در جریان این حرکت که غیر از ثروتمندان، بسیاری از افراد طبقه متوسط را نیز در بر میگرفت، مستغلات بسیاری در اروپا و آمریکا توسط ایرانیها خریداری شد. این داستان به قدری مشهود شد که در سال 1976 موقع دیدار از شهر نیس، آن چنان از کثرت ایرانیها یکه خوردم که پیشنهاد کردم بهتر است این خیابان را به گردشگاه ایرانیها تغییر دهند. شاه در آن زمان توصیههای هویدا و مشاوران اقتصادی او را عمل نکرد و همواره به امیرعباس میگفت که مردم صاحب پول خود هستند، بگذار هر کاری که میخواهند با پول خود انجام دهند... افزایش هزینه زندگی، دستیابی به منافع کلان و شیوع سوءاستفادههای مالی، روز به روز بر فقر و محرومیت مردم طبقه پایین افزود و در مقابل ثروت بیشتری را برای مردم طبقه متوسط جدید به ارمغان آورد. در سمینار تجارت ایران و آمریکا که در خرداد 1356 در نیویورک با حضور ویلیام سالیوان (سفیر جدید آمریکا در تهران) برگزار شد نتیجه گفتوگوها به اینجا کشید که چون برنامههای صنعتی شاه فاقد زیربنای حمایت مردمی است شانس کمی وجود دارد که ایران بتواند از یک کشور دارای اقتصاد تک پایهای به یک کشور صنعتی پیشرفته تبدیل شود.
آن طورکه روزنامه نیویورک تایمز در 9 خرداد 1356 آورده بود، در پایان این سمینار نیز به سالیوان پیشنهاد شد بهتر است نتیجه سمینار را بدون پردهپوشی با شاه در میان گذارد و این کار را به هر قیمتی انجام دهند. این مسائل در حالی بود که مردم عادی ایران به خوبی شاهد زوال اقتصادی کشور بودند و با مشاهده قطع مکرر برق، کمبود مواد غذایی و رشد بازار سیاه احساس میکردند که دوران رشد اقتصادی سپری شده است .... این در حالی بود که بعد از افزایش قیمت نفت شاه احساس میکرد که با داشتن پول فراوان قادر به هر کاری خواهد بود، به مرور حالتی به خود گرفت که گویی تبدل به یکی از بزرگان دنیا شده است .... گرفتاری عمده شاه در راه رسیدن به تمدن بزرگ این بود که در جریان برنامههای صنعتی کردن ایران توازن اقتصادی کشور را به هم ریخت و اشتهای سیری ناپذیرش در خرید تسلیحات آنچنان درآمدهای نفت را بلعید که دیگر جایی برای امور تولیدی باقی نگذاشت ... برادرم و بسیاری از کارشناسان اقتصادی در هیچ کدام از این عقاید با شاه توافق نمیکردند و اکثرا با بدخلقی شاه مواجه میشدند. شاه در ماههای آخر سلطنت خود به گونهای معرفی شده بود که حتی سرمایهداران هم نسبت به او اعتماد خود را از دست داده بودند.