشت از این تصمیم. حالا راه برای هزار جور آشوبهای دیگر در دانشگاهها باز شده است.(ص391)
-پنجشنبه 14/12/48: عصری سفیر آمریکا را خواستم پیش من آمد. مدتی از سیاست شاهنشاه و [دولت مردی] (Statesmanship ) معظمله در خصوص مسئله بحرین تعریف کرد. بعد من به او گفتم، پیام سابق شما را به عرض مبارک شاه رساندم. شاهنشاه فرمودند به شما بگویم در حسن نیت شما تردیدی نیست، در حسن نیت رییسجمهور هم تردیدی ندارم، ولی شما خودتان میدانید که ما الان روی پای خودمان ایستادهایم تا جایی که میتوانیم حتی به دیگر دوستان مشترکمان (منظور عربستان سعودی است) کمک کنیم. به علاوه امنیت خلیج فارس فعلاً فقط بستگی به قدرت ما دارد. از شما پول مفت و کمک بلاعوض هم که نمیخواهیم، میگوییم یا به ما قرض بدهید با نرخ مناسب، یا نفت بیشتر ببرید، یا بگذارید ما نفت اضافه استخراجی خودمان را در آمریکا بفروشیم و دلاری که بدست میآوریم از خود شما خرید کنیم. هیچ یک از این کمکها را که نمیکنید، پس ما چه کار بکنیم؟ جز این است که باید راههای دیگری بیندیشیم؟... نظر شاهنشاه از این که مایلند اسلحههای دقیق مثل هواپیما و موشک و رادار و غیره از آمریکا خریداری شود، این است که اگر با همسایگان که همه اسلحه روسی دارند، درگیر بشویم و ما هم اسلحه روسی داشته باشیم، ممکن است یک وقت روسها نخواهند به علل سیاسی به ما کمک کنند، به کلی فلج میشویم.(صص392-391)
- جمعه 15 تا پنجشنبه 28/12/48: ...اولاً مسافرت شاهنشاه به پاکستان فوقالعاده بود... نفت هم طوری با پاکستان معامله کردیم که دولت پاکستان دیگر با هیچ دولت دیگری نمیتواند نفت معامله کند. به این معنی که دولت پاکستان قانونی میگذراند در ازاء این که در بعضی معادن نفت ما (آنهایی که هنوز دست به استخراج نزدهایم و تازه قراردادهای آنها منعقد میشود) شریک میشود، پاکستان در حکم بازار داخلی ایران است و حق ندارد نفت از جای دیگر دنیا وارد کند!... نفتیها آمدند و مذاکراتی شد. به جایی نرسید، ولی آب پاکی هم روی دست ما نریختند. قرار شد بروند، بعد از یک ماه خبر بدهند. من به امر شاه به آنها گفتم فعلاً نظر ما این است که چون واقعاً احتیاج به 1155 میلیون دلار در سال آینده داریم، این رقم تأمین بشود... حال اگر شما قرض بیفرع هم، مبلغی به ما بدهید یا [پیشپرداخت] بدهید، این را هم قبول میکنیم. چون میدانیم که اضافه استخراج ایران با تعهدات شما در کشورهای همجوار، شاید خیلی آسان نباشد. این پیام محرمانه و خصوصی به آنها بود و فکر میکنم بینتیجه نباشد. آنها میگفتند: بیش از 1010 میلیون نمیتوانیم بدهیم. در این روزها من به تغییر عجیبی در روحیه شاهنشاه مواجه شدم، که خیلی...تازگی برای من داشت.(صص394-393)
- در چند مرحله انعطاف عجیبی از خودشان نشان دادند که من در حیرت افتادم یکی این که چون عید نوروز مصادف با 13 محرم شده بود، اغلب عوام میگفتند لابد مراسم عید برگزار نخواهد شد. شبی در منزل ملکه مادر، سر شام مطلب مطرح شد. شاهنشاه از من پرسیدند نظر تو چیست؟ من عرض کردم در سیزدهم دیگر قتل امام برگزار شده است، به علاوه محرم و عاشورای حقیقی چنان که تحقیق شده در 13 شهریور بوده است. علاوه بر همة اینها، یک مراسم ملی را که نمیشود محض خاطر عوام زیر پاگذاشت. من جسارت میکنم ولی معتقدم اگر احیاناً روز عاشورا به روز عید مصادف میشد، باز باید مراسم ملی تعطیل نمیشد (ملکه مادر، در اینجا به من فحش دادند!) شاهنشاه فرمودند درست میگویی، باید سلام منعقد شود. بنابراین من هم دستور توزیع کارتهای سلام را دادم. اما یک روز صبح به من فرمودند که امام جمعه، پیغام داده است مردم که عید ندارند شما خود میدانید، بنابراین ما هم عید نمیگیریم. من واقعاً تکان خوردم. عرض کردم، اتفاقاً من خودم قبلاً با امام جمعه هم صحبت کرده بودم و گفته بود 13 محرم دیگر ربطی به قتل امام ندارد، چه طور حالا این طور میگوید؟ فرمودند به هر حال ما سلام نمیگیریم! به هر صورت از من اصرار و از شاه انکار. تا بالاخره به این نتیجه رسیدیم که مراسم مختصری لااقل در مشهد برگزار شود (روز اول فروردین).(ص394)
- عقبنشینی در قبال اقدام قیمت اتوبوس هم از شاهنشاه بعید بود، گو این که اگر نمیشد، خطرناک بود و واقعاً عواقب وخیمی داشت... مطلب خندهدار در مورد بحرین به خاطرم آمد. شاهنشاه امر دادهاند کمیسیونی مرکب از نخستوزیر و من با وزیر خارجه در مورد گفتوگویی که درباره بحرین از هماکنون باید در جراید بشود و ذهن مردم آماده شود که رأی سازمان ملل برای ما لازمالرعایه خواهد بود، تشکیل گردد. در این کمیسیون به جای مطالب اساسی، دائماً چانه زدن بر سر این مطلب است که موضوع را نخستوزیر به مجلس بدهد یا وزیر خارجه! خاک بر سرشان. به آنها گفتم اگر معتقدید که کار درستی میکنید مرد و مردانه هر دو از آن دفاع کنید. اگر معتقد نیستید و مردد هستید کنار بروید. نه آن که از مسئولیت شانه خالی کنید. تازه مسئولیت دولت مشترک است، فرقی نمیکند که این سیاست دولت را شخص نخستوزیر یا وزیر خارجه در مجلس عنوان بکند. (ص395)
- در این روزها، وساطتی برای تولیت قم کردم، که روی اشتباهات گذشته خودش حالا دارد بیگناه محکوم به حبس میشود. خوشبختانه شاهنشاه قبول فرمودند. اما وساطتی برای والاحضرت پریسیما، همسر والاحضرت عبدالرضا پهلوی، کردم که یازده سال است مغضوب است. عرض کردم اجازه بفرمایید هنگام وضع حمل علیاحضرت حاضر شود. شاهنشاه خیلی برآشفتند. فرمودند، "این خانم چادر سر میکرد و به منزل مصدقالسلطنه (دکتر مصدق معروف) میرفت و بر علیه من حرف میزد و خبر میبرد. به علاوه در آن اوقات که من اولاد پسر نداشتم، یک روز که در باغ قدم میزدیم و پسرش به طرف ما میدوید، به من گفت من میبینم که این پسر یک روز شاه این کشور خواهد شد! چه طور من چنین کسی را ببخشم؟گذشت هم اندازه دارد ".(صص396-395)
- شاهنشاه مجدداً پیامی به سفیر آمریکا فرمودند، که شنیدهام گفتهاید ما در پنج سال آینده بیش از پانصد میلیون دلار نمیتوانیم به ایران اعتبار خرید اسلحه بدهیم. اگر شما خیال میکنید با محدود کردن اعتبار خرید اسلحه، واقعاً خرید اسلحه ما را هم محدود میکنید، واقعاً در اشتباه هستید. اگر شما پول ندهید من از طریق دیگر اقدام خواهم کرد. ما حداقل باید در پنچ سال آینده، هشتصد میلیون دلار اسلحه از شما بخریم، دویست میلیون از انگلیسیها و دویست میلیون از روسها (کامیون و توپ و غیره). حال اگر شما ندهید من از جای دیگر خواهم گرفت. من به سفیر گفتم خیلی ناراحت شد [و گفت] "من کی چنین خیالی کردهام؟ " فوری استدعای شرفیابی کرد. دیروز به او وقت دادم، دو ساعت تمام شرفیاب بود.(ص396)
- ملکحسین در مراجعت از سفر رسمی خود از پاکستان برحسب امر شاهنشاه به تهران آمد. یک شب مهمان ما بود، امروز صبح رفت. دیشب سه ساعت با شاهنشاه خلوت کرد. بیچاره وضع عجیبی دارد. از یک طرف دچار فلسطینیها و یاسر عرفات است، [علاوه بر این] ارتش عراق در آنجا مستقر است، از طرفی در جنگ با اسراییل میباشد، از طرفی شریک جرمهای ناصر بیهمه چیز است. من خیال میکنم وضع او [خراب] است. شاهی که نتواند قدغن کند در خیابانهای پایتخت او دستجات مسلح حرکت نکنند و وقتی چنین اعلانی کرد بعد عقب بزند، دیگر عمل او گذشته است. مگر جد او امام حسن تفضلی به او بکند! سفیر اردن که مرد احمقی به نظر میآید، به من میگفت بین [ملکحسین] و یاسر عرفات خیلی حسن تفاهم برقرار است! به قول بچه تهرانیها زکی!(صص397-396)
*جلد دوم یادداشت های عَلَم (1349)
- شنبه 1/1/1349: صبح به مشهد مشرف شدیم... امروز نمیدانم هر کسی در حرم امام رضا چه فکر میکرد و چه از خدا میخواست. اما من چیزی که از امام رضا خواستم، این بود که مرا کمک کن تا حضرتت را در منابع نفت گاز سرخس شریک سازم.(صص6-5)
- یکشنبه 2/1/49: امروز شاهنشاه صبح کار کردند، برنامه شرفیابی بود... پس از آن مذاکرات با سفیر آمریکا را به من فرمودند که تقریباً همان مسائلی بود که وسیله پیام توسط من فرموده بودند. به اضافه این که فرمودند، به او گفتم "برای شما در فروش اسلحه مسئله پول مطرح است که چه جور تهیه شود و در اختیار ما قرار گیرد [ولی] برای ما مسئله حیات و ممات است، بنابراین صحبت پول مطرح نیست. من از هرکجا باشد ولو به قیمت گرسنگی خودمان، پول را تهیه خواهم کرد. "...(صص7-6)
- سهشنبه 4/1/49: امروز هم تعطیل بود ولی من شرفیاب شدم... فرمودند، "سفیر آمریکا را وقتی دیدی بگو، ببینید که خواستید کمک مالی بکنید، میکنید و امکانش را دارید، نوبت که به ما میرسد آسمان میتپد. (آمریکاییها به اسرائیل کمک مالی میکنند ولی هواپیما نمیدهند)...(ص7)
- چهارشنبه 5/1/49: ساعت دو بعدازظهر پادگورنی رئیس جمهور شوروی وارد شد. نایب نخستوزیر، رئیسجمهور ترکمنستان، به علاوه پنجاه نفر [متخصص] از وزارتخانههای مختلف همراه او میباشند... شام مهمانی در کاخ نیاوران بود. شاهنشاه نطق بسیار خوب و کلی کردند، ولی او به امپریالیسم آمریکا زیاد حمله کرد که به نظرم خوب نبود. من تعجب دارم چه طور وزارت خارجه قبلاً در [باره] نطق او اظهارنظر نکرده بود...(ص8)
- شنبه 8/1/49: ...من خیلی کوتاه شرفیاب شدم. فرمودند... هم از انگلیسها هم از آمریکاییها بپرس که به کنفرانس جده چه قیمتی میگذارند؟ در جده کنفرانس وزرای خارجه دول اسلامی تشکیل شد و یک نفر را به عنوان دبیرکل انتخاب کردند. محل دبیرخانه هم اورشلیم تعیین شد و تا اورشلیم در تصرف اسرائیلیها هست، مقرر شد محل دبیرخانه در جده باشد... مطلب دیگری هم فرمودند از انگلیسها بپرسم که چرا و به چه مناسبت عراقیها در بغداد تمرین شب خاموشی دارند؟ آیا از ما میترسند یا از دشمن دیگری؟... سر شام رفتم، اولاً شاهنشاه خیلی خوشحال بودند، از خبری که رادیو مسکو داده است که ایران و شوروی میتوانند صلح خاورمیانه را تضمین کنند... مدتی به سیاست و نادانی آمریکاییها حمله فرمودند که باعث تعجب من شد. باز خیال میکنم حدس دو روز پیش من صحیح باشد که میخواهند با روسها معامله کلانی بشود.(صص12-11)
- یکشنبه 9/1/49: ...حال شاهنشاه خوش نبود. معلوم شد در مجلس، وقتی وزیر خارجه جریان کار بحرین را داده است، پزشکپور، لیدر حزب پانایرانیست، برخلاف انتظار بیش از حد آن چه لازم بود، حمله به دولت کرده و حتی دولت را استیضاح کرده است، عرض کردم چه مانع دارد؟... ضمناً عرض کردم دیشب شاهنشاه میفرمودید چرا ایرانیها با این همه پیشرفتها، مثل اسرائیلیها [به نظامشان]با ایمان نیستند؟ اگر بگذاریم مطلب خودشان را مردم بگویند و بیشتر آلوده به کارهای کشور بشوند، کمکم علاقهمند میشوند. تصدیق فرمودند.(ص13)
- دوشنبه 10/1/49: ...قبل از شرفیابی سفیر آمریکا به دیدنم آمده بود. چند مطلب مختلف را که جزء کارهای جاری است به من گفت... راجع به هشتصد میلیون دلاری که شاهنشاه امر فرمودهاند باید در پنج سال آینده برای خرید اسلحه به ما بدهند، میگفت مشکل میدانم این کار عملی باشد، چون ما برحسب قراری که در 1968 دادهایم که باید سالی صد میلیون دلار اعتبار بدهیم، در پنج سال آینده بیش از پانصد میلیون نداریم و مشکل میدانم که بتوانیم هشتصد میلیون تدارک کنیم. از پیشرفت مذاکرات نفت هم خبر نداشت... پادگورنی [برای] شام، به طور خصوصی در کاخ نیاوران مهمان بود. سر شام بودم. مرد بسیار شوخ و بامزهایست. صحبتهای خوب و بانمک دارد. با آن که روسها به اعراب و به خصوص به مصر کمک میکنند، ولی دل پری دارند که اعراب... گشاد هستند! میگفت ناصر محرمانه به مسکو آمد و باز هم تقاضای اسلحه مدرن و هواپیمای مدرن کرد. ما به او گفتیم آخرین هواپیماهای میگ- به تو میدهیم که در عین حال خیلی علم آن آسان است. گفت چه طور؟ گفتیم یک تکمه دارد که هواپیما به پرواز درمیآید. یک تکمه دیگر دارد که خلبان میفشارد و روی هدف میرسد و تکمه سوم بمب را رها کرده، به هدف میزند. بعد ناصر پرسید، بسیار خوب، چه طور به زمین مینشیند؟ ما جواب دادیم به زمین نشستن آن یا به زمین نشاندن آن هم دیگر با اسرائیلیهاست.(صص14-13)
- سهشنبه 11/1/49: ...فرمودند، مردم از جریان کار بحرین چه میگویند؟ عرض کردم محافل خارجی تعریف میکنند، که عمل شاهانه [دولتمردانه] بود... اغلب ایرانیهای عوام هم خیال میکنند واقعاً ممکن است رأی مردم به نفع الحاق بحرین به ایران در [آید]. یک عده هم عِرق ملیت دارند، واقعاً ناراضی به تمام معنی هستند که چه عجلهای برای این کار بود؟ یک عده هم که باهوش و اهل سیاست هستند، میگویند خوب [شد] به این دمل بالاخره نیشتر زدیم، نتیجه هرچه باشد خوب است.(صص15-14)
- چهارشنبه 12/1/49: ...عرض کردم، نخستوزیر و وزیر خارجه در پیشگاه مبارک خیلی بیادب هستند. اجازه بفرمایید آنها را ادب کنم. فرمودند، "تربیت امریکایی و انگلیسی است، با وصف این تذکر بده، خوب است ". عرض کردم کاش روی تربیت باشد. ولی میترسم اینها میخواهند به مردم حالی کنند که خودشان هم... هستند، که در مقابل شاه این طور رفتار میکنند. شاهنشاه خندیدند ولی فرمودند، "گمان نمیکنم این طور باشد، چون دیدهای که وقتی من به اردشیر دست میدهم جلوی من زانو میزند ". عرض کردم این هم کار بسیار بدی است. در پاریس که این کار را کرد، یک خبرنگار فرانسوی به من گفت: مگر شاه شمار رفورمیست و دمکرات نیست، چه طور اجازه میدهد یک نفر وزیر به این صورت جلوی او زانو بزمین بزند؟ شاهنشاه از این عرض من خوششان نیامد. فرمودند، "باید میگفتی این یک ترادیسیون ملی است ". یاللعجب که تملق، بزرگترین و باهوشترین و بزرگوارترین مردان را هم گمراهی میدهد!(صص16-15)
- دوشنبه 17/1/49: ...صبح خیلی به اختصار شرفیاب شدم. نقشه چادری که باید در جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی محل شامخوری شاهانه در تختجمشید باشد، به زحمت زیاد به تصویب رساندم... بالاخره هم، اندازه چادر و قیمت را به اندازه یک چهارم قیمت اصلی آن تقلیل دادند، یعنی به یک میلیون دلار... از اخبار مهم این که، چنان که پیشبینی میکردیم، روسها به عمل اوتانت در مورد بحرین، چون قبلاً به تصویب شورای امنیت نرسیده است، اعتراض کردند... با آن که پادگورنی در اینجا چه قدر از این اقدام تعریف و تمجید کرد.(صص20-19)
- جمعه 21/1/49: ...مطلب مهم داخلی که امروز اتفاق افتاد، این بود که در مسابقات فوتبال آسیایی که در تهران برگزار میشد، ایران و اسرائیل به طور نهایی در قبال یکدیگر قرار گرفتند و خوشبختانه ایران، اسرائیل را دو بر یک شکست داد. واقعاً احساسات عجیبی در تهران برانگیخته شد... در این موقع ممکن بود تبلیغات مضر برای مسئله بحرین گرفتاری درست کند. به کلی مردم مطلب را فراموش کردند. ضمناً احساسات عجیبی هم بر ضد اسرائیلیها بروز کرد که در ایران تعجبآور بود.(صص23-22)
- شنبه 22/1/49: ...صبح شرفیاب شدم... شاهنشاه امر فرمودند که، "سفیر آمریکا را احضار کن و به او بگو، ما تصمیم گرفتیم به جای قرارداد تعمیر هواپیما با اسرائیلیها، با کمپانی [اوکو] AVCO شما قرارداد ببندیم- با آن که قرارداد با آنها امضاء شده است- این تصمیم برای این است که بعدها کشورهای عربی در خصوص تعمیرات هواپیماهای خودشان در ایران با مشکلی روبرو نباشند، اما شرط این کار این است که قرارداد شما مشکلات تازهای درست نکند، یعنی گرانتر از اسرائیلیها نباشد، حتی باید شرایط بهتری داشته باشد، چون باید به اسرائیلیها هم [غرامت] بدهیم، زیرا قرارداد [با] آنها امضاء شده است... سفیر آمریکا را احضار و اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم... همچنین در خصوص جزایر تونب و ابوموسی گفتم که ما به هر حال این دو جزیره را باید به ایران ملحق بکنیم. زیرا همانگونه که شاهنشاه فرمودهاند، اولاً مال ماست، ثانیاً با آن که حالا ممکن است ارزش استراتژیکی نداشته باشد، ولی اگر در دست قوای مخالف و مخرب بیفتد، صدمه زیادی به ما وارد میکند.(صص24-23)
- دوشنبه 24/1/49: صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه را فوقالعاده ناراحت دیدم، علت را جویا شدم؛ فرمودند جریاناتی در شهر هست که عادی نیست، یعنی بعضی دستجات دانشجویان و بعضی جوانهای دیگر شعارهایی میدهند که کاملاً کمونیستی است. یک فتح فوتبال که این همه سروصدا ندارد، آن همه شعارهای "زنده باد خلق فلسطین "، "مرگ بر یهود "، عوامل امنیتی هم نمیدانند ریشه کار چیست.(ص25)
- دوشنبه 31/1/49: ...شام، مهمان وزیر خارجه بودم. در این مهمانی، ریچاردسون معاون کل وزارت خارجه آمریکا، سیسکو معاون وزارت خارجه آمریکا و مسئول خاورمیانه، چند نفر از مامورین وزارت خارجه آمریکا، سفیر آمریکا، نخستوزیر و من بودیم. اینها، بعدازظهر دو ساعت و نیم در پیشگاه شاهنشاه شرفیاب بودند. بعد از شام سیسکو که با من دوستی و آشنایی قدیمی دارد، مرا به کناری کشید و تقریباً یک ساعت حرف زدیم، که خلاصهاش این است... گفت، به ناصر و به اسرائیلیها گفته است که اگر این همه در تقاضاهای خودتان [سختگیر] باشید، هرگز صلح به خاورمیانه نمیآید. راضی بود که راه سلام و علیکی با اعراب گشوده است، گو این که هنوز یک کوره راه است... معتقد بود که سیاست [آمریکا] باید نسبت به اعراب نرمش بیشتری داشته باشد. من گفتم عیبی ندارد، ولی اگر اسرائیل اندک تزلزلی پیدا بکند، اعراب خدا را بنده نیستند، به این مطلب هم توجه داشته باشید، به خصوص که این همه رهین منت و تحت تاثیر روسها قرار گرفتهاند. راجع به حل مسئله خاورمیانه به او گفتم، که شما باید این کار را در چهارچوب یک [معامله یک جا] (package deal) با روسها تمام کنید، مثلاً با مخلوط کردن با مسائل اقتصادی و خاور دور. به او گفتم... چرا در منافع کلان خاورمیانه به آنها سهمی نمیدهید؟ مثلاً چرا آنها را در نفت خاورمیانه سهیم نمیکنید؟ به کمپانیهای نفتی... آمریکایی... فشار بیاورید سهمی هم به روسها بدهند تا این مناقشهها از میان برخیزد.(صص34-33)
- سهشنبه 1/2/49: ...امروز دولت در مسئله بحرین، جواب استیضاح را در مجلس داد و رأی اعتماد گرفت. حزب پانایرانیست به صورت خاک بر سر و مفلوکی در مسئله استیضاح صحبت کرد، که هیچ تناسبی با آن همه حرارت اولیه نداشت.(ص35)
- چهارشنبه 2/2/49: ...معامله نفت، [را] که فلاح کرده است، به عرض رساندم. نود میلیون دلار در پنج سال [از محل] اضافه برداشت فروش کرده است، بد پولی نیست. شاهنشاه خوشحال شدند.(ص36)
- پنجشنبه 3/2/49: ...راجع به امور نفتی عرض کردم، فروش نفت ما به کوبا به وساطت نروژیها گویا موافق میل آمریکاییها نیست. هنوز مشغول مذاکره هستیم. فرمودند به جهنم.(ص36)
- شنبه 5/2/49: ...راجع به دانشگاهها و مشکلاتی که با آن روبهرو هستند و مخصوصاً قضیه بیپولی را عرض کردم. به عرض رساندم که بیمایه فطیر است. به این صورت محال است انقلاب آموزشی که مورد نظر شاهنشاه است جامه عمل بپوشد. فرمودند، چه کنیم پول نداریم... بعضی تلگرافهای خارجی برای تبریک، منجمله تگلرافی به رئیس جمهور اسرائیل، توشیح فرمودند.(ص37)
- یکشنبه 6/2/49: ...صبح در منزل به قدری هجوم مردم بود که دیوانه شدم. وقتی به کاخ نیاوران رسیدم، در باغ نیم ساعت قدم زدم که جان بگیرم... شاهنشاه را خوشحال دیدم. فرمودند آمریکاییها که میگفتند پول برای اعتبار خرید اسلحه شما نداریم، حالا قبول کردند تمام احتیاجات نیروی هوایی را بدهند. عرض کردم تبریک عرض میکنم. راجع به لوله نفت اهواز- اسکندرون عرض کردم. فرمودند چیز عجیبی است، اقبال یک نظر و فلاح نظر کاملاً مخالف آن میدهد، حالا به نخستوزیر بگو مطلب را جداً موشکافی بکند و به من بگوید. بعداً مطلب را تلفنی به نخستوزیر ابلاغ کردم. نخستوزیر آن قدر حقهباز و عرقه است که چون میداند کنسرسیوم نفت با این کار مخالف است، میخواست مدرک از من در دست داشته باشد، گفت راجع به این مطلب یادداشتی به من بده. من هم نوشتم، با دست هم نوشتم، که مدرک قطعی برای این بدبخت مفلوک باشد. اینها خیال میکنند مقام و موقعیت خود را از بر سایه خارجیها و منافع خارجی دارند.(ص38)
- پنجشنبه 10/2/49: ...قبل از ناهار مدتی با شاهنشاه صحبت کردم... عرض کردم، وظیفه دارم ضمن آن که پیشرفتهای کار کشور را در زیر سایه شاه تأیید کنم، به عرض برسانم که وضع اقتصادی ما بسیار بد است و من بیاندازه نگرانم. مکرر این مطلب را به شما عرض کردهام، اعتنا نفرمودهاید، به علت گزارشهای دروغی که متصدیان عرض میکنند.(ص41)
- شنبه 12/2/49: بوشهر رفتیم. شاهنشاه بر سر چای سرد[ی] که تقدیم شد، عصبانی شدند. عصر برگشتیم. هنوز عصبانی هستند. من فکر میکنم عصبانیت شاه به علت وصول گزارش بحرین باشد... شب یکی از همراهان که پیرمرد تریاکی است، خواست به شاه تریاک تقدیم کند بکشند. برای رفع عصبانیت خوب بود. من شدیداً مخالفت کردم. عرض کردم، "من خودم [بیبند و بار] (bohemicn) هستم، ولی شاه ایران که قاچاقچی را اعدام میکند، حق ندارد لب به تریاک بیالاید. " با آن که شاه عصبانیتر شدند، ولی با کمال انصاف عرض مرا قبول فرمودند.(ص43)
- دوشنبه 14/2/49: دیشب نمایندگان کنسرسیوم نفت وارد شدند. اگر امروز مذاکرات به نتیجه نرسد، فردا حسبالامر شاهنشاه مجلس تشکیل خواهد شد، هم قانون اضافه برداشت را به مجلس میدهیم، و هم این که یک قسمت از حوزه [قرارداد] را پس میگیریم. ولی عقیدة من این است که شاهنشاه این قوانین [را] برای ترساندن نفتیها امر فرمودهاند آماده بشود. آنها هم تسلیم خواهند شد.(ص43)
- شنبه 19/2/49: شهبانو به مشهد وارد شدند... شهبانو از بعضی عملیات خواهران و بستگان شاهنشاه ناراضی است، که مبادا به سلطنت ولیعهد صدمه بزند. خودشان هم جرأت مذاکره با شاه را ندارند. فرمودند، تو با شاه صحبت کن. بعضی قسمتها را درست میفرمایند، اما نسبت به [خویشاوند] خودشان فراموشی دارند که ایشان هم از اسم شاهنشاه و شهبانو سوءاستفاده زیاد میکنند... از جمله فرمودند، "کتابی راجع به فراماسونری در ایران انتشار یافته که در آن همه رجال غیر از تو در عداد آنها قرار گرفتند. منجمله نخستوزیر هویدا، رئیس مجلس سنا شریفامامی، مدیرعامل شرکت ملی نفت اقبال و رئیس مجلس [شورای ملی] ریاضی و تقریباً همه و همه. یا باید ما فراماسونری را بپذیریم، یا اگر میگوییم بد است و فراماسونری عامل اجرای سیاست خارجی است. لااقل این اشخاص پی کار خودشان بروند. "... از این مقوله زیاد صحبت شد و من مجموعاً شهبانو را نسبت به آینده نگران دیدم. حق هم دارد. فرزند دلبند و نور چشم او باید در آینده شاه بشود و هر عملی بر ضرر رژیم بر ضرر اوست... ولی حقیقت این است که سلطنت در دنیا رنگی ندارد. آن هم سلطنت موروثی! یعنی خلاف عقل و منطق است. به چه مناسبت فرزند بزرگ شاه باید مالک جان و مال مردم باشد؟ مگر آن که شاه سلطنت بکند نه حکومت. آن هم در ایران ممکن نیست، یعنی به محض آن که شاه به سلطنت کردن قانع شد، فاتحه خودش را خوانده است... به قول شاهنشاه، اگر قرار باشد در ایران حکومت دموکراسی واقعی برقرار گردد، بیست و هفت میلیون جمعیت ایران، بیست و هفت ملیون رأی مختلف ومخالف یکدیگر میدهند. این امر را من وقتی رئیس دانشگاه پهلوی بودم و در مرکز انتلکتوئل ایران بودم به تجربه دریافتم.(صص46-44)
- یکشنبه 20/2/49: ...امشب راجع به بحرین با یکی از دوستان در منزل خودم صحبت میکردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آنجا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم نبود. سئوال از جمعیتها و باشگاهها و اشخاص مختلف بود... حال نمیدانم در ازاء این گذشت، ما جزایر تنب و ابوموسی را میگیریم؟(ص47)
- دوشنبه 21/2/49: ...عرض کردم، عدهای از کردهای نقشبندی حاضر شدهاند به عنوان فراری از ایران بروند، [و پس از این که بختیار آنان را پذیرفت] او را بکشند. فرمودند، قبلاً این کار را کردهایم و الان چند نفر از همین اشخاص در خانه او هستند، ولی نمیتوانند کاری بکنند از این که شاهنشاه این قدر به من اعتماد دارند، بر خود بالیدم. فرمودند، "به هر صورت امتحان عیبی ندارد ".(ص47)
- سهشنبه 22/2/49: ...شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خندهام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را میخواند، که گویی بحران را فتح کردهایم. ولی این خنده، به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم... امروز سفارت غیررسمی اسرائیل، بیست و دومین سال موجودیت آن کشور را جشن گرفت. حسبالامر شاهنشاه از دربار و دولت کسی شرکت نکرد. به نظر من باید اعضای کوچکی شرکت میکردند، چون ما در آنجا قونسولگری داریم. فرمودند، خیر کسی نرود. حالا پس از کنفرانس رباط و جده خیلی سنگ عربها و مخصوصاً ]اسلام] را به سینه میزنیم.(ص49-48)
- چهارشنبه 23/2/49: ...نقشههای زمینهای مشهد را که متعلق به آستان قدس است و باید بفروشیم به عرض رساندم. شاید دویست میلیون تومان از این راه عاید شود... سفیر انگلیس مکاتبه مضحکی با من کرده بود. نامه [ای] از رئیس شرکت دنلپ فرستاده بود که اگر وزیر اقتصاد اجازه کار تأسیس کارخانه لاستیکسازی در ایران به ما نمیدهد، به علت نفوذ آمریکاییهاست. شاهنشاه خیلی برآشفتند. فرمودند، "او را بخواه و بگو، این گههای زیادی را شما در دوران ملکه ویکتوریا شاید میتوانستید بخورید، [ولی] حالا نمیشود. "(ص49)
- پنجشنبه 24/2/49: ...راجع به خرید موشک ریپیر از انگلیسها که باز فرموده بودند به آنها اشکالاتی که در متن قرارداد میباشد، گوشزد شود... عرض کردم، "اگر اراده شاهنشاه این است که این قرارداد عمل شود، این اشکالات مهم نیست. و اگر نیست و من حدس میزنم که میل ندارید که قرارداد عمل شود، بهتر این است که صریحاً بگوییم این موشکها با این قیمت- برای چند فرودگاه جنوب صد و بیست میلیون دلار- به درد ما نمیخورد... چیزی در جواب من نفرمودند.(ص50)
- شنبه 26/2/49: ...بعدازظهر... شاهنشاه تلفنی فرمودند، "این چه مزخرفاتیست که خواهرم درباره حقوق زن و تغییر قوانین اسلام درباره ارث و غیره گفته است... عرض کردم، "از خودتان سئوال بفرمایید. وقتی شاهنشاه به طور متفرق به این یکی [و] آن یکی دستورات میفرمایید، آنها هم عمل میکنند و کنترل کار از دست خارج میشود. بعد از من مسئولیت میخواهید... ".(ص51)
- یکشنبه 27/2/49: ...[مهدی] سمیعی، مدیرعامل سازمان برنامه، ساعت 7 سر صبحانه پیش من آمد که اوامری شاهنشاه فرموده بودند، ابلاغ کنم. دل پری از وضع نابهسامان خودش داشت. میگفت کمکی که نفتیها کردهاند خیلی مفید نیست، چون [نرخ بهره وام] صد میلیون دلاری [که برای ما تهیه کردهاند] سنگین است.(ص52)
- دوشنبه 28 تا پنجشنبه 31/2/49: من نمیدانم... برای من هم مسلم شده حقایق امور به عرض شاه نمیرسد. نمیدانم چه دستی در کار است. شاه هم به این امر توجهی ندارند، یعنی مطمئن هستند که [حقایق به عرضشان] میرسد.(ص53)
- جمعه 8/3/49: ...سفیر انگلیس را خواستم. اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم. فرموده بودند به او بگویم که اولاً از رویه انگلیس نسبت به جزایر خلیجفارس شاهنشاه خیلی ناراضی هستند، زیرا هیچ تکانی نمیخورید، بعد هم شواهدی در دست است که انگلیسها با بختیار در اروپا تماس داشتهاند. همچنین شواهدی در دست است که انگلیسها باعث آشتی اکراد و عراقیها شدهاند. دو قسمت آخر را به کلی تکذیب کرد و دلائل قانعکننده [ای] ارائه داد. نسبت به جزایر به او گفتم که اگر این کار نشود، واقعاً هرگز به حسن نیت شما نمیتوان اطمینان کرد. قول داد عمل میکنند و حسن نیت دارند... بعد شاهنشاه امر فرموده بودند مطلب مهم دیگری به او بگویم و آن این بود که وساطت کند قرضی از کویت با ربح کم بگیریم- در حدود صد میلیون پوند. هر چه از این بابت پول گرفتیم- که البته از پولی خواهد بود که کویتیها در انگلیس ذخیره دارند- ما اسلحه و مالالتجاره از خود انگلیس خواهیم خرید. در حقیقت شاهنشاه رشوهای هم دادند.(صص56-55)
- دوشنبه 11/3/49: امروز واقعاً کار و گرفتاری داشتم. از ساعت 7 صبح مشغول حل و فصل معامله هلیکوپترهای چهل نفری شینوک بودم که مورد علاقه شاهنشاه است. بعد سفیر انگلیس به دیدنم آمد. نامهای که از طرف انگلیسیها به شیوخ امّالقوین و عجمان نوشته شده بود، به من نشان داد. در این نامه به این دو شیخ شدیداً اخطار شده بود که باید موضوع [حفاری] در جزیره ابوموسی را بر حسب تقاضای شارجه، متوقف نمایند.(ص57)
- سهشنبه 12/3/49: ...خبر رسید آیتالله حکیم طباطبایی که مرجع شیعیان در عراق و قسمتی از ایران بود، درگذشتهاند... معمول این است به هرکس شاهنشاه تلگراف تسلیت بفرمایند، مرجع میشود- کم و بیش- و تقریباً این علامت مرجعیت بعدی است، و این یکی از سنتهای قشنگ است که گرچه مدون نیست، ولی همه میفهمند و مورد علاقه همه است. به هر صورت شاهنشاه امر فرمودند به حاج سیدکاظم شریعتمداری در قم تلگراف کن. من عرض کردم این شخص مورد اعتماد عامه مردم نیست، فعلاً کسی که مورد علاقه و اعتماد مردم است، خوانساری است. بالاخره کسی که مرجع شیعیان میشود یک حقیقتی هم باید در زیر نهفته داشته باشد. چنان که شاهنشاه میدانید همین مراجعی که اخیراً درگذشتهاند، مثل آیتالله حاج سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم بروجردی و همین مرحوم حکیم، واقعاً مردمی پرهیزکار بودند. پول برای آنها در حکم سنگریزه بود. در صورتی که وقتی من نخستوزیر بودم، پس از آنکه آخوندها را کوبیدیم و خواستیم بعد دریچه به روی آنها باز کنیم، همین شریعتمداری از من ششصد هزار تومان مساعده خواست که بعد ببیند چه میتواند بکند. فرمودند ولی مرد دولتخواه بیاذیّتی است... به هر صورت آن قدر اصرار کردم که شاهنشاه اجازه فرمودند به هر دو نفر، یعنی هم شریعتمداری و هم به خوانساری تلگراف بشود.(ص59)
- چهارشنبه 13/3/49: امروز صبح شرفیاب شدم. اوامری در خصوص خرید ریپیر و هلیکوپترهای شینوک چهل نفری و کشتیهای هوورکرافت فرمودند، که همه را باید به انجام برسانم. هرچه فکر میکنم این مسائل به وزیر دربار چه مربوط است، سر در نمیآورم... امروز وزیر خارجه که به اردن رفته بود برگشت. اصل سفر او برای نشان دادن سمپاتی بیشتری به اعراب بود، ولی برای این که برای خودش تبلیغات بکند به نظر من خیلی زیادهروی کرد بچه جاهطلبی است. چه باید کرد؟ بعد هم گفت، اردن واسطه میشود که ما با مصر رابطه برقرار کنیم. این کار را که ننه صمد هم میتوانست [بکند]. الان نه سال است که ما میگوییم [ناصر] باید عذر بخواهد و بعد رابطه برقرار شود. اگر از اردن استدعا کنیم که شما لطف کرده این وساطت را بکنید که آبروی ما رفته است.(ص60)
- شنبه 16/3/49: ...شاهنشاه امر فرمودند باز هم سفیر انگلیس و آمریکا را بخواه و به آنها بگو، ای بیغیرتها، شما لااقل اگر منافع ما را در نظر نمیگیرید، منافع خودتان را در نظر بگیرید. چرا حالا که تولید نفت لیبی سیصد هزار بشکه در روز کم شده، و [خط لوله سراسری عربستان] (Tapline ) هم روزی پانصد هزار بشکه را به علت سختگیری سوریه و خرابکاری در آنجا از دست داده است، این نفت را از ما نمیبرید؟... بعدازظهر کار کردم، و کار معامله ریپیر بالاخره تمام شد- برای دفاع ضدهوایی از پنج منطقه کشور. دفاع خود جزیره انگلیس هم به این اسلحه سپرده شده است.(صص62-61)
- یکشنبه 17/3/49: ...شاهنشاه قدری کسل بودند ولی تظاهر به خوشحالی میکردند. در خصوص مصاحبه نیکخواه با تلویزیون سئوال فرمودند. عرض کردم ترتیب آن داده میشود. نیکخواه یک کمونیست چینی است که در توطئه قتل شاهنشاه شرکت داشته و حالا تغییر عقیده داده است و میگوید رژیم سلطنتی بهترین رژیم برای ایران است و مخصوصاً شاه فعلی خیلی برای ایران کار کرده است. بعد راجع به جشنهای 2500 ساله عرض کردم که اگر میخواهید واقعاً انجام بدهید خرج دارد و باید آنرا جدی گرفت. بیشتر نقشههایم را شاهنشاه قبول فرمودند.(ص63-62)
- جمعه 22/3/49: ...عصری سفیر انگلیس آمد. سه ساعت تمام با عصبانیت نسبت به حالتی که شیخهای خلیجفارس با ما گرفتهاند با او مذاکره کردم. گفتم، شما دارید با ما بازی میکنید و این بخشودنی نیست. اصولاً شما دوست ما هستید یا دشمن ما؟... برفرض که این جزایر ارزش استراتژیکی نداشته باشد، با افکار عمومی ملت ایران که ما نمیتوانیم بازی بکنیم. بحرین را بدهیم، جزایر را هم بدهیم، بعد از کجا که نوبت خوزستان نرسد و این برای رژیم خطرناک است... گفت سفیر شوروی هم به تحریک عراقیها با من صحبت کرده و ما را برحذر داشته است که مبادا این جزایر به ایران تحویل بشود. این هم دوستی رفقای شمالی!... یک شب که نمیدانم در اروپا [بود] یا آمریکا، در پیشگاه شاه خیلی خصوصی بسیار خوش بودیم، به من فرمودند تو هم در روزهای خرداد [1342] در عالم نادانی به ما خدمت گرانبهایی انجام دادی.(صص68-65)
- دوشنبه 25/3/49: ...یک نفر سید به نام سعیدی، که در منبر فحاشی میکرد، و از طرف مقامات [انتظامی] دستگیر شده بوده است، در زندان فوت کرد. در این خصوص عرایض زیادی کردم، و از این که دستگاههای انتظامی در دست ما نیست، خیلی حرف زدم. عرض کردم، شاهنشاه باید تسلط قطعی و واقعی داشته باشند، نه دلخوشی... به هر صورت عرض کردم کار مجالس فاتحه این سید دارد بالا میگیرد، نباید اجازه داد ادامه پیدا کند. فرمودند بگو موقوف بکنند.(صص73-72)
- سهشنبه 26/3/49: صبح به قدری سرم شلوغ بود که خودم نمیدانم چه طور زنده ماندم. شیخ عثمان (سراجالدین نقشبندی) با تمام پسران و وابستگان دیدنم آمد. خیلی ماند و خیلی حرف زد... شیخ عثمان رئیس طایقه نقشبندی است، که در کردستان و آذربایجان و گرگان پراکنده هستند. تبعه عراق است ولی به ایران مهاجرت کرد و دوستدار ایران بوده و هست و حالا واقعاً وجود او مفید است. اتفاقاً عده زیادی بلوچ هم صبح منزل آمده بودند. آنها را به هم معرفی کردم، در حقیقت سران شرق و غرب! زکی!(ص73)
- چهارشنبه 27/3/49: صبح دو سه ساعت به کار شبکه سراسری مخابراتی رسیدگی کردم. بعد شرفیاب شده، جریان را عرض کردم که علل این که معامله از صد و سی میلیون دلار به دویست میلیون دلار رسیده، چیست.(صص74-73)
- پنجشنبه 28/3/49: ...مطالب سفیر غیررسمی اسرائیل را عرض کردم که گله زیادی از عدم خرید لوازم یدکی هواپیما داشت،... میگفت چرا موشک گاوریل که خیلی از مال فرانسویها ارزانتر و مؤثرتر است، از ما نمیخرید؟ فرمودند، بگو باید صبر کند مذاکرات ما با فرانسویها تمام شود. من عرض کردم، چه لزوم دارد اینها را این قدر برنجانیم؟(ص74)
- جمعه 29/3/49: ...سفیر انگلیس دیدنم آمد. خبر خوشی آورد که ما گرچه موفق نشدیم از سفر شیخ رأس الخیمه به بغداد جلوگیری کنیم، ولی به هر حال فشار از همه طرف به او و شارجه راجع به جزایر تونب و ابوموسی وارد میکنیم و امیدوارم با این فرمولی که شما گفتهاید- اشغال مشترک- کار حل بشود. ما به آنها گفتهایم، باید از این فرصت و گذشت ایران استفاده بکنند.(ص75)
- یکشنبه 31/3/49: ...عرض کردم سفیر اسرائیل باز هم پیش من آمده بود. خیلی ناراحت است. به اعتقاد من چرا باید این همه به طرف عربها برویم؟ ما مسلمانیم و این عربها اول خودشان را عرب، بعد مسلمان میدانند.(ص77)
- سهشنبه 2/4/49: امروز والاحضرت ولیعهد، والاحضرت شاهدخت فرحناز و والا حضرت علیرضا برای گذراندن ایام تعطیل تابستان به سنت موریتز رفتند.(ص78)
- جمعه 19/4/49: ...شاهنشاه در بروکسل سر دو گلاس هیوم (Douglas hume)، وزیر خارجه انگلیس را به حضور پذیرفتند. از مذاکرات با او خیلی راضی بودند. سفیر انگلیس که برای مشورت در امور خلیج فارس به انگلیس خواسته شده بود، به نظرم این ابتکار را به خرج داده است. شاهنشاه... فرمودند، به او گفتم عقربه زمانه به عقب برنمیگردد. شما دیگر نمیتوانید بعد از آن که گفتهاید اینجا را تخلیه میکنید، بگویید خیر، حالا میخواهیم بمانیم. هیچ یک از اشخاصی که قلباً میل دارند شما آنجا بمانید، دیگر جرأت اظهار این مطلب را ندارند. به علاوه چرا میخواهید بمانید؟ برای این که روسها را هم تشویق نمایید که هر چه زودتر پایگاهی در خلیجفارس برای خود دست و پا کنند؟ شما - منظور شما و آمریکاییها- بهتر است دوستانتان را تقویت کنید و خود هم راحت باشید.(ص82)
- شنبه 20/4/49: ...سرشام رفتم. دو مطلب عرض کردم، یکی انجام معامله دویست هزار بارل [نفت] در روز با شرکت اکسیدنتال، که پول آن در آمریکا به مصرف خرید اسلحه برسد و دیگری پیشنهاد خرید سه میلیون تن نفت در سال از طرف شرکت نورتروپ پیج (Northrop Page) آمریکا، که پول آن هم به مصرف خرید کالا از آمریکا برسد. شاهنشاه خیلی خوشحال شدند.(ص83)
- دوشنبه 22/4/49: ساعت 8 صبح سفیر انگلیس را خواسته بودم، دیدنم آمد. اوامر شاهنشاه را به ترتیب پائین به او ابلاغ کردم: ...- هر عمل مشترک را در خلیجفارس، بسته به حل مسئله جزایر [میدانم] و حرف آخر من هم این است که اگر شما عملی نکردید، من آنجا را به زور اشغال خواهم کرد. سفیر در جواب گفت، من هم به اهمیت موضوع برای ایران وارد هستم، اما [شاهنشاه] فکر نمیکنند اگر آنجا را به زور بگیرید، وضع ممتازی که برای ایران در خلیجفارس پیدا شده از بین برود؟ - منظورش بعد از حل قضیه بحرین است، که ما نشان دادیم اهل منطق هستیم، نه زورگویی. گفتم، هرچه باشد در ایران هم افکار عمومی هست، ما که نمیتوانیم دائماً بازنده باشیم.(صص84-83)
- سهشنبه 23/4/49: صبح سفیر آمریکا را خواستم و تقریباً همه این مطالب را به او گفتم، به اضافه این که هنوز هم از طرف شما کمک قابل ملاحظهای نمیشود، نه از جهت اعتبار خرید اسلحه و نه از جهت فشار به شرکتهای نفتی که نفت بیشتری ببرند... گفت، فلانی، میدانی که من چه قدر فشار میآورم. گفتم، نتیجهاش کو؟ گفت، خود نیکسون هم علاقه خاص دارد، ولی طرز حکومت ما طوری است که به این شرکتهای بزرگ نمیتوانیم فشار زیاد بیاوریم.(ص84)
- شنبه 24/5/49: ...وقتی شاهنشاه مستقیم روی چشمهای من نگاه نمیکنند، یک قسم ناراحتی دارند. البته من میدانم که بالاخره ایادی ما در اطراف بختیار موفق شدند او را با تیر بزنند. روزی که در بغداد برای شکار به خارج رفته بودند... کسی که [او] خیال میکرد از همه... به او نزدیکتر است و از ایادی ما بود، او را زد. متأسفانه این مرد پوست کلفت نمرده است... گویا حسنالبکر، رئیسجمهور [عراق]، تاکنون سه بار از او عیادت کرده است.(ص89)
- یکشنبه 25/5/49 : ...سفیر آمریکا به من گفته بود به عرض برسانم، دو ژنراتور یکصد و پنجاه هزار کیلوواتی از ژنرال الکتریک خریداری شود، چون اکازیون است.(ص90)
- چهارشنبه 28/5/49: ...شام مهمانی گارد شاهنشاهی به مناسبت 28 مرداد بود، خوش گذشت. شاهنشاه تشریف داشتند- البته روشن است که در این روز مصدق سقوط کرد و شاهنشاه که به رم تشریف برده بودند، سه روز بعد از این تاریخ به تهران برگشتند. مردم به قیادت مرحوم سپهبد زاهدی بر علیه مصدق شوریدند و او را برانداختند.(ص94)
- پنجشنبه 29/5/49: فقط دو دقیقه شرفیاب شدم که اجازه پرداخت پولی را برای والاحضرت اشرف بگیرم، که باید دولت برای مخارج مسافرت ایشان به آمریکا بدهد... عصری سفیر آمریکا را خواستم و اوامر شاهنشاه را به این شرح ابلاغ کردم: لایحه اعتبارات ما برای خرید اسلحه در سنای آمریکا مانده است، تکلیف چیست؟- برحسب قانون خاصی که به FMS معروف است، آمریکا به ما اعتبار میدهد. چه طور در مورد اسپانیا وقتی قانون FMS گیر میکند، نمیگویند [بانک صادرات و واردات] (EXIM) کمک کند، اولی در مورد ما نمیشود؟ نفت هم که از ما نمیخرید.(ص94)
- جمعه 30/5/49: ...صحبت والاحضرت شهناز پیش آمد. عرض کردم، آیا اجازه فرمودهاید عروسی کنند؟ فرمودند، "در سنتموریتز [شهناز] خیلی اصرار کرد، گفتم، میتوانید عروسی کنید، ولی من هرگز این پسره را نخواهم پذیرفت " (منظور خسرو جهانبانی است)... عصری سفیر انگلیس دیدنم آمد... شاهنشاه فرموده بودند به او بگویم چرا دولت انگلیس نفت از ما نمیخرد که در عوض ما هم قول بدهیم اسلحه از انگلیس بخریم. گفت اولاً ما احتیاج به نفت، مثل سایر کشورهای اروپایی، نداریم. ثانیاً این معامله تهاتری است، در صورتی که ما احتیاج به ارز (علیهالسلام) داریم... از اخبار مهم جهان... این که مصر فوری پس از به هم خوردگی رابطهاش با عراق، اظهار داشت که با ما رابطه سیاسی برقرار میکند، ولی ما لازم نبود این همه از او... مالی کنیم!(صص97-95)
- دوشنبه 2/6/49: ...شاهنشاه باید اجازه بفرمایند من در حفاظت خود شما تجدیدنظر بکنم. شما صددرصد اسیر گارد هستید. درست است که طرف اعتماد هستند، ولی دنیا از حادثه خالی نیست، به علاوه مگر همین گارد نبود که شما را در فروردین چهار سال قبل به گلوله بست؟ باز مهاجه ما شروع شد. یکساعت حرف زدیم، شاهنشاه نمیخواهند به روی خودشان بیاورند که دستگاهی را که خود به وجود آوردهاند، ممکن است احیاناً طرف اعتماد نباشد. به هر حال من آنقدر عصبانی شدم که بالاخره اجازه دادند لااقل غیر از دستگاههای اطلاعاتی ارتش، من خودم توسط ساواک، افسران و افراد گارد را خیلی محرمانه تحت نظر بگیرم.(ص98)
- سهشنبه 3/6/49: ...به محض آن که شرفیاب شدم. شاهنشاه فرمودند، اتهاماتی که مصر به عراق زده است خواندی؟ عرض کردم، خواندم. فرمودند، دیدی اینها هم میگویند رژیم بعثی عراق نوکر انگلیسیهاست نه روسها. عرض کردم، بلی ولی حالا اینها با هم دشمن هستند. فرمودند، خیر اینطور نیست، من اطلاعات دیگری هم داشتم و نمیدانم انگلیسیها از این که چنین دشمنی برای ما نگاه دارند چه نفعی میبرند؟(صص99-98)
- جمعه 6/6/49: ...در راه بازگشت با نخستوزیر صحبت کردم، از اوضاع مالی فوقالعاده نگران بود. گفتم، درست است که در یک بودجه یک میلیارد دلاری ریخت و پاشهای کوچک چیز مهمی نیست، ولی خلاف اصل است. مثلاً همین که میفرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت واشرون کنستان (Vacheron & Constantin) برای کادو سفارش داده است، هرکس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب میگیرد. آخر چرا چنین اجازههایی میدهید؟... گفتم هیچکس غیر از خودت مسئول نیست، زیرا اولاً بسیار ضعف به خرج میدهی. اگر من جای تو بودم، روزی که وزیر خارجه در کراچی به تو فحش داد، از قرار حق و حساب، او را تنبیه میکردم، یعنی امر میدادم آنقدر چوب به ماتحت او بزنند که به پای مرگ برسد. هرچه شاهنشاه بعد میفرمودند، اطاعت میکردم ولی از او نمیخوردم. بعد هم تو میخواهی همه مردم را راضی کنی [و این] نمیشود. اما یک مطلب را فراموش نکن، که بالاخره اگر رشتههای اقتصادی از هم [بگسلد]، آقا را دراز میکنند... بیچاره خیلی دستپاچه شد، [از ترس این] که مبادا من این مطالب را به عرض پیشگاه شاهانه برسانم.(صص101-100)
- شنبه 7/6/49: ...عرض کردم، "در شیراز شهبانو به من فرمودند، تا حالا نمیخواستم در جشنهای 2500 ساله مداخله کنم، حالا میبینم عقل شماها به جایی نمیرسد، ناچارم مداخله نمایم " عرض کردم البته شهبانو باید مداخله بفرمایند، بالاخره کار، کار کشور و شماست... امروز روابط با مصر ضمن اعلامیهای که از دو طرف صادر شد برقرار گردید.(صص102-101)
- یکشنبه 8/6/49: ...شاهنشاه فرمودند، مصریها خیلی ماتحت ما را لیس میزنند! عرض کردم، از چه لحاظ میفرمایید؟ فرمودند، خیلی تملق میگویند و به ما میگویند بیایید تکلیف خلیجفارس را با هم تعیین کنیم. عرض کردم جرأت جسارت ندارم، ولی اگر اجازه بفرمایید عرض کنم، مطلب برعکس است. با تعجب و عصبانیت فرمودند، چرا؟ عرض کردم، اولاً شاهنشاه همیشه در ده سال گذشته میفرمودید اینها باید بیایند از ما عذرخواهی کنند، تا رابطه برقرار کنیم. این کار را... نکردند که هیچ، ما تازه ترکیه و اردن را برانگیختیم که واسطه رابطه ما بشوند... ثانیاً با تمام این وساطتها مصر، محض عراق خاک برسر، از برقراری رابطه خودداری میکرد، تا وقتی رابطه او با عراق به هم خورد و به ما نزدیک شد تا عراق را بکوبد. پس ابتکار عمل هم در دست اوست. ثالثاً سیاست شاهنشاه همیشه این بود که هیچ دولتی که در سواحل خلیجفارس زمین ندارد، حق مداخله در امور خلیج ندارد. حالا ایشان از آن سوی کویت و عربستان ادعای مداخله در امور خلیجفارس میکند. پس این چه تملقی است؟ دیگر شاهنشاه هیچ نفرمودند... عصری، [کاردار] انگلیس به دیدنم آمد- سفیر در مسافرت داخله کشور است. خبر آورد که آن معامله بزرگ نفتی [را] که شاهنشاه پیشنهاد فرموده بودند ظرف ده سال پانصد میلیون لیره نفت به آنها بفروشیم و در عوض از خود انگلیس اسلحه و حتی کارخانه تانکسازی بخریم، رد کردهاند. به این دلیل که دولت انگلیس در معاملات نفتی نمیتواند وارد بشود... خبرهای دیگری هم میداد، که اگر با ما معامله اسلحه بکنید، میتوانیم قول بدهیم که نرخ بهره اعتباری را که میدهیم، از نرخی که برای بهره موشکهای ریپیر دادیم، بیشتر نخواهد بود و قیمت اجناس را هم ولو از شرکتهای خصوصی باشد، تضمین میکنیم.(صص103-102)
- سهشنبه 10/6/49: ...بعدازظهر، سفیر آمریکا را خواستم و حسبالامر شاهانه مذاکرات مفصلی با او کردم، که خلاصهاش را مینویسم: ...فعلاً [بانک صادرات و واردات] سیصد میلیون دلار اعتبار دارد که برای پیشپرداخت قیمت طیارات حمل و نقل کفایت میکند، ولی ما هنوز دو اسکادرون دیگر اف4 لازم داریم، و به علاوه 7 عدد فانتوم هم برای یدکی (attition ). برای اینها پول نداریم. یا باید [بانک صادرات و واردات] بدهد و یا دوباره همان اعتبارات کنگره آمریکا باشد. حال اگر در ماه اکتبر نفتیها اعلام کنند که هشتصد هزار بارل در روز علاوه خواهند برد چه بهتر، دیگر احتیاج به هیچیک از این اقدامات نیست. راجع به هشتصد هزار بارل [سفیر] خندید. [و] گفت، شما دائماً استیناف میدهید. اول که دویست هزار بشکه بود، بعد چهارصد، بعد ششصد و حالا شده هشتصد... راجع به یک نفر آمریکایی که برای مشاوره در کارهای [مخابرات] (telecommunications) استخدام کردهایم، اظهارنظر میکرد که خیلی دزد است، خوب است از استخدام او صرفنظر کنیم. جای تعجب شد که یک سفیر آمریکا نسبت به یک نفر از اتباع آمریکا، آن هم کسی که در دستگاه جانسون سمت رئیس خریدهای پنتاگون (Pentagon) [را داشته]... است، این جور اظهارنظر کند.(ص105)
- چهارشنبه 11/6/49: ...جریان ملاقات با سفیر آمریکا را عرض کردم. فرمودند، دوباره او را بخواه و بگو، موضوع اعتبارات نظامی ما فعلاً یک امر حیاتی است. چه از طریق [بانک صادرات و واردات] و چه از طریق اعتبارات تصویبی مجلس سنای آمریکا، باید هر چه زودتر به ما برسد و آن [قسطهایی] که برای فانتومها در نظر گرفته شده، زودتر بدهند.(ص106)
- یکشنبه 15/6/49: شهبانو از شیراز مراجعت فرمودند. عرض کردم حسبالامر همایونی، معلم شرعیات برای والاحضرت همایونی انتخاب کردهام... باری، معلمی که برای این کار انتخاب کردهام، به نام آقای فرهنگ است. قاضی عدلیه میباشد و عمامه ندارد. به علاوه مرد ادیب و فارسیدانی است. به او سپردهام فلسفه دین را به ولیعهد تفهیم کند، نه مسائل سطحی و قشری... به ولیعهد در طول زمان حالی کنید که مسلمان بودن، غیر از عرب بودن است. عربها به ما کاری ندارند... لیبی با شرکت نفتی اکسیدنتال کنار میآید و عجیب است که شرکت مذکور قبول کرده است بر قیمت اعلام شده سی سنت اضافه کند، یعنی هر بار را 10/2 دلار بخرد. شاهنشاه میفرمودند، ببین اینها ما را چه غارتی میکنند! با وصف این میگوییم نفت بیشتر ببرید و پول ما را بدهید، بازی درمیآورند.(صص109-108)
- چهارشنبه 18/6/49: ...بعدازظهر در منزل کار کردم. بعدازظهر سفیر آمریکا را خواسته بودم که اوامر شاهنشاه را ابلاغ کنم. در مورد لایحه اعتبار خرید اسلحه که در سنای آمریکا دفن شده و در عوض میخواهیم از [بانک صادرات و واردات] کمک بگیریم و این که کمک [این بانک]- سیصد میلیون دلار- در سه سال برای ما کافی نیست و این که بر فرض از [بانک صادرات و واردات] کمک بگیریم، آن وقت تکلیف سایر مخارج نظامی، مثل مخارج میسیون نظامی آمریکا در ایران- در حدود ده میلیون دلار- و بعضی تعمیرات نظامی و پروژه رادار پیس روبی ( Peace Ruby ) و غیره چه خواهد شد... سفیر جواب داد که متأسفانه بیش از سیصد میلیون دلار حالا امیدی ندارد و مخارج دیگر نظامی حالا پا در هواست، حتی مخارج تربیت خلبانان [ایرانی] در آمریکا... گفتم چرا تولید عربستان یک دفعه 20% بالا رفته است؟ اصولاً چرا تولید بیشتر [در] کویت میکنید در حالی که ما فقط برای هشت روز جنگ مهمات ذخیره داریم؟ سفیر جواب داد، این مطالعه که به وسیله رئیس میسیون نظامی ما، ژنرال تویچل و رئیس میسیون شما، سپهبد طوفانیان، شده باید هر چه زودتر به نتیجه برسد تا واقعاً برای این کمبودها فکری بکنیم. البته اگر بشود فکری کرد. چون [حیثیت اعتباری] شما هم متأسفانه خیلی پایین رفته است.(ص112)
- یکشنبه 22/6/49: دکتر فلاح دیدن من آمد و ادعا میکرد که 450000 بشکه در روز برای نفت اضافه برداشت ما خریدار دست به نقد دارد، ولی معامله نمیکنند... چرا مشتریهای نقد را از دست میدهید؟ حقیقت این است که هیچکس در کار خودش صادق نیست. بعد شرفیاب شدم. جریان بالا و نظر خودم را عرض کردم و گفتم، یکی دو مشتری کانادایی نقد، حاضرند معامله کنند. شاهنشاه برآشفتند، به نخستوزیر تلفن فرمودند که چرا اینها را از دست میدهید؟ نمیدانم با چه زبانی شاهنشاه را متقاعد کرد که باید تا اکتبر که جواب کنسرسیوم به درخواست ما میرسد، صبر کنیم.(صص115-114)
- سهشنبه 24/6/49: ...عرض کردم، مطلبی که سفیر آمریکا گفت این بود که برحسب بررسی بانک بینالمللی، بازپرداخت قروض ما... به زودی از 20% کل قرض اضافه خواهد شد و این بسیار وضع مالی نامطلوبی است. فرمودند، میدانم.(ص116)
- یکشنبه 5/7/49: ...علیاحضرت ملکه پهلوی هم باز گله از شاهنشاه فرموده بودند که به من توجه نمیکند! بیچاره شاه! فرمودند، آخر چه بکنم؟ این جا حق را به شاه میدهم، چون تصادفاً ملکه فرموده بودند که مخارج ماهیانهام کم است. در صورتی که من میدانم حد اعلای آسایش را دارند و از این بیشتر برای ایشان نمیتوان کاری کرد.(صص123-122)
- دوشنبه 6/7/49: ...شهبانو با شاهنشاه وسیله تلفن صحبت میفرمودند [و] من گوش میکردم، یعنی اجازه دادند گوش کنم. موضوع این است که پریشب مأمورین پلیس به یک کاباره که مظنون به فروختن هروئین است ریخته و آنجا را بستهاند- کیکلاب (Key Club ). بسیار هم کار خوبی کردهاند. به خصوص که چون صاحب این کلوب یکی از کلفتهای سابق والا حضرت شاهدخت اشرف است، مردم هزار جور حرف مفت میزدند. گویا شاهنشاه اظهار رضایت از این امر فرمودهاند. رئیس شهربانی هم تشویق شده که مرکز هیپیها را بسته. بعد در خیابان ریختهاند و هرکس موی بلندی در سر داشته گرفته، سرش را تراشیدهاند. منجمله چند تن استاد دانشگاه و آرتیست و نقاش و غیره. شهبانو این مطلب را به شاهنشاه میفرمودند. شاهنشاه میفرمودند، دروغ است، صحیح نیست. شهبانو خیلی برآشفته شده بودند. شاهنشاه از من پرسیدند. عرض کردم متاسفانه درست است و من هم همین الان میخواستم این خبر را عرض کنم. شاه فوقالعاده برآشفته شدند. فرمودند یک اعلامیه سخت بر علیه این کار صادر کن. بعد هم رئیس شهربانی را از کار برکنار کن. همین کار را کردم.(ص123)
- سهشنبه 7/7/49 تا شنبه 25/7/49: ...باری از آن روز تا امروز از اتفاقات عجیبی که افتاده است مرگ ناگهانی جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر بود. صبح 7/7/49 که برای سلام مبعث لباس رسمی میپوشیدم، ساعت 30/6 رادیو بیبیسی را گوش میکردم این خبر را داد. در حال عجیبی فرو رفتم. این همه جاهطلبی کشت و کشتار و برادرکشی در یک آن خاتمه میپذیرد... شاهنشاه خیلی سرحال بودند! مسلم است چرا. یک رقیب بزرگ خطرناک برای همیشه کنار رفت!... شبی که همدان بودیم، یک هواپیمای ما ربوده شد و تحت هدایت سه دانشجوی ایرانی به بغداد برده شد. خاک برسر این جوانها! لااقل یک جای دیگر برو، چرا به بغداد میروی؟ حالا که بروند، پشیمان خواهند شد. [عراق] مملکت حیوانات است، یعنی هیئت حاکمه آن حیوانهای درنده هستند، حالا زن و بچه بختیار را نگه داشتهاند و نمیگذارند به سویس برگردند... مستقیماً از همدان به بیرجند آمدم که شاهنشاه و شهبانو و هفتاد نفر مهمان و همچنین والاحضرت همایون ولایتعهد و والاحضرت فرحناز و علیرضا را پذیرایی کنم. از مهمانها و والاحضرتها در چادر و از شاهنشاه در اکبریه منزل خودم پذیرایی کردم. شب تولد شهبانو 22 مهر هم در بیرجند برگزار شد. به این جهت بهترین آشپزهای دنیا را از رستوران ماکزیم پاریس به بیرجند آورده بودم. زیر چادرپوش بزرگی که از جدم امیرعَلَمخان به یادگار مانده است، شام و ناهاری شاهانه دادم. قریب سه میلیون ریال خرج این دو شب مهمانی من شد.(صص127-124)
- سهشنبه 28/7/49 تا شنبه 30/8/49: ...در اصفهان علیاحضرت شهبانو به ما پیوستند. سر شام، شهبانو شکایت کردند که یک مجله نوشته است کیک تولد شهبانو در بیرجند دویست لیره تمام شده است و خیلی اظهار ناراحتی از این خبر و از این لوکس فرمودند. شاهنشاه سر میز شام که نخستوزیر و من هم بودیم، خیلی شدید به شهبانو پریدند و فرمودند که من از این دماگوژی خوشم نمیآید. چه طور وقتی که بیرجند بودید، کیک را با کمال میل خوردید و چیزی نگفتید، حالا که یک روزنامه دو کلمه مزخرف نوشته است، اظهار ناراحتی و نارضایتی میکنید؟ این چه حرف است؟ من خوشم نمیآید... این چند روزه مرتباً بین آستارا و رامسر در رفت و آمد بودم. پذیرایی بسیار حسابی در آستارا شد و یکی دیگر از کارهای بزرگ انجام گرفت. درست است که قیمت این خط لوله گران تمام شده و ما در حقیقت گاز را به ضرر میفروشیم، ولی به هر حال این گازی است که در جنوب میسوخت و میسوزد و این فروش گاز که سالها ادامه خواهد داشت، یک بازیافتی بزرگ است... شاه واقعاً به هر نکته توجه دارد. میدانند که نفت ما به ژاپن میرود و حالا که قیمت نفت اروپا و آمریکا در اثر عمل لیبی بالا میرود، به من فرمودند، به سفیر آمریکا بگو به شرکتهای نفتی آمریکایی بگوید، باید ما هم قیمت نفت را بالا ببریم که نفت ما در ژاپن خیلی ارزان به دست ژاپنیها نیفتد.(صص131-130)
- دوشنبه 2/9/49: ...چون شاهنشاه با هلیکوپتر در محوطه کاخها مینشیند و پرواز میکنند، پس هلیکوپتر بهترین هدف برای هر نوع اسلحه است، چون موقع نشستن سرعت ندارد. من پیش خودم گفته بودم تا شعاع یک کیلومتر از کاخ نیاوران و سعدآباد صورت برداری بشود که ساکنین را بشناسیم. نتیجه خبر غریبی شده بود. اطراف هر یک از کاخها اقلاً سی چهل منزل... به افسران تودهای سابق و یا اشراری که علیه اصلاحات ارضی بودند و اعدام شدند و بچههایشان آنجا زندگی میکنند، [تعلق دارد]. شاهنشاه خیلی تعجب کردند. فرمودند، پس این آگاهی و ساواک و گارد من، اگر تو نبودی و این [شناسایی] را نمیکردی، چه میکردند و چه میکنند؟... راجع به والاحضرت اشرف که حالا نیویورک هستند و رئیس دلگاسیون ایران در سازمان میباشند و از ریاست مجمع سازمان ملل منصرف شدهاند و میخواهند نماینده دائمی ایران در سازمان بشوند- جای سفیر فعلی آقای وکیل- فرمودند، این خواهر من دیوانه شده است. چون جوانی او از دست رفته و یائسه شده است، مطامع مالی او هم تامین شده، حالا هر دقیقه هوسی میکند. من که نمیتوانم مصالح مملکت را فدای هوس اشخاص بکنم. به او بگو فوری به تهران برگردد.(ص133)
- چهارشنبه 4/9/49: ...فرمودند سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو، اولاً موضوع خرید اسلحه ما به کجا رسید؟ ثانیاً در تعلیم خلبانهای ما در آمریکا عده ما بسیار کم است- فقط 81 نفر، ثالثاً حالا که قرار شده شرکتهای نفتی [اضافه برداشت] به ما اجازه بدهند، ما میتوانیم نفت بیشتری بفروشیم و هواپیماهای بیشتری بخریم... بعد فرمودند، به او بگو اگر موضوع تعلیمات و اسلحه ارتش حل نشود، با آن که میل باطنی من این است با آمریکا طرف معامله باشم، ناچار به سراغ کشورهای دیگر خواهم رفت... فرمودند، طیارات اف-5 موجود را به عربستان سعودی میفروشیم، جای آن را باید [با] اف-21-5 آخرین طیارات شکاری آمریکا پر کنیم. اف-4 (فانتوم) به جای خود باقی میماند و دو اسکادران دیگر خواهیم خرید. خود اف21- 5 هم باید در سال 1975 تعویض شود و جای خود را به هواپیماهای مدرنتری بدهد.(ص134)
- پنجشنبه 5/9/49: ...موشهدایان پیشنهاد صلحی به مصر داده است. به این صورت که قوای مصر و اسرائیل سی میل طرفین کانال عقب بروند و راه کانال سوئز باز بشود... شاهنشاه فرمودند، فقط و فقط باید روی پای خودمان باشیم و صحیح هم هست. نه انگلیس، نه آمریکا به درد نمیخورند. فرمودند روسها خیلی به درد میخورند، چنان که پشت سر مصر قویاً ایستادند.(ص135)
- یکشنبه 8/9/49: ...فرمودند به سفیر آمریکا بگو حرفهای عجیب میشنوم، منجمله این که در [محافل وزارت خارجه آمریکا] گفته شده است فانتوم دادن به ایران [تحریک آمیز] ( Provocative ) است. [شعله افکن] ( flam thrower ) یک اسلحه تعرضی است- در صورتی که شعاع عمل تا وقتی از بیست و چهار متر نیست. گویا جلوی آن را هم گرفته بودند تا وقتی اسرائیلیها با ما قرارداد بستند، آن وقت با عجله آمدند، چند تا نمونه آوردند.(ص138)
- دوشنبه 9/9/49: ...شاهنشاه در خصوص وصیتنامه خودشان با من صحبت فرمودند. فرمودند، در این زمینه خیلی محرمانه مطالعه کن. فرمودند، نمیخواهم هیچ ماترکی داشته باشم. چیز مختصری برای بچهها میگذارم و بقیه را هم به مردم میبخشم... فقط تا زنده هستم، ضمن خدمت میخواهم تا آنجا که ممکن است به من بد نگذرد... ولی یک نکته را فراموش نفرمایید که بعد از اعلیحضرت ناچار برای این که ولیعهد پایههای تخت خودش را محکم بکند، احتیاج به سه چیز مهم دارد: یکی هوش و عقل فوقالعاده و مشاور خوب و فهمیده و طرف اعتماد، دیگری نفوذ زیاد در ارتش و سومی پول. فرمودند، خدا بزرگ است. عرض کردم، صحیح است ولی فراموش نفرمایید که شما پس از رفتن اعلیحضرت فقید هفتاد میلیون تومان در اختیار خود داشتید که معادل هفتصد میلیون تومان امروز است و این پول به شاهنشاه خیلی قدرت داد، در آن ایامی که نه از نفوذ رضاشاه چیزی مانده بود و نه از ارتش رضاشاه. فرمودند، مردم ایران دوستم داشتند و نگاهم داشتند. عرض کردم این صحیح است، مردم احساس کردند که در حال خطر و تجزیه هستند و دور شما جمع شدند، ولی همان مردم هم دور مصدق جمع شدند تا جایی که شما مجبور شدید ایران را ترک کنید. فرمودند، و همان مردم دوباره مرا خواستند. عرض کردم در تشخیص صحیح مردم ایران تردیدی ندارم ولی انتریکها و پدرسوختگیها را نباید از یاد برد... سفیر آمریکا ساعت 12 شب از منزل من رفت. ساعت 30/12 تلفن کرد که ماشینی از ماشین من گذشت، جلوی من ترمز کرد. دو نفر از آن بیرون پریدند و به ماشین من تیراندازی کردند، به طوری که تمام شیشهها شکسته است. خیلی باعث تعجب من شد. فوری به شاهنشاه تلفن کردم. شاهنشاه شدید عصبانی و نگران شدند. امر فرمودند رئیس شهربانی، رئیس ساواک، رئیس رکن 2، رئیس ژاندارمری را بخواه و بگو باید اقدامات فوری در شناسایی و دستگیری این اشخاص بکنند. همه را خواستم. رسیدگی تا چهار صبح طول کشید. معلوم شد آنها که تیراندازی کرده به خیال این که شیشههای اتومبیل سفیر [ضدگلوله] است با تیر خواستهاند شیشه را بشکنند و تیر هم در داخل اتومبیل افتاده است.(صص140-138)
- چهارشنبه 11/9/49: صبح شرفیاب شدم. فرمودند، سفیر انگلیس را احضار کن و چند موضوع از او بپرس. اول این که کار جزایر چه شد؟ دیگر این که بهتر است معامله تانک [چیفتین] را زودتر تمام کنند. این قدر چانه نزنند و نگویند اگر به ایران ارزان بفروشیم، سابقه برای کشورهای دیگر خواهد شد. سوم این که نواف نماینده پادشاه عربستان سعودی که به کویت آمده است، چه مذاکراتی با آنها انجام داده است؟ خبری دارند یا نه؟ به ما که راستش را نمیگویند.(ص140)
- پنجشنبه 12/9/49: ...وضع دانشگاه تهران بد است. شاهنشاه عصبانی هستند.(ص141)
- جمعه 4/10/49: ...علیاحضرت شهبانو از مسکو بازگشتند. بسیار به وجود عزیزشان خوش گذشته است. از مسکو، لنینگراد، تاجیکستان و ارمنستان بازدید فرمودند. در مراجعت برای اغلب ارادتمندان هدیه آوردهاند، جز [برای] من! به علیاحضرت حق میدهم که مرا دوست نداشته باشند، من هم اگر جای ایشان بودم دوست این همه نزدیک شاه را دوست نمیداشتم!... دانشگاههای کشور شلوغ شده است. خاطر شاه از این که چرا [دانشجویان] درک موقعیت ممتاز امروز کشور را نمیکنند، بسیار آزرده است... باری شاهنشاه دستور دادند، دانشگاه تهران بسته شد و ضمناً تمام بند و بستهای خارجی که وسیله بختیار شده بود و تمام جزئیات عملیات او از رادیو و تلویزیون پخش گردید و ارتباط این حرکات دانشجویان با تحریکات بعثیهای عراق برملا شد... رژه 21 آذر برگزار شد. در روز رژه باران میبارید... ولی از رژه ناراضی بودند. سربازان خوب راه نرفتند. فرمودند، اگر خوب جنگ میکردند راه رفتن را به آنها میبخشیدم. میترسم نه جنگ بکنند، نه هم که راه میروند! به ارتشبد جم رئیس ستاد فرمودند، اگر وضع ارتش به این منوال باشد، ناچار باید بروید در خانهتان استراحت کنید... در روز رژه فرمودند، میدانم زیاد خرج ارتش میکنم، ولی چه کنم؟... در این مدت من به مشهد رفتم که کارهای آستان قدس رضوی را برسم... انشاءالله با فروش زمینهای مشهد که متعلق به آستانه است، ظرف پنج سال، سالی صد میلیون تومان عایدی برای آستان قدس درست خواهم کرد... ولی به هر حال پول آن مال مردم است، چرا خالصانه کار نکنیم که عایدی بیشتری به مردم برسد. خود امام هم که به نظر من حالا دیگر به این دنیا کاری ندارد، به هر حال عنصری پاک و منزه و ملکوتی بوده است... گرفتاری دیگری که این روزها پیش آمده این است که [پروانه ساخت] (Patent) قند بلژیکی که من میخواستم در کارخانههای قند آستانه بگذارم، ارتش میخواهد در میاندوآب بگذارد. اولاً [پروانه ساخت] بلژیکیها را به زور بدزدد، ثانیاً این منافع سرشار را از جیب آستانه دربیاورد. کار آن جا هم در دست دکتر ایادی، طبیب مخصوص شاه است که بهائی است، زورش خیلی زیاد است، چون شب و روز حضور شاه است... روز 14 دسامبر 1970... وزیر خارجه اسرائیل به ایران آمد. چون وسیله خود من خواسته بود که بیاید و شرفیاب شود، تا روز ورود او وزارت خارجه اطلاع نداشت. مصراً خواسته بود که مرا ببیند. من میدانستم شاهنشاه خوششان نمیآید، چون بعضی کارها را میل دارند انحصاری در دست و ید اقتدار خودشان باشد... در عین حال که پارهای کمکها را از جمله رساندن نفت به اسرائیل و خرید بعضی مهمات از جمله راکتانداز و شعلهانداز، و [همچنین] بعضی کارخانجات را به او قول دادهاند. وزیر خارجه هم ناهار خصوصی به او داد... از اخبار دیگران این که شیخ بحرین، شیخ عیسی آل خلیفه به ایران آمد. پس از دویست سال! نخستوزیر و من به فرودگاه رفتیم. والاحضرت شاهپور غلامرضا از طرف شخص شاهنشاه آمدند. در فرودگاه خندهام گرفته بود، زیرا تا همین اواخر ما همه در گفت و گو و مکاتبه او را شیخ غاصب بحرین میگفتیم و حالا مهمان عزیز ما بود... هر صورت او خیلی راضی برگشت. ولی هنوز جزایر تنب و ابوموسی به ما برنگشته است... باز هم برای خرید تانکهای [چیفتین] با انگلیسیها صحبت کردم. شاهنشاه امروز شنبه، باز هم دستوراتی در این خصوص دادند که علاوه بر سیصد تا میخواهم هفتصد عدد دیگر هم بخرم. میفرمودند، آمریکاییها حالا تمام فانتومها که خواسته بودیم میدهند... فرمودند سهشنبه که به سازمان برنامه میروم، میخواهم شهبانو را هم همراه ببرم. دیروز جمعه سر ناهار هم فرمودند. من [از این فکر] خیلی تعریف کردم. عرض کردم خیلی خوب است که شهبانو وارد امور کشوری بشوند و بدانند چه وضعی داریم. شهبانو هم میشنیدند. مثل این که هیچ خوششان نیامد که من در این زمینه حرف میزنم. فرمودند، "من وارد هستم ". من هم عرض کردم، "تصور نمیکنم! " مطلب تمام شد.(صص150-145)
- یکشنبه 6/10/49: ...فرمودند، تو که نخستوزیر بودی، علیه تو و به طرفداری از آخوندها، انگلیسیها خیلی اقدامات کردند. همان جلسه منزل علاء وزیر دربار وقت بر علیه تو، مرکب از انتظام و شریفامامی و گلشائیان و سروری که پیشنهاد میکردند فوری بعد از قضیه پانزدهم خرداد- در آن روز من دستور شدت عمل و تیراندازی دادم و رجاله را متفرق کردم- تو را برکنار کنم و وساطت امثال مسعودی و پاکروان از آخوندها و منبر رفتن بهبهانی - که از کهنه نوکرهای انگلیس بود و چهل سال بود که منبر نرفته بود- بر علیه تو همه دلالت بر این امر دارد. عرض کردم صحیح است... اصولاً این که من پس از آن که همة جادهها را صاف کردم، از کار برکنار شدم و کار را به [حسن] علی منصور که شب انتخابات تهران از خانه وزیر مختار آمریکا به من تلفن و التماس میکرد که دستور بدهم در لیست انتخاب شدگان قدری بالا بیاید و به نمره یک نزدیک بشود و واقعاً نوکر آمریکاییها بود، دلیلی غیر از این ندارد... ناهار سردار سواران سینگ وزیر خارجه هند شرفیاب بود. بسیار آدم چیزفهم و واردی است... سر ناهار که خیلی طول کشید، از همه چیز صحبت شد، از معادن آفریقا و معادن عظیم مس ما، تا کنفرانس اسلامی کراچی... فقط عیبی که داشت من قدری شراب زیاد نوشیدم، بعدازظهر ناچار شدم بخوابم، ولی شاهنشاه چیزی ننوشیدند. سر شام رفتم. بر سر دعوت از یک عده اشخاص و سفرای خارجی شاهنشاه خیلی سخت به شهبانو پریدند، به طوری که من خجالت کشیدم... خوشبختانه بعد از شام مقداری صحبتهای مذهبی شد و قدرت [تنش] ( tension ) کم شد. شاهنشاه فرمودند، من در خانه کعبه همه چیز را فراموش میکنم و حالت عجیبی دارم که مایلم در تمام عمر همان حال را داشته باشم، یعنی یک از خودبیخودی و سرمستی عجیب.. با آن که سعی دارم آدم خرافاتی نباشم، ولی ناچارم اذعان کنم که چنین حالی به من دست میدهد.(صص153-152)