در بخش هاي قبلي در باره نشانه هاي فراماسونري در جريان انحرافي نكاتي را ياد آور شديم و نوشتيم كه بسياري از سخنان ليدر جريان انحرافي بر اصول و مباني فراماسونري منطبق است كه مي توان مهم ترين آ ن ها را اومانيزم، ناسيوناليزم، پلوراليزم و دييسم و دين زدايي دانست. در باره ناسيوناليزم در دو قسمت قبل مطالبي را تقديم خوانندگان محترم كرديم و در اين شماره بخش ديگري در رابطه با علل طرح تفكر ناسيوناليزم در ايران به محضرتان تقديم مي شود.

* علل طرح تفكر ناسيوناليزم در ايران

در بخش هاي پيشين آورديم كه استكبار براي مبارزه با انقلاب اسلامي كه بر اساس مكتب ناب اسلام محمدي (ص) در ايران شكل گرفته و با شتاب زايد الوصفي در حال پيشروي در خاور ميانه و جهان است، در صدد پيدا كردن راه حلي است كه بتواند اين حركت عظيم را متوقف يا از سرعت آن بكاهد. در اين راستا سازمان ها و مجامع تحت سيطره غرب بويژه آمريكا دست به كار شده اند و با تشكيل اتاق فكرهايي در حال تحقيق و مطالعه اند. از اينرو اين كارشناسان علاوه بر تحقيقات علمي ، به تحقيقات ميداني نيز مي پردازند تا هم راه حل هاي عيني بيابند و هم نتايج اجراي ايده هاي خود را از نزديك ملاحظه كنند. يكي از اين دانشمندان ريچارد رورتي، فيلسوف ارشد پراگماتيست آمريكايي است كه درسال 86 به ايران آمد و از محافل دانشجويي و آكادميك ايران ديدن كرد؛ او پس از ديدار خود در مصاحبه اي با روزنامه "كوريره دلاسراي ايتاليا " ملي گرايي را تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرايي در ايران شناخته و پيش بيني كرده است كه اشراق گرايي اسلامي به زودي در ايران پا خواهد گرفت.

اين فيلسوف فقيد آمريكايي حكمت طرح نظريه ملي گرايي و ناسيوناليزم را اين گونه توضيح مي دهد كه " نيروهاي سكولار ايران چاره اي به جز جستجوي مخرج مشترك هاي ديگري بر پايه ملي گرايي ندارند. زيرا در كشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران كه حكومت در اختيار مذهبي ها قرار دارد، نيروهاي سكولار براي مقابله با كساني كه سعي دارند مذهب را به وجه مشترك جامعه تبديل كنند، چاره اي به جز جستجوي مخرج مشترك هاي ديگري بر پايه ملي گرايي ندارند، زيرا نسبت گرايي و گذشت از ريشه هاي ملي هرگز نخواهند توانست در مقابل مذهب گرايي قد علم كنند. " ( سايت بي باك28 /2/90)
اين تز سال ها در دولت آقاي خاتمي با شعار ايران و ايراني گري و شعار ( ايران براي همه ايرانيان) به تجربه گذاشته شد كه در نهايت به شعار جمهوري ايراني در فتنه 88 انجاميد. اما نتوانست در ميان ملت ايران جايي باز كند، زيرا مطرح كنندگان آن عمدتا افراد مساله دار و داراي پرونده هاي ملي گرايانه اي بودند كه ريشه آن ها به احزاب منحله نهضت آزادي و جبهه ملي باز مي گشت كه حضرت امام ره ارتداد آن ها را از سال ها پيش رسما اعلام كرده بود. از آن جايي كه بر اساس اين نظريه تنها محور مشتركي كه مي تواند گروه هاي سكولار را باي مقابله با اسلام گرد هم جمع كند محور ملي گرايي است، در دولت احمدي نژاد نيز بهترين پاد زهر را استمرار همان استراتژي يافتند با اين تفاوت كه اين بار در دولت اصول گرايي آن را در قالب ديني و اعتقادي مطرح كردند. آقاي مشايي مشاور و رييس دفتر رييس جمهور اصول گرا و مكتبي با حمايت رييس جمهور با طرح " مكتب ايران " ناسيوناليزم را وارد فاز ديگري كرد. اين حركت كه در داخل به ترويج از كوروش و ايراني گري و جشن هاي نوروز و مكتب ايراني پرداخته است در خارج نيز به شدت مورد حمايت قرار گرفته است. دو ماه پيش از طرح مكتب ايران، فيلم "شاهزاده ايراني " با يك رستم دستاني يهودي و تهمينه اي انگليسي، توسط كمپاني ديزني آمريكا روي صحنه رفته بود و اندكي پس از آن، انگليسي ها كه حتي پيش از انقلاب هرگز حاضر نمي شدند منشور كوروش را به شاه ايران بدهند؛ تنها به خاطر گل روي جناب مشايي حاضر شدند براي مدت 4 ماه بدون اخذ كرايه آن را دراختيار جمهوري اسلامي قرار دهند

واقعيت آن است كه مطرح شدن "مكتب ايراني " در سال 1389 ، چيزي جز انحراف از اصول اسلام و ايران نبوده است. و از زمان مطرح شدن آن موفقيت هايي نيز براي استكبار داشته است زيرا مكتب ايراني در داخل با اسلام مبارزه مي كند و در خارج با جمهوري اسلامي ايران. از زمان طرح آن، فضاي ضد ايراني در ميان جهان عرب افزايش يافت كه از آن جمله است موضع گيري هاي ضد ايراني مسئولين امارات و سفير عربستان در مصر كه گفته بود ايراني ها روياي امپراطوري پارس را در سر مي پرورانند. حقيقت حكمت طرح موضوع ناسيوناليزم در ايران در بيان يك نويسنده ديگر آمريكايي كه اين روزها در خانه مجلل اهدايي از سوي رحيم مشايي در اصفهان زندگي مي كند روشن تر مي شود. ريچارد فراي يهودي در مصاحبه اي با شبكه امريكايي CNN در پاسخ به سوال جهت دار مجري اين شبكه (آسيه نامدار)، مبني بر اين كه "ايراني كه شما از آن صحبت مي كنيد زير سلطه ملاها و آيت الله ها قرار دارد "، اظهار داشت كه حكومت مذهبي در ايران نيز از بين مي رود و همه چيز تغيير مي كند. اين آمد و شد حكومت ها در گذشته نيز بارها وجود داشته است. " ( سايت رجا نيوز18 آبان 89)

3. دين ستيزي و تلاش در جهت حذف دين

يكي از اهداف فراماسون ها حذف دين از جغرافياي فكر و زندگي بشر و جايگزيني ارزش هاي ديگر به جاي آن است. ماسون ها سعي مي كنند در يك فرآيند طولاني مدت و طي مراحلي به اين هدف دست يابند. در مرحله اول چنين القاء مي كنند كه دين امر مطلوبي است و هركس دين نداشته باشد حق ورود به لژ فراماسونري و عضويت اين سازمان را ندارد ولي در مرحله دوم با ترويج پلوراليزم ديني در صدد كم رنگ جلوه دادن دين حق بر آمده و سرانجام به انكار اصل دين و پذيرش ماترياليزم و الحاد مي پردازد. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايند "هنگامي كه يك نهضت اجتماعي اوج مي گيرد و جاذبه پيدا مي كند و مكتب هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد، پيروان مكتب هاي ديگر براي رخنه كردن در آن مكتب و پوساندن آن از درون، انديشه هاي بيگانه را كه با روح آن مكتب مغاير است وارد آن مكتب مي كنند و آن مكتب را به اين ترتيب از اثر و خاصيت مي اندازند و يا كم اثر مي كنند... نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه... خطري است كه كيان اسلام را تهديد مي كند (كتاب نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير ( ص 90 ـ 92 )همان گونه كه ذكر شد فرقه ماسوني در مرحله دوم براي نابودي دين با طرح تكثرگرايي ديني تلاش مي كند حقانيت مطلق اسلام را زير سوال ببرد و سطح آن را در كنار اديان تحريف شده و حتي انحرافي و دست ساخت بشر، پايين بياورد تا زمينه اي فراهم شود كه بتوانند در مراحل بعدي آن را از ميان بردارد. از اين رو در موضوع دين ستيزي ابتدا به موضوع پلوراليزم مي پردازيم و سپس دييسم و نفي كامل دين از سوي فراماسون ها را مورد بحث قرار مي دهيم.

الف . پلوراليزم و تكثر گرايي ديني

يكي از اهداف مياني فراماسون ها پلوراليزم ديني است تا زمينه را براي از ميان برداشتن همه اديان بويژه اسلام فراهم كنند. وقتي اعتبار اسلام در حد اعتبار اديان تحريف شده و انحرافي پايين آورده شود، عملا ارزش اسلام و آموزه هاي آن زير سوال رفته است. در همين راستا ماسون ها ادعا مي كنند فراماسونري مادر همه اديان و مذاهب جهان است. نويسنده كتاب صبح مي نويسد: " لژ اسكاتلند آمريكا معتقد است كه تمام اديان و مذاهب جهان از فراماسونري سرچشمه گرفته و در همين لژ تابلويي براي نشان دادن اين موضوع نقاشي شده كه به وسيله اشكال و علائم فراماسونري به اصطلاح ثابت مي كند كه تمام مذاهب از مواهب فراماسونري برخوردار گرديده­اند! "( كتاب صبح، به نقل از گزارش سفر ميرزا صالح شيرازي به كوشش همايون شهيدي ص 358) از سوي ديگر ماسون ها سعي دارند نظريات آن ها در مورد موضع ضد ديني و تفكرات الحادي آن ها، به مطبوعات سرايت نكند، بلكه به عكس براي جذب همه طرفداران اديان سعي مي كنند با تبليغ پلوراليزم ديني چنين وانمود كنند كه طرفدار دين و ارزش هاي الهي هستند آن هم تمام اديان الهي! پاسخ مولكوس به خبرنگار نشريه «نكته» حاوي مطالبي است كه مي تواند اين حقيقت را بخوبي بر خوانندگان مكشوف سازد. وي در پاسخ به اين پرسش خبرنگار كه مي پرسد: " در بين افكار عموم، بي­ديني و لامذهبي ماسون ها شايع است؟ " مي گويد: " نه خير اشتباه است. مسأله كلا برعكس جلوه داده شده، ما براي قبول عضو شرايطي داريم و اولين شرط هم، ديانت فرد است. يعني كسي كه معتقد به خداي متعال و قدرت لايزال او نباشد نمي تواند وارد جرگه ما شود. در صورتي كه اين فرد ملحد و لامذهب باشد، نمي توانيم او را بپذيريم. " سپس بر اين اصل پلوراليستي تاكيد مي كند و مي گويد " البته مي تواند مسيحي، موسوي (كليمي)و يا مسلمان باشد. " ( مباني فراماسونري، يحيي هرون ص 195 به نقل از نشريه نكته، ش 40، ص 31) اين درحالي است كه ماسون ها رسما دين را انكار كرده و پيروان خود را به پذيرش فراماسونري كه آن را فلسفه واحدي مي دانند كه در سراسر دنيا جريان پيدا خواهد كرد، دعوت مي كنند آن ها مي گويند " ماسوني دين نيست بلكه يك فلسفه است برحسب ماهيت حقيقي بايستي برتر از مؤسسات ديني واقع شده باشد. "( همان، ص 199 ، نشريه شرق بزرگ، ش 19، ص 17)

جريان انحرافي كه رحيم مشايي آن را رهبري مي كند در يك فرآيند حساب شده و ظريفي شبيه همان سناريو را دنبال مي كند. وي ابتدا با عنوان و تابلوي دين و امام زمان (عج) و ولايت و با چهره اي مذهبي و در حال ذكر اين گونه القا مي كند كه به شدت مذهبي است. ولي كدهايي در صحبت هايش وجود دارد كه نشان مي دهد همانند فراماسون ها به تدريج در جهت دين زدايي و سكولاريسم افراطي به پيش مي رود. وي در اين مرحله مانند فراماسون ها از پلوراليزم ديني و حقانيت همه اديان سخن به ميان مي آورد و مي گويد: "اين كه مسلمان‌ها بگويند كار ما درست است بقيه اشتباه مي‌گويند يعني 5/5 ميليارد انسان را از دايره انسانيت خارج كنيم. " ( سايت شخسي مشايي، سخنراني در مراسم ثبت ميراث معنوي نيمه شعبان1387 ) وي در واقع در اين سخنراني بر همان پلوراليزم ديني تاكيد كرده، حقانيت را به همه اديان مي دهد تا پيروان آن ها از دايره انسانيت خارج نشوند!. وي سپس بر پلوراليزم ديني و تكثر گرايي ديني و حقانيت همه اديان سوگند مي خورد و ادعا مي كند كه هر گونه صف بندي اديان باطل است " به تمام نمازهايي كه خوانده‌ام قسم مي‌خورم منطقي كه صف‌بندي مي‌كند باطل است، باطل است، باطل است. " اين در حال ياست كه قرآن بر حقانيت مطلق اسلام و نفي حقانيت ساير اديان تاكيد مي كند و مي فرمايد " ان الدين عند الله الاسلام " و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين " دين فقط در نزد خدا اسلام است و هر كس ديني غير از اسلام بپذيرد از او پذيرفته نيست و در آخرت از زيان كاران است. "( آل عمران آيات 19و 85) مشايي در اين بخش از سخنانش، حاكميت دين واحد و حق را غير ممكن دانسته مي گويد " اين دوره اي نيست كه هر كسي بخواهد يك ديني را در دنيا فراگير بكند. اصلاً مكانيزمش كو؟ ما كه در خواب زندگي نمي كنيم. اين را به همه پيروان همه اديان مي گويم نه فقط به اسلام و مسيحيت و به يهود . به عاليجناب پاپ هم گفته ام. گفتم اين راه، راه درستي نيست كه ما امروز بخواهيم پيروان اسلام را زياد بكنيم يا پيروان مسيحيت را زياد بكنيم و گمان مي بريم كه در اين رقابت ما چه چيزي را از خدا مي گيريم؟ كي خدا به ما جايزه مي دهد؟ مگر بين مسيح و پيامبر ما رقابتي وجود دارد كه بين دستگاه هاي ديني اسلام و پيروان مسيحيت رقابتي براي سرزمين (توسعه اي) باشد؟ اين خطاست. آينده روشن است. جهان در حال هم افزايي و همايش انسان هاست .اين اجتناب ناپذير است. هيچ كس قادر نيست مانعش بشود. اين سرنوشت مردم و بشر است . (همان، سخنراني در همايش نوآوري و شكوفايي در صنعت گردشگري مرداد 1387) پس بنابر اين از نظر مشايي امروز ما مسلمانان وظيفه اي در برابر اسلام نداريم زيرا ميان اديان رقابتي وجود ندارد؛ همه برابرند! تنها امتيازي كه مي تواند ديني آن را داشته باشد و آن را بر ساير اديان برتري دهد اين است كه در آن جامعه جهاني با هم ديده شود و به همه انسان ها احترام بگذارد. " جامعه آينده بشري متعلق به همگان است. هر مشرب فكري، هر مذهب فكري، هر مسلكي ، هر منطقي، هر ديني، هر چه كه در دنيا وجود دارد و داراي صبغه فكري است، آرم و نشان فكري دارد و پيام فكري دارد تنها در صورتي كه بتواند جامعه جهاني را با هم ببيند و همه انسان ها را محترم بشمارد اين آينده از آن اوست، در اين آينده (چون آينده از آن مردم است) هيچ جامعه اي در آينده برتر از ديگران نيست، " ( همان) در اين سخن بخوبي روشن است كه او همه اديان و گرايش هاي فكري را در حد هم مي پندارد و به جامعه اي مي انديشد كه اصالت انسان در آن كاملا لحاظ شده باشد و فقط انسان ها در آن محترم باشند و از نظر وي، جامعه برتري به نام اسلام و مسلمانان وجود ندارد.

اسف بار تر اين كه مشايي حتي در برخي موارد، پيروان ساير اديان را نيز از مسلمانان به حق نزديكتر معرفي مي كند و با طرح اين سوال كه " آيا در جامعه اسلامي همه انديشه‌ها يكسان است؟ " مي گويد " به قول بعضي‌ها، بعضي مسلمان‌ها از نظر مباني فكري شايد از ما دورتر باشند! "( همان)

نويسنده: قاسم روان بخش


دسته ها : سیاست
دوشنبه 1390/3/9 13:21
X