حضرت آیت الله:
نامه های اخیر شما در دفاع از منافقین خیال می کنید کار خودتان بوده است بعداً سخنان آقای مهدی هاشمی را می آورم که چگونه این طیف در طول چند سال کار روی شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقین سوق دادند و جنابعالی را به سقوط کامل پیش حزب الله کشیدند.
یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند:
"بیشتر حرفهای شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند. "
امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدی در این مورد می گوید:
"آقا هادی از من خیلی داغتر بود او می گفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد. "
می دانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که می خواستند اعدامش کنند. او گفته بود می خواهم هیچ چیز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بیامرزدـ عین نوار ایشان موجود است. اصل این را با سند در جای دیگری نقل می کنم.
حضرت آیت الله:
آیا هنوز معتقدید بیت شما پاک پاک است. آیا هنوز بر این عقیده اید که امام با دوست خود به صورتی خوب عمل نکرده است؟
در همان نامه بدون تاریخ به امام نوشته اید:
سند شماره 41:
"حضرتعالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازه ای ترس و یا شرم حضور داشتند جری کردید. و به آنان امکان ضربه زدن را دادید. "
آیا ترس و شرم آخوندهای مخالف و دشمن شما با دستگیری مهدی هاشمی بریزد بهتر است یا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالی بد شوند؟ شما غیر از بعضی از دوستان حضرت امام دوستی ندارید، اینها را به خاطر تحلیلهای غلط طیف آقا مهدی از دست ندهید.
در همین نامه بدون تاریخ که در قضایای مهدی هاشمی نوشته اید آورده اید:
سند شماره 42:
"ضربه ای که به اسم حضرتعالی و در پوشش حمایت از من و بیت من به من زده شد از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و می زنند بیشتر بود. "
آیا امام می خواست سید مهدی را از کنار شما دور کند حمایت از شما نبود که می فرمایید در پوشش حمایت از من به من ضربه زدید؟
آقا مهدی به اعتراف خودش در چند جلد از پرونده اش آورده است که
"(1) ساواکی بود.
(2) در قتلها و توطئه ها شرکت داشت.
(3) خود را به دروغ به مظلومیت می زد و شما را تحریک می کرد.
(4) اخبار و اطلاعا غلط به شما می داد.
(5) لغزشهای بزرگی در حریم شما داشت.
(6) آتش جناح بندیها را بر ضد مسئولین کشور مشتعل ساخت.
(7) اطلاعات سری مملکت را که به شما می رسید در اختیار افراد خام می نهاد.
(8) مردم را قبل از انقلاب تشویق به عضویت در حزب رستاخیز می نمود.
(9) به خانواده سلطنتی دعا می کرد.
(10) اختلاف افکنی بین سپاه و کمیته که منتهی به قتل چند نفر گردید. و سپاه لنجان و خمینی شهر را تحریک نمود که در مقابل سپاه اصفهان مقاومت کنند.
(11) نگهداری اسناد طبقه بندی شده و اطلاعاتی سپاه پس از انحلال واحد نهضتها.
(12) مبادرت به نشر اعلامیه علیه مسئولین کشور به نام روحانیت بیدار و حوزه علیمه و فضلا ی تبریز.
(13) اقدام به جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه.
(14) توطئه در میان صفوف مبارزین افغانی که منتهی به خون ریزی شد.
(15) تقویت نیروهای معترض نجف آباد.
خلاصه این که خود او به داشتن صفتهایی مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر، فساد، حیله گری، قدرت طلبی، غرور، عجب، خودمحوری، استبداد، ریا، تکبر، خودبزرگ بینی، ضعف و تدین، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازی، منحرف، معیوب، آلوده، اعتراف و اذعان کرده است آیا اگر کسی او را که دارای این اعمال و اوصاف است از شما دور کند به شما خدمت نکرده است؟ و تحت پوشش حمایت از شما به شما ضربه زده است؟
او خود در صفحه 27 می آورد:
سند شماره 43:
"خلاصه کلام این که آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کرده ام و (با) اعتماد مطلق بیت ایشان، انتقام بی مهریها و کم لطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگیرم و در این رهگذر از توطئه گری، افشاگری، تهمت زدن، جوسازی و ایجاد بدبینی دریغ نمی ورزیدم و از نظر نفسانی خود را متکی به جهات مختلفی می دیدم، از حمایت رهبری آینده انقلاب گرفته تا محبوبیت نزد اقشا ناراضی جامعه و افراد تندرو... "
حضرت آیت الله:
با این اوصاف، وقتی امام می فرمایند ایشان در کنار شما نباشند حمایت از شما نیست؟ اگر شما حاضر نیستید در مقابل این که امام
می فرمایند آقا مهدی آنجا نباشد امام را تحسین کنید، آقا مهدی در همین پرونده می گوید من به تیزهوشی امام که مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در کنار رهبری آینده باشم آفرین می گویم (نقل به معنی).
در همین نامه بدون تاریخ آورده اید:
سند شماره 44:
"نمی دانم از بهره برداری ضدانقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیرهای رادیوهای بیگانه و خوشحالی آنان تا چه اندازه مطلعید. "
حضرت آیت الله:
از شما می پرسم آیا ملاک انجام کار حق تنها خوشحالی یا بدحالی ضد انقلاب است که اگر خوشحال شوند کار حق را نباید انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدی را هم اعدام کنیم رادیوهای بیگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداری می کنند، پس ما نباید حکم خدا را در باره او جاری کنیم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدی هرگز خوشحال نشده است.
در نامه به امام نوشته اید:
سند شماره 45:
"شنیده شد فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم. "
حضرت آیت الله:
اطلاع دقیق شما که معلوم شد چگونه است. مثل این حرف شماست که در نامه ای به امام نوشته اید:
"من از کارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بیشتر است "!
تو را به خدا این حرف خنده دار نیست؟ آیا شما از وزارت اطلاعات بیشتر اطلاع از وضع زندانیان و زندانها دارید؟ از اینها گذشته لابد یادتان نرفته است که به امام نوشته اید:
"حق را می گویم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصیات سید مهدی را می شناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردی متدین است از بچگی او را می شناسم تقوای او از آقای ری شهری کمتر نیست. "
حضرت آیت الله:
آیا اطلاع دقیق شما از همین گونه که نوشتم نیست؟ اصلاً این سؤال برای من همیشه مطرح بوده است که چرا شما زود و سریع اطلاع دقیق از قضایا پیدا می کنید؟. آیا واقعاً از خود پرسیده اید که چرا این قدر زود قطع پیدا می کنید؟ برای روشن شدن منشأ این اطلاع دقیق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدی هاشمی جلب می کنم:
سند شماره 46-19:
"ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقات نیروهای مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادی چون ارمی (طلبه منافق تائب) در بیت آقا. او (آقا هادی) در این باره می گفت به نظر آقا چون این افراد (منافقین) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشکال است. "
حال شما خود قضاوت کنید منشأ یک چنین دیدگاهی با توجه به رفت و آمد لیبرالها و منافقین و با توجه به تحلیلی که شرح آن در پرونده آقای مهدی هاشمی (سندهای 24/1 تا 24/4) رفت چیست؟ و نیز خود قضاوت کنید که منشأ چنین دیدگاهی از شما با توجه به این که آقا هادی معتقد به کانال احتیاطی و یدکی در خارج از کشورـ آن هم از طریق منافقین بود و علاوه بر این معتقد بود منافقین بر این رژیم ارجحیت دارند چه می تواند باشد؟ آیا با آنچه در بالا آمد به نتیجه ای غیر از این می رسیدید که بگوئید.
"جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است؟ "
حضرت آیت الله:
آیا برادران بسیار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ری شهری، فلاحیان، رازینی، نیری، پورمحمدی، رئیسی، و بسیاری دیگر از همین افرد خوب یعنی برادران مبارزی که به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده اندیشان موجه تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آروند، از تیمسار نصیری، تیمسار مقدم، ثابتی، منوچهری، حسینی، کمالی و دیگر شکنجه گران شاه در سایر شهرستانها بدترند؟ آیا آقایان روی ایادی شاه را سفید کرده اند؟ آیا مدیرکل های اطلاعات و رؤسای ادرات اطلاعات و مسئولین دادگاه های انقلابی و زندانها که کثیری از آنان روحانیون پاک باخته ای هستند که جانشان را کف دستشان گذاشته اند و از امنیت و آسایش این مردم و مملکت دفاع می کنند از مدیرکل های ساواک شاه بدترند؟ آیا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانیها و زندانها مانند کسانیند که از خائن ترین و کثیف ترین افراد جامعه طاغوت انتخاب می شدند؟
آیا آقا مهدی هاشمی این همه ارزش داشت که شما چشم از بدیهی ترین مسائل بپوشید و خود را تا این اندازه به ورطه سقوط بکشانید آیا بچه های اطلاعات اکثر قریب به اتفاقشان از فرزندان متدین افراد این جامعه نیستند؟ شما در آخرت جواب این سؤال را دارید؟ آیا واقعاً از این گونه حرفها و قضاوتها پشیمان نشده اید؟ انشاءالله که شده اید.
امام در جواب نامه آقای ری شهری در مورد طیف مهدی هاشمی در تاریخ 66/4/16 می فرمایند:
سند شماره 47:
"با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، این سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیاری دیده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجیده و وظیفه اسلامی میهنی خود را انجام می دهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات آقای ری شهری موافقت می نمایم انشاءالله خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید. "
روح الله الموسوی الخمینی
حضرت آیت الله:
صمیمانه از شما می خواهم سؤال کنم: چه دستی در کار بود تا شما را از امام تا این حد جدا کرد که شما اطلاعات و مسئولان زندانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی را از ساواکیهای شاه بدتر می دانید ولی امام آنها را سربازان گمنام امام زمان علیه السلام می نامند؟ آیا غیر از این است که شما افرادی را که به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر و فساد، حیله گر، توطئه گر، ریاکار و قدرت طلب، غیرمتدین، منحرف، معیوب، آلوده به گناه و بسیاری دیگر از این اوصاف دارا بوده اند متقی، متدین، مدیر، مدبری می دانید که از بچگی بزرگشان کرده اید و از همه خصوصیاتشان مطلعید و ایشان را خوب می شناسید و الحق هم که چقدر خوب شناختید!! ولی امام با تیزهوشی مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد که شناخت امام چقدر مبتنی بر واقعیات و حقایق بوده و شناخت شما چقدر با ساده اندیشی همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به این افرادـ که تعدادشان هم در بیت شما کم نیست ـ موجب گشت چنین اطلاعات مغرضانه و بی اساسی به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان علیه السلام را از ساواکیهای شاه بدتر بدانید.
به گوشه ای از نامه مهدی هاشمی چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه کنید:
سند شماره 48:
"چه کسی جز ایشان (آقای هادی هاشمی) تحت تأثیر حساسیتها و تحلیلهای ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضد امام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش می داد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان (سیدهادی) خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بود؟ "
شاید خدا او را به خاطر بازگوکردن حقایقی که موجب روشنگری نسلهای آینده انقلاب می گردد بیامرزد.
حضرت آیت الله:
اگر این نامه ها و مصاحبه ها و نوشته های آقا مهدی هاشمی را نشان شما و افراد بیتتان نمی دادیم امروز نمی توانستیم ثابت کنیم که شما بلندگوی منافقین و لیبرالها شده اید.
نمی توانستیم ثابت کنیم که تمام نوشته های شما از گزارشات انحرافی و مکتوب طیف مهدی هاشمی و القائات تحریف شده سید هادی خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. و از آنجا که خدا با امام است باید آقا مهدی هاشمی را هدایت کند به بازگو کردن مسائل تا توطئه بزرگ بیت شما علیه امام خنثی گردد.
والله این بخاطر پاکی امام است که افراد بیت شما که تصمیم داشته اند جنابعالی را وادار کنند تا نامه های بسیار زننده علیه امام بنویسید معرفی کردند. این از خلوص و تنهایی امام است که ناگهان مهدی هاشمی فریاد می زند و اعتراف می کند که:
"آقاهادی هاشمی در فکر دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. "
آیا دیگر کسی حرفهای ضد انقلاب را باور می کند که حذف آقای منتظری تصفیه ای است از طرف جناحی از حکومت علیه جناحی دیگر؟ آیا کسی باور می کند که امام یک تصمیم عجولانه گرفته اند.
آیا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ یعنی فرزندان متدین و سلحشور مردم شریف ایران ـ موجب نشده است که دل امام خون شود و با قلبی شکسته در نامه اخیر با شما صحبت کنند.
در همین نامه بی تاریخ نوشته اید:
سند شماره 49:
"من حدس می زدم روزی حضرتعالی از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود. "
مهدی هاشمی در نامه ای چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادی نوشته است:
سند شماره 50-21:
"اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر می دهم، شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز را با معیاهار ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی. "
حضرت آیت الله:
امام از دوستانش جدا نشد داعیه آقا هادی، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولین و مردم حزب الله به بار آورد. و کسی که از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا که دوستان شما اداره کنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادی به شما و نظام زد و آن این که شما را به جایی رساند که نگذاشت فریاد اعتراض مردم را که از دفاع شما از منافقین و لیبرالها بلند شده بود بشنوید، چرا که او تصمیم گرفته بود حرفهای منافقین را از دهان شما بزند و دیدید که موفق هم شد.
من از شما خواهش می کنم کمی بیرون از دایره تفکرات آقا هادی و آقا مهدی فکر کنید که شما چه کسانی را از دست داده اید و در عوض چه کسانی را جذب کرده اید؟ آیا از دست دادن امام کم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه های خوب که نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نیست؟ آیا از دست دادن فرزندان امام زمان علیه السلام در اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد و نهادهای انقلابی خسارتی کوچک برای شما بود؟
بار دیگر دوستانه از شما می خواهم که کمی فکر کنید آیا آنهایی که اصیلند و در مبارزه بوده اند هیچ کدامشان حاضرند امام را رها کنند و شما را بگیرند؟ اگر یک اشتباه دیگر مرتکب بشوید و به آخوندهایی که تا دیروز شما را وهابی می خواندند نزدیک شوید آبرویتان می رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع کنید و بعد از این بیشتر مواظب افکار آقا هادی باشید. بهتر است آقا هادی را از گفته های برادرش آقا مهدی بشناسید که لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است:
سند شماره 51:
"راجع به افکار آقا هادی هم البته من یکسری مسائل کم گفتم، خصوصی به بعضی از مقامات گفتم ولی کتباً چیزی ننوشتم، روی مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادی مسایل زیادی می گفت یعنی از من خیلی داغتر بود در این که امام خمینی چند روز دیگر زبانم لال اون می گفت انشاءالله... خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل می شود. "
به احتمال قوی به نظر می رسد او توبه حقیقی کرده است چرا که این مطالب را گفته بود که به قول خودش پاک خدمت خدا برسد.
درنامه ای که به تاریخ 67/5/9 به حضرت امام نوشته اید که یقیناً باعث خوشحالی منافقین و لیبرالها شد و در این نامه قلب امام زمان روحی له الفدا را نیز به درد آوردید، آمده است:
سند شماره 52:
"اعدام بازداشت شدگان اخیر را ملت و جامعه پذیراست و ظاهراً اثر سویی ندارد. "
لابد اگر اثر سویی داشت می بایست دست از آن برداشت و از کسانی که فرزندان این آب و خاک را قتل عام کرده اند چشم پوشید؟
در همین نامه به تاریخ 67/5/9 نوشته اید:
سندشماره 53:
"مسئولین قضایی و دادستانی و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی اعدام می شوند. "
حضرت آیت الله:
مهدی هاشمی در پرونده خود می گوید:
"ما اخباری را به ایشان می دادیم تا ایشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم.
البته می دانید که من افراد اطلاعات و بچه های دادستانی را که با ضد انقلاب در ستیزند مانند مقدس اردبیلی می دانم و معتقدم اگر مقدس اردبیلی هم حکومت دستش بود و می خواست حکم خدا را جاری کند بهتر از اینها عمل نمی کرد. علاوه بر این آیا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبیلی نیستند معنایش این است که ما احکام خدا را تعطیل کنیم و همه را بی دین فرض کنیم؟ واقعاً قضات همه باید مقدس اردبیلی باشند که اگر نبودند تشکیلات قضایی مشروعیت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبیلی در جریان قضیه مهدی هاشمی بود آیا کاری غیر از کار بچه های اطلاعات و دادستانی می کرد؟ و آیا شما در آن صورت او را متهم نمی کردید که مقدس اردبیلی روی ساواکیهای شاه را سفید کرد چرا؟ برای این که مهدی هاشمی را اعدام نمود؟
در همین نامه 67/5/9 نوشته اید:
سند شماره 54:
"ما تا به حال از خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم. "
حضرت آیت الله:
ما اصولاً خشونتی به خرج نداده ایم. آیا آیت الله صدوقی، آیت الله اشرفی اصفهانی، آیت الله دستغیب، آیت الله مدنی، آیت الله قاضی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهداء حزب جمهوری اسلامی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهیدان عزیز باهنر و رجایی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا صدها نفر از فرزندان عزیز امام از پاسداران سپاه، کمیته و بسیج در سراسر ایران با خشونت ما کشته شدند؟ آیا قدوسی و ربانی املشی را ما با خشونت شهید کرده ایم؟ آیا هزاران نفر از مردم حزب اللهی و خوب کوچه و بازار را ما با خشونت کشته ایم؟ آیا ما در معابر بمب گذاشتیم و هواپیماها را ربودیم؟ آیا ما سر سفره های افطار سرهای بچه های انقلابی را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بریدیم؟
ما تنها کاری که کراده ایم این بوده که نگذاشتیم مهدی هاشمی و برخی از توابین و نهضت آزادی و پیمان و دیگر لیبرالها و منافقین نزد مردم عادل و متدین معرفی شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتیم و به رادیوهای بیگانه ندادیم.
بارها و بارها شیهد بزرگوار آقای محمد منتظری می گفت:
"منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آنجا را تصاحب کنند. "
ولی دیدید که به هر وسیله ای بود آنها او را از پای درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت می خواهم که قلمم گاهی تند می شود چرا که ما صراحت را از شما آموخته ایم.
درنامه 67/5/9 مطالبی نوشته اید که دل امام و مردم حزب الله را خون نموده اید که مطالب آن از هر کس باشد در قعر جهنم است.
حضرت آیت الله:
مطالب شما حرفهای تازه ای نبود بلکه ده سال است رادیوهای بیگانه همان حرفها را می زنند و امام و نظام را به اتهامات واهی کشتن زنهای بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غیره متهم می کنند.
در نامه ای به تاریخ 67/5/11 آورده اید:
سند شماره 55:
"سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با ناراحتی از نحوه اجراء فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت مسئول اطلاعات یا دادستان تردید از من است از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سرموضع است یا نه پرسید تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی گفت آری، پرسید حاضری روی مین برونی گفت: مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند... "
حضرت آیت الله:
شما سپس نتیجه گرفتید و گفتید چون این شخص گفته است که من روی مین نمی روم محکوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع " با او کرده اند. در حالی که همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است من این گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقای منتظری چنین چیزی نگو ممکن است ایشان اشتباه فهمیده باشند. بعد مسئولین اطلاعات و امور قضایی آن استان را خواستم، آمدند و جریان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث این گونه نبوده است و تقریباً تمام این نوشته حضرتعالی را تکذیب کردند.
حال اگر این مسایل را از اطلاعات و دادستانی به ما بگویند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدی هاشمی را اعدام کرده اند پیش شما دروغ است و اگر مخالفین و دستیارانشان بگویند عین واقعیت است.
بحث من این است که چرا همیشه کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع می کنند مورد اعتماد شما هستند ولی کسانی که از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنایت کارند؟
در تاریخ 67/7/9 نامه ای برای آقای نخست وزیر نوشتید که توسط افراد با تقوای منزلتان ـ که آنها را خوب می شناسید!ـ در سطح کشور و خارج منتشر شد. این نامه پر است از "باید "ها و "نباید "ها حال با چه توانی؟ لابد می فرمائید این دیگر به من مربوط نیست چرا که من در اجرائیات دخالت نمی کنم و این را صریحاً در اعلامیه ها می نوشته و در نطقهایم بیان داشته ام. نخست وزیر و دیگر دست اندرکاران باید به این بایدها و نباید ها جامه عمل بپوشانند.
در این نامه آورده اید:
سند شماره 55/1:
" 1- امروز کشورهای تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "باید " مسئولین تنگ نظر و سختگیر و بی اعتنا به مردم اساساً تعویض شوند.
2- امروز جنگ برطرف شده "باید " به تدریج صف و کوپن را کنار گذاشت.
3- اطلاعات، سپاه کمیته و دادستانیها و بازجوها و امثالهم "باید " در روش خود تجدید نظر کنند و هشت، نه مورد "باید " دیگر در این نامه.
حضرت آیت الله:
می بینید که در چه فضای دور از اوضاع و احوال حاکم بر جامعه تنفس می فرمائید درست است که اگر بایدها عملی شود ایران گلستان می گردد. ولی مگر توان عمل به آنها در وضع فعلی وجود دارد؟ شما از خصوصیاتتان این است که ـ به قول امام ـ می خواهید تاریختان را خوب ترسیم کنید کاری به تأیید نظام و اسلام ـ اگر تاریختان خدشه دار شودـ ندارید. لذا امام مرتب می فرمایند:
"من به تاریخ کاری ندارم، من به وظیفه شرعی خود باید عمل کنم ولی شما متوجه نمی شوید کجای کار شما خراب است که امام اینگونه می فرمایند.
اگر هدف این باشد که بایدها و نبایدها تنها بر کاغذ نوشته شود تا تاریخی زیبا و چهره ای دلربا برای انسان ترسیم کند، گفتن و نوشتن
آسان است من هم می نویسم: هر ایرانی باید داری یک منزل پانصد متری باشد، هر ایرانی باید یک ماشین سواری داشته باشد و هر ایرانی باید حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً این بحث را ماهمیشه با شما داشته ایم که اگر آنچه جنابعالی و یا حضرت امام و یا مسئولین دیگر نظام می فرمایند به صورت ارشاد باشد، یعنی خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی را در تمامی زمینه ها ترسیم کنند، هیچ مانعی ندارد چرا که هادیان انقلاب باید راه صحیحی را نشان بدهند اما فرق جنابعالی با بقیه این است که شما این مسائلی را که می گویید کار به توان اجراء آن ندارید و هر وقت مسئولین و غیرهم را می بینید با پرخاش می گویید چرا به گفته های من عمل نمی شود.
حضرت آیت الله:
از آنجا که بیشتر اطرافیان شما جنبه تبلیغی مسائل برایشان مطرح است و شما در دست آنها اسیرید کار بدینجا می کشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خیلی از مسائل این نامه که مربوط به آقای نخست وزیر نیست، قهراً جوابی برای آن ندارید. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشید متوجه می شوید که هر صف و کوپنی معلول علتهای بسیاری است که تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همین نامه هم مسائلی را مطرح کرده اید که با خط ضد انقلاب و منافقین هم سویی دارد.
مهدی هاشمی بارها گفته است که طیف ما سعی می کرد آیت الله منتظری را علیه نهادهای انقلاب و اطلاعات بدبین کند می بینید که همان طیف هنوز دست از سر شما برنداشته اند چرا که در این نامه ـ با اینکه دادگستری صدای صغیر و کبیر را درآورده است. شما در مورد آنها هیچ حرفی ندارید ولی آورده اید. باید دادستانیهای انقلاب در روش خود تجدیدنظر کنند، با این که ارتش هم وجود دارد، فقط باید سپاه در روش خود تجدید نظر کند، با این که شهربانی و ژاندارمری هم وجود دارد، فقط باید کمیته در روش خود تجدید نظر کند و از میان همه وزارتخانه ها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات باید در روش خود تجدید نظر کند.
اینها نیست جز این که منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روی سپاه و کمیته، وزارت اطلاعات و دادستانیهای انقلاب حساسند لذا به محض این که نخست وزیر خدمت شما می رسد فوراً حرفهای آنها باید زده شود ولو این که به نخست وزیر مربوط نباشد. از این که با صراحت لهجه حرف می زنم عذرخواهی می کنم کمی در مورد مسئولین تنگ نظر و سختگیر که باید تعویض شوند فکر کنید. این هم مانند قضیه روان شناس است که مأمورین کمیته می بایست باشند ما یک نفر را بیرون کنیم شما پدر ما را در میآروید چه رسد به این همه افراد.
حضرت آیت الله:
من بار دیگر از شما دوستانه می خواهم که سعی کنید خود در مسائل مستقل باشید و هر چه را به شما می گویند قبول نکنید. چه رسد به این که بنویسید:
مهدی هاشمی در صفحه 18 پرونده خود می گوید:
سند شماره 56:
"سعی وافر داشتم که ضعفها را به آقا منتقل و ایجاد حساسیت نمایم. این کار از اول که شروع شد تا این اواخر ادامه داشت و رو به افزایش بودـ و در چند سطر بعد اضافه می کنند:ـ در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوی فعال بودیم و هر کدام به نوبه ی خود با تماسهایی که جداگانه یا مجتمعاً با آقا می گرفتیم دیدگاههای انحرافی خودمان را در لباس حق به جانبی خدمت آقا مطرح می ساختیم که قطعاً بدون اثر نبوده است تلاش بی وقفه برای ملاقات دادن افراد و شخصیتهایی که از اوضاع و احوال کشور ناراضی و بدان معترضند باحضرت آیت الله منتظری که طبعاً با تعداد و استمرار این ملاقاتها ذهنیت ایشان در جهت همان مسایل (مسائل انحرافی خودمان) توجیه می شد. "
حضرت آیت الله:
آیا باز هم شک دارید که این گروه موجب شد تا قضایای شما به اینجا کشیده شود و متأسفانه شما همه چیز را از اینها قبول می کردید حتی این مسئله را که در نامه 65/10/19 به امام آورده اید:
سند شماره 57:
"در بعضی مدارس قم علی ما نقل طلبه ای را به خاطر شرکت در تشییع جنازه شهدا از مدارس اخراج کردند.
آیا امام توسط خود من به شما پیغام ندادند که این مدرسه کجاست و این را چه کسی به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند این فرد کیست که اخراجش کرده اند؟ و شما به امام جواب ندادید. واقعاً کدام مدیری است که جرأت کند طلبه ای را به جرم تشییع جنازه شهدا از مدرسه بیرون کند؟
شما مواضعتان تا آن روزی که خودتان بودید خوب و انقلابی بود. اما وقتی در دام طیف مهدی هاشمی افتادید این گونه شد. شما قبلاً می گفتید منافقین خائن هستند، حال چیز دیگری می گوئید. شما قبل از شهادت شهید محمد منتظری می گفتید شریعتمداری باید اعدام شود، ولی بعد از مرگ شریعتمداری اعتراض داشتید که چرا نگذاشتید تشییع شود. از این قبیل مسائل بسیار دارم اما سرتان را درد نمی آورم.
در همین نامه 65/10/19 نوشته اید:
سند شماره 58:
"امروز خانواده امید نجف آبادی آمده بودند که او (یعنی امید) به وسیله تلفن با گریه گفته است: به آقا بگویید به داد ما برسد، که تلفن را قطع کردند، این آقای امید مردی است مجتهد و از مدرسین منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحریر حضرتعالی را محرمانه چاپ و منتشر می کرد. "
جناب آقای منتظری:
حتماً میدانید که امید نجف آبادی چه مفاسدی داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحریر و مبارزه موجب میشود که از کسی که محکوم به اعدام است دفاع کنیم. و اما دفاع شما از آقای امید نجف آبادی هم بدلیل ساده اندیشی شما به جهت القائات و فشارهای همه جانبه و حساب شده افراد بیت شماست که توانسته اند از روح لطیف و حساس شما در جهت خواسته ها و اهداف خود استفاده نمایند و در شرایط مناسب به نام خانواده های زندانیان وحتی تحریک آنان به نامه و عریضه نگاری برای حضرتعالی ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گیری در زندانها که اساساً یک مسئله پوچ و بی واقعیتی است مشغول نمایند و جالب است که مهدی هاشمی در نامه چهار صفحه ای خود به شما روی همین مسئله تکیه می نماید و می نویسد که ما به تصور این که حتی در زندان نیز حمایت شما موجب تسلی ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانیان القاء نمودیم که بستگان شما تحت شکنجه هستند تا شما را تحریک نمایند.
اکنون به متن نوشته مهدی هاشمی به جنابعالی توجه فرمائید:
سند شماره 59:
"همان تصورخامی که قبل از بازداشت بر ماها سایه افکنده بود که حضرتعالی تا آخرین لحظه از این طیف حمایت خواهید فرمود، در ایام بازداشت و بازجویی نیز همواره تسلی دهنده بسیاری از متهمین بوده است و به همین دلیل در تلفن ها و ملاقات ها به بستگانشان القاء کرده اند که افراد تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفته اند تا بلکه حضرتعالی و روح لطیف و حساس شما را در جهت حمایت از خود تحریک نمایند ولی مطمئن باشید واقعی برخلاف این است. "
جنابعالی از یک طرف در امور ریز و درشت مسایل دخالت می فرمودید و از طرف دیگر در نامه ای به دانشجویان خارج از کشور نوشتید:
"من درکاری دخالت نمی کنم. "
و در نامه مورخه 65/10/19 به حضرت امام نوشته اید:
سند شماره 60:
"اجازه دهید مانند طلبه ای بدون عنوان و مسئولیت مشغول درس خواندن و بحث باشم. "
جنابعالی خودتان می دانید که طرح این پیشنهاد فقط برای اعتراض به جریان دستگیری مهدی هاشمی و در حقیقت شروع فاصله از نظام بود.
این جدایی با برنامه بوده است. طبیعی است که همه کس از برخورد شما انفصال را از نظام می فهمد.
مهدی هاشمی در نامه خود به آقا هادی معترض است که چرا در مورد جدایی آقای منتظری تلاش کرده است. پس معلوم می شود تز جدایی جنابعالی از نظام، تز حساب شده ایست و موضع گیری های شما هم مؤید همین واقعیت است.
جالب است که آقا هادی همین مطلب را پیش روی شما به آقای رفسنجانی گفته بود که آقا باید به گونه ای حرکت کنند که کارهای بد نظام دامن ایشان را نگیرد. و همین مطلب را نیز دو سه مرتبه به خود من گفت. و از آنجا که شما شدیداً تحت تأثیر این القائات بوده اید در جلسه شب های جمعه خود گفتید که من اصلاً از این نظام نیستم.
(نقل از آقای موسوی خوئینی ها)
حال مردم عزیز باید توجه کنند که ناگهان آقای منتظری از قائم مقامی رهبری کنار گذاشته نشده است بلکه سه سال قبل از قضیه مهدی هاشمی امام در اعلامیه خود برای خبرگان و یک سال قبل از دستگیری او دوستان واقعی انقلاب و امام و آیت الله منتظری تلاش کردند که نگذارند ایشان در خط حمایت از ضد انقلاب حرکت کند. و از همه بیشتر تلاش شخص امام بود که بی حاصل ماند و فقط توطئه مهدی هاشمی مؤثر شد و همانگونه که او در بازجویی خود آورده که طیف ما تمام نقاط حساس بیت ایشان را تسخیر نموده بود و نمی گذاشت کسی واقعیات را به ایشان بگوید، آیت الله منتظری متأسفانه راه جدایی از واقعیات را در پیش گرفت و به سویی روانه شد که فرجام آن فاجعه بود.
اکنون به گوشه ای از اعترافات مهدی هاشمی توجه کنید:
سند شماره 61:
"شرمنده ام بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانی که داشتیم سعی می کردیم در موضع گیریها حتی الامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی برخلاف موضع حضرت امام باشد. "
حضرت آیت الله:
یادتان هست من می گفتم اینها برای شما به دروغ نامه می نویسند و مطالب خود را به عنوان نامه های رسیده از مردم القاء می کنند، شما باور نمی فرمودید، و شاید اکنون نیز باور نفرمایید که اصحاب همان تفکر در کنار شمایند.
وقتی آقای هادی هاشمی در سر داعیه جدایی شما از نظام و امام را داشت غیر از آنچه شدتصور نمی رفت. حال بار دیگر به نامه مهدی هاشمی چند لحظه قبل از اعدام توجه فرمایید: خطاب به آقای هادی می گوید:
سند شماره 61/21:
"شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایع شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی. "
حضرت آیت الله طیف مهدی هاشمی هنوز هم دست از شما برنمی دارند چرا که آنها امام را قبول ندارند چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقین و لیبرالها دارند هیچ پلی را بهتر از شما ندیدند. و این را بارها گفته اند. وقتی امام تأکید روی رسیدگی به مسایل مهدی هاشمی داشتند معلوم بود با هوش و ذکاوت سرشار خود مسایل را تحلیل می کردند متأسفانه شما که برادرش دامادتان بود وپدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگی بزرگ کرده بودید و از تمام خصوصیاتش اطلاع داشتید هرگز او و طیف او را نشناختید.
شما فرزند عزیز و بزرگوار خود را هم نشناختید او را دیوانه معرفی کردید در حالیکه حضرت امام مرحوم محمد منتظری، چریک واقعی جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند.
خلاصه کلام این که آقای مهدی هاشمی چند بار در طول بازجویی هایش به این مسئله تکیه کرده است که ما از سالها قبل روی آیت الله منتظری کار می کردیم. از طرف دیگر آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که حال که مسئولین با ما (یعنی طیفشان) این گونه برخورد می کنند ما باید به منافقین نزدیک شویم. مهدی هاشمی گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقای ارمی با منافقین اربتاط برقرار کردیم چرا که آقا هادی منافقین را بر این رژیم ترجیح میداد. جنابعالی هم که اجازه داده بودید که منافقینی که تائب هستند رفت و آمدشان در بیت شما بدون مانع باشد آقا هادی هم که تسهیلات لازم برای رفت و آمد لیبرالها مانند پیمان و نهضت مجاهدین خلق یعنی میثمی ها، نهضت آزادی و منافقین فراهم می کرد. مکانهای حساس بیت شما را هم که طیف آقا مهدی اشغال کرده بودند شما هم با ساده اندیشی خود تمامی حرفهای این طیف را وحی منزل می دانستید.
برای نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همین بس که با شجاعت در نامه به امام فرمودید او را از بچگی بزرگ کرده اید و تمام خصوصیات او را می شناسید که فردی متدین، مدیر، مدبر و با تقوی است. از طرف دیگر آقا هادی و طیفش به این نتیجه رسیده بودند که شما باید از نظام جدا شوید و در این زمینه از هیچ کوشش خلافی کوتاهی نکرده اند. از طرفی دیگر آقا هادی معتقد بوده است که امام می میرد و از دست او خلاص می شوند و کارها حل می گردد.
از تمامی اینها و خیلی چیزهای دیگر از جمله هماهنگی با رادیوهای بیگانه و سیاستهای خارجی به این نتیجه می رسیم که این گروه فاسد و مرموز تصمیم گرفته است که چند کار را انجام دهد ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبری چهره ای خشن که زنهای بچه دار را می کشد به دنیا معرفی کند و بعد این را به دنیا برساند که آیت الله منتظری غیر از امام است. در قدم بعد آیت الله منتظری را از نظام جدا سازد و بعد با تغییر مدیریت در سطح بالا و گسترده که از زبان شما هم نقل شده همه چیز را به نفع خودشان خاتمه دهند و می بینید که مو به مو هم اجرا شد.
ملت عزیز ایران می بیند که چگونه مستند و روشن، نقشه شوم این باند کثیف را روشن کردم و نشان دادم که قضیه آقای منتظری هرگز به خاطر چند انتقاد سطحی از اوضاع کشور که از رادیو، تلویزیون پخش می شد نبود، به خاطر بدگویی و ذهنیات ایشان نسبت به مسئولین نظام و یا تصفیه جناحی از نظام علیه جناحی دیگر نبوده است، بلکه نقشه ای بوده است حساب شده که با سیاستهای خارجی هم هماهنگی های لازم صورت گرفته بوده که به عقیده امام این نقشه با پل آقای منتظری تحقق یابد و بلافاصله ایشان را نابود کرده و کشتن ایشان را به دست حزب الله طرفدار امام جا بزنند.
امام بارها فرموده اند که اطرافیان آقای منتظری به محض این که استفاده لازم را از ایشان کردند ایشان را نابود می کنند. این سخن امام که سالها قبل فرموده اند بعد از چند سال برای ما روشن شد.
از آنجا که امام آقای منتظری را فردی ساده لوح می دانند و از ایشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از کارهای سیاسی اجتناب کنند در مورد درس و بحث چیزی نمی نویسم آنچه من آوردم گوشه ایست از توطئه ای عمیق علیه نظام اسلام و مسلمین و میهن اسلامیمان. توطئه ای بود بسیار حساب شده علیه شخص امام ومسئولین رده بالای نظام.توطئه ای علیه تمامی افرادی که با عشق امام زیستند و با عشق امام مبارزه کردند، که می خواستند بدست فقیهی وارسته که سالیان دراز در کنار امام بوده است انجام دهند. چرا که لیبرالها و منافقین از آنجا که پایگاه مردمی ندارند خود نمی توانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهی غیر از بیت ایشان پیدا نمی کردند.
البته روشن است که بعد از این نامه عده ای نامه ای تنطیم کنند که هر چه اینجا آورده ام نادرست است اما خدا و مردمی که با تعقل و تفکر به مسائل می نگرند بهترین قضاوت کنندگانند، خداوندا تو می دانی که من عاشق آقای منتظری بودم. خداوندا تو می دانی که امام بیش از سه سال است همه گونه تلاش خود را نمود تا آیت الله منتظری که حاصل عمرش بود آگاه شود که چه نقشه شومی در کار است. خدایا خودت کمک فرما تا ایشان آگاه شود و به خیل دوستان امام ملحق گردد.
سخنم را با تفکر جدید جنابعالی در نامه به آقای نیری که باز حکایت از همان خط منافقین خلق در بیت جنابعالی دارد به اتمام می رسانم، نوشته اید:
سند شماره 63:
"مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ تفکر و برداشت است یک نحو منطق است، منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد با کشتن حل نمی شود بلکه ترویج می شود. "
حضرت آیت الله منتظری، اولاً: چه شد که منافقین، پس از ده سال دوباره مجاهدین شدند که اگر منطقشان را تصحیح کنند بر نظام اسلامی رجحان داشته باشند.
ثانیاً: مجاهدین خلق با منطق، ائمه جمعه، شهدای محراب را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، حزب را منفجر کرده و 72 تن از یاران با وفای امام را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، رئیس جمهور و نخست وزیر و بقیه را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، تعداد کثیری از عزیزان این نظام مانند شهید قدوسی، هاشمی نژاد و... را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، نمازهای جمعه را به آتش کشیدند؟
مجاهدین خلق با منطق، این همه وکیل و وزیر را از این جمهوری کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، شبها به شکار حزب الله می رفتند و صدها نفر افراد معمولی کوچه و بازار را کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، هواپیماهای این مردم را دزدیدند و به عراق فروختند؟
مجاهدین خلق با منطق، در ایران جاسوسی می کنند؟
مجاهدین خلق با منطق، با صدام همکاری کرده بچه های حزب الله را در جبهه های جنگ در عملیات مختلف کشتند؟
مجاهدین خلق با منطق، می خواستند تا تهران بیایند؟
مجاهدین خلق با منطق، هواپیمای حامل شهید محلاتی و بقیه افراد از هیئت های قضایی و نظامی و مردم عادی را شناسایی کردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون کنند؟
مجاهدین خلق با منطق ...؟؟؟
تنها، مجاهدین خلق با منطق، خود افراد بیت شما را از خودشان کردند به صورتی که به تائبین آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را دادید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که امام را کشنده زنهای بچه دار معرفی کردید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که بچه های اطلاعات فرزندان امام زمان علیه السلام را از ساواکیهای شاه بدتر دانستید.
مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که نامه هایی در دفاع از آنان نوشتید.
این نامه به پایان رسید ما همچنان در اول وصف خیانتهای آشکار و پنهان اطرافیان جنابعالی مانده ایم. باور بفرمائید که همیشه با فکر و ذکر شما روز و شبم را می گذرانم آخر شما امید همه ما بودید بار دیگر از جنابعالی عاجزانه می خواهم که با یک حرکت انقلابی خود را از طیف سید مهدی هاشمی رها کرده و در دریای محبت بیکران دوستداران امام شناور سازید به امیدآن روز.
از خداوند متعال سلامتی و شادابی و پیروزی شما را بر عفریت ظلم و خیانت اطرافیان خواستارم و نکاتی را می آورم:
1- در خاتمه نیز همچون مقدمه از تکرار مکررات در این نامه عذرخواهی می کنم.
2- از این که بعضی از جملات تند است معذرت می خواهم چرا که ما صراحت لهجه را از شما آموخته ایم.
3- اگر تندی نامه متأثرتان ساخته است خود را جای امام بگذارید و آنوقت کمی فکر کنید که خدا را خوش می آید تا شما برای دلخوشی چند لیبرال و منافق پیرمردی زنده دل و الهی که همه عمرش را صرف اعلاء کلمه الله کرده است آدمکش و مخصوصاً زنان بچه دارکش معرفی کرده باشید و با این حرکت غیراسلامی انسانی دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ایران را شاد کرده باشید. کمی فکر کنید که چگونه حضرت امام ماهها و سالها زیر شلاق اتهامات واهی شما و لیبرالها و منافقین تنهای تنها صبر کردند و برای مصلحت نظام و اسلام با قلبی شکسته خون دل خوردند.
4- سه نامه از آقای مهدی هاشمی را که یکی به جنابعالی و دو نامه برای آقا هادی هاشمی است به جهت محتوای تکان دهنده اش در آخر آوردم.
5- تذکر این موضوع را هم لازم می دانم که اصولاً این نامه بر مکاتبات جنابعالی و امام پایه ریزی شده است که در بین از وقایع تلخی سخن رفته است.
حضرت آیت الله:
اگر از منافقین و لیبرالها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید مطمئن باشید تمامی حزب اللهی ها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم جلوی شما را خواهند گرفت.
والسلام علی من اتبع الهدی
احمد خمینی 1368/2/9
"نامه سید مهدی هاشمی به آقای سیدهادی هاشمی "
"بسمه تعالی "
خدمت برادرم سیدهادی هاشمی، امیدوارم از اعمال و رفتار خود نادم و پشیمان شده باشی در این روزها قصدداشتم یک نامه مفصل با ذکر شواهد و دلائل و تحلیل انگیزه هائیکه تشخیص می دادم در اعماق فکر شما ریشه دوانیده برایت بنویسم ولی تقدیر خدا با تدبیر من هماهنگ نبود اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر می دهم.
برادر عزیز من با همه انتقاداتی که به شما دارم "زحمات شما را یک لحظه فراموش نمی کنم زحماتی که قبل و بعد از انقلاب در باره من تحمل فرمودید ولی وظیفه خود می دانم در این آخرین لحظات زندگی توجه کنم چنانچه از انگیزه های قبلی و اندیشه ها و اوهام فکری سیاسی که به شدت در شما بود توبه نکنی و خود را از حریم رهبری آینده انقلاب دور نسازی " ماجرا تمام نخواهد شد.
شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت می سنجیدی مسبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سر دادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شده ای. امیدوارم که از گذشته ها توبه کرده باشی ولی در غیر این صورت بدان که اشتباهات و لغزشهای ما و دوستانمان که تا حدود زیادی به شما باز می گردد. تداوم خواهد یافت ولی در اشکال ظریف تر و نامرئی.
البته مرا خواهی بخشید از این صراحت لهجه ولی مطمئناً بدون هیچ گونه فشار جسمی و روحی به نگارش این کلمات مبادرت ورزیدم و لحظه ای بیاندیش و از سرنوشت تلخ من عبرت بگیر.
برادرم، از قول من به اخویها و خواهران سلام برسان و الطافی که در حق من داشتید در حق زن و فرزندانم دریغ مکن و در حقم دعا کن تا بلکه خدا مرا مشمول عفو خویش قرار دهد.
نزد خدا توبه کن و گذشته های خویش را جبران نما. در خاتمه از قول من به آیت الله منتظری کسی که پس از امام امت روحی فداه عشق وآرمان همه وجودم محسوب می شود سلام گرم خالصانه ام را ابلاغ کن و از سوءاستفاده هائیکه من خواسته یا ناخواسته از حریم ایشان و بیت معظم له نمودم از ایشان عذرخواهی بکن. والسلام به امید دیدار در قیامت و در محضر عدل الهی.
"نامه سید مهدی هاشمی به آیت الله منتظری "
"بسمه تعالی "
محضر مبارک قائم مقام رهبری حضرت آیت العظمی منتظری دامت ایامه.
با سلام و درود. امیدوارم از گزند حوادث مصون بوده و در تحقق آرمانها و اهداف متعالیه موفق باشید و بی نهایت از گذشته های دور و نزدیک خود و ناخالصی هائیکه از قلم و قدم من درحوزه روابط با حضرتعالی تراویده و تحریف حقایق را موجب گشت شرمنده از این که به جای الهام گیری از سجایای اخلاقی و شرح صدر و ملکات روحی شما در حیطه انتساب به حضرتعالی درگردابی از ظلمات و اوهام و تنگ نظریها غرق شده بودم متأسفم و از این بابت عاجزانه از محضرتان عذرخواهی کرده و پوزش می طلبم.
در عین حال بسیار خرسند و مشعوفم که تیرگی های به هم تنیده جهل و تزویر که زیر پوشش های براق یک معادله انحرافی را در حساس ترین مواضع انقلاب بنیان نهاده بود و نیروهای مخلص و تلاش گری را تسلیم وادی سراب خط بازیها و آلودگیهای سیاسی نموده بود در پرتو قاطعیت و تدبیر حضرت امام روحی فداه و مساعدت حضرتعالی متلاشی گشت لغزشها و خط های رو به رشد خطرخیزی که قداست ها و حرمت های قائم مقام رهبری را یدک می کشید واژگونه شد.
با این حال از این رو که برخی ریشه های تنومند این خطر را مکمون در پناه شما دیده و مشاهده می کنم همان اوهام و اندیشه های لغزش باری که مرا بدام تسویلات شیطانی و افراطی و ناخالص افکند با قوت و استحکام و انسجام بیشتری در آقای اخوی... وجود داشته و دارد احساس مسئولیت می کنم، علیرغم کژیهای گذشته و بی لیاقتی کنونی خود به عنوان یک واجب شرعی النصیحه لائمه المسلیمن گوشه ای از حقایق تلخ را با صراحت به محضر آن شخصیت بزرگواری که پس از مقام معظم رهبری ملجأ میلیونها انسانی است که در راه اعتلای کلمه الله از همه چیز خود گذشته اند تقدیم نمایم اگر احیاناً در بیان مطالب قلمم به گستاخی کشیده شود معذورم دارید چه آنکه صراحت را ما و همه از شما آموخته ایم بخصوص هنگامی که فراتر از شخص و شخصیت و ماورای منافع فردی، مصالح اسلام و انقلاب وآینده رهبری مطرح باشد.
چنانچه حضرتعالی دفتر حوادث یک سال اخیر را به عقب ورق زده و مقطع زمانی شش ماهه اول سال 65 را که به تحریک دوستان قدیم خودمان فشارهایی متوجه شما گشت را در یک محور جدا از پی گیریهای حضرت امام مدظله العالی نسبت به تخلفات من مطالعه فرموده و بیرون از مدار شایعات و توجیه گریها، عملکرد اخوی و من و جمعی از دوستان دیگر را ملاحظه بفرمائید خواهید دید چه لغزشهای بزرگی در حریم پاک قائم مقام رهبری شکل گرفته بود و زیر پوشش موافت و تأیید حضرتعالی دامن زده می شد که من ذیلاً به قسمتهایی از آن اشاره خواهم نمود.
چه کسی جز اخوی از موقعیت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و کشور را به انگیزه حب و بغض های خطی در اختیار دوستان نزدیک قرار می داد و آتش جناح بندی بر ضد مسئولین کشور را که خواه ناخواه به تفرقه افکنی منتهی می شد مشتعل ساخت؟ که تنها یک نمونه آن افشای جریان مک فارلین است که پس از بازداشت من و به انگیزه انتقام جویی از مسئولین اجرایی کشور انجام گرفت و اطلاعات بکلی سری انقلاب را در اختیار مشتی افراد خام قرار داد که نتیجه ای جز کشتار بیرحمانه مردم بی گناه کشور در بمبارانهای هوایی نیمه دوم سال 65 نداشت. چه کسی جز ایشان با همفکری و همکاری من و دوستان دیگر با ترفندهای مرموز و صرفاً به انگیزه های خطی حساسیتهای حضرتعالی را بر ضد فرماندهی سپاه در سال 63 تشدید ساخت و با چشم پوشی از فداکاریها و ایثارگریهای رزمندگان سلحشورمان در جبهه ها تنها نقاط ضعف سپاه را خدمت شما گزارش نمود تا آنجا که رقابت و کشمکش با این ارگان انقلابی به لغو ملاقاتهای فرماندهی باحضرتعالی منتهی گشت.
چه کسی جز ایشان تحت تأثیر حساسیتها و تحلیلهای ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضد امام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش می داد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا وآله و علیه السلام بود؟
بدنبال این کج اندیشیها که در اکثر موارد به دیدگاههای حضرتعالی تثبیت می شد. تحلیل ایشان و ما و طیف مرتبط با بیت شما از مسایل رهبری، جنگ، اقتصاد، معادله حاکمیت و ... راه انحراف پیمود چه کسی مسئول مسامحه و سهل انگاری مصلحت آمیز در برابر امواج زهرآگین انتقادها و نارضایی هاایست که دستهای مزموز به انگیزه تفرقه افکنی بین حضرتعالی و رهبری انقلاب و نظام بسوی بیت و دفتر شما هدایت می کردند. و مگر همین امواج فزاینده نارضائیها نبود که از طرق گوناگون و به لطائف الحیل توسط اخوی و دیگران بحضرتعالی منتقل می شد. و مگر همین ترفندهای ناشیانه و مرموز موجب نگشت که بالاخره حضرتعالی رابطه خویش با نظام را قطع بفرمائید.
خدا را گواه می گیرم وآقای اخوی نیز اگر یک لحظه وجدان خویش را به داوری فرا خواند شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام ره آورد مجموعه حرکتهایی بود که ایشان با زمینه سازی ملاقات های خطی، بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهای کشور و ارائه تحلیل های افراطی و القائات حساب نشده و... طی چند ماه انجام داده است. البته انکار نمی توان کرد که علاوه بر زمینه های اولیه که در راستای تشخیص حضرتعالی وجود داشته عوامل دیگری نیز مؤثر بوده است که چه بسا اخوی نیز از آنها بی اطلاع بوده است ولی قدر مسلم این که اگر ایشان نمی خواست چنین امری تحقق نمی یافت. فراتر از این بگویم اگر شرح صدر بی حد و مرز شما وجود نمی داشت و در سیاست اغماض از لغزشها افراط نمی فرمودید و اصرار بر انتقادهای مداوم از نظام اجرایی کشور نمی داشتید و در برابر افراط ها و خطاهای اخوی و دیگران عکس العمل جدی و قاطع نشان می دادید موج سوءاستفاده و تندوریها و لغزشها و بدبینی ها مهار می گشت و در شرایطی که انقلاب اسلامی در حصار توطئه های استکبار جهانی قرار دارد و آتش جنگ از هر سو زبانه می کشد قلب نازنین امام امت روحی فداه بدرد نمی آمد و حوادث کنونی روند دیگری می یافت.
حضرت آیت الله سوگند به ارواح مطهره شهدای جمعه خونین مکه و شهیدان انقلاب اسلامی و بخصوص شهید محمد رضوان الله علیهم اجمعین که در بیان مطالب فوق انگیزه ای جز رضایت حق ومصلحت اسلام و آینده رهبری را نداشته و در فضای کاملاً آزاد و آگاه و بدون این که قصد تنقیص اخوی که سمت استادی بر من را دارد داشته باشم. از حضرتعالی استدعا می کنم بدون توجه به جرائم و تخلفات من که فصل جداگانه ایست و به آقای اخوی ارتباط ناچیزی دارد یک بار دیگر نامه را با دقت مطالعه و قضاوت فرمائید و چنانچه مصلحت دیدید امر بفرمائید تا مفصل جریانات را خدمت شما در نامه دیگری به رشته تحریر درآورم. ارجو من الله تعالی ان یوفقکم لمرضاته و سیدد خطاکم.
"والسلام علیکم و رحمه الله "
"نامه سید مهدی هاشمی به سیدهادی هاشمی "
"بسمه تعالی "
خدمت ذی شرافت اخوی و استاد معظم حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سید هادی هاشمی زیده عزه العالی.
با تقدیم گرم ترین سلامهای برادرانه توفیق حضرتعالی را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و تحقق بخشیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلامی درسایه خط امام مدظله العالی خواستارم. باری از اینکه مدتی است از فیض حضور حضرتعالی محروم گشته ام متأسفم ولی از اینکه در این مدت مورد الطاف خفیه الهی قرار گرفته بسیار خرسندم علت اصلی تصدیع وقت عزیزتان علاوه بر تجدید محبت و ارادت و سلام یاد آوردن مطالبی است که بیان آن را در این مقطع با ادبیات ناقص خود یک وظیفه شرعی می دانم.
قبل از ورود به مسئله اشعار میدارم که حضرتعالی در طول زندگی ام علاوه بر نقش سازنده و تربیتی اخوت نقش بارز یک معلم و استاد را داشته اید و من همه چیز خود را مدیون الطاف و عطوفتهای بی شائبه شما دانسته و می دانم ولی امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه مصالح انقلاب اسلامی مطرح است و چنانچه در ادبیات این حقیر صراحتی خارج از انتظار مشاهده فرمودید معذورم بدارید نکته اول این که من امروز با من دیروز که در بیستم مهرماه 65 با شما خداحافظی کردم دریک مقیاس نمی گنجد من امروز دستخوش یک تحول و انقلاب روحی و اخلاقی گشته و بسیاری از افق ها که تا دیروز بر من پوشیده مانده بود امروز گشوده شده و در پرتو آن مسایل انقلاب و کشور و جهان را از روزنه ای مشاهده می کنم که تا دیروز از آن عاجز بودم.
و به اصطلاح اهل فن دیروز من برای خویشتن خویش موضوعیت قابل بودم در حالیکه امروز خود را در برابر عظمت بیکران رهبری انقلاب و قائم مقام معظم له و معنویت متعالی انقلاب وملت ایثارگر لاشئ محض می بینم. من حلاوت و شیرینی ایکه این روزها و شبها در خلوتگاه خود با خود و خدای خود احساس می کنم با تمام عمرم برابری دارد و عظمتی که از بازگشت و توبه خویش از سیاست بازی و موازنه ی بندیهای خطی و حب و بغض های سیاسی گذشته احساس می کنم با هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست.
از این رو هیچ گونه تعصبی در دفاع از گذشته خود احساس نکرده و با صراحت گذشته ها را محکوم می کنم.
نکته دوم: به تصور من آن تخیلایت واهی که تا دیروز دامن گیر ذهنیت من و شما نسبت به مسئولین کشور و انقلاب گشته بود و مولود تنگ نظریها فقدان شرح صدر و جو عمل زدگی بود یکسره محکوم کرده و اعلام می دارم چنین پندارهای ناشیانه نه با واقعیت امر تطابق داشته و نه با موقعیت جنگ و توطئه های بین المللی که علیه انقلاب عزیز در جریان است سازگار بوده است.
علاوه بر این آن گونه تحلیل ها و تصورات غلط را با معنویتی که انتظار می رفت در مکتب فیاض انقلاب لمس کنیم مطابق نمی دانم چه آنکه به نظر من یکی از اهداف عالیه انقلاب پرورش انسانهایی است که قابلیت ها را به فعلیت رسانده و با عظمت روح و تعالی نفس به نوعی معنویت متعالی دست یابند که حوادث و جریانات روزمره نتواند حریم کبریایی روح آنانرا نسخ یا مسخ نماید.
نکته سوم: من به عنوان کسی که این راه را پیموده و به آخر رسانده و به اندازه کافی تلخی ها و ناکامی های آن را چشیده و به دام لغزشها و انحرافات آن افتاده و اکنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است به حضرتعالی عرض می کنم آن فضائیکه ما در آن تنفس می کردیم و جوّیکه به ذهنیت های خود حاکم ساخته بودیم فضا و جو طبیعی و اسلامی و انقلابی نبود چه آنکه تصورات ما با واقعیات روزمره انقلاب و خط مقام رهبری انقلاب مدظله العالی هماهنگ و منطبق نبوده است زیرا به تصور این که در حال خدمت به انقلاب و کشور هستیم اسیر توهماتی باطل و سخیف شده بودیم که از پی آمدها و عواقب و عمق آن غافل بودیم و هر کس به چنین جوّی محصور گردد قادر به درک اشتباهات خویش نخواهد شد و اکنون من با جو تازه ای که در آن به سر می برم به ظلمت جو قبلی وقوف یافته ام.
نکته چهارم: اخوی عزیز گذشته ها گذشته است ولی اگر جنابعالی به مصداق روایت رحم الله عبداً عرف قدره موقعیت حساس خود را بهتر درک می فرمودید و اگر حالت بلاتکلیفی نهضتها و ما را که منشأ این همه گرفتاری شده زودتر مشخص می کردید و اگر سوءتفاهم هایی که با بعضی برادران مسئول پیش آمده بود زودتر فیصله می دادید و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سیاسی ساخته بودید و همه اقشار و جریانات و جناحها خود را متعلق به دفتر می دانستند و اگر با صراحت کامل به من نصیحت می فرمودید که به جریانات دفتر و مدارس فقیه عالیقدر نزدیک نشوم و اگر... و اگر... کار به اینجا نمی کشید اکنون که برأی العین ثمره وضعیت سابق را مشاهده نمودید استدعا دارم گذشته ها را چراغ را آینده خود قرار دهید و انشاءالله قرار خواهید داد.
نکته پنجم: همانطور که خودتان بارها اشاره می کردید که حضرت امام مدظله العالی یک چهارچوب واحدی را از روز اول نهضت
تاکنون برای خودشان انتخاب کرده اند و کلیه مسائل انقلاب و کشور را با معیارهای ثابت و لایتغیر خویش سنجیده و مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند همه ماها که خود را مقلد و پیرو آن حضرت می دانستیم می بایست چنین شیوه ارزنده ای را پیشه خود می ساختیم نه اینکه بدنبال بروز هر حادثه ای یک تحلیل جدید پیدا کرده و با تحلیلهای متضاد روزانه خود را بر سر چند راهی سرگردان سازیم اگر عقل ما آن کشش لازم را نداشت که به این نتیجه دست یابیم حداقل وظیفه ای بود که به خط رهبری انقلاب تعبد داشته و ثبات قدم و استقامت در موقف را از امام عزیز می آموختیم تا فعل و انفعالات و مسایل مستحدثه و جزر و مدهای سیاسی نتواند ماها را به انفعال کشانده و به راه غلط سوق داده شویم.
برادر عزیزم هنگامی که حضرت امام و فقیه عالیقدر دام ظله العالی تأکید می کنند حفظ نظام سیاسی کشور واجب شرعی است طبعاً حفظ و حمایت از کسانی که با تأیید مقام رهبری مسئولین اجرایی نظام شناخته شده اند( بفرض این که اختلاف سلیقه نیز با آنان داشتیم) نیز واجب می شود و اگر ماها در یک چارچوب شناخته شده و مورد تأیید خط رهبری به طور ثابت قرار می داشتیم هرگز به انفعال و تذبذب در تحلیلها و تصورات خود نمی گشتیم.
اخوی عزیز: من نمی خواهم بار اشتباهات و غلط کارهای خود را بدوش شما بیاندازم نه هرگز زیرا اولاً حضرتعالی از بسیاری از تخلفات من بی اطلاع بودید و ثانیاً در مواردی که دلسوزانه مرا نصیحت می کردید این من بودم که در اثر غرور و تعصب نفسانی به توصیه های شما گوش نمی دادم. ولی در بخش مسایل سیاسی کشور انصافاً من خود را تابع رأی و تشخیص حضرتعالی می دانستم و این وظیفه شما بوده است که مرا بهتر راهنمایی کنید.
نکته ششم: اخوی عزیزم: تخلفاتی که من در مصاحبه خود اعلام کردم چه از قبل یا بعد از انقلاب یک سلسله واقعیت هایی بوده است که متأسفانه در اثر القائات شیطانی وجود مرا گرفته بوده و من نه از روی جبر و اکراه بلکه با رضایت کامل آنها را بازگو کردم تا عبرتی برای دیگران چه بسا هنوز در جو گذشته ما زندگی می کنند باشد و در عین حال مقدمه ای برای ساختن شخصیت جدید و سالمی برای آینده گردد. در خاتمه از این که مصدع اوقات گرانبهای شما گشتم پوزش طلبیده استدعا دارم سلام گرمم را خدمت فقیه عالیقدر ابلاغ فرموده و از ناحیه من از ایشان عذرخواهی بفرمائید و ضمن دعا برای حل مشکلات مسلمین و برطرف شدن گرفتاریها و پیروزی رزمندگان ایثارگر در جبهه و دوام عمر امام امت و فقیه عالیقدر سلامی گرم به افراد خانواده ام. ام البشیر و بشیر و بشری و خانواده خودتان ابلاغ فرمائید و مادرمان را مخصوصاً مورد محبت قرار دهید.
"والسلام علی جمیع اخوانناالمسلمین "


پی نوشتها:
1- این طلبه تواب آقای ارمی است که از منافقین بوده است و به پانزده سال و یا ده سال ـ تردید از من است ـ محکوم می گردد در لیست عفو حضرت آیت الله منتظری قرار می گیرد و او را آزاد می کنند ولی به او اجازه ملبس شدن به لباس روحانیت را نمی دهند تا معمم گردد. آقای منتظری اجازه می دهد تا معمم گردد. دادگاه او را می خواهد که چرا معمم شده است. بلافاصله آیت الله منتطری را از جریان امر مطلع می کنند آقا منتظری بوسیله شیخ ابوالقاسم اصفهانی که از اعضاء دفتر ایشان است با پرخاش به رئیس دادگاه پیغام می دهد که باید او را بلافاصله آزاد کنید من اجازه دادم او معمم گردد.
2- سند اعتصاب در آخر اسناد آمده است.
3- گویی بد آمدن قرار دادی شده است. احمد

دسته ها : سیاست
دوشنبه 1388/1/17 18:28
X